نگاهی کلی بر جریان های روشن فکری و علم دینی
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 49، دی 1384
نویسنده : محمدرضا خاکی قراملکی
محمدرضا خاکی قراملکی[1]
چکیده:
این نوشتار در پی ارایه نگاهی کلی بر جریان های روشن فکری در ایران بوده و با تفکیک روشن فکری به دو جریان دینی و غیردینی و با بیان شاخصه ها و ویژگی های آن، این دو جریان را با توجه به دو دوره تاریخی کلاسیک و معاصر (بعد از انقلاب) بررسی نموده و با بیان اجمالی نگرش این دو جریان نسبت به مسئله مدرنیته غرب و اسلام، راهبردهای آن ها را بیان کرده و نسبت آن با مسئله علم دینی و تمدن اسلامی را روشن می نماید و در نهایت چنین نتیجه می گیرد که: روشن فکری سکولار نمی تواند همدلی و همراهی کافی و لازم را در طرح مسئله تمدن اسلام و تأسیس علوم دینی داشته باشد.
مقدمه
از جمله مباحثی که امروزه در مراکز علمی و فکری حوزه ودانشگاه مطرح است، مسئله تولید علم دینی وجنبش نرم افزاری است. روشن است که در طرح این مسئله مهم و اساسی نمی توان جریان های فکری و دارای اندیشه را که از طیف گوناگون فکری و گرایشی تشکیل یافته اند، نادیده گرفت؛ زیرا این جریان از یک سو بحران ها و خلأهای حاکم بر جامعه را مورد مطالعه و توجه قرار می دهد و از سوی دیگر، دغدغه حل مشکلات اجتماع و فرهنگ جامعه را دارد. این جریان ها با نگاه آسیب شناسانه خود، موضوعات و مسایل فکری و اجتماعی را از زوایای متفاوت طرح و کالبد شکافی کرده و درصدد گره گشایی از آن می باشند.
از این رو این جریان ها با توجه به میزان عمق و تأثیرشان، در تحوّلات و حرکت های عظیم اجتماعی و سیاسی مؤثر واقع می شوند. بنابراین، در طرح مسایل و مقولات علمی و فکری که با سرنوشت یک جامعه پیوند عمیق دارد، نمی توان از کنار این جنبش ها و جریان های فکری به راحتی گذشت. مقوله تولید علم دینی و جنبش نرم افزاری دینی یکی از این مسایل می باشد.
در این میان یکی از مهم ترین جریان های فکری جامعه ایران، جریان روشن فکری می باشد؛ جریانی که بعضی از تحوّلات و دگرگونی های اجتماعی هم چون تجددگرایی، غرب زدگی و مدرنیزاسیون جامعه ایران را می توان نتیجه آن دانست.
در طول تاریخ روشن فکری نیز همیشه دو نوع جریان دینی و سکولار وجود داشته است که در یکی دین دغدغه اصلی و مورد احترام و در دیگری غرب وتجدد غربی دغدغه اصلی و مورد اهتمام بوده است. در این نوشتار، ما در جهت تبیین ابعاد نهضت تولید علم دینی، به جریان شناسی روشن فکران سکولار خواهیم پرداخت.
به این منظور، ضمن مرور و مطالعه سیر کلی جریان های روشن فکری دینی و سکولار از عصر مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی و بیان اجمالی اندیشه و آرای روشن فکران دینی و سکولار و تفاوت رویکرد آن ها، سعی می نماییم نسبت این رویکردها را با مسئله علم دینی تحلیل و بررسی نماییم و در نهایت چنین نتیجه بگیریم که همه سطوح این جریان در همراهی و هم فکری با این مسئله دارای یک نسبت و رابطه نیستند بلکه بعضی از آن ها، نسبت معکوس و تقابلی و بعضی نسبت و ارتباط مستقیم و تعاملی با آن دارند.
ضرورت بحث
قبل از پرداختن به بحث، باید ضرورت و اهمیت این مسئله روشن شود. به طور طبیعی، سؤالی که بیش از هر چیز دیگری ذهن درگیر و فعّال افراد یک جامعه را به خود مشغول می کند، سؤال از ضرورت و چرایی چنین جریانی است. چرا بعد از گذشت بیش از دو دهه از انقلاب اسلامی، اینک سخن از نهضت نرم افزاری و تولید علم دینی به میان می آید؛ اساسا چه خلأ و نیازهایی در جامعه امروز محسوس بوده که ما را به این سمت سوق داده است.
به نظر می رسد وجود چالش ها و بحران های امروز جامعه اسلامی، از جمله مسئله خلأ و ضعف جریان اسلامیت نظام در تمام ابعاد و سطوح جامعه، موجب ایجاد بستری مناسب برای پرداختن به چنین مسایل شده است؛ زیرا با گذشت بیش از دو دهه از انقلاب اسلامی ایران، هنوز آرمان ها و استراتژی نظام اسلامی، به تمامه در عمل تحقق نیافته است.
ممکن است سؤال شود چه ارتباطی میان نهضت نرم افزاری و چالش های اجرایی نظام وجود دارد؛ مشکلات اقتصادی و بحران های سیاسی فرهنگی نظام مقوله ای جدا و طرح نهضت نرم افزاری و تولید علم دینی نیز مقوله ای دیگر می باشد. در جواب باید گفت: از منظر آسیب شناسی کارشناسان نظام اسلامی، تا مدت زمانی ضعف ها و ناکارآمدی های نظام به روبناها و ساختارهای نظام و در نهایت دین داری و تعهد افراد نسبت داده می شد.
اما با روشن شدن ضعف چنین نگاه و نظریه ای، اینک بعضی از اندیشمندان و کارشناسان دینی، از جمله رهبری نظام، ضعف و خلأ تئوری جریان اسلامیت نظام را بنیادی دانسته اند. از این رو، خلأ و ضعف تئوریک نظام اسلامی در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد، ناشی از دینی و اسلامی نبودن نظریه های مهندسی اجتماعی است و بلکه اساسا علوم و مفاهیم و نظریه هایی که در مهندسی نظام اسلامی به کار گرفته می شود بومی نیز نشده اند.
در نتیجه، نهضت نرم افزاری و تولید علم دینی، گامی اساسی و بنیادی در جبران و رفع خلأهای مورد اشاره می باشد. یعنی با به کارگیری استراتژی لازم در این مسئله، در آینده نظاره گر تولید نرم افزارهای اداره نظام اسلامی در سطح خرد و کلان خواهیم بود و با به کارگیری علوم و نظریه های مبتنی بر دین و مهندسی اجتماعی، نظام اسلامی در جهت توسعه دین و دین داری حرکت خواهد کرد. هر چند نباید از عوامل دیگری که در ضعف و عدم کارآمدی عینی نظام اسلامی نقش دارند غافل شد.
صرف نظر از خلأها، نیازهای تئوریک و نیز ضرورت های عملی و عینی، که توجه به نهضت نرم افزاری و تولید علم دینی را در چارچوب آموزه های اسلامی توجیه می کند، در سطح توسعه کلان، یعنی در حوزه تمدن سازی (با محوریت دین) و احیای تمدن عظیم اسلامی نیز، از جمله نیازها و دغدغه هایی است که ضرورت رویکرد به تولید علم دینی را بیش از پیش آشکار می سازد.
