زبان ها و فرهنگ ایران باستان در گفت و گو با دکتر محمد تقی راشد محصل
مجله پژوهشگران خرداد و تیر 1386 - شماره 12 و 13
نویسنده : گفت وگواز: سعید اسلام زاده
42
اشاره
دکتر محمد تقی راشد محصل در سال 1318 خورشیدی در بیرجند متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را تا پایان دوره دانش سرای مقدماتی در همین شهر به پایان رسانید. از مهر ماه 1337 تا دی ماه 1351 به عنوان آموزگار و دبیر ادبیات فارسی در بیرجند، مشهد و تهران خدمت کرد. در دیماه 1351 به عنوان عضو هیئت علمی به فرهنگستان زبان ایران انتقال یافت و با همین سمت تا کنون به کار پژوهش و در کنار آن تدریس زبان های ایران باستان ادامه می دهد.
دکتر راشد محصل، تحصیلات دانشگاهی را از سال 1339 در رشته ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد آغاز، و دوره های کارشناسی ارشد و دکترای فرهنگ و زبان های باستانی را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران طی کرد. سپس از پایان نامه دکترای خود در دی ماه 1352 دفاع کرد. در فاصله سال های 1355 تا 1358 یک دوره تکمیلی زبان اوستایی و سنسکریت را نزد پروفسور هلموت هومباخ و ژان کلنز در دانشگاه گوتنبرگ آلمان گذرانید.
تألیفات:
واژه های گویشی د ر نوشته های ابوریحان بیرونی. (با همکاری دکتر صادق کیا).
1353. تهران: انتشارات شورای عالی فرهنگ و هنر.
- درآمدی بر دستور زبان اوستایی. 1363. تهران: انتشارات کاریان.
- گزیده های زادسپرم. 1368. ترجمه متن پهلوی. تهران: انتشارات مؤسسه
مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران. (چاپ دوم این کتاب همراه با واژه نامه،
آوانویسی و یادداشت ها زیرعنوان «وزیدگی های زادسپرم» در سال 1385 به
چاپ رسیده است.)
نجات بخشی در ادیان. 1369. تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات
فرهنگی تهران ( چاپ دوم، 1381، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ).
کتیبه های ایرانی باستان. 1380. تهران: انتشارات دفتر پژوهش های فرهنگی
تهران. (چاپ دوم و سوم، 1380 و 1381).
«اوستا» ستایش نامه پاکی و راستی. 1382. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی
تهران.
زند بهمن یسن.1370. ترجمه متن پهلوی همراه با یادداشت ها. تهران: انتشارات
مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران(چاپ دوم، 1385، پژوهشگاه علوم انسانی و
مطالعات فرهنگی.
سروش یسن (بررسی یسن هفتم). 1382. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و
مطالعات فرهنگی.
مقاله ها:
از دکتر محمدتقی راشد محصل نزدیک به 60 مقاله به زبان فارسی در نشریه های مختلف منتشر شده است که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود:
«پایان جهان بر بنیاد چند متن دینی زردشتی»، مجله چیستا، دی ماه 1364.
«زندگی پس از مرگ به روایت زادسپرم»، مجله چیستا، تیرماه 1365.
«سیاوش مرد تدبیر و خرد»، فرهنگ، کتاب هفتم، پاییز 1369.
«مروری بر رستم و اسفندیار»، مجله دانشکده ادبیات مشهد، پاییز و زمستان
1369 .
«پژوهشگران ما چه کم دارند؟»، پژوهشگران، نشریه پژوهشگاه علوم انسانی،
فروردین 1371.
«تأکید بر نظام شورایی در پژوهشگاه»، پژوهشگران، نشریه پژوهشگاه علوم
انسانی، اردیبهشت 1379.
«ادیان آسیایی در عهد باستان» (معرفی و نقد کتاب)، جهان کتاب، آذر ماه
1376.
«درباره داستانی از پنجه تنتره»، فرهنگ، شماره 17، بهار 1375.
«ادبیات ایران باستان» (معرفی کتاب)، جهان کتاب، آذرماه 1376.
«تجلی گویش های فارسی در تفسیرهای قرآن مجید» (یادنامه استاد احمد
احمدی بیرجندی)، به کوشش مرکز خراسان شناسی مشهد، 1377.
«چه ایرانی را آرزومندیم»، مجله هستی، پاییز 1378.
