موضوع : پژوهش | مقاله

مزارات فرزانگان شیعه در بغداد

مجله  فرهنگ زیارت  دیماه سال 1388 شماره چهار 

بغداد شهر شیعیان
شهر بغداد در سال ١۴١ قمرى به دست دومین خلیفۀ عباسى، منصور دوانقى در کنار رودخانه دجله بنا نهاده شد و پایتخت او و دیگر خلفاى عباسى از جمله: مهدى، هادى، هارون، امین و ماْمون قرار گرفت. این شهر با گذشت زمان و با حضور علماى بزرگ و شخصیت‌هاى سرشناس، به شهرى علمى، دینى، فرهنگى و هنرى تبدیل گردید که از اطراف و اکناف براى تحصیل علم به آن‌جا روى مى‌آوردند.

« عثمان بن سعید عمری » ، اولین نایب امام زمان (عج) در این شهر سکونت داشت. او گاهى از بغداد به سامرا مى‌رفت و به حضور امام یازدهم شرفیاب مى‌شد. پس از شهادت امام عسکرى (ع) و آغاز دوران غیبت صغرى، شهر بغداد توسط نایب اول، محل استقرار دستگاه نیابت و سفارت تعیین شد. در سال ٢٢١ هجرى که معتصم عباسى محل پایتخت را از بغداد به سامراء انتقال داد، شهر بغداد براى نواب اربعه و شیعیان اهمیت بیشترى یافت؛ چرا که آنان در این شهر به دور از چشم حاکمان و در محیطى نسبتاً آرام مى‌توانستند به فعالیت‌هاى خود ادامه دهند و امور دینى و اجتماعى شیعیان را اداره کنند؛ چنان‌که بعد از اتمام دوران غیبت صغرى و آغاز غیبت کبرى نیز شهر بغداد با حضور فقهاى بزرگى چون: شیخ کلینى، شیخ مفید، سید رضى و سید مرتضى به مرکز نشر فرهنگ تشیع و معارف اهل‌بیت تبدیل گردید. از این رو، بغداد را باید شهر شیعیان، محل نشوونماى نواب اربعه و کانون فعالیت فقهاى شیعه در دوران غیبت صغرى و آغاز دوران غیبت کبرى نامید. در این نوشتار به معرفى نواب اربعه و چند تن از فقهاى شیعه در بغداد و محل دفن آنان در این شهر مى‌پردازیم:

نایب اول
« عثمان بن سعید عمری » اولین نایب خاص امام زمان (عج) مکنّى به «ابوعمر» است و چون تبارش به قبیلۀ بنى‌اسد مى‌رسد، به «اسدى» مشهور است و از این‌که به شغل روغن‌فروشى اشتغال داشت، به وى «سَمّان» یا «زَیات» نیز مى‌گفتند و ظاهراً تجارت روغن، پوششى براى کارهاى وکالتى و نیابتى او از جانب امامان معصوم بود.[1] مشهور است وقتى مردم به او وجوه شرعى مى‌دادند، او آن را در ظرف روغنى مى‌ریخت و به خدمت امام مى‌برد و تحویل آن حضرت مى‌داد تا جاسوسان بنى‌عباس آگاه نشوند.

وى پیش از آغاز دوران غیبت، از اصحاب و یاران امام هادى و امام عسکرى به شمار مى‌آمد و مورد اعتماد آن دو امام همام بود. روزى «احمد بن اسحاق قمى» که از علماى بزرگ شهر قم بود، به حضور امام هادى (ع) رسید و عرض کرد: سرورم! من گاهى سعادت ندارم و نمى‌توانم خودم به حضورتان شرفیاب شوم و مسائل را بپرسم؛ در این هنگام به چه کسى مراجعه کنم و گفتار چه کسى را بپذیرم؟ حضرت فرمود:

هذا ابوعمرو، الثقة الامین، ما قاله لکم فَعَنِّی یقوله و ما اداه الیکم فعنی یُوَدّیه؛[2] این ابوعمرو (عثمان بن سعید) مورد اعتماد و امین است. هر آن‌چه او به شما گفت، از طرف من گفته است و هر چه به شما رساند، از جانب من رسانده است.

