هویت مدنی در جوامع جدید
روزنامه همشهری یکشنبه 7 مرداد ,1375 28 جولای 1996 , سال چهارم , شماره 1028
تجمع شهرنشینان و مدنیت شهروندان (بخش دوم )
مفهوم یا احساس شهروندی به نحوخودبه خود و به واسطه تجمع افراد در
کنار یکدیگر ایجاد نمی شود, بلکه بایدنهادهایی متکفل ایجاد این
احساس باشند. نهادهایی مثل انتخابات, تامین اجتماعی, مالیات یا
رسانه ها می توانند چنین هویتی را ایجاد کنند.
اگر ویژگیهای شهرهای دنیای پیرامونی وجوامع درحال توسعه, یعنی
ناهماهنگی رشد جمعیت شهری با توسعه سطح تولیدات کشاورزی و صنعتی ,
بزرگ شدن بخش خدمات, رشد ناموزون شهرها ناشی از بدی وضعیت روستاها,
توزیع نامتناسب امکانات و جمعیت شهری (فاصله شهرهای اول, دوم و سوم
کشور یا حتی فاصله این شهرها در یک استان,) جهشها و دگرگونی های
ناگهانی, بعضا کاهش خدمات شهری به نسبت بزرگ تر شدن شهرها, دوگانگی
نوسازی اجتماعی و نوسازی فرهنگی, استمرار روابط قومی و سنتی در
شهرهای بزرگ و فرهنگ نامتناسب با زندگی در یک جامعه قانونمند لحاظ
شوند اهمیت فعالیت ارتباطی نهادهای اداره کننده شهرها روشن تر
می شود.
در کشورهای درحال توسعه, ادغام ناقص افراد و گروههای بریده از
روستا, شتاب رشد جمعیت, شکل گیری توامان دو قطب مدرن و عقب مانده ,
همزیستی اما ناهمسرشتی گروهها و طبقات اجتماعی به گسیختگی کالبدی و
فرهنگی می انجامد. یعنی انعکاس گسیختگی موجود در جامعه به شکل گیری
فرهنگ و فضایی منجر می شود که زمینه های ظهور همان گسیختگی و
عدم پیوستگی فضایی و فرهنگی را فراهم می کند. از همین منظر, کمتر
شهروندانی نسبتا متجانس به چشم می خورند که خواستار نوعی خاص از
مدیریت شهری باشند و همین امر جریان یک طرفه بودن اداره شهر را
تقویت می کند.
شهروندی پیشرفت بشر در زمینه های گوناگون فنی ,علمی, اقتصادی
و اجتماعی باعث شده است که نظام روابط اجتماعی نیز در شهرهاتحول
پیدا کند. در این حال پیوندهای گذشته می گسلد و فرد هنگامی که از
خانه اش خارج می شود در اقیانوسی از آدمها وارد می شود که هیچگونه
رابطه ای میان خود و آنها احساس نمی کند. گسیختن پیوندهای گذشته از
جهتی بستر رشدفردیت افراد را فراهم می کند و افراد می توانند بدون
احساس فشارهای ناشی از پیوندهای قومی, خویشاوندی و محلی گذشته دایره
خود را گسترش دهند. ولی این امر از جهتی دیگر مشکلاتی را برای گستره
عمومی یاحیات اجتماعی فراهم می کند. من عریان که مطالبات
بی حدوحصری دارد,من متفرد ماقبل اجتماع قرارداده با احساس خلاء در
جوامع بزرگ و متراکم وخودی که فرایند اجتماعی شدن را طی نکرده
باشد همواره مخل گستره عمومی است.
فرد, ناگزیر از زندگی جمعی با دیگران و عمل برطبق قراردادهای
وضع شده است تاخود بیشترین بهره را از زندگی بادیگران ببرد و
کمترین آسیب از جانب آنها نصیب او شود. در اینجاست که وجودنوعی
هویت مدنی و مفهوم شهروندی ضرورت پیدا می کند. شهروند, انسان آزاد و
مختاری است که فقط درمیان یک جمع زندگی نمی کند, بلکه با آنها
جامعه ای . ( Community ) را تشکیل می دهد که انواع روابطو پیوندها,
آنها را به یکدیگر متصل می کند. آنها به واسطه همین زندگی اجتماعی ,
خلق و خوهای خاصی را پیدا می کنند که تاحدی تحت تاثیر طبیعت و شرایط
اجتماعی فرهنگی منطقه موردنظر است.
