موضوع : پژوهش | مقاله

حضور شارح ایرانی امانوئل کانت در مؤسسه «دی تسایت» (Die zeit)آلمان

مجله  پژوهشگران  آذر و دی 1383، شماره 1 

نویسنده :
4
دکتر کریم مجتهدی، استاد پایه 27 گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است.

در سال 1309 هجری شمسی در تبریز دیده به جهان گشود. تا کلاس دوم ابتدایی در زادگاه خود تحصیل و سپس به تهران عزیمت کرد و بقیه دروس ابتدایی را در دبستان فردوسی و تحصیلات دبیرستانی را در «فیروز بهرام» و در کالج «البرز» به پایان رساند.

در هیجده سالگی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در دانشگاه «سوربن» پاریس ــ که مهم ترین دانشگاه فرانسه است ــ به تحصیل فلسفه پرداخت. در آن زمان، او تنها ایرانی بود که از عهده امتحان عمومی ورودی «پروپدوتیک» (ProPedeutique) برآمد و در سال های بعد به جای چهار «سرتیفیکا» (certificat) لازم برای اخذ درجه کارشناسی، هفت «سرتیفیکا» گرفت. گویی دو بار به اخذ این درجه نائل آمده باشد.

دوره کارشناسی ارشد را نیز در همان دانشگاه به پایان رساند. عنوان رساله ایشان «بررسی تحلیل استعلایی کانت» تحت راهنمایی استاد معروف پاریس «ژان وال» بوده است.

سپس به ایران بازگشت و به مدت کوتاهی در دانشسرای عالی آن موقع به تدریس پرداخت. آنگاه دوباره برای اخذ درجه دکترا به پاریس مراجعت کرد. استاد راهنمای دکترای او پروفسور «گوندیاک» بوده است. رساله جنبه فلسفه تطبیقی داشت و با فلسفه های شرق مربوط بود. از این لحاظ بعد از مشورت با پروفسور «هانری کربن» ــ فیلسوف و شرق شناس فقید ــ دو رساله از «افضل الدین کاشانی» را به زبان فرانسه ترجمه کرد و در یک شرح تفصیلی، در ضمن آن به مقایسه افکار نوافلاطونیان متأخر با سنت های اسلامی پرداخت. برخی از متفکران افلاطونی دوره متأخر از لحاظ فرهنگی واقعا مرز مشترک میان فلسفه های شرق و غرب محسوب می شوند.

در سال 1343، موفق به اخذ درجه دکترا شد و همان سال به ایران بازگشت؛ و در تهران به پیشنهاد و راهنمایی مرحوم «یحیی مهدوی» در دانشگاه تهران در گروه فلسفه مشغول تدریس شد و اکنون نزدیک به سی وپنج سال است که به همین کار ادامه می دهد. چند دوره نیز، زبان و ادبیات فرانسه را در مقطع کارشناسی ارشد تدریس کرد. دکتر مجتهدی هم اکنون ریاست گروه غرب شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را برعهده دارد.

دکتر کریم مجتهدی در دوره جوانی آثار زیادی را به زبان فرانسه نوشته و یا از فارسی به آن زبان ترجمه کرده است. قسمت هایی از این نوشته ها چه در فرانسه و چه در ایران به چاپ رسیده است که ما در اینجا فقط به دو نمونه از آنها اشاره می کنیم:

1. La chute d"Alamout

2. Afzaladdin Kashani, PhilosoPhe iranien (×IIe-×IIIe S.).

در ایران، آثار فلسفی و تخصصی ایشان شهرت بیشتری دارد که فهرست آنها را به ترتیب تاریخ چاپ در اینجا می آوریم:

ــ چند بحث کوتاه فلسفی، تهران، ابوریحان، 1348.

ــ فلسفه نقادی کانت، چ 1، تهران، هما، 1363؛ چ 2، تهران، امیرکبیر، 1378؛ چ 3، تهران، امیرکبیر، 1380.

ــ سیدجمال الدین اسدآبادی و تفکر جدید، تهران، نشر تاریخ ایران، 1363.

ــ درباره هگل و فلسفه او، تهران، امیرکبیر، چ 1: 1370، چ 2: 1377.

ــ پدیدارشناسی روح برحسب نظر هگل، تهران، علمی و فرهنگی، چ 1: 1371، چ 2: 1380.

ــ نگاهی به فلسفه های جدید و معاصر در جهان غرب، تهران، امیرکبیر، چ 1: 1373، چ 2: 1377.

ــ فلسفه در قرون وسطی، تهران، امیرکبیر، چ 1: 1375، چ 2: 1379.

ــ دونس اسکوتوس و کانت به روایت هیدگر، تهران، سروش، 1376.