او پس از شهادت امام هادى چند سالى هم وکیل امام عسکرى (ع) شد و این امر خطیر را از جانب آن حضرت برعهده داشت.[3] وقتى حضرت مهدى (عج) از مادر متولد شد، عثمان بن سعید از جانب امام عسکرى (ع) مأموریت یافت تا عقیقه‌اى فرآهم آورد و آن را در میان بنى‌هاشم و سایر مردم توزیع کند.[4]

با شهادت امام عسکرى (ع) و آغاز دوران غیبت صغرا، عثمان بن سعید به عنوان اولین نایب امام دوازدهم به فعالیت خود ادامه داد و دستگاه نیابت و سفارت را به خوبى اداره نمود و به آن سروسامان داد. نیابت وى پیش از شهادت امام عسکرى، به وسیله آن حضرت در حضور چهل تن از فقهاى شیعه اعلام شده بود. او شخصیتى بود که مراسم غسل، کفن و خاک‌سپارى آن حضرت را هم بر عهده داشت.[5] مدت نیابت عثمان بن سعید حدود پنج سال بود. شیعیان از مناطق مختلف به بغداد مى‌آمدند و به حضور وى شرفیاب مى‌شدند و مشکلات و سؤالات دینى و اجتماعى خود را با وى در میان مى‌گذاشتند. در سال ٢۶۵ هجرى دوران پنج‌سالۀ نیابت عثمان بن سعید به پایان رسید. او که از خبر رحلت خود آگاه شده بود، فقها و بزرگان شیعه را به حضور فراخواند و خبر رحلت خود و نیابت فرزندش «محمد بن عثمان» را با آنها در میان گذاشت و گفت: امام زمان (عج) دستور داده است تا از سفارت فرزندم محمد بن عثمان، شما را آگاه کنم. پس از من هر کسى مشکلى و سؤالى داشت به او مراجعه کند.[6]

پیکر نایب اول به دست فرزندش محمد غسل داده و کفن شد و با حضور بزرگان شیعه و مردم در بغداد به خاک سپرده شد. شیخ طوسى که در سال ۴۴٨ هجرى در بغداد بوده و از مزار عثمان بن سعید دیدن کرده، مى‌نویسد:

قبر عثمان بن سعید در سمت غربى شهر بغداد، میدان بازار، اول محلۀ دروازه حبله، در سمت قبلۀ مسجدى واقع است. بین قبر و مسجد دیوارى وجود دارد که قبر را از مسجد جدا مى‌کند و در قسمت محراب درى است که به طرف قبر راه دارد.

به نوشتۀ شیخ طوسى، اولین بار حاکم وقت بغداد «ابومنصور محمد بن فرج» آن دیوار را خراب کرد و مقبرۀ نایب اول را ظاهر نمود و صندوقى هم بر روى آن نهاد. هر کس مى‌خواست وارد مى‌شد و آن را زیارت مى‌کرد. حتى همسایگان و اهالى محله که از پیروان اهل تسنن بودند، به زیارت قبر نایب اول مى‌رفتند و به قبرش تبرک مى‌جستند.[7] این مکان، در اصل منزل او بوده؛ یعنى نایب اول در منزل خود دفن شده است.

نایب دوم
«محمد بن عثمان» ، همانند پدر از علماى برجستۀ دوران امام عسکرى (ع) به شمار مى‌آمد و در میان بزرگان شیعه شناخته شده و مورد اعتماد آن حضرت نیز بود. در حدیثى آمده است که وقتى شیعیان از نواحى مختلف به حضور امام عسکرى شرفیاب شده بودند، آن حضرت خطاب به آنان از نیابت وى خبر داده و فرموده بود:

اشهدوا على اَنَّ عثمان بن سعید العمرى وکیلى واَنَّ ابنه محمداً وکیل ابنى مهدیکم؛[8] گواه باشید! به تحقیق عثمان بن سعید عمرى وکیل من است و پسرش محمد نیز وکیل فرزندم مى‌باشد که مهدى شماست.

وقتى نایب اول از دنیا رفت و نیابت به فرزندش محمد محول گردید، توقیع مبارکى از جانب حضرت حجت (عج) به دست وى رسید. امام دوازدهم در این توقیع ضمن تسلیت به او و درخواست اجر و صبر در این مصیبت بزرگ، بر جانشینى محمد به نیابت از پدرش تأکید فرمود و از این‌که فرزندى خلف براى پدرش شده و مسؤولیت نیابت را برگردن گرفته است، او را بشارت داد.