پرسشهای جدی در بحث شهروندی بدین قرارند: آیا مشارکت اجتماعی برای
پیدایش مفهوم شهروندی کفایت می کند نظام ارتباطات خویشاوندی چه
نسبتی با این مفهوم دارد اصولا چرا این مفهوم و احساس در جوامع
شهری ضرورت پیدا می کند آیا مفهوم شهروندی یا هویت مدنی در جوامع
سنتی, امکان بروز و ظهور پیدا می کند این هویت چگونه ممکن می شود
آیا نهادهای موجود در یک جامعه درحال گذار می توانند این هویت را
به وجود آورند آیا هویت مدنی جزء ملزومات مدرنیته است آیا می توان
پیوندها و همبستگی های جدیدی در قالب شهرهای جدید و روابط جدید باز
تولید کرد آیا اصولا فرد در شهرهای جدید احساس خلاء می کند آیا
انسان مدرن می تواند هویت مدنی یا احساس شهروندی (فراتر از همه
علقه های شرایط مدرن) داشته باشد آیا دولتها به این هویت مدنی نیاز
دارند یا این هویت برای مشروعیت و نفوذ آنها مشکل ایجاد می کند هویت
مدنی تمرکزطلب است تا تمرکزگریز و فراتر از همه اینها, آیا هویت
شهری در برابر هویت مدنی قرار می گیرد یا یک واقعیت مستقل و جداگانه
است
پاسخ به این پرسشها هرچه که باشد,ضرورت بحث از مفهوم شهروندی یا
هویت مدنی از دل آنها قابل استخراج است. پرسشهای فوق نشان دهنده
این واقعیت هستند که ما به ناگزیر از مفهوم شهرنشینی (احساس زندگی در
شهری که صرفا بسط یافته روستاست) فاصله گرفته ایم و زندگی در شهر
(بالاخص شهرهای مدرن یا درحال گذار)نوعی احساس شهروندی را اقتضا
می کند.
مفهوم یا احساس شهروندی به نحوخودبه خود و به واسطه تجمع افراد در
کنار یکدیگر ایجاد نمی شود, بلکه باید نهادهایی متکفل ایجاد این
احساس باشند. نهادهایی مثل انتخابات, تامین اجتماعی, مالیات یا
رسانه ها می توانند چنین هویتی را ایجاد کنند. اما همه این نهادها در
یک جامعه سنتی می توانند ناکارا شوند یا شبه کارکردهایی از آنها بروز
کند. بنابراین در جوامع سنتی یا درحال گذار, نهادهای دیگری با هدف
ایجاد چنین هویتی ضرورت دارند.
نگاهی به آسیب شناسی شهرهای بزرگ ما را به انبوهی از مسائل و مشکلات
رهنمون می شود که روابط سنتی (خویشاوندی یا محله ای) قادر به حل یا
تخفیف آنها نیست. فقدان هرنوع روابط اجتماعی, افراد را در برابر
دنیای خارج منفعل ساخته است. این انفعال مشارکت در امور اجتماعی و
شهری را به حداقل رسانده است. همچنین فرد در این دنیای جدید با
پدیده ها و مسائلی مواجه است که فراتر از دسترسی نظام خویشاوندی یا
محله ای هستند: پدیده هایی مثل کثرت گرایی, گسترش ارتباطات, انواع
آموزشهای علمی و کاربردی (باتوابع بی شماری که دارند),خودآگاهی به
منافع و تمایلات, تخصیص منابع براساس رقابت و عرضه و تقاضا و انواع
داد و ستد در چارچوبهای قراردادی افراد را احاطه کرده و عناصر مقوم
هویت آنها به شمار می روند.
نکته دیگر آنکه مراکز فرهنگی ,مناسب ترین موسسات برای تمرین عضویت
در نهادهای جامعه مدنی و ایجاد هویت و حیات مدنی هستند. چرا که اولا
عضویت در آنها اختیاری و داوطلبانه است و هیچ اجبار درونی و بیرونی
در مورد عضویت در آنها اعمال نمی شود. ثانیا منافع و علائق فردی علت
پیوستن فرد به آنهاست و پیوندهای مهرآمیز در درجه دوم اهمیت قرار
می گیرند. ثالثا برخلاف نهادهای یک جامعه توده وار, به باز تولید
نهادهای سنتی در شرایط جدید اقدام نمی کنند و جنبه درمانی (در برابر
نابهنجاریهای دوران گذار مثل خودکشی, طلاق و اعتیاد) ندارند بلکه به
اجتماعی کردن فرد فراتر از حیطه اجتماعی کردن خانواده و آموزش و
پرورش می پردازند. رابعا کارکردهایی جنبی از نوع کارکردهای میدان
ده ,شورای برزن ,پارلمان محله (کمون, آئورا) پیدا می کنند که یک
گام به سوی رویکرد دوم (ایجاد حساسیت به مشکلات شهری و اجتماعی و
ارائه الگوهای تازه برای حل اختلافات )است. خانه های فرهنگ می توانند
متکفل ویژگیهای جماعی( Communal ) باشند و برخی از کارکردهای دولت را
برعهده بگیرند. بنابراین هویت مدنی از هر طریق که تقویت یا احیا شود
بدون کاهش کارکردهای دولت (دولت حداقل )ممکن نیست. و خامسا
خانه های فرهنگ همراه با گسترش بستر فیزیکی مدنیت, فضای ذهنی آن را
تمهید می کنند. فضاهای کالبدی شهری به تنهایی نمی توانند به نیازها
پاسخ گویند و پیوندها و همبستگی های تازه ای باید در قالبهای جدید
ایجاد شوند که این با باز تولید فضاهای فرهنگی ممکن می شود و
بدین ترتیب احیا و تقویت هویت شهری مقدمه ای برای احیا و تقویت هویت
مدنی قرار می گیرد.