ــ منطق از نظرگاه هگل، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377.

ــ آشنایی ایرانیان با فلسفه های جدید غرب، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1379.

ــ مدارس و دانشگاه های اسلامی و غربی در قرون وسطی، (کار گروهی)، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379.

ــ فلسفه و غرب (مجموعه مقالات)، تهران، امیرکبیر، 1380.

ــ ترجمه مقدمه «کُربن» بر «المشاعر ملاصدرا»، تهران، خردنامه ملاصدرا، 1381.

ــ فلسفه تاریخ، تهران، انتشارات سروش، 1381.

ــ دکارت و فلسفه او، تهران، امیرکبیر، 1382.

شاید همین اشراف و ورود عالمانه استاد به مبادی علوم و به خصوص به فلسفه غرب است که از وی به عنوان یکی از «کانت شناسان» مشهور و از شارحان این فیلسوف یاد می شود. امانوئل کانت، فیلسوفی که چندی پیش دویستمین سالگرد تولدش را در حلقه اندیشمندان و کانت شناسان برجسته جهان در هفته نامه وزین دی تسایت Die zeit در آلمان گرامی داشته اند. مقامات برگزارکننده این جشن تولّد که فکر و اندیشه شارحان کانت را در اقصی نقاط عالم به کمک طلبیده بودند، نمی توانستند از ایران درگذرند و به روال معمول (مکاتبه با رؤسای جمهور جهان جهت نگارش مقاله در این باره)، با جناب آقای خاتمی مکاتبه به عمل آوردند که جناب ایشان بر سیاق تواضع علمی مألوف خویش، اجابت خواسته مؤسسه Die zeit را به شارح برجسته ایرانی کانت، جناب آقای دکتر کریم مجتهدی احاله کردند. «فلسفه کانت در ایران»، عنوان نگارشی است که ایشان برای حضور ایران و ایرانی در شناخت کانت به رشته تحریر درآوردند که در ویژه نامه مذکور، در جمع آثار قلمی برجستگان این حوزه ــ در صفحه اوّل آن ــ جای گرفت. وقتی از دکتر مجتهدی خواسته شد که شرح ماوقع را برای «پژوهشگران» در میان بگذارد، ایشان به رغم سال های طولانی تعمق و تفکر در فلسفه غرب و ماهیت فکر امانوئل کانت، از تلاش های دیگر پژوهندگان آرا و آثار کانت یاد کردند و ما را از بزرگ نمایی در خصوص خویش برحذر داشتند. به هر روی، ضمن تشکر از استاد، ترجمه فارسی مقاله منتشر شده ایشان را از نظر می گذرانیم:

اگر از ابتدای عصر جدید، ایرانیان تاحدودی با مصنوعات و کالاهای مختلف اروپایی به مرور آشنا بوده اند و به سبب خطر دائمی عثمانی، برای دستیابی و تدارک اسلحه های جنگی جدید اعم از توپ و تفنگ کوشش فراوان می کرده اند، در عوض هیچ گاه تا دوره های اخیر توجهی به زیربنای نظری فنون و علوم غربی نداشته اند و در تصور آنها اولویت همیشه با فایده عملی بوده و شناختی که بلافاصله به فایده عملی منجر نمی شده، دور از عقل می نموده است. از طرف دیگر، آنها نمی توانسته اند در نزد غربیان به فلسفه های مستقل از ایمان مسیحی قائل شوند و در این زمینه نیز به مبلغان خارجی سوءظن داشته و نهایت احتیاط را از خود نشان می داده اند.

اولین بار در زمان قاجار بود که به دستور کنت دوگوبینو ــ قنسول فرانسه در تهران ــ ترجمه ای از گفتار در روش دکارت تهیه و به سال 1279 ه .ق. (مطابق با 1862 م.) منتشر شد که به سبب نامفهوم بودن متن فارسی آن، هیچ گاه در واقع مورد استفاده قرار نگرفت. حدودا چهار دهه بعد، در یک متن کوتاه فارسی در آخر کتاب بدایع الحکم برای اولین بار افزون بر نام دکارت، اسامی بعضی از متفکران عصر جدید غرب ازجمله کانت آورده شده است. در این مورد، به مناسبت موضوع خاصّ نوشته حاضر، بهتر است تأمل بیشتری بکنیم:

کتاب بدایع الحکم مشتمل است بر جواب های مکتوبی که آقاعلی زنوزی ــ حکیم عالیقدر سنتی در آن عصر ــ به هفت سؤال بدیع الملک میرزا ــ شاهزاده قاجار ــ داده است. اسم کانت و اسامی گروهی از متفکران عصر جدید غرب در سؤال آخر آورده شده است. در بادی نظر، رابطه این سؤال (سؤال هفتم) با شش سؤال اول روشن نیست؛ ولی از آنجا که سؤال ها کلاً برمحور مسائلی چون مکان و زمان و محاط و یا محیط بودن آنها بر جهان موجود و همچنین مسئله خلأ وملأ و متناهی و نامتناهی و قِدَم و حدوث عالم طرح شده و با توجه به مدارک دیگری که درمورد مشغولیات ذهنی و فعالیّت های علمی و فلسفی بدیع الملک میرزا دردست است و چون او نیز مسائل مشابهی را از فیلسوف سنتی دیگر یعنی میرزا علی اکبر مدرس حکمی یزدی پرسیده بود، همچنین با توجه به چند نامه ای که درباره این مسائل از او به دست آمده، کاملاً معلوم است که او به نحو مستقیم از بعضی از مسائل کانتی ــ خاصّه در مورد فیزیک نیوتن و اصول آن ــ و از بحث های او درمورد تعارضات عقل محض و غیره... اطلاعات اجمالی داشته است. از این لحاظ کتاب بدایع الحکم را می توان به نحوی نوعی بررسی و دقت در مسائل مربوط به فلسفه های تطبیقی سنت «ایرانی ـ اسلامی» و فلسفه های جدید غرب دانست. بااینکه جواب های آقاعلی زنوزی بیشتر به اصول فلسفه های سنتی ایرانی ـ اسلامی منتهی شده، به هرحال کاملاً معلوم است که بدیع الملک میرزا، حداقل ازلحاظ مقاصد و نیات ذهنی، عمیقا به فلسفه های جدید غرب نظر داشته است.

در آستانه انقلاب مشروطیت ایران و بعد در مراحل رخدادهای تاریخی اوایل قرن بیستم که به تأسیس شورای ملی ایران منجر شده است، در نوشته های کسانی که خود را متجدد و منورالفکر معرفی می کرده اند بی آنکه از جزئیات افکار فائق در عصر روشنگری غرب اطلاعات دقیقی داشته باشند، البته اسم کانت به اندازه ولتر (درجهت مبارزه با خرافات) و منتسکیو (به سبب احساس نیاز مبرم به قوانین جدید) سر زبان ها نبوده، ولی گاهی از او نیز به عنوان فیلسوف عصر تجدد نام برده می شده که البته این نوع نوشته ها هنوز جنبه تخصصی نداشته و فقط گاهی جهت پرورش افکار عمومی، به نظرهای او نیز به نحو سطحی اشاره می شده است.

درمورد کانت، به مانند فلاسفه دیگر عصر جدید غرب، اولین معرف رسمی و شناخته شده را باید مرحوم محمدعلی فروغی دانست که کتابی تحت عنوان سیرحکمت در اروپا را در سه جلد تهیه و از سال 1310 ه .ش تا سال 1320 ه .ش چاپ و منتشر کرده است.

در جلد دوم این کتاب حدود هفتادوهفت صفحه به کانت و فلسفه او اختصاص داده شده است که بعد از گذشت بیش از نیم قرن هنوز مدخل خوبی برای ورود به مسائل فلسفی کانت به حساب می آید.

با تأسیس دانشگاه تهران به سبک جدید اروپایی در سال 1313 ه .ش و با دایرشدن رشته های ادبیات و علوم تربیتی و فلسفه و همچنین دانشکده حقوق، کلاً توجه بیشتری به فلسفه های جدید غرب پیدا شده و به مرور با رواج علوم انسانی و استقلال رشته فلسفه، دروس مربوط به تفکر جدید غرب عملاً با محوریت افکار فلاسفه ای چون دکارت و کانت تدریس شده است. به هرترتیب، اگرچه امروزه آثار کانت کمتر به نحو مستقیم به زبان فارسی ترجمه شده است، فلسفه او در دانشگاه های ایران جایگاه بسیار بالا و بااهمیّتی دارد و با اینکه تحقیقات تخصصی هنوز به سطح بین المللی نمی رسد، در هر صورت استادان و دانشجویان توجه زیادی به فلسفه نقادی کانت پیدا کرده اند و افکار او را در زمینه های علم و اخلاق و هنر بحث و بررسی می کنند.

خارج از حوزه های آموزشی دانشگاهی، در سال های اخیر حتی در رسانه ها اعم از روزنامه و رادیو و تلویزیون، بعضی از اختلاف نظرها درباره فلسفه کانت انعکاس می یابد و حتی از این رهگذر موضع بعضی از مفسران معروف غربی او نیز چون هیدگر و کاسیرر بررسی می شود.