مدت نیابت محمد بن عثمان از سال ٢۶۵ تا ٣٠۵ هجرى به طول انجامید. این دوران مصادف با خلافت چهار خلیفۀ عباسى، یعنى: معتمد، معتضد، مکتفى و مقتدر بود. در این روزگار محل حکومت عباسیان شهر سامراء بود و دستگاه نیابت هم‌چنان در بغداد به دور از چشم مستقیم نامحرمان به فعالیت خود ادامه مى‌داد و به هدایت و ادارۀ شیعیان اهتمام داشت.

«محمد بن على اسود قمى» از کارگزاران دستگاه نیابت در قم مى‌گوید:
. . . در عصر نیابت محمد بن عثمان، روزى زنى به من مراجعه کرد و پارچه‌اى را داد تا آن را به محمد بن عثمان برسانم. آن پارچه و امانت‌هاى دیگر را که مردم به من داده بودند تا به دست نایب دوم برسانم، برداشتم و از قم عازم بغداد شدم. پس از ورود به بغداد، به خدمت محمد بن عثمان رسیدم. او دستور داد تا همۀ اموال و امانت‌ها را به محمد بن عباس قمى (از خدمت‌گزاران دستگاه نیابت) تحویل بدهم. همه را تحویل دادم، به‌جز پارچۀ آن زن که مفقود شده بود و من متوجه نبودم. اندکى گذشت تا این‌که نایب دوم به من پیغام داد آن پارچه را هم تحویل دهم. در این هنگام به یاد پارچۀ آن زن افتادم. هر چه تلاش و جست‌وجو کردم پیدا نشد. با نگرانى موضوع را با محمد بن عثمان در میان گذاشتم. او به من دلدارى داد و گفت نگران نباش؛ به‌زودى پیدا خواهد شد. اندکى گذشت و فرمایش وى تحقق یافت و پارچه پیدا شد و من آن را تحویل محمد بن عباس دادم و در تعجب بودم که چطور محمد بن عثمان از موضوع پارچۀ آن زن آگاه بود و از پیدا شدنش خبر داد.[9]

«جعفر بن محمد بن مُتَیل» مى‌گوید:
روزى نایب دوم مرا خواست و دو لباس علامت‌دار با کیسه‌اى درهم به من داد و فرمود: لازم است همین الان به سوى منطقه واسط حرکت کنى و این محموله را به اولین فردى که او را در فلان مکان دیدار مى‌کنى، تحویل دهى. جعفر مى‌گوید: مأموریت را پذیرفتم، ولى در دل افسرده خاطر بودم و با خود گفتم: فردى چون مرا حامل این محمولۀ ناچیز قرار داده است. راهى واسط شدم. چون به محل موعود رسیدم، از اولین نفر سراغ حسن بن محمد قطاة صیدلانى ، وکیل موقوفات در واسط را گرفتم. او گفت: خودم هستم! تو کیستى؟ پس از معرفى خود، با همدیگر معانقه کردیم. سلام محمد بن عثمان را به او رساندم و محموله را تحویل دادم. وقتى از موضوع آگاه شد، گفت: خدا را شکر! محمد بن عبدالله حائرى فوت کرده است. اکنون جهت تهیه کفن بیرون آمده‌ام. وقتى محموله را باز کرد هر آن‌چه براى تجهیز میت لازم بود را در آن مشاهده کردیم. سپس جنازه را با هم تشییع و دفن کردیم و من به بغداد بازگشتم.[10]

سرانجام محمد بن عثمان پس از چهل سال تلاش و کوشش در رأس دستگاه نیابت، در بستر بیمارى آرمید و شواهد و قرائن نشان مى‌داد که آمادۀ سفر به ابدیت مى‌شود. در این هنگام علماى سرشناس شیعه همچون: «ابوسهل اسماعیل بن على نوبختى» و چند تن دیگر به عیادت نایب دوم رفتند تا ضمن دیدار، تکلیف خود و شیعیان را هم روشن سازند. در این جلسه از محمد بن عثمان سؤال شد: اگر از دنیا رفتید، چه کسى جانشین شما خواهد شد؟ او به «حسین بن روح نوبختى» اشاره کرد و گفت: او جانشین من و سفیر میان شما و حضرت حجت (عج) و شخصیت امین است. پس از من در امور خود، به وى مراجعه کنید و من به ابلاغ این موضوع مأمور شده بودم و آن را به شما رساندم.[11]

