اعتدال در رفتار قسمت چهارم
مجله پیام زن بهمن 1375، شماره 59
نویسنده : سیدمهدی موسوی کاشمری
12
موضوع اعتدال، در عرصه مسائل اخلاقی از مباحث مهم و کلیدی محسوب می شود و دامنه آن بسیار وسیعتر از آن است که بتوان در چند مقاله کوتاه به همه ابعاد آن رسیدگی نمود و از آنجا که بنای این نوشته «اخلاق و زندگی»، بررسی تفصیلی موضوعات مطرح شده نیست، سخن در این موضوع را با همین مقاله پایان داده و در شماره های بعد به مسائلی دیگر
خواهیم پرداخت. ان شاءاللّه .
در قسمتهای پیش به دو عرصه از میدانهای مختلف جریان اعتدال پرداختیم و اینک بخش مهم دیگری از آن را به بحث می گذاریم و یادآور می شویم که موضوعات بخشهای پیشین در واقع به نوعی از فروعات و شاخه های این مبحث به شمار می روند.
3ـ اعتدال در صفات اخلاقی
از مسائل عمده ای که تأثیر بسیاری در تصحیح رفتار و اخلاق انسانی دارد، شناخت دقیق هر یک از صفات رذیله و حمیده و آگاهی کامل به مرزها و حدودی است که هر کدام را از دیگری متمایز می کند.
نبود احاطه کافی در این خصوص، چه بسا باعث می شود که رفتاری از شخص سر زند به خیال اینکه این عمل برخاسته از فلان صفت نیک است در حالی که در واقع این گونه نبوده و در نزد اهل معرفت، این کار حاکی از وجود یک صفت زشت در این شخص است.
کسانی را می بینید که در اموال خود ولخرجی می کنند و آن را به حساب سخاوت می گذارند و یا شخصی با افتخار به کارهای خطرناک و به دور از ضوابط عقلی دست می زند و آن را شجاعت
می داند در حالی که دیگری، از هر گونه اقدام و عمل مثبتی که کمترین احتمال خطر در آن باشد، سر باز می زند و آن را احتیاط کاری و پیروی از حکم عقل قلمداد می کند.
برخی در مقابل دیگران به تملق و چاپلوسی می پردازند و در برابر آنها خم و راست می شوند و به آن اسم تواضع می گذارند و برعکس کسانی در برخوردهای اجتماعی خود رفتارهای متکبّرانه دارند و به مردم با دید حقارت می نگرند و آن را ناشی از عزت نفس خود می انگارند.
افرادی در مسائل خانوادگی خود آن چنان سختگیرند که به همگان به چشم بدبینی نگاه می کنند و با اعمال فشار و تعصبهای نابجا، عرصه را بر زیردستان و نزدیکان خود به شدت تنگ می گیرند و آن را نشانه غیرت دینی خود می پندارند و در مقابل، کسانی هم هستند که هیچ حساسیتی در این زمینه ندارند و با
سهل انگاری و بی بند و باری، ناموس خود را به وادی فساد و ارتباطهای نامشروع می کشانند و آن را به آزادی خواهی و روشن فکری خود نسبت می دهند.
بعضی باب مراوده و دوستی را به روی هر کسی باز می کنند و با انعطاف بیش از حدّ تقاضای دوستی هر کس را به زودی پاسخ مثبت می دهند و بی آنکه به عواقب ندامت بار برخی روابط نامعقول و یا نامشروع بیندیشند، عجولانه همه کس را به سوی خود جذب می کنند و آن را از خوش خلقی و اجتماعی بودن خود تلقی می کنند؛ در صورتی که برخی دیگر دیده می شوند که توان دوست یابی ندارند و از ابراز محبت به دیگران و یا پاسخ مثبت به اظهار دوستیهای دیگران عاجزند و آن را به احتیاط کاری خویش مستند می کنند و نمونه های دیگری از این قبیل ...
جهل مرکّب
این گونه افراد به نوعی گرفتار حالتی هستند که در این آیه شریفه وصف آن رفته است. قرآن کریم
می فرماید: «قل هل ننبّئکم باالأخسرین اعمالا الّذین ضلّ سعیهم فی الحیوة الدّنیا و هم یحسبون انّهم یحسنون صنعا»(1)
یعنی: «بگو! آیا زیانکارترین مردم را به شما معرفی کنیم؟ آنها کسانی اند که تلاش و عمل آنها در زندگی دنیا بر گمراهی و ضلالت است در حالی که کردار خود را نیک می پندارند.»