«بقای فرهنگ ایرانی» (معرفی و نقد مجموعه تاریخ و فرهنگ ایران در عصر
انتقال از دوره ساسانی به دوره اسلامی)، جهان کتاب، 1380.
«سرودی در ستایش اپام نپات»، نامه پارسی، سال هفتم، شماره 1، بهار 1381.
«یسن سی ام، تأکید بر اختیار و اراده»، نامه پارسی، سال نهم، شماره دوم،
تابستان 1382.
پژوهش های زیر چاپ، در دست چاپ و در دست تهیه:
«دینکرد هفتم» (کار پژوهشی پایان یافته زیر چاپ).
«فرهنگ فارسی میانه، فارسی نو» (کار پژوهشی گروهی پایان یافته).
- «راهنمای آموزش زبان سنسکریت» (طرح پژوهشی پایان یافته).
«راهنمای زبان اوستایی» (در دست تهیه).
پایان نامه ها:
- «بحث درباره آثار شش تن از علمای قهستان»، کارشناسی، 1342.
- «بررسی مهر نیایش و ماه نیایش»، کارشناسی ارشد، 1348.
- «بررسی سروش یشت»، دکترا، 1352.
شما پژوهش هایی در زمینه زبان های باستانی ایرانی انجام داده اید؛ پرسش من این است که ویژگی های زبان های باستانی ایرانی از لحاظ ساختار (نحوی و صرفی) نثر ادبی و یا کلام موزون، به چه شکلی بوده است؟ آیا می توان شباهت هایی را به لحاظ ساختاری و شکلی با زبان امروز فارسی، در آن زبان ها دریافت؟
آثار مکتوب و مدون ایران باستان و میانه مجموعه ای ارزشمند و پربار است که گرچه همه آنها برجای نمانده است و در رویدادهای گوناگون بخش مهمی از آنها نابود شده اما همان اندازه که اکنون در دست است نشان می دهد که در ایران باستان به همه زمینه های زبانی، ادبی و علمی توجه شده است. در آثار نویسندگان سده های نخستین دوره اسلامی مطالبی می بینیم که یا به طور مستقیم برگرفته از نوشته های دوره میانه است و یا آن که بر اساس آنها تألیف و تدوین شده است.
کلام موزون هم در آنها بسیار بوده است. بخش کهن اوستای موجود که گاهان (اوستایی: گاثه) نامیده می شود، هنوز هم صورت شعری خود را نگه داشته است. گاثه که نام این بخش است، خود به معنی «سرود» و «آهنگ» است. وجود شعر در کتیبه های فارسی باستان قطعی نیست اما به گمان برخی از دانشمندان بخش های آغازین برخی از کتیبه ها و چند سطر در کتیبه بیستون شعر هجایی است. چنین به نظر می رسد که شعر دوره باستان بر اساس شماره هجاها بوده است. اما برخلاف شعر عروضی، کوتاهی و بلندی هجاها در وزن تأثیری نداشته است.
در دوره میانه نیز چگونگی شعر چنان که باید روشن نیست اما وجود شعر قطعی است به ویژه مانویان به منظوم بودن کلام توجه خاص داشته اند. درباره وزن شعر در آثار مانوی پژوهش های خوبی انجام شده است. در فارسی میانه نیز برخی کتاب ها به شعر بوده است از جمله «درخت آسوریک» و «یادگارزریران»، در اندرزنامه ها نیز بخش های منظوم بسیاری وجود دارد. شعر دوره میانه نیز اساساً نظمی هجایی داشته است و حتی در نوشته های متأخر به نوعی قافیه نیز در این آثار برمی خوریم. ادامه سنت شعری فارسی میانه را در برخی از نوشته های سده های نخستین اسلامی می توان دید. ادامه سنت شعری ایرانی میانه در ترانه های محلی، جمله ها و عبارت هایی که زیر عنوان فهلویات نام برده شده اند نیز وجود دارد. در متن های فارسی سده های آغازین به شعرهایی برمی خوریم که اشعار عروضی نیستند اما ترکیب شعری دارند؛ این گونه شعرها را باید اشعاری دانست که به سبک و سیاق شعرهای دوره میانه ساخته شده و ویژگی های کهن را حفظ کرده اند.