جعفر بن احمد متیل مى‌گوید:
زمان رحلت نایب دوم، بالاى سرش بودم و حسین بن روح در پایین پا نشته بود. وقتى نیابت او بعد از محمد بن عثمان مطرح و قطعى شد و آن را از زبان نایب دوم شنیدم، از بالاى سر او بلند شدم و دست حسین بن روح را گرفتم و در جاى خود نشاندم و خود در پایین پا نشستم.[12] در این روز شخصیت‌هاى بزرگى از اهل بصره مانند علویۀ صفار و حسین بن احمد بن ادریس به بغداد آمده، در این جلسه حضور داشتند.[13]

در روز آخر جمادى الاولى ٣٠۵ هجرى، محمد بن عثمان چشم از جهان فروبست.[14] پیکر او با احترام و با حضور انبوه شیعیان و رجال سرشناس شیعى، تشییع و در خانه مسکونى پدرى، کنار مقبرۀ عثمان بن سعید عمرى به خاک سپرده شد. شیخ عباس قمى که در حال حیات از این مکان دیدن کرده است مى‌نویسد:

. . . این مقبره در بارگاه بزرگى، نزدیک درِ سلمان که در میان مردم بغداد به «شیخ خلانى» معروف است، قرار دارد و علاقه‌مندان به زیارتش مى‌روند.[15]

مرحوم حرزالدین مى‌نویسد:
این مکان در خیابانى واقع است که در قدیم به دروازۀ کوفه منتهى مى‌شد و اکنون به آن «محلۀ خَلاّنى» مى‌گویند و یکى از مراکز مهم شیعى در بغداد به‌شمار مى‌آید. این مکان در سال ١٣۴٩ قمرى تجدید بنا شد و اشعارى از شاعران بزرگ در مدح و منزلت این دو شخصیت بر دیوارهاى آن نوشته و نقاشى گردید.[16]

امروزه این بارگاه مقدس در خیابان جمهورى واقع شده و حرم مجلّلى دارد. در آستانه آن، مسجد بزرگى داراى صحن وسیع به همراه کتابخانه‌اى جدید تأسیس شده است. این کتابخانه داراى کتب قیمتى و نفیس مى‌باشد و به کتابخانه خَلاّنى معروف است. در اهمیت این مکان همین بس که در مسجد آن، نماز جمعه و جماعت اقامه مى‌شود و در منطقه تجارى شهر بغداد قرار دارد.

نایب سوم
«ابوالقاسم حسین بن روح» ، نایب سوم، از خاندان مشهور و ایرانى‌نژاد «نوبختى» است. از این خاندان شخصیت‌هاى بسیارى در علم کلام، فلسفه، فقه، حدیث، رجال، نجوم، شعر، ادب و هنر تربیت شدند و در طول تاریخ ایران و اسلام تأثیرگذار بودند.[17] بعضى از آنان مانند: ابواسحاق و ابوسهل نوبختى، از اصحاب امام هادى و امام عسکرى بودند و به همین سبب ارتباط نزدیک با دستگاه نیابت داشتند. در این میان نقش و حضور حسین بن روح چشمگیرتر بود. او به هوش، ذکاوت، درایت، عقل و تدبیر بیشتر شهرت داشت و به همین سبب، مفتخر به مقام نیابت امام عصر شد و از سوى محمد بن عثمان به این مسؤولیت مهم منصوب گردید. اندکى بعد از این انتصاب، توقیع مقدسى از ساحت قدسى حضرت مهدى (عج) در تأیید نیابت حسین بن روح به این ترتیب صادر شد:

. . . ما او را مى‌شناسیم. خداوند تمام خوبى‌ها و خوشنودى‌هاى خویش را به وى بشناساند. و او را با عنایت خویش خرسند گرداند. از نامۀ او آگاه شدیم و در مسؤلیت محوله به وى اطمینان داریم. او در نزد ما داراى مقامى است که موجب شادى وى خواهد شد. خداوند احسان خود را نسبت به او مضاعف گرداند. . . [18]