اگر کسی در زندگی خود قدم به سوی انحراف بردارد ولی نسبت به منحرف بودن خود اعتراف داشته باشد، و یا اصلاً جاهل بوده و هیچ حکمی بر بدی و یا خوبی عمل خود نداشته باشد، به اصلاح کار خود و بازگشت به راه راست نزدیک تر است تا کسی که در مسیر خطا گام نهاده ولی معتقد است که حرکت و مشی او عین صواب است. زیرا چنین شخصی گرفتار جهل مرکب است، یعنی دو نوع نادانی گریبانگیر او است. اول آنکه حقیقت را نمی داند و دیگری آنکه نمی داند که جاهل است، بلکه معتقد است حقیقت را درست دریافته است. و لذا هدایت یافتن و ارشاد چنین شخصی از مشکل ترین کارها است.
از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام ضمن تفسیر آیه کریمه گذشته، میان همه معارضان و گروه های مخالف خود به فرقه خوارج اشاره می کنند و راه آنان را منطبق بر آیه شریفه معرفی می فرمایند.(2)
در جهل مرکب، تمام إشکال در جهالت دوم است که رفع آن بسیار مشکل و دشوار است. زیرا کسی که مرتکب کار زشتی شود و به قبح آن آگاهی نداشته باشد به راحتی می توان با دادن اطلاع و تعلیم او را از حالت جهل خارج ساخت و اگر به ناپسندیده بودن آن آگاه است او را ارشاد و وجدان خفته اش را بیدار کرد. ولی اگر چنین شخصی معتقد باشد راهی را که می رود، صحیح و مطابق با حق است دیگران را که با او موافق نیستند بر خطا تصور می کند و لذا از همان آغاز حاضر نیست حرف دیگری را بشنود و در برابر کسی که در مقام ارشاد است به دیده عناد و لجاجت می نگرد. و چون غیر از اندیشه خود را باطل و بی ارزش می پندارد تلاش می کند تا طرف مقابل خود را نیز هم عقیده خویش سازد و دشواری کار در همین جا است و این است که بلیغ ترین موعظه ها را از اثر می اندازد و کاراترین ارشادها را بی فایده می سازد.
نه کلام پرنفوذ امیر بیان علی علیه السلام که سخنان گیرا و دلکشش روح از جسم فردی چون یار باوفایش «همّام» گرفت در او نافذ است، و نه کلام پرصلابت فرزندش حسین(ع) در روز عاشورا در او اثر می کند. سخن علی علیه السلام را می شنود ولی بر فرق او شمشیر می کشد به خیال اینکه به بهشت برود. و خون پاک حسین علیه السلام را می ریزد و خود را در این کار بر حق می داند، چون به اعتقاد او آن حضرت در برابر خلیفه مسلمانها به قیام برخاسته است!!
تمام دشواریها و سختیها در مبارزه با همین جهل است و اگر این جهالت برطرف شود ارشاد او به حقیقت و تعلیم او آسان خواهد گشت. مهمترین عاملی که شخص را از گرفتاری در گرداب جهل مرکّب در زمینه صفات اخلاقی محافظت می کند معرفت دقیق مرز جدایی فضیلتها از رذیلتهاست و نقطه مهم بحث در همین جاست. زیرا با عدم وقوف کامل نسبت به مرزها و حدود این دو نوع از صفات، خطر سقوط در درّه هولناک جهل مرکّب در عرصه منشها و خویهای انسانی، بی آنکه خود ملتفت شود حتمی و اجتناب ناپذیر خواهد بود.
مرز بین فضیلتها و رذیلتها
در علم اخلاق می گویند: مرز بین یک صفت پسندیده با غیر آن، حد وسط بین دو وصف متضادّ است، که یکی در جانب افراط و دیگری در طرف تفریط واقع است و هر دو از صفات منفی به حساب می آیند مگر همان حدّ میانه که از فضائل محسوب می گردد.