امروزه با هجمه تمدن و مدرنیته غرب، تمدن و فرهنگ اسلامی در چالش ها و بحران های متعددی گرفتار شده و انگاره های مدرن، آموزه های دین را در عرصه نظریه پردازی به مبارزه می طلبد. در این راستا با ایجاد و نفوذ نظریه های مدرن در مدیریت و مهندسی اجتماعی، جریان ارضاء و نیاز نیز با تولید و مصرف انبوه سرپرستی می شود.
ضمن این که جریان ارضاء و نیاز مادی نیز به گونه ای در تار و پود اجتماعی رسوخ کرده است که کم تر کسی می تواند از این سیر و جریان تخطّی کند. طبیعی است این مدیریت و مهندسی اجتماعی در تنظیم و اداره جامعه اسلامی به کار گرفته می شود.
این امر قدرت و توان نظام و تمدن دینی را دچار اصطکاک شکننده می نماید؛ زیرا تمدن اسلامی از آن جا که سازوکار لازم در مهندسی جریان نیاز و ارضاء را در اختیار ندارد، به ناچار در عمل و در وضعیت اضطرار، از محصولات و داده های علمی و ابزارهای تکنیکی آن بهره می برد و طبیعی است که با مشکلات فرهنگی و اخلاقی ای روبه رو خواهد شد که از اساس، با آموزه های دین سازگاری ندارد.
نتیجه این که، نیازمندی جامعه مسلمین به یک تمدن عظیم و نیز نیازها و خلأهایی که در جریان حاکمیت آموزه های اسلامی در مهندسی اجتماعی وجود دارد، ضرورت توجه به ریشه و اساس چنین مشکلاتی را روشن می کند.
از این رو، عدم تولید نرم افزار اسلامی و علم دینی مناسب برای تحقق اسلام به شکل نظام مند و در سطح معالات کاربردی (منظور الگوها و مدل های اجرایی و عملی است که باید در حوزه مدیریت و مهندسی اجتماعی تولید کرد) مهم ترین و بنیادی ترین آسیب اجتماعی نظام اسلامی است.
بی شک با توجه به ضرورت و جایگاه خطیر این مسئله، ضروری است از توان وظرفیت های بالقوه جریان های مورد بحث برای ایجاد تحرک و پویایی لازم در این امر، بهره جست. روشن است که تحقق این حرکت بزرگ با یک جریان علمی خاص میسر نمی گردد، بلکه باید از تمامی مراکز علمی و نهادهایی که عهده دار تولید فکر و اندیشه بوده و دارای ظرفیت و توان فکری قابل توجهی هستند، استفاده نمود.
در این راستا جریان روشن فکری ایران، اعم از دینی و سکولار، از جمله جریان هایی است که بخشی از بار سنگین تمدن سازی و شکوفا نمودن تمدن عظیم اسلامی و ایرانی بر دوش آن سنگینی می کند. توجه به تولید و تأسیس و یا اقتباس علوم و فنون و نرم افزارها از جمله محورهایی است که نخبگان و روشن فکران را با خود درگیر کرده است.
اما سؤال جدی این است که آیا این امر نسبت به همه اقشار و طیف های روشن فکری به یک میزان صدق می کند. آیا می توان میان جریان روشن فکری و ایجاد تمدن اسلامی و تولید علم دینی و بومی نسبت و ربط مستقیم برقرار کرد؟
با روشن شدن این مسئله می توان صف آرایی و جبهه گیری های مختلف با گرایشات و رویکردهای گوناگون را در این باره شاهد بود و روشن شدن تمایز و تفاوت میان جریان های روشن فکری به ما کمک می کند از توان و ظرفیت علمی وتولیدی نخبگان با توجه به دشواری های راه و مسیر فوق مطلع شده و بهره گیری هوشمندانه و مقتضی داشته باشیم.
این امر ضرورت تحلیل رویکرد گفتمان روشن فکری را نسبت به نکات مورد چالش و بحران زای جامعه دینی در رویارویی با گفتمان مدرنیته روشن می نماید و زمینه را برای داوری و ارزش گذاری نگرش های فوق فراهم می کند.
تبیین مفهوم علم دینی
منظور ما از تولید نرم افزار و علوم دینی، تولید و توزیع محصولات فرهنگی و فکری، در قالب کتاب، نوار، سی دی و نیز رشد انبوهی از مقالات علمی و دست آوردهای تکنیکی و افتخارات علمی در سطح ملی و جهانی نیست، بلکه تولید نرم افزارهای اسلامی به معنای تولید اندیشه و فکر جدیدی است که با اتکا بر آموزه های بنیادین اسلامی و در نهایت، با تکیه بر گزاره های پایه تحقق می یابد.
در واقع ایجاد اندیشه و علوم نو، ناشی از نیازمندی ها و ضرورتهایی است که جامعه اسلامی با آن درگیر می باشد. از این رو یک اندیشمند دینی با توجه به نیازهای جامعه دینی، اعم از نیازهای مادی ومعنوی، در درون نظام فکری و ارزشی خود به تکاپو برای یافتن راه حلّ مشکلات می افتد[2] و چشم به داده ها و ره یافت فکری نظام های دیگر ندارد. هر چند بهره مندی از چارچوب فکری دیگران، با هوشیاری و منحل کردن آن در درون چارچوب فکری خود نیز امری مجاز و پسندیده است. [3]
با بیان بالا روشن می گردد که در واقع نرم افزار به عنوان عنصر درونی و پویای یک حرکت و پدیده اجتماعی که آثار و محصولات آن به صورت قابل مشاهده است، با عناصر درونی انسان، یعنی تعقل و اندیشه، همراه است. از این رو نرم افزار دینی لزوما با تعقل و عقلانیت دینی توأم می باشد.
طبیعی است چنین نرم افزاری با یک حرکت انفرادی از سوی افراد جامعه به وجود نخواهد آمد. هم چنین حرکت تیمی و گروهی نیز برای تحقق این امر کافی نیست، بلکه یک حرکت سازمانی و نظام مند را می طلبد که تمام سطوح جامعه علمی را به حرکت وادارد و در قدم فراتر، با فرهنگ سازی و ایجاد میل و نیاز اجتماعی، حرکت توده های اجتماعی را در تحقق نرم افزار دینی سازمان دهی کرده و آن را نظام بخشد.
در این صورت است که می توان به این حرکت سازمانی و نظام مند، نهضت و انقلاب فرهنگی اطلاق کرد. از این رو تعبیر نهضت نرم افزار دینی، اشاره به یک جریان متداوم و پویا دارد که به مقطعی از سال و زمان معطوف نیست. با این توضیح معنا و مفهوم علم دینی نیز روشن می گردد.
کلید واژه «علم دینی»، از دو واژه «علم» و «دین» ترکیب یافته و وصف دینی آن ناظر بر محتوای آن می باشد و به این معنا نیست که چون علوم و دادهای بشری به لحاظ عدم مخالفت قطعیه شرع با آن، مورد تأکید و تأیید قرار گرفته است، پس علم دینی است،[4] بلکه اساسا علم در این جا نه علم مدرن[5] در نظام مدرنیته غرب است، که در واقع یک علم سکولار است[6]
و ترکیب علم مدرن با وصف دینی نیز طبعا امر پارادکسیکال است. هم چنین علم را نمی توان به معنای آن چه در تعریف کلاسیک فیلسوفان، منطقیون و متکلمین ارایه شده است دانست؛[7] زیرا با توجه به تعریف کلاسیک، قید تولیدی بودن و ایجادی بودن علم و نرم افزار دینی معنای روشنی نخواهد داشت، چنان چه قید دینی برای علم مدرن معنای روشنی ندارد.