نخستین سال نیابت حسین بن روح، مصادف با یازدهمین سال حکومت مقتدر عباسى بود و این در حالى است که ابوالحسن على بن فرات براى دومین بار به وزارت مقتدر انتخاب مى‌شد. خاندان آل فرات همانند خاندان نوبختى، مذهب شیعى داشتند و در عصر مقتدر، سه بار به وزارت رسیدند و در مجموع حدود شش سال عهده‌دار اداره و رهبرى دستگاه عباسیان شدند و این فرصت مناسبى براى نایب سوم شد. او توانست در این مقطع تاریخى حساس، دستگاه نیابت و سفارت را به بهترین شکل رهبرى و هدایت نماید و شیعیان را از بسیارى از تنگناهاى سخت و سرنوشت‌ساز عبور دهد. این حقیقت تاریخى به قدرى آشکار است که حتى آنهایى که براى تحقق اغراض و انگیزه‌هاى سیاسى، اقدام به تحریف شخصیت‌هاى اسلامى مى‌کنند، نتوانستند از آن چشم بپوشند و چنین نوشتند:

. . . خاندان نوبختى و آل فرات در حالى که از اساس با خلافت عباسیان مخالف بودند، با برنامه‌ریزى و درایت و مدیریت لازم، آن‌چنان خلیفه را زیر نفوذ فکرى خود گرفتند که او حتى از بر حق بودن خود به شک افتاد و در این نفوذ، حسین بن روح نوبختى و على بن فرات (وزیر مقتدر) نقش تعیین‌کننده‌اى داشتند. . .[19]

با همۀ اینها نایب سوم در یک مورد نتوانست از حقد و کینۀ خلیفه عباسى و درباریان در امان بماند؛ چرا که آنان هرگز حاضر نبودند شاهد قدرتمند شدن و سروسامان یافتن شیعیان باشند. به همین سبب او را به بهانه همکارى با آشوب‌هاى گروه قرامطه دستگیر و مدت پنج سال زندانى کردند. اما وى لحظه‌اى از سرنوشت شیعیان غفلت نورزید و از همان زندان به وسیلۀ پیک و نامه با کارگزاران دستگاه نیابت ارتباط برقرار کرد و همچنان به رهبرى مذهبى و سیاسى شیعیان ادامه داد تا این که در سال ٣١٧ هجرى از زندان آزاد شد.[20]

در عصر نیابت حسین بن روح، شیعیان از سرزمین‌هاى دور و نزدیک به حضورش مى‌رسیدند و سؤالات و مشکلات خود را با وى در میان مى‌گذاشتند. گاهى کراماتى از وى مشاهده مى‌کردند و این سبب اطمینان خاطر و آرامش روحى آنان مى‌شد و زمینه رهبرى و هدایت او را بیش از پیش تثبیت مى‌کرد. شیخ صدوق از حسین بن على بن محمد، مشهور به «ابو على بغدادى» نقل مى‌کند:

. . . هنگامى که در بخارا بودم، یکى از شیعیان به نام «ابن جاوشیر» ده شمش طلا به من داد تا آن را نزد حسین بن روح ببرم. هنگام بازگشت، یکى از آنها را در حوالى رودخانۀ آمویه (بین ترکمنستان و خراسان) گم کردم تا این‌که به بغداد آمدم و تازه از گم شدن آن آگاه شدم. به‌ناچار عوض آن را خریدم و جایگزین کردم. چون به خدمت نایب سوم رسیدم و شمش طلا را تحویل دادم، وى آن را نپذیرفت و فرمود: طلایى را که در آمویه گم کرده بودى، نزد ماست. بعد آن را به من نشان داد و دیدم همان شمش است که گم کرده بودم. . . .[21]

حسین بن روح پس از ٢١ سال مسئولیت خطیر در دستگاه نیابت، چند روز مانده به رحلت خویش، به دستور حضرت حجت (عج) مسئولیت دستگاه نیابت را به نایب چهارم، «على بن محمد سَمُرى» سپرد و در شب چهارشنبه، هجدهم شعبان ٣٢۶ هجرى، چشم از جهان فروبست.[22] پیکر نایب سوم در شهر بغداد تشییع شد و در محلۀ نوبختیه، در ضلع شرقى بازار عطاران به خاک سپرده شد.[23] امروزه این مقبره در بازار شورحه، یکى از مناطق مهم تجارى بغداد قرار دارد و تجار بسیارى از شهرها و کشورهاى مختلف به آن‌جا رفت و آمد دارند. بارگاه نایب سوم داراى ضریح و قبه کوچکى است و مسجدى هم در کنار آن ساخته شده است. هر روز بسیارى براى زیارت قبر نایب سوم در این مکان حاضر مى‌شوند و ازدحام مى‌کنند و در مسجد نیز نماز جماعت برقرار مى‌باشد.[24]