از لحاظ مطالعات فلسفه تطبیقی، به نظر نمی رسد که بتوان در کوتاه مدت میان تفکر کانت و سنت های فلسفی ایرانی ـ اسلامی به نحو عمیق به مقایسه های تخصصی اصیلی پرداخت و در این مهم نتایج موجهی به دست آورد؛ بااین حال، در این زمینه ها نیز گاهی مطالبی گفته و نوشته می شود، مثلاً درمورد سهم تخیّل و شاکله سازی در برقراری رابطه میان صور ماتقدّم حس و مقولات فاهمه در فلسفه نظری کانت و عمل قوه خیال و یا حتی وجود ذهنی در نظرگاه ملاصدرای شیرازی. البته بعید به نظر نمی رسد که به مرور تحقیقات بیشتری در این زمینه ها انجام گیرد و شاید بتوان امیدوار بود که روزی نوعی مقایسه واقعی میان افکار کانت و بعضی از متفکران سنتی ایرانی انجام داد:

اخیرا در کشور فرانسه مجموعه کتاب های کوچکی منتشر شده است شامل متون کوتاه از متفکران مختلف در زمینه موضوع های واحد. در یکی از مجلدات که عنوان کلی نفس دارد، متنی از ملاصدرا در مورد عالم برزخی (ترجمه هانری کوربن) بعد از متنی از استاد اکهارت و قبل از متنی از کانت آورده شده است. مطالعه این سه متن به ترتیبی که در کتاب دیده می شود، غیرعادی به نظر نمی رسد و برقراری ارتباط میان اکهارت و کانت از رهگذر متنی از ملاصدرا به هیچ وجه غیرمتداول نمی نماید و موجبات رضایت ذهن را نیز فراهم می آورد.

از طرف دیگر، کلاً می توان گفت که با کانت، شعور انسان، نقطه ثقل خود را در نهاد خود یافته است و با نوعی عقل نامتناهی بالقوه روبه رو است که هربار و در هر مرحله ای از حیات انسان، عقل و همچنین ابعاد آزادی بالفعل او به آن اندازه تحقق می یابد که خود انسان به داشتن آن عمیقا اراده می کند. کانت در مقدمه کتاب منطق خود (در دهه آخر قرن هیجدهم) بعد از طرح سه سؤال اصلی خود یعنی «چه می توانم بشناسم؟»، «چه باید بکنم؟»، «به چه می توانم امیدوار باشم؟»، یک سؤال چهارمی را هم طرح کرده و افزوده است، یعنی «انسان چیست؟».

به عقیده کانت، این سؤال چهارم درواقع چیزی به سه سؤال قبلی نمی افزاید؛ چه، آن سه عمیقا متضمن سؤال چهارم درمورد انسان است. با اینکه مسائل در محدوده امکانات انسان مطرح شده است، به هرترتیب خود انسان یک ساحت مابعدالطبیعی دارد و در افق ذهنی او ازلحاظ آرمان اخلاقی، معنای یک وجود متعالی نیز بالضروره بروز می کند، بدون اینکه بتوان آن را به انقیاد فیزیک نیوتن درآورد و با قوانین مادی بیان کرد.

در خاتمه لازم است گفته شود که انسان کانتی چه ازلحاظ نظری و چه ازلحاظ عملی، تاحدودی یکسان و واحد جلوه گر می شود؛ ولی این مطلب را نباید در جهت انکار ریشه های اصیل فرهنگی و روحی اقوام مختلف در سراسر جهان به کار برد. همان طور که طبق یکی از مثال های کانت نباید تصور کرد که اگر مقاومت هوا نمی بود، کبوتر با سهولت بیشتری به پرواز درمی آمد که البته چنین نمی شود زیرا پرواز نتیجه مقاومت هوا است، نباید پنداشت که اگر گرایش های متنوع و مختلف روحی و فرهنگی میان اقوام نمی بود، تفاهم زودتر حاصل می آمد و کبوتر صلح با سهولت بیشتری بال و پر می گشود و در کلّ فضای موجود حاکم می شد که البته هیچ گاه چنین نمی شود. بدون توجه به صور واقعی فرهنگی موجود که ریشه حیاتی و روحی اقوام مختلف را تشکیل می دهد و با نفی اصالت و مقتضیات آنها نه فقط تفاهم و صلح تحقق پیدا نمی کند بلکه این خطر به نحو دائم پیش روی ما قرار می گیرد که احتمالاً نوعی عقده روانی و کینه دائمی در دل افراد ریشه دواند و جز خشونت اجتناب ناپذیر چیز دیگری عاید بشر نشود، آرمان های انسان فقط با واقع بینی و ریشه یابی صحیح و قبول تنوع فرهنگ ها و ایجاد احترام متقابل میان آنها امکان پذیر است و تصور نمی رود که این مطلب کوچک ترین تناقضی با فلسفه کانت داشته باشد.

نظر شما