در حقیقت، قید دینی در اصطلاح علم دینی، اشاره به مبانی ارزشی و گزاره های پایه دین دارد که در چارچوب آن، انسان متفکر مؤمن، در فضای فکری تحلیلی خود، مفاهیم بنیادی را در جهت تصرّف عینیت تولید می کند.
از این رو علم دینی، مجموعه تعریف های کاربردی[8] است که با تکیه بر نظام ارزشی دین، به دنبال تحقق اهداف اجتماعی دین می باشد. [9] در واقع، از یک سو علم دینی از چارچوب ارزشی خود برخاسته است و از سوی دیگر، کارآمدی آن در راستای تحقق هدف و غایت نزول دین می باشد. یعنی علم دینی ناظر به توسعه تعبد و پرستش اجتماعی[10] می باشد.
سیری کلی بر جریان های روشن فکری در جامعه ایران
با مروری اجمالی به مبانی فکری و آرا و اندیشه های جامعه روشن فکری ایران[11]، می توان دو جریان کلی و عمده را مورد توجه قرار داد، که هریک از دو جریان نیز با توجه به میزان ارتباط و نسبت آن ها با آموزه های دین و انگاره های مدرن تمدن غرب و نسبتی که میان آن دو برقرار می کنند تفکیک و از هم متمایز می شوند.
1- شاخصه های جریان روشن فکری دینی
در یک سو، با جریان روشن فکری روبه رو هستیم که در تحلیل و نوع رویارویی خود با نظام مدرنیته غرب، سعی دارد با تطبیق و مقایسه آن با نظام ارزشی دین، مدرنیته را مورد بازبینی و مطالعه قرار دهد. داوری اش نسبت به مدرنیته نیز بر این اساس استوار است؛ یعنی به هر نسبت و میزان که مدرنیته با آموزه های دینی در گیر باشد و ارزش های دینی را مورد استحاله قرار دهد، این جریان در قبال آن واکنش نشان داده و در صدد مقابله و مخالفت با آن بر می آید.
به همین جهت، این جریان روشن فکری با شاخصه ای دینی به ارزیابی نظام مدرنیته غرب می پردازد. البته نمی توان اندیشه و افکار این جریان را به طیف و جریان واحد و یکسان خلاصه کرد، بلکه درنوع نگرش وتوجه بعضی از افراد مرتبط با این جریان، به تمدن غرب با افراد دیگر تفاوت بنیادی وجود دارد. این جریان روشن فکری، با توجه به دغدغه ای که نسبت به ارزش ها و آموزههای دین دارد، بر اساس شاخص ها و ملاک های دینی به ارزیابی و داوری نسبت مدرنیته می پردازد و می توان با تسامح و صرف نظر از مناقشاتی که در تفکیک روشن فکر به دینی و غیر دینی شده است، به این جریان، روشن فکری دینی اطلاق کرد.
در این باره بعضی از منتقدین، تقسیم روشن فکری به سکولار و دینی را مدل و الگوی درست و منطقی در تقسیم بندی روشن فکران نمی دانند و با نقد مدل تقلیل گرایانه[12] و ناب گرایانه[13] از روشن فکری، معتقدند روشن فکر دینی صرف وجود ندارد، بلکه هر روشن فکر دینی نیز به نسبت سکولار است. چنان چه روشن فکر سکولار ناب وجود ندارد، بلکه در او ملاحظات بومی و سنتی مؤثر است.[14] از این رو می توان روشن فکر دینی را با شاخصه های ذیل معرفی کرد.
ذکر این نکته لازم است که وصف دینی در روشن فکری دینی به معنای دین داری و تدین افراد نیست. بلکه وصف دینی به لحاظ نوع تفکر و محصول فکری آن مراد است و به همین لحاظ ممکن است روشن فکری متدین باشد اما اندیشه و فکر او سکولار باشد.
1- روشن فکر دینی، از پایگاه دین و سنت به طرح مسئله تجدد و مدرنیته می پردازد و اندیشه اش این است که با مطالعه و فهم و آگاهی ژرف از مدرنیته، دوباره به سنت و دین و فرهنگ خود باز گردد و از منظر سنت و دین به داوری در مورد مدرنیته بپردازد.
2- روشن فکر دینی با تحلیل پدیده مدرنیته و روشن کردن ابعاد و نظام آن، در صدد عبور از مدرنیته می باشد و نسبت به دین نیز نگاه احیاگرایانه و اصلاح طلبانه دارد. اما احیا و اصلاح آن را در درون اصول و مفروضات بنیادی دین پی می گیرد؛ یعنی چارچوب نظری دین را برای احیا و تجدد دینی مورد ملاحظه قرار می دهد.
3- روشن فکر دینی، به اندیشه سیاسی و اجتماعی دین و حضور آن در تناسبات اجتماعی و سیاسی اهتمام داشته و با سکولاریسم مخالفت جدی دارد. از این رو، نتیجه نگرش انتقادی و اندیشه روشن فکری دینی، جدایی دین از سیاست و جامعه نیست.
4- روشن فکر دینی تلاش می کند در حل چالش سنت و تجدد از التقاط دینی پرهیز کند.
1/1- دوره های تاریخی روشن فکری دینی
روشن فکران دارای نمایندگان و یا شخصیت های فکری مطرح و جریان ساز می باشند که می توان به لحاظ تاریخی، آن ها را به روشن فکران کلاسیک و معاصر تقسیم بندی کرد.
الف) روشن فکران دینی کلاسیک
در میان روشن فکران کلاسیک، سید جمال الدین اسدآبادی از جمله شاخص ترین آن ها است که ندای بازگشت به اسلام راستین و احیای سنت را در فضای استعمار طنین انداز کرد.[15]
رویکرد سید جمال الدین اسدآبادی، به تمدن غرب، گزینشی بوده و با وجود ضدّیت با تمدن غرب، آن را قابل تجزیه و تفکیک می دانست و معتقد بود می توان از دانش و علم غرب در جهت اعتلای آرمان های تمدن دینی استفاده نمود.
تأکید و توجه سیدجمال به عقل و علم غربی از جمله موضوعاتی است که در سیر آرا و اندیشه های وی قابل توجه و دقت بوده و نمی توان به آسانی از آن گذشت.[16] چنان چه وی اساس رشد غرب را نیز به این دو رکن ارجاع می دهد.
سید جمال معتقد بود علم چیز شریفی است که به هیچ طایفه ای نسبت داده نمی شود و اصلاح وضع مسلمانان با علوم تجربی و مدرن امکان پذیر است.[17] وی در رأس جنبش و جریان روشن فکران دینی، بانگرش تفکیکی به مدرنیته غرب، بازسازی و احیای تمدن اسلامی را از ره گذر آن، مورد توجه قرار داده است.[18]
ب) روشن فکران دینی معاصر
1- دوره قبل از انقلاب اسلامی
در میان روشن فکران معاصر دینی که با الگوبرداری از جریان احیاگرایی تاریخ گذشته، پرچم مبارزه با استعمار و استبداد را به دوش گرفتند، می توان از جلال آل احمد و دکتر شریعتی نام برد. جلال در کتاب «غرب زدگی» و دکتر شریعتی در سخنرانی و کتاب های متعدد، تمدن غرب و رویه استعماری آن را به تیغ نقد کشیدند و با طرح بازگشت به خویشتن، و تأکید بر حضور دین در صحنه اجتماع، و به عبارت دیگر، با طرح ایدئولوژی اسلامی، خواستار احیای تمدن اسلامی و دینی شدند.