نایب چهارم
« علی بن محمد سَمُری » یا صمیرى، پیش از آغاز غیبت صغرى از اصحاب امام عسکرى (ع) به‌شمار مى‌رفت و در میان شخصیت‌هاى علمى و حدیثى مورد احترام بود.[25] در آستانه رحلت نایب سوم و به وصیت او، به مقام نیابت خاص حضرت مهدى (عج) مفتخر گشت. مدت نیابتش حدود سه سال (٣٢۶- ٣٢٩) بود. مردم مشکلات و پرسش‌هاى دینى خود را با وى در میان مى‌گذاشتند و جواب مى‌گرفتند. هم‌چنین کراماتى که شیعیان در طول این مدت از نایب چهارم مشاهده کردند، بر اطمینان و امیدوارى‌شان افزوده شد. مرحوم شیخ صدوق از احمد بن ابراهیم بن مُخَّلد نقل مى‌کند:

در شهر بغداد با جمعى از بزرگان در محضر نایب چهارم بودیم؛ در این هنگام على بن سمرى لب به سخن گشود و با جملۀ « رحم‌الله علی بن الحسین بن بابویه » خبر از رحلت آن عالم بزرگ در شهر قم داد. حاضران تاریخ و ساعت این خبر را ثبت کردند و بعد معلوم شد همان وقتى که نایب چهارم این جمله را بر زبان جارى کرد. فقیه قم چشم از جهان فروبسته بود.[26]

پس از سه سال نیابت، در شعبان ٣٢٩ هجرى چون نایب چهارم در آستانه رحلت قرار گرفت، علماى بزرگ و جمعى از شیعیان بر بالینش حاضر شدند و از وى خواستند تا فرد دیگرى را به جاى خود معرفى کند، ولى او امتناع کرد و از آغاز غیبت کبرى خبر داد.[27] شیخ طوسى در کتاب خود به نقل از ابومحمد حسن بن احمد مکتب مى‌نویسد:

. . . سه سالى که نایب چهارم از دنیا رفت، من در بغداد بودم. چند روز قبل از وفات او به حضورش شتافتم. او توقیع و فرمانى از جانب حضرت مهدى (عج) بیرون آورد و خواند که متن آن چنین بود: به نام خداوند بخشنده و مهربان. اى على بن محمد سمرى! خداوند اجر و ثواب برادرانت را در مصیبت تو بزرگ گرداند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهى رفت؛ پس امور خود را جمع کن و کسى را براى خود، جانشین خاص انتخاب مکن که قائم مقام تو شود؛ زیرا غیبت کبرى آغاز شده است. ظهور نخواهد شد، مگر به اذن خداوند تبارک و تعالى. دوران غیبت کبرى طولانى خواهد شد؛ به‌گونه‌اى که دل‌ها سنگین شود و ظلم زمین را فراگیرد. در آینده نزدیک، بعضى از شیعیان ادعاى مشاهده مى‌کنند؛ هرکس چنین کند، پیش از آن‌که سفیانى خروج نماید و صداى آسمانى شنیده شود، دروغ‌گو و افترا زننده است.[28]

حسن بن احمد در ادامه مى‌گوید:
همراه کسانى که در مجلس بودیم، نسخه‌اى از این توقیع را استنساخ کردیم و با خود برداشتیم و از منزل خارج شدیم. چون شش روز گذشت، دوباره به محضر نایب چهارم شرفیاب شدیم و او را در حال احتضار ملاقات کردیم. یکى از حاضران پرسید: جانشین بعد از تو کیست؟ فرمود: «لله اَمرٌ هو بالغه» خدا را امر مهمى است که به آن عمل کرده و آن را ابلاغ خواهد نمود. این سخن را گفت و چشم فروبست و جان تسلیم نمود.[29]

این روز مصادف با نیمه شعبان ٣٢٩ هجرى بود. پیکر پاک نایب چهارم با تجلیل و احترام و با حضور انبوه شیعیان و سرشناسان شیعه غسل داده و کفن شد و در شهر بغداد مدفون گردید. بارگاه نایب چهارم، اکنون در شهر بغداد، نزدیک میدان رصافى و جسرالشهداء، جنب بازار قدیم هرج و مدرسه مستنصریه، در ساحل چپ رودخانه دجله، در حجره‌اى میان بازار و مسجد قبلانیه واقع است. بر بالاى این بارگاه، قبه و گلدسته احداث شده و محل زیارتگاه عموم مردم، به‌ویژه شیعیان مى‌باشد. این منطقه یکى دیگر از مناطق مهم شیعى در بغداد به‌شمار مى‌آید.[30]