ما از کلیتی به نام زبان فارسی حرف می زنیم. این زبان در طول تاریخ، تطور و دگرگونی بسیاری را طی کرده است (فارسی باستان، میانه و نو). واژگان و ساختار دستوری این زبان چه تغییراتی کرده است؟ آیا هنوز از نظام واژگانی مشترکی استفاده می کنیم؟ در این میان دستور تاریخی چه نقشی را به عهده دارد؟ آیا این تغییرات به قدری بوده است که تفاوت های قابل ملاحظه ای میان انواع زبان فارسی ایجاد شود که نتوانیم ریشه های مشترک بیابیم یا این ریشه ها اندک اند؟
زبان های دوره باستان یعنی فارسی باستان و اوستایی مانند همه زبان های هم عرض و هم خانواده خود از دید صرفی و نحوی ویژگی هایی داشته اند که آنها را از زبان های دوره میانه متمایز می کند. این ویژگی بیشتر به ساختار صرفی آنها مربوط می شود اما از نظر واژه ها و معانی، ادامه بسیاری از آنها را در دوره میانه و حتی فارسی نو نیز مشاهده می کنیم. صرف، در زبان های میانه و نو به نسبت زبان های باستان ساده تر شده و قواعد آن نقصان پذیرفته است اما مقوله های صرفی در جای خود وجود دارند. به عنوان مثال مبحث ضمیر، فعل، اسم، صفت و فعل در دوره های باستان، گسترشی بیش از فارسی میانه و نو دارند. صرف های متعدد و تغییرات ناشی از اختلاف ریشه ها و ماده ها، در دوره میانه و نو به حداقل رسیده است و از این رو میان مثلاً فارسی باستان و فارسی میانه تفاوت های آشکاری وجود دارد اما از جهت واژه ها و معانی، ارتباط میان صورت های مختلف زبانی بیشتر است، ادامه تحول یافته واژه های باستانی را در دوره های بعد آشکارا می توان دید هرچند در طول زمان هم فارسی میانه و هم فارسی نو از زبان های دیگر نیز وام واژه هایی پذیرفته اند که در دوره باستان پیشینه ای ندارند. زبان فارسی نو از جهت ساختار کلی از طریق فارسی میانه با فارسی باستان ارتباط صرفی دارد و با به کاربستن اصول زبان شناسی تطبیقی می توان بسیاری از واژه هایی را که در کتیبه ها نیامده اند نیز بازسازی کرد و صورت باستانی آنها را شناخت.
دستور تاریخی زبان فارسی در حقیقت بررسی کننده، همین گونه ارتباط ها است و وضعیت زبان فارسی را در طول تاریخ دیرپای آن بررسی می کند، و تدوین اصول صرفی، نحوی و واژگانی را در هریک از دوره های باستان، میانه و نو پی می گیرد، ویژگی ها را قاعده مند می کند، ارتباط زبان را با زبان های دیگر و تأثیر پذیری های مستقیم و غیرمستقیم آن را نشان می دهد و سرانجام همانندی ها و تفاوت های پیکره زبان را در دوره های تاریخی با یکدیگر می سنجد. به این نکته نیز باید توجه داشت که دوره های مختلف تاریخ زبان با دوره های تاریخی منطبق نیستند. درزبان وقتی دوره ای تمام و دوره دیگر آغاز می شود که ویژگی های زبان تغییرپذیرد به گونه ای که صورت های زبانی دو دوره، قابل تفکیک از یکدیگر باشند. تعیین ریشه زبان ها و خویشاوندی آنها نتیجه ملموسی است که از این بررسی ها حاصل می شود.