ضمن این که نوع نگرش آن ها به غرب و تمدن آن، تفکیکی و گزینشی بود[19] و در عین انتقاد داشتن به آن، معتقد به گرفتن تکنیک از آن ها و تصرف در آن بودند؛ در واقع با نگرش ابزار انگارانه، تکنولوژی را به عنوان ابزاری برای تحقق اهداف خود قابل اخذ و اقتباس می دانستند.
جلال در کتاب مشهور خود می گوید: آن چه از غرب باید گرفت علوم انسانی و معارف و ادبیات و ارزش های فرهنگی نیست، بلکه می توان تکنیک و ابزارهای آن را در جهت رشد و تحقق آرمان های خود به کار گرفت و تمدن و فرهنگ خود را ساخت.[20]
دکتر شریعتی با طرح بازخوانی دین و احیای آن، با نگرش ایدئولوژیکی نسبت به دین، غرب و تمدن آن را مجموعه ای از تجربیات تلخ و شیرین و ارزش های بد و خوب و نسبی می داند. از این رو، اصلی ترین ره یافت وی نسبت به مدرنیته، اعتقاد به رابطه باز و انتقادی به غرب و اقتباس و گزینش است نه تجدد و نه تقلید و به جای غرب ستیزی، غرب گزینشی را مورد توجه قرار می دهد.[21]
البته شریعتی برای حل معمای سنت و تجدد، با طرح پرتستاتیسم اسلامی در صدد فهم جدیدی از دین بوده است. به عبارت دیگر، شریعتی با نقد توأمان سنت و مدرنیته، راه سومی را بر می گزیند که عبارت است از بازسازی نقادانه یا پرتستاتیسم و رنسانس اسلامی که در آن نقش ویژه ای برای روشن فکران قایل است.[22]
البته روشن است که این نظریه، با تفکیک بعد نرم افزاری مدرنیته غرب از بعد سخت افزاری آن، خواه ناخواه حکم به خنثی بودن ابزارها و تکنیک ها از هویت ارزشی و فرهنگی آن می دهد. از این رو با نگاه ابزار انگارانه، بر این باور است که می توان تکنولوژی را در راه تحقق هویت ارزشی و فرهنگی خود مورد استفاده قرار داد.
2- دوره بعد از انقلاب اسلامی
در جریان روشن فکری دینی، می توان از طیف دیگری از روشن فکران دینی نام برد که بر خلاف رویکرد بالا، در نگرش به تمدن غرب، مدرنیته غرب را یک نظام یک پارچه می داند که ابعاد و اجزای نرم افزاری وسخت افزاری آن همانند یک پیکر در هم تنیده شده است.
در این نگرش، مدرنیته ترکیبی از خوب و بد و... تلقی نمی شود که در هر زمان و شرایط قابل اخذ باشد و تکنولوژی غرب، یک ابزار خنثی و فاقد بار ارزشی قلمداد نمی شود، بلکه ابزار و تکنولوژی با ورود خود بار فرهنگی و ارزشی را نیز به همراه دارد؛ زیرا تکنولوژی و دانش غرب بر مبانی فلسفی و هستی شناسی مادی تکیه کرده است. از این رو در برخورد با مدرنیته غرب، نمی توان با تقلیل داده های علمی و فنی به ابزار و متدها، حکم به اخذ و گزینش کرد.[23]
این دیدگاه بر این امر تصریح می کند که در رویارویی با نظام مدرنیته، نفی جهت داری علوم و تکنولوژی مدرن ما را به سطحی زدگی و ساده سازی پدیده های پیچیده دچار خواهد کرد و با فقدان نگرش نظام مند و حکم نمودن به ترکیب آن با نظام ارزشی، شاهد بحران معرفتی و پارادوکسیکال بودن توسعه اسلامی خواهیم بود، که نه تنها ما را به توسعه و پیشرفت علمی و تکنیکی مصطلاح در غرب رهنمون نمی کند بلکه هویت ارزشی ما را نیز مخدوش کرده و جامعه را در وضعیت بحران هویت قرار می دهد.[24]
البته این نگرش، مخالف توسعه و پیشرفت نیست بلکه توسعه و ترقی در بستر دینی و فرهنگی خود را مطالبه می کند و معتقد است بدون تأسیس بنیان های فلسفی لازم، نمی توان به اخذ و اقتباس ره آوردهای بشری دست زد.[25]
رویکرد فوق به رغم دقت نظر و توجه به تمدّن غرب، فاقد یک راهبرد علمی و اساسی، در مسیر حرکت به سوی یک وضعیت مطلوب و مقبول می باشد.
در رأس نمایندگان و شخصیت های جریان روشن فکری دینی مورد اشاره می توان دکتر از احمد فردید نام برد.[26] وی با تأثیرپذیری از فیلسوف مشهور پست مدرن، هایدگر و نیز با الهام گرفتن از حکمت و عرفان اسلامی، تأملات فلسفی دقیقی از خود به یادگار گذاشته است که توانسته بیش از دو دهه، فضای فکری و روشنگری بعد از انقلاب اسلامی را به خود مشغول کند. به همین دلیل او به عنوان نخستین فیلسوف ایران در عصر جدید لقب گرفت.[27] و به نقد مدرنیته غرب روی آورد.
دکتر رضا داوری و محمد مددپور و.. از جمله شاگردان او هستند که از مکتب فکری وی تأثیر پذیرفته و آراء و نظرات او را بسط و توسعه داده اند. اینک این جریان فکری به مکتب فردیدی موسوم است. البته در این جریان روشن فکری، افراد و شخصیت هایی نیز وجود دارند که لزوما فردیدی نیستند، ولو در فضای فکری فردید پرورش یافته و از وی تأثیر پذیرفته اند.
شخصیت هایی هم چون داریوش شایگان و داریوش آشوری را می توان از جمله این افراد دانست. در عین حال، شخصیت های دیگری نیز هستند که نگرش فردیدی را پذیرفته اند و با آن قرابت دارند، هرچند در حلقه درس او حضور نداشته اند. شهید آوینی از جمله این افراد است.
نقطه مشترک این جریان روشن فکری دینی، با وجود طیف های مختلف و اختلاف مبانی آن ها، دغدغه داشتن نسبت به ارزش های دینی و توجه به تمدن غرب از منظر آموزه های دین، توجه به بعد سیاسی و اجتماعی دین و دغدغه تحقق اسلام در عمل، و مبارزه با جریان استعمار و امپریالیسم در بعد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است.
شخصیت های معاصر دیگری را می توان در زمره روشن فکران دینی قرار داد که دغدغه توسعه و پیشرفت اسلام، همراه با حضور اجتماعی و سیاسی دین داشتند،[28] مانند مرحوم بازرگان که نماینده این طرز تفکر است اما بعدا از این نگاه عدول کرده است؛ به همین جهت، از او در بحث روشن فکران سکولار، نام خواهیم برد.