شیخ کلینی
«محمد بن یعقوب کلینى» از فقها و محدثان دورۀ غیبت صغرى شناخته مى‌شود. او در کُلین، از توابع حسن‌آباد شهر رى به دنیا آمد.[31] مقدمات علوم اسلامى را نزد پدرش یعقوب بن اسحاق و دائى‌اش على بن محمد بن ابراهیم، معروف به «شیخ شهید عَلاّن» فرا گرفت.[32]

سپس به قم رفت و در آن‌جا از محضر علما و محدثانى چون: احمد بن محمد بن عیسى اشعرى، عبدالله بن جعفر حمیرى، صاحب «قرب‌الاسناد» و احمد بن ادریس قمى علم فقه و حدیث آموخت. استادان وى در کتب رجالى و تاریخى به چهل نفر مى‌رسد. او بعدها به کوفه و بغداد رفت و با دانشمندان آن دو مرکز علمى به مبادله علمى پرداخت و از محضر بسیارى از آنان بهره‌هاى کافى برد. اندکى بعد خود کرسى تدریس تشکیل داد و شاگردان بسیارى تربیت کرد.[33] «محمد بن ابراهیم نعمانى» ، معروف به «ابن ابى زینب» و «محمد بن احمد صفوانى» مقیم بغداد، از شاگردان ممتاز وى هستند که کتاب «کافى» کلینى را نسخه‌بردارى کردند.

کتاب «کافى» یکى از اصول اربعۀ شیعه است و از نظر اهمیت و محتوا، بر سه کتاب دیگر ( من لایحضره الفقیه، استبصار و تهذیب ) تقدم دارد. این اثر ماندگار حاصل بیست سال تلاش و تحقیق شبانه‌روزى شیخ کلینى در عرصۀ تألیف و پژوهش است.

کتاب «الکافى» شامل سه بخش است: اصول کافى (دو جلد، در عقاید و اخلاق) ؛ فروع کافى (یک دوره فقه در پنج جلد) و روضۀ کافى (یک جلد، در تراجم و رجال و فضایل اهل بیت (ع) که مجموعاً هشت جلد است.

در ارزش و اهمیت این تألیف همین بس که پیش از آن، احادیث اهل بیت و معارف تشیع در اصل‌ها و میان جزوه‌هاى پراکنده نگه‌دارى مى‌شد. شیخ کلینى براى اولین بار آنها را در این مجموعه گردآورى کرد و مانع از نابودى آنها شد. او در عصر غیبت صغرى مى‌زیست و هنوز بسیارى از اصحاب و شاگردان امام هادى و امام عسکرى در قید حیات بودند و او از دانش آنها به‌خوبى بهره گرفت و این مجموعه بزرگ حدیثى و فرهنگى را براى جهان اسلام و تشیع به ارمغان آورد.

کتاب «کافى» شامل ١۶١٩٩ حدیث از پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) است و در یک قالب ابتکارى با موضوع‌بندى منسجم و در ابواب مناسب، تنظیم و تدوین شده است. این در حالى است که به گفته ابن تیمیه، از علماى اهل سنت، مجموع احادیث «صحیح بخارى» و «صحیح مسلم» بدون احادیث تکرارى، کمتر از هفت هزار است.[34]

علما و فقهاى بزرگ شیعه مانند: شیخ مفید، نجاشى، سید بن طاووس، شهید اول، شهید ثانى، محقق کرکى، فیض کاشانى، محمد امین استرآبادى، علامه مجلسى و دیگران که بعد از کلینى، رهبرى مذهبى و علمى جامعۀ شیعى را برعهده گرفتند، کار او را ستوده‌اند.[35]

شیخ کلینى در شعبان ٣٢٩ هجرى هم‌زمان با رحلت نایب چهارم و آغاز دورۀ غیبت کبرى چشم از جهان فرو بست و در جانب غربى باب کوفۀ بغداد به خاک سپرده شد. نجاشى از احمد بن عُبدُن (متوفاى ۴٢٣) نقل مى‌کند که او مقبرۀ شیخ کلینى را دیده است.[36]