برای مثال: «تهوّر» که به معنای بی باکی و بی بند و باری در اقدام به کارهای غیر معقولانه و خطرناک است از صفات منفی و ضدّ ارزشی است که در جانب افراط قرار دارد، همچنان که «جبن» و ترسو بودن، از ضعف نفس ناشی شده است و از رذیلتهای اخلاقی به حساب می آید و در قسمت تفریط واقع است. لازمه صفت اولی اقدامهای نابجا و نامعقول به خیال وصول به هدف است. در صورتی که از آثار صفت دوم ترک هر گونه عمل و اقدامی برای رسیدن به مقصد است گر چه آن حرکت لازم و عاقلانه و مفید هم باشد.
هر کدام از این دو صفت در حقیقت در منتهی الیه طرف خود جای گرفته است. در حالی که حد وسط بین این دو جانب «شجاعت» نامیده می شود، که نه آثار منفی جانب افراط را دارد و نه نتایج زیان بار تفریط بر آن بار می شود. انسان شجاع بجا اقدام بر عمل می کند و از احتمال خطر
نمی هراسد و آن جا که حرکت خود را بی ثمر ببیند از آن بازمی ایستد و از راه دیگری هدف خود را تعقیب می کند.
عالم فرزانه مرحوم نراقی می فرماید: «ضابطه کلی آن است که انحراف از نقطه حد وسط با حرکت به سوی هر یک از جانب افراط و یا تفریط شروع می شود و تا رسیدن به نهایت خود، در هر طرف استمرار می یابد و در برابر هر فضیلتی دو جنس از رذیلتها است».(3)
ایشان در جای دیگر می گوید: «... در یک دایره مفروض، فضیلت به مثابه مرکز دایره و رذیلتها مانند سایر نقاطی است که از مرکز تا محیط آن فرض می شود. مرکز که دورترین نقطه از محیط است واحد است، در حالی که سایر نقاط نامتناهی است. بنابراین در برابر هر فضیلتی رذیلتهای بی شماری است و هر فضیلتی دورترین نقطه از رذیلت نهایی و جنس رذائل است. و هر یک از آن نقطه های دیگر از نقطه مرکز به جنس رذیلتها نزدیک تر است و به محض بیرون گذاشتن قدم از نقطه اعتدال چه به جانب افراط و چه به جانب تفریط، به قسمی از اقسام هر یک از آن دو رذیلت گرفتار گردیده است ...»
سپس اضافه می کند: «از آن چه گفتیم روشن شد که یافتن نقطه وسط حقیقی دشوار است ولی ثابت قدم ماندن و متمرکز شدن بر آن پس از پیدا کردن آن مشکل تر است، زیرا پای بر جا ماندن بر جاده اعتدال در نهایت صعوبت و دشواری است ... و لذا هنگامی که فخر رسولان به استقامت مأمور گشت، فرمود: «شیّبتنی سورة هود» «سوره هود که این دستور در آن واقع است مرا پیر کرد». و این بدان خاطر است که یافتن نقطه اعتدال حقیقی در بین بی نهایت مخالف آن سخت، و استقامت بر سر آن پس از پیدا کردن آن سخت تر و دشوارتر است...»(4)
بنابراین حدّ اعتدال در مورد صفات اخلاقی از اهمّ مباحث دانش اخلاق و از بحثهای کلیدی آن است که هم از نظر علمی و نظری و دریافت حقیقت هر یک از فضایل و رذایل اخلاقی، برای انسانی که در مسیر خودسازی است دارای اهمیت است، و هم از جنبه عملی و عینی برای پیاده کردن و پایبند بودن بدان در رفتارهای شخصی و خانوادگی و اجتماعی از ضروری ترین و پرارج ترین و در عین حال از مشکل ترین امور به حساب می آید.
و شاید جمله جاودانه و ماندنی حضرت رسول اکرم(ص) که به خودسازی و تخلّق به اخلاق کریمه عنوان «جهاد اکبر» داده بودند(5)، اشاره به همین جهت باشد. چرا که همواره اهداف بلند و متعالی به دور از دسترس رفاه طلبان و راحت پیشه گان قرار دارد. و به قول شاعر:
نازپرورده تنعّم نبرد راه به جای عاشقی شیوه مردان بلاکش باشد
ــــــــــــــــــــــــــ
1ـ سوره کهف، آیه 103 و 104.
2ـ تفسیر مجمع البیان، ج6، ص497.
3ـ جامع السّعادات، ج1، ص100.
4ـ جامع السّعادات، ج1، ص95 و 96.
5ـ وسائل الشیعة، ج11، ابواب جهادالنّفس، باب1، حدیث1.
نظر شما