2- شاخصه های جریان روشن فکری سکولار
در مقابل جریان روشن فکر دینی، جریان روشن فکر سکولار قرار دارد. این جریان روشن فکری نیز با توجه به مقاطع تاریخی به دو دوره کلاسیک و معاصر قابل تقسیم است. دوره معاصر نیز به مقطع قبل از انقلاب و بعد از انقلاب اسلامی تفکیک می شود. جریان روشن فکری سکولار، با موضع گیری در قبال مدرنیته و مدرنیزاسیون غربی شکل یافته است.
هر چند پدیده روشن فکری امری وارداتی است و با آغاز دوره روشنگری غرب پدید آمده است اما در عین حال با توجه به تعلق فکری این جریان به تجدد غربی، اطلاق روشن فکری در معنا و مفهوم خاص غربی بر این جریان می تواند صحیح باشد.
با توجه به آن چه گفته شد، می توان جریان روشن فکری سکولار را با ویژگی های زیر شناخت؛ البته وصف سکولار در همه آن ها به یک درجه و مرتبه نیست.
1- روشن فکری سکولار بیش تر با گفتمان مدرنیته به ارزیابی دین و سنت می پردازد و با رویکرد منتقدانه و عقلانیت مدرن، قصد دارد سنت و نظام دینی را به همراهی و تأیید گفتمان مدرنیته ملزم کند. یعنی روشن فکران سکولار با بازگشت به سنت، به دنبال راه حل هایی هستند که بتواند سنت را از درون با مدرنیته هم افق و هم منظر کند.
2- محصول و خروجی تکاپوی روشن فکری، خزیدن به درون پارادایم مدرنیته است. از این رو روشن فکران سکولار نقطه عزیمت خود را در درون پارادایم مدرنیته قرار می دهند و از آن پایگاه شروع کرده، در سنت و دین سیر و تتبع می نمایند تا با حاصل تأمّلات خود از دین، آن را در بستر عرفی و سکولار قرار داده و مجددا به نقطه عزیمت خود باز گردند.
3- روشن فکری سکولار چون فاقد نگرش سیستمی است و به تجزیه و تفکیک مدرنیته معتقد است غالبا در دام التقاط گرفتار می باشند.
4- روشن فکر سکولار به حضور اجتماعی و سیاسی دین اعتقاد ندارد و سعی می کند حضور دین را در تناسبات اجتماعی و معادلات دنیوی حذف نموده و آن را به حوزه عقلانیت بشری بسپارد.[29]
با توجه به ویژگی های گفته شده، می توان تفاوت اساسی این جریان را با جریان روشن فکری دینی مشاهده نمود. در واقع آن چه جریان سکولار را از جریان دینی متمایز می کند، نوع رویکرد آن به دین و تمدن غرب است. در این جریان گفتمان مدرنیته بر گفتمان دینی حاکم است و اعتبار و جایگاه دین در درون و ذیل این گفتمان معنی و مفهوم پیدا می کند.
یعنی دغدغه متجدد شدن و مدرنیزاسیون، به عنوان یک غایت و اصل، این گمان را به وجود آورده که علت پسرفت و توسعه نیافتگی ملت های مسلمان و به ویژه جامعه اسلامی ایران را در نوع دین داری افراد و بلکه در خود دین اسلام بدانند. به همین جهت، از آن جا که انکار دین و آموزه های آن و مقابله رودررو، موجب طرد این جریان می گشت، همواره این جریان با طیف و گونه های متفاوت سعی نموده است دین و آموزه های دینی را به نفع مدرنیته غرب مصادره کند.
این جریان با درجات و مراتب متفاوت آن سعی در نسخ و مسخ شریعت داشته و در هر دوره تاریخی به اقتضای فکر حاکم بر آن عصر، و نیز نوع انگاره هایی که در غرب نسبت به دین و آموزه های آن طرح می شود، در قالب و ادبیات خاص طرح می گردد. از این رو نوع شبهات و القائات نسبت به ناکارآمدی دین و حل مشکل تجدد و سنت در عصر مدرن، به تناسب جریان ها و رویکردهای فلسفی و کلامی غرب متفاوت می باشد.
بزرگ ترین دغدغه روشن فکری سکولار، حل مشکل دین و دین داری در عصر تجدد و توسعه مدرن است. از این رو قرائت حداقلی از دین و نفی بعد سیاسی و اجتماعی دین و در یک کلام، القای عدم توانایی دین در اداره و مهندسی اجتماعی، از جمله ویژگی های مشترک جریان روشن فکری سکولار می باشد، هر چند در نوع رویکرد و مبانی و راه کارهای ارایه شده، تفاوت های بارزی را می توان مشاهده نمود.
با توجه به آنچه گفته شد، در جریان روشن فکری، همه مقولات و مسایل دینی و اجتماعی و علمی از دریچه تنگ گفتمان مدرنیته مورد بازبینی و تفسیر قرار می گیرد. از این رو هر مسئله ای که بتواند در زیر چتر مدرنیته بگنجد دارای اعتبار و مشروعیت می گردد.
البته این زاویه دید، موجب انحراف در دید و رویکرد جریان فوق، نسبت به پدیده ها و حقایق پیچیده مثل دین و مذهب گردیده است. بر همین اساس می توان گفت از سوی این طیف، تکنولوژی غرب مورد تمجید و ستایش قرار می گیرد، هر چند طیف های این جریان از دقت و تحلیل یکسان برخوردار نیستند، به گونه ای که می توان در بعضی سطحیت و ابتذال آراء را مشاهده نمود که در حدّ شیدایی و دلدادگی مطلق پیش رفته اند. در مقابل، بعضی از منتقدان آگاه ضمن اعتقاد به برتری گفتمان مدرنیته نسبت به گفتمان دینی، در حل مشکل نسبت آن با سنت و مذهب، دارای تحلیل و نقدهای ره گشا می باشند.
1/2- دوره های تاریخی جریان روشن فکری سکولار
ردّ پای اولیه جریان سکولار را می توان به طور آشکار، در دوره مشروطیت ملاحظه کرد که به دنبال آن، در عصر پهلوی نیز روشن فکران سکولار معاصر پدید آمدند. در دوره مشروطیت، روشن فکران شیفته و وابسته ای را می توان دید که در ستایش علم مدرن و داده های علمی و فن آوری های آن، اخذ و تقلید بدون شرط را مورد توصیه قرار داده و ضمن دشمنی با دین و دین داری، تحریف و تفسیر انحرافی از سنت و شریعت را در رأس برنامه خود قرار داده بودند.
در بین روشن فکران سکولار قبل از انقلاب اسلامی (چه در عصر قاجار و چه در عصر پهلوی) می توان به شخصیت هایی اشاره کرد که یا وابسته به نهادها و ارگان های حکومتی بودند یا در قالب اپوزیسین حکومت مطرح بودند. در عصر قاجار می توان از میرزا قائم مقام فراهانی، میرزا حسین خان سپهسالار، میزرا محمد صالح شیرازی، میرزا ابوالحسن خان ایلچی، نام برد و در عصر پهلوی می توان از فروغی، ملک الشعراء بهار، حسن پیرنیا، تقی زاده و... یاد کرد. روشن فکران سکولار مانند میرزا ملکم خان، آخوند زاده و طالبوف، در عصر قاجار نقش اپوزیسیون را برعهده داشتند و در عصر پهلوی ظهور جریان سیاسی مخالف و در عین حال سکولار، هم چون جبهه ملی و حزب توده و نهضت آزادی، همراه با رهبری شخصیت های سکولار و لائیک آن عصر قابل توجه است.1 در این جا به برخی آرای شاخص ایدئولوک جریان روشن فکری سکولار قبل از انقلاب اشاره می کنیم.