امروزه این مقبره در محوطه مسجد آصفیه، در سمت راست پل شهداى کنونى (از سمت کرخ به رصافه) جنب مدرسه نظامیه (مستنصریه قدیم) قرار گرفته است. متأسفانه برخى از پژوهشگران که اخیراً از این مکان دیدن کرده‌اند، گزارش داده‌اند که بر سردر مسجد تابلویى نصب شده که بر آن نوشته‌اند در این‌جا پیکر حارث بن اسد محاسبى (متوفاى ٢۴٣ - ١۶۵ق) صوفى معروف دفن شده است[37] و این هرگز با واقعیت‌هاى تاریخى مطابقت ندارد.

 

[1] طوسی، الغیبه، ص ٣۵۴.

[2] شیخ عباس قمی، سفینةالبحار، ج ٢، ص ١۵٨.

[3] کتاب الغیبه، ص ٣۵۶.

[4] شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمة، ج ٢، ص ۴٣٠.

[5] کتاب الغیبه، ص ٣۵۶.

[6] محدث قمى، سفینةالبحار، ج ٢، ص ١۵٩.

[7] کتاب الغیبه، ص ٣۵٨ و علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۵١، ص ٣۴٧.

[8] بحارالانوار، ج ١، ص ٣۴۵ و سیدمحسن امین عاملى، اعیان الشیعه، ج ٢، ص ۴٧.

[9] شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمة، ج ٢، ص ۵٠٢ و بحارالانوار، ج ۵١، ص ٣٣۵، حدیث ۶٠.

[10] کمال‌الدین و تمام النعمة، ج ٢، ص ۵٠۴.

[11] رجال علامه حلی، فائده پنجم، ص ٢٧٣.

[12] قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ٣، ص ١١٢٠.

[13] بحارالانوار، ج ۵١، ص ٣۵۵.

[14] الغیبه، ص ٣۶۶.

[15] سفینةالبحار، ج ١، ص ٣٢٨.

[16] محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج ١، ص ٢٧٨.

[17] براى آگاهى بیشتر، رک: سید حسن صدر، خاندان نوبختى، اقبال آشتیانى و تأسیس الشیعه.

[18] کتاب الغیبه، ص ٣٧٢.

[19] لوئى ماسینیون، قوس زندگى منصور حلاج، ترجمۀ روان فرهادى، ص ۵۴.

[20] عباس اقبال آشتیانى، خاندان نوبختى، ص ٢٠٠ و ١٩٣

[21] کمال‌الدین و تمام النعمة، ج ٢، ص ۵١٨ و الخرائج والجرائح، ج ٣، ص ١١٢٣.

[22] بحارالانوار، ج ۵١، ص ٣۵٨.

[23] محمدمهدى موسوى، احسن الودیعه، ج ٢، ص ٢٣٢.

[24] محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج ١، ص ٢۴٩.

[25] سید محمد صدر، تاریخ الغیبة الصغری، ج ١، ص ۴١٢ و سید حسن شیرازى، کلمة الامام المهدى، ص ١٠٠.

[26] بحارالانوار، ج ۵١، ص ٣۶٠.

[27] کتاب الغیبه، ص ٣٩۵ و اعیان الشیعه، ج ٢، ص ۴٨.

[28] کتاب الغیبه، ص ٣٩۵ و شیخ عباس قمی، تتمه المنتهی، ص ٣۵۴.

[29] سفینةالبحار، ج ٢، ص ٢۴٩.

[30] مراقد المعارف، ج ١، ص ٣٧۵.

[31] کلینی، اصول کافی، ج ١، با مقدمه سید جواد مصطفوى، ص ۶ و علامه امینى، شهیدان راه فضیلت، ص ٣١.

[32] على دوانى، مفاخر اسلام، ج ٣، ص ٢۶.

[33] همان، ص ٢۵ و ٢٧.

[34] مقدمۀ اصول کافى، ج ١، ص ٩ و آقابزرگ تهرانى، الذریعه، ج ١٧، ص ٢۴۵.

[35] رک: مفاخر اسلام، ج ٣.

[36] رجال النجاشی، ص ٣٧٨.

[37] خبرنامه کنگره بین‌المللى بزرگداشت ثقةالاسلام کلینی، ش ۴، ص ٣۴.

نظر شما