یکی از مسایلی که در زمینه زبان های باستانی مورد توجه زبان شناسان قرار می گیرد، تصحیح متون باستانی و کهن است که معمولاً کتیبه ها را شامل می شود. تحقیقات شما در این باره در کتابی به نام کتیبه های ایران گردآوری شده است خوانش و بررسی این کتیبه ها و متون کهن چگونه در دریافت و فهم، از زبان های باستانی یاری می رساند و دیگر این که این کتیبه ها در مطالعات تاریخی و فرهنگی و باستان شناسانه چه نقشی دارند؛ تا کنون چه میزان از کتیبه های باستانی ایران خوانده شده است، آیا این ها در اختیار دانشجویان قرار می گیرد؟
کتیبه های فارسی باستان صرف نظر از ارزش تاریخی که دارد، از جهت زبانی نیز دارای اهمیت است. باید توجه داشت که فارسی باستان، نیای فارسی نو است و از این رو مطالعه تاریخ زبان فارسی اقتضا می کند که کتیبه های فارسی باستان با دقت خوانده و تجزیه و تحلیل شود. در مورد کتیبه ها تصحیح، بدان گونه که در آثار مکتوب دیگر مطرح است، امکان ندارد. در برخی از کتیبه های پایانی دوره هخامنشیان خطاهای دستوری دیده می شود که نشان می دهد در آن دوره خاص زبان فارسی باستان کاربرد عام نداشته است. کتیبه ها نوشته هایی نیستند که در دوره های بعد از آنها نسخه هایی تهیه شده باشد و خطایی رخ داده باشد که مستلزم تغییر یا تصحیح باشد . طبیعی است که بر روی مطالب این نوشته ها تحلیل هایی متفاوت صورت گیرد و برداشت ها و نظرهای مختلف اظهار شود. به هرحال این اسناد نوشته هایی هستندکه بی تغییر و تحریف از گذشته تا حال به جامانده اند و معرّف تاریخ، اخلاق و ویژگی های اجتماعی نیاکان ما هستند. تحقیقات باستان شناسی و استنباط هایی که از نقش ها و پیکره های کنده شده بر دیواره کاخ ها و دل کوه ها در خصوص روحیات و پندارها، فرهنگ و اخلاق ایرانیان گذشته شده است، دایره شناخت ما درباره ایران باستان را افزایش داده و آگاهی پژوهندگان و دانشجویان را ارتقای آشکار بخشیده است و حاصل کار باستان شناسان، بسیاری از ابهام ها را از چهره فرهنگ ایران باستان زدوده است.
بخشی از متون بر جای مانده از زبان های باستانی، متونی منظوم اند که عمدتاً نیایش های مذهبی هستند. در اینجا دو پرسش مطرح می شود، یکی این که کلام موزون و منظوم در زبان های فارسی باستان زبان های ایرانی چه تفاوت ها و شباهت هایی با شعر در فارسی دری دارد و همچنین نسبت آن با شعر سپید و نیمایی دوره معاصر در فرم و قالب چگونه است؟ آیا از دو جنس اندیشه گوناگو ن اند یا می توان نسبتی میان آنها برقرار کرد؟
درباره وجود شعر در ایران باستان و تفاوت آن با شعر دوره میانه و نو، پیش از این مطالبی گفته شد. آنچه از این بحث نتیجه شد، آن است که شعر به اعتقاد بیشتر، شعر هجایی بوده اما کوتاهی و بلندی هجا مورد نظر نبوده است بنابراین تساوی مصراع ها بدان گونه که در شعر عروضی وجود دارد در شعر فارسی کهن رعایت نمی شده است. شعر مانوی در این باره گواهی روشن است. اشعار مانوی از دیدی به شعر نو فارسی نزدیک است، یعنی طول مصراع ها با یکدیگر مساوی نیست؛ اما تشخیص شمار هجاها در شعر ایران باستان چندان ساده نیست؛ زیرا تلفظ دقیق واژه ها امروز آن گونه که بتوان با اطمینان شماره هجاها را در آنها مشخص کرد، امکان ندارد و اصولاً در زبان فارسی میانه شیوه فراگویی واج ها و تلفظ کلمات در هاله ای از ابهام قراردارد و به گونه ای است که تشخیص هجاها و جای تکیه ها را نمی توان به سادگی بازشناخت.
یکی از جلوه های زبان در مذهب است. آیا در متون اوستایی این جلوه را می بینیم؟ پرسش بعدی این است که مذهب چه نقشی در حفظ زبان و رواج آن در میان مردم دارد و یک زبان پرقدرت با متکلمان بسیار تا چه حد می تواند در پیشبرد و ادامه یک مذهب نقش داشته باشد، یا بالعکس یک مذهب تا چه حد می تواند در پیشبرد و گسترش یک زبان نقش داشته باشد؟
تأثیر مذهب در حفظ زبان انکارناپذیر است. زبان اوستایی تنها اثر مدونی که دارد کتاب اوستا است که بقای آن مرهون تلاش زردشتیانی است که این کتاب دینی را با جان و دل نگه داشته اند. درست است که بخشی از این کتاب ارزشمند که مفصل ترین و با ارزش ترین اثر ایران باستان است از میان رفته اما آنچه باقی مانده است خود سندی گرانبها از فرهنگ باستانی ایران است. مهم تر آن که بخش کهن این کتاب که نص دینی بهدینان است از تغییر و تحریف نیز محفوظ مانده است. در دوره میانه نیز آثار دینی زردشتی از نوع بندهش