1- ر. ک: زرشناس، تأمّلاتی درباره روشن فکری در ایران، ص 78.
الف - جریان روشن فکری سکولار کلاسیک
در طیف سکولار کلاسیک، شخصیت میرزا ملکم خان به عنوان پدر منوالفکری ایران، بیش از هر شخص دیگری قابل توجه است. روشن فکر وابسته ای که بر اخذ تمدن غرب بدون تصرف ایرانی تأکید می کرد و معتقد به اصول مشهوری بود که در عصر روشنگری غرب مطرح گشته بود. به همین جهت، «آدمیت»، «علم گرایی» و «خردگرایی» از جمله مبانی فکری وی می باشد. هم چنین او علم و صنعت را بنیان تمدن غرب می دانست و به فراگیری آن توجه داشت. گرایش به لیبرالیسم غربی و تدوین قانون برای حفظ حقوق فردی، از دیگر مبانی فکری او است. نگرش وی به دین، نگرش غالب عصر روشنگری غرب بود و به صراحت از جدایی دین از سیاست و نیز مغایرت دین و علم دم می زند. [30]
ملکم خان، به تقلید از اگوست کنت (بانی مذهب اومانیسم) اقدام به تأسیس شریعت جدیدی کرد که خود پیامبر آن بود. به اعتقاد بعضی از موّرخین، ملکم مطابق اصول تمدن غرب و شریعت اسلام، قرآن تازه ای را جعل کرده بود که دارای هفت آیه بود. خود ملکم به صراحت می گوید: «اندیشه ترقی مادی را در لفافه دین عرضه داشتم، تا هموطنانم معانی آن را نیک دریابند».[31]
به هر حال، او شرق را مظهر ظهور و بروز ادیان ولی ناتوان از ایجاد نظام سیاسی می دانست و در مقابل، غرب را خالق نظام سیاسی و تجدد و تمدن می شمرد. هم چنین معتقد بود اندیشه آسیایی، اندیشه نظری، اما اندیشه اروپایی اندیشه عملی است و بر اساس این، راه حل نزاع غرب و شرق را ترکیب خرد سیاسی غرب و تعقل مذهبی شرق می دانست. [32]
از بیان بالا روشن می شود که وی هیچ اعتقادی به تحوّل و اصلاح گرایی در ایجاد تمدن دینی از درون انگاره های دینی ندارد، بلکه تقلید از تمدن غرب و سرمشق قرار دادن الگوی توسعه آن را راه حل بومی و فرهنگی خود برای تحول و خیزش درونی در راستای احیای تمدن اسلامی می داند. [33] همین امر سبب گشته وی به عنوان یک روشن فکر سکولار وابسته و حامی استعمار غرب شمرده شود.
شخصیت دیگری که می توان وی را یک فرد تمام سکولار تلقی کرد[34] که در رویارویی با آموزه های دینی دشمنی آشکار و صریح خود را نشان داد، آخوندزاده می باشد.
آخوند زاده هم عصر ملکم خان، با عبارات و ادبیاتی دیگر، بر همان ایده های مورد تبلیغ او تأکید داشت. او با صراحت و وقاهت آشکار، ضدیت با دین و شریعت اسلامی و روحانیت را پیش گرفته بود. آخوندزاده در جهت مدرنیسم غربی، یک ناسیونالیسم باستان گرایی را ترویج و تبلیغ می کرد و نجات ایران را در رهایی از خط عربی و بازگشت به دوران قبل از اسلام می دانست. البته ناسیونالیسم افراطی آخوندزاده ابزاری در جهت خدمت به مدرنیسم و استعمار و تحریف هویت و حقایق فرهنگی بود. به تصریح مورخان معاصر، وی فردی لیبرالیست و طرفدار جدایی دین از سیاست بود. هم چنین وی مسئله پروتستاتسیم اسلامی که در آن حقوق الله و تکالیف عباد الله ساقط گشته و حقوق الناس باقی می ماند را مورد توجه قرار می داد. همین رویه فکری، وی را به مرحله الحاد فکر سوق داد. [35] به همین جهت آخوندزاده در عصر مشروطه، از مشروطیتی حمایت می کرد که دین در آن موضوعیت نداشت.[36]
طالبوف نیز از جمله منورالفکران سکولاری است که در جهت مدرنیسم غربی بیش از هر شخصی، مسئله اصلاح دین و به عبارتی، پروتستانیسم اسلامی، را ترویج می کرد. وی با وجود این که فردی به ظاهر مسلمان و دین دار بود، اعتقاد داشت اندیشه های دینی باید بر مبنای علوم تجربی و دانش زمانی مورد دخل و تصرف قرار گیرد. یعنی بر مبنای عقل مدرن، مفاهیم و احکام شرعی و آموزه های دین باید در جهت هماهنگی با فضای مدرن، تحول پذیرد. روش التقاطی و رویکرد رفورمیسم دینی طالبوف موجب شده که وی را به عنوان مؤسس نوعی جریان پروتستاتیسم اسلامی در دوره های روشن فکری بدانند.
در هر حال، عقلانیت تجربی، مدرن سازی، ناسیونالیسم و سکولاریسم[37]، اصول فکری طالبوف را تشکیل می دهد. روشن فکران سکولاری که در عصر پهلوی به دنبال تحقق مدرنیزاسیون در جامعه ایران بودند از سوی ساختار قدرت حاکم نیز حمایت می شدند. این طیف نیز ایده و اندیشه ای متقن و فراتر از آن چه که در دوره های پیش وجود داشت ارایه نکردند.
در این دوره، جهت نوسازی ایران، در نظام و سیستم آموزشی، سیاسی و اقتصادی از غرب تقلید می شد که این امر با نظام آموزشی مرسوم دینی و نیز ایده های سیاسی و اجتماعی دینی، تعارض داشت.
از این رو در این دوره نقش دین در سیستم تربیتی و پرورشی و نیز در نظام آموزشی حذف گردید و نهادها و ساختارهای سنتی پیشین که متولی این امر بودند نیز منسوخ شده و روند سکولاریزه کردن جامعه بیش از پیش تقویت شد.
هر چند این رویه از عصر مشروطه توسط روشن فکران آغاز شده بود، اما تأسیس نهادها و ساختارهای آموزشی هم چون مدارس، دانشگاه ها و... در عمل، علوم و فنون غربی را به ذهن دانش آموزان و دانشجویان دیکته می کرد. در واقع وضعیت آموزشی و پژوهشی مؤسسات و دانشگاه هایی که در راستای مدرنیسم پدید آمده بودند، چیزی جز تقلید و تکرار انگاره های علم مدرن، نبوده است.
طبیعی است در این شرایط، از علوم و تکنولوژی غرب بتی ساخته شده بود که فصل الخطاب هر ایده و اندیشه ای بوده و جرئت شکستن حصارها و خطوط قرمز فوق از پژوهشگران و محصلین جامعه گرفته شده بود.
جریان روشن فکری سکولار در عمل این روحیه انفعال در برابر علم سکولار و عدم اعتماد به خویش و هویت فرهنگی را دامن می زد. حتی این جریان با عنوان نخبگان علمی جامعه، در مدارس و دانشگاه ها یک امپریالیسم معرفتی را به وجود آورده بود که امکان تحوّل درونی در آکادمی ها در جهت تحول علمی و خودباوری در امر پژوهش را از بین برده بود.