فرایندشهروند شدن فاصله بسیاری است میان تصور سنتی ما از مدنی
بالطبع دانستن انسان, و حیات شهری موجود, هنگامی که از مدنی بالطبع
بودن انسان سخن می گوییم, ضروری بودن اجتماع انسانی را مدنظر داریم و
به هیچوجه نوع اجتماع انسان مدنظر نیست. به همین دلیل حیات شهری و
لوازم آن باید به گونه ای فراتر از گردهمایی صرف انسانها در یک
اجتماع تعریف شده و تبعات آن انتقال و آموزش داده شوند. اجتماعی
بودن انسان یک ضرورت است ولی شهروند بودن او به معنای دقیق این
مفهوم ضرورتی ندارد. در دایره معنایی شهروندی مفهوم حقوق ,مسئولیت
وجامعه مدنی حضور پیدا می کنند که بالضروره در وجود فیزیکی شهر
تحقق پیدا نمی کنند. بدین ترتیب هر انسانی که در شهر زندگی می کند
ضرورتا شهروند نیست بلکه می تواند در یک فرایند از شهرنشین به
شهروند مبدل شود.
هویت شهری فقط با شکل گیری و بسط بخش فیزیکی آن محقق نمی شود.
بنابراین جهان دیگری غیر از جهان واقعیات محسوس شهری باید در آن
ایجاد شود(یا سامان یابد) که روابط و جهان مفاهیم و تصورات مردم
نسبت به حیات شهری و در حیات شهری و جهان روابط میان آنهاست.
دستکاری در این جهان فقط از طریق تغییر در واقعیات محسوس میسر نیست
بلکه باید از طریق امکانات ارتباطی و با دستکاری در جهان روابط و
ذهنیات مردم انجام شود. مدیران و نخبگان جوامع شهری می توانند از
رسانه ها و بالاخص تلویزیون (که یکی از موثرترین آنهاست) در جهت ارائه
تصویری از جایگاه انسان در نظم طبیعی و شهری, ایجاد حس تعلق به فضای
زندگی و به دست دادن واقعیات مشترک برای افرادی با پس زمینه های مشترک
استفاده کنند.
نهادهای آموزشی و خانواده دیگر نمی توانند داده های لازم برای یک زندگی
شهری را در اختیار فرد قرار دهند, چرا که ابزارهای کافی برای
اجتماعی کردن کامل فرد را در اختیار ندارند و خود, دچار مشکلات
بسیاری هستند. نهاد خانواده در ایران بیشتر پاسخگوی یک نیاز است تا
یک نهاد اجتماعی که افراد آگاهانه در آن مشارکت پیدا کنند و نقشی در
اجتماعی کردن افراد داشته باشند. تحول نظام آموزشی نیز بسیار کند
است و اصولا جوانان را مورد خطاب قرار نمی دهد. آنچه در نظام آموزش و
پرورش انعکاس پیدا می کند مسائل گروهی از نسل پیشین است که اکنون
قدرت را در اختیار دارند. فرد در حیطه اجتماع به داده ها, اطلاعات و
تحلیلهایی فراتر از نظام آموزش رسمی و آموزش غریزی در خانواده نیاز
دارد که آنها نیز عمدتا از طریق رسانه ها (در معنای عام آن) عرضه
می شوند.
شهرهای مدرن که عمدتا از دل شهرهای سنتی بیرون می آیند همیشه با
این مشکل مواجه هستند که با افزایش خدمات و عناصر مدرن شهری
(بزرگراهها, پلها, تونلها,سیستمهای نگهداری, ایمن سازی و بازیافت و
مراکز فرهنگی) منحنی حیات شهری و شهروندی دچار تغییراتی می شود
(منحنی حیات شهری با شاخصهایی مثل روابط اجتماعی, حجم فعالیت
نهادهای شهری, فعالیتهای شهری شهروندان, احساس همبستگی شهری و. . .
مشخص می شود). فعالیتهای مبتنی بر حیات شهری و پدید آوردن جهان روابط
و مفاهیم و تصورات شهری از افت شدید آن منحنی جلوگیری کرده و رشد
جهان های مذکور را توازن می بخشد. یکی از توجیهات وجود سازمانی به نام
شهرداری (اگردایره فعالیت آن را گسترده ببینیم) تاکید بر هویت شهری
جهت تسهیل کار خویش در مدیریت شهری است. وظیفه شهرداری اداره شهر به
صورت یک طرفه نیست, شهرنشین و شهرداری باید بتوانند خواستهای خود را
به یکدیگر منتقل کنند که این در شهرهای بزرگ صرفا از طریق وسایل
ارتباط جمعی میسر می شود. رسانه ها در عین فقدان ابزارهای قدرت و
اعمال زور می توانند نهادهای شهری را با یکدیگر و مردم مرتبط
سازند.
ادامه دارد
نظر شما