به هر جهت، جریان روشن فکری سکولار قبل از انقلاب (عصر پهلوی و مشروطه)، با تأکید بر ایده ها و اندیشه های متجدد مآبانه و در سودای رسیدن به مدرنیسم، دارای وجه اشتراک های زیادی است و تفاوت آن ها در اجمال و تفصیل آرا و راه بردهایی است که در گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن غربی ارایه نموده و کم تر نشانه ای از خود باوری و تأکید بر فرهنگ اصیل دینی و ملی برای ایجاد یک انقلاب و تحول درونی و بنیادی و علمی در آن دیده می شود.
روشن فکری سکولار قبل از انقلاب ایران، عموما با ویژگی های تقلیدی بودن، سطحی نگری، علم زدگی، بیگانگی تاریخی و فرهنگی و عدم سنخیت با بافت فرهنگ به لحاظ خاستگاه روشن فکری، نداشتن رسالت تاریخی بر اساس فرهنگ ارزشی خود و حمایت از امپریالیسم غربی شناخته می شود. در میان ویژگی های اصلی روشن فکری سکولار، می توان علم زدگی و حمایت از علم مدرن را که از ویژگی های ذاتی مدرنیته می باشد برشمرد. در حقیقت، فرهنگ روشن فکری و پروژه تجددخواهی، مشروعیت خود را از مفهوم «علم مدرن» اخذ می کند.
روشن فکری وابسته، علم مدرن را تنها نوع دانش بشری و معیار مطلق تجدد خواهی و پیشرفت اجتماعی می داند. تعریف آن ها از علم یک تعریف کاملاً پوزیتویستی است و به همین جهت، علم مدرن و سکولار - در مقابل علم دینی سنتی - خوانده می شود.[38]
با چنین رویکردی به علم مدرن، می توان تعارض آن را با علم دینی مشاهده نمود. راهبرد این جریان برای رفع حساسیت های دینی در این مقوله ها، التقاط دینی و تفسیر پوزیتویستی از دین، و عصری کردن و بازسازی دین می باشد.
نتیجه این که: جریان روشن فکری سکولار قبل از انقلاب به لحاظ انفعال و خودباختگی شدید، از ایجاد نوآوری، آزاد اندیشی و طرح یک نظریه جامع در حل مشکل تجددگرایی عاجز بود. از این رو، نه تنها به بومی سازی و متناسب کردن علوم و دستاوردهای غرب با روحیه و فرهنگ ایرانی نمی اندیشید، بلکه به طور کلی هیچ اعتقادی به این امر نداشت.
ب) روشن فکران سکولار بعد از انقلاب
جریان روشن فکری سکولار بعد از انقلاب را می توان در دو مقطع تاریخی دهه اول انقلاب و دهه دوم انقلاب تحلیل نمود. از آن جا که روشن فکری سکولار در دهه اول انقلاب به لحاظ غلبه فضای انقلابی و روحیه حماسی، ظهور و بروز چشم گیری نداشت در وضعیت فعال قرار نگرفته بود.
در عین حال، ویژگی ها و شاخصه های عمومی روشن فکری، بر این قسم از روشن فکری قابل صدق است. در حقیقت می توان گفت در جامعه ایران بیش تر روشن فکران بر خلاف روشن فکران غربی، در نقش اپوزیسیون ظاهر شده اند.
به ویژه روشن فکران سکولار و اپوزیسیون را بیش از پیش می توان در دهه دوم انقلاب، با جهت گیری سکولار شاهد بود، که تفکر سکولاریزه و مدرنیزه کردن ایران را با راه کار و رویکردهای متفاوت در پیش گرفته اند.
اگر راهبرد نسخ شریعت، و به عبارتی، دین ستیزی و دین زدایی آشکار و صریح، گفتمان حاکم بر جریان روشن فکری سکولار قبل از انقلاب باشد، راهبرد سکولاریزه کردن دین، و به عبارتی، پارادایم عرفی گرایی، که به شکل نظریه قبض و بسط معرفت دینی و طرح معنویت سکولار و ایمان فردی و... ارایه می شود، گفتمان حاکم بر روشن فکری سکولار بعد از انقلاب می باشد.
به عبارت دیگر، این جریان در درون نظام اسلامی، گفتمان مدرنیته را پایگاه نقد و تحلیل خود از دین اسلام قرار داده است. به همین جهت این جریان با تحلیلی که از آموزه ها و گزاره های دینی ارایه می کند، به تمایز میان آن دو معتقد است.
این امر سرمنشأ ظهور ایده های تحولی در حقیقت دین، رسالت دین و نهادها و ساختارهای دینی گردیده است. در نظریه بعضی از این روشن فکران، تحوّل معرفت علمی بشر، معیار و الگوی تحوّل معرفت دینی دانسته شده است.
از این رو آن ها با ایمان و اعتقاد به علم مدرن غرب، تعارض آن را با دین مورد توجه قرار داده و با تأکید بر عقلانیت مدرن غرب و مهندسی اجتماعی آن، به طور کلی نقش دین را در اداره جامعه و تنظیم معاش، انکار نموده و بر رویکرد حداقلی و معنوی و ایمانی توصیه می نمایند.
بر اساس این، روشن فکری سکولار بعد از انقلاب با برقرار نکردن تلازم منطقی میان دانش و ارزش، و جدا دانستن دین و معرفت دینی، و اعتقاد به تعارض دین و عقلانیت، و عدم اعتقاد به هویت اجتماعی دین،.. . راهبرد اساسی و کلان برای رهایی از وضعیت موجود ارایه نداده است. یعنی این جریان به رغم دقت های علمی خود، در گذر از وضعیت موجود، با تحلیل های دین شناختی و فلسفی دین پژوهان و فیلسوفان دینی غرب، به سراغ متون و معارف دینی رفته است.
از این رو در این جریان، طرح مقوله ای به نام تولید علم دینی و نهضت تولید نرم افزار دینی، وجهی نخواهد داشت. در نظر بعضی از این روشن فکران، نگرش علم دینی معنای روشنی ندارد. حتی بعضی معتقدند علم قابل تقیسم به دینی و غیر دینی و اسلامی و غیر اسلامی نیست. بعضی نیز در سطح علوم انسانی، علم مدرن را علم کامل و بی نقص می دانند که نمی توان از آن چشم پوشی کرد و مشکلات علم مدرن را ناشی از علم زدگی می دانند نه خود علم.[39]
پس در نگرش جریان روشن فکری سکولار بعد از انقلاب، توجه به مسئله تولید علم دینی و بومی شدن آن هم در سطح برنامه ها و سازمان و هم در مقیاس کلان و جهانی جایگاهی ندارد؛ زیرا پارادایم فکری حاکم بر این جریان، موضوعیتی برای دین در این عرصه ها قائل نیست.
پی نوشت ها:
[1] کارشناس ارشد کلام اسلامی.
[2] ر.ک.: عبدالعلی رضائی، تحلیل ماهیت تکنولوژی، ص 234-235.
[3] ر.ک.: علیرضا پیروزمند، دین و علوم کاربردی، ص 70-73.
[4] البته این که علم دینی به کدام علوم قابل صدق است، میان اندیشمندان دینی اختلاف است. بعضی حوزه علوم دینی را صرفا به علوم انسانی محدود می کنند و معتقدند علوم تجربی، دینی و غیردینی ندارد. اما در این میان بعضی از اندیشمندان دینی دایره علوم دینی را وسیع تر دانسته و معتقدند ما علوم تجربی دینی نیز داریم. به همین دلیل اسلامی کردن علوم تجربی را نیز مورد تأکید قرار می دهند.
[5] منظور از علم مدرن، آن دسته علومی است که در عصر انقلاب علمی در قرن هفدهم، ابتدا در نظریه فیزیک و نجوم توسط گالیله و نویتن ایجاد شد و مبتنی بر مشاهده و ریاضیات بود و در آن، نگرش غایت گرایانه حذف شد.
[6] این که علم مدرن، یک علم سکولار است، موضوعی است که هم اندیشمندان غربی و هم اندیشمندان اسلامی به آن تصریح نموده و معتقدند علم مدرن بر مبانی ما بعدالطبیعه تکیه دارد که متعالی نیست و از عقلانیت خود بنیاد ناشی شده است. در این باره رجوع شود: 1- مبادی ما بعدالطبیعی علوم نوین، نوشته ادوین آرثربرت و کتاب از علم سکولار تا علم دینی نوشته مهدی گلشنی.
[7] در تعریف کلاسیک، علم، به حضور شیئی عند المجرد یا به عبارت دیگر، «صورة حاصلة من الشی ء عند العقل» تعریف می شود، از این رو علم در این نگاه، هویت کشفی دارد و خصلت کاشفیت از واقع نیز امر ایجاد شدنی نیست بلکه حکایت از واقعیت تحقق یافته می کند.
[8] با توجه به توضیح بالا، اگر مفاهیم بنیادی که از پارادایم دینی گرفته می شود، ناظر بر عینیت و حوزه عمل باشد، در واقع به این معنا است که ما توانسته ایم تعریف های کاربردی استنتاج کنیم و بر اساس تعریف های کاربردی، انجام معادلات کاربردی در مهندسی توسعه اجتماعی نیز امکان پذیر خواهد بود.
[9] ر.ک.: دین و علوم کاربردی، ص 156 و تحلیل ماهیت تکنولوژی، ص 260.
[10] منظور از پرستش اجتماعی، جریان توحید و ولایت الهی در سطح اجتماعی است. این جریان پرستش، یا توسعه دین داری و دین ورزی در قلمرو اجتماعی در تمام ابعاد و لایه های آن محقق می گردد.
[11] واژه روشن فکر، از جمله اصطلاحاتی است که در ادبیات اجتماعی روشن فکران خود محل اختلاف است. این واژه در ترجمه واژه «انتکتوئل» Intellectuel به گفته جلال آل احمد، ما به ازائی غلط است ولی مصطلح شده است. وی می گوید: روشن فکر کسی است که صاحب فکری باشد و اهل اندیشیدن. روشن فکر کسی است که خرد راهنمای اوست ولی هر صاحب نظری را نمی توان روشن فکر خواند، بلکه طایفه ای از اهل نظر روشن فکر هستند که به تدبیر امور حکومتی و سیاست می اندیشد. البته در عصر مشروطه واژه منور الفکر رایج بود و واژه روشن فکر در شهریور 1320 وارد ادبیات اجتماعی شد. روشن است روشن فکر به لحاظ خاستگاه تاریخی مولود غرب جدید است. روشن فکر غربی با شعار جدایی دین از سیاست، تکیه بر خرد خود به جای وحی به دنبال طرح سیاست و تدبیر جامعه می باشد. نتیجه این که: روشن فکری در غرب به لحاظ این که نسبتی با میراث فرهنگی و تاریخی خود داشت، توانست در آن دیار راه گشا باشد. اما جریان روشن فکری در ایران محصول سیر تاریخی و فرهنگ ما نبود و سنخیتی با روح و جان تمدن سنتی و دینی نداشت؛ ر.ک.: جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشن فکران، ج 1، ص 17-21؛ داوری، «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم، ص 47، و شهریار زرشناس، تأملاتی درباره روشن فکری در ایران، ص 47و45.
[12] مدل تقلیل گرایی، یعنی مدلی که سطح مفهومی روشن فکری را تنزل می دهد و بسیاری از لوازم معنایی تاریخی آن را کاهش داده و در نتیجه، روشن فکری دینی را در مقابل روشن فکری سکولار به کار می برد.
[13] در مدل ناب گرایانه مفهومی انتزاعی و خالص از روشن فکری دنبال می شود. روشن فکر اندیشه و رفتارش، بر عقلانیت انتقادی ناب مبتنی است؛ رجوع کنید: مجله ناقد، سال اول، شماره 4، ص 63.
[14] مقصود فراستخواه، مجله ناقد، تأملی در تقسیم بندی روشن فکری دینی و سکولار، شماره 4، ص 61 و 65.
[15] مقصود فراست خواه، سرآغاز نواندیشی معاصر، ص 115؛ هم چنین ر.ک.: حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص 113.
[16] هشام شرابی، روشن فکران عرب وغرب، ص 53.
[17] سیدجمال، لکچر در تعلیم و تعلّم، ص 96.
[18] هشام شرابی، پیشین، ص 37؛ هم چنین ر.ک.: مقصود فراست خواه، پیشین، ص 176.
[19] جلال آل احمد، غربزدگی، ص 87.
[20] همان، ص 118-119.
[21] ر.ک: مجموعه مقالات: ما و غرب، ص 8 و 35.
[22] مجموعه آثار، ج 20، ص 293؛ هم چنین ر.ک.: مسعود پدرام، روشن فکران دینی و مدرنیته، ص 140.
[23] رضا داوری، درباره غرب، ص 33 و 42 و 43 و 62؛ هم چنین ر.ک.: شمه ای از تاریخ غرب زدگی ما، ص 81.
[24] رضا داوری، پیشین، ص 60.
[25] رضا داوری، درباره علم، ص 28-29.
[26] احمد فردید، دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان به کوشش محمد مدد پور؛ هم چنین ر.ک.: منصور هاشمی، هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید.
[27] همان، ص 14-15.
[28] مهدی بازرگان، بعثت و ایدئولوژی، انتشارات بعثت، تهران.
[29] در مورد ویژگی روشن فکری سکولار و نقد آن از سوی روشن فکری دینی ر.ک.: کتاب در خدمت و خیانت روشن فکران، جلد اول و دوم و نیز آثار دکتر شریعتی و کتاب «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» نوشته رضا داودی، مقاله روشن فکری و روشن فکران.
[30] نامه پژوهش، شماره 7، ص 121.
[31] زرشناس، پیشین، ص 53.
[32] الگار حامد، پژوهش در باب تجدد خواهی ایرانیان، ص 12 و 13.
[33] حتی ملکم در مواردی تصریح می کند که ما در اخذ اصول تمدن جدید و مبانی ترقی و فکری حق نداریم مبتکر باشیم بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم. (ر.ک.: فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، ص 113.
[34] عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 29.
[35] محمد مددپور، سیر تفکر معاصر، کتاب چهارم.
[36] زرشناس، پیشین، ص 99.
[37] مقصود فراست خواه، پیشین، ص 124 و 125؛ هم چنین ر.ک.: مجله نامه پژوهش، شماره 7، ص 163-174.
[38] زرشناس، پیشین، ص 48-49.
[39] ر.ک.: مصطفی ملکیان، راهی به رهائی، ص 72 و مجموعه مقالات سنت و سکولاریسم.
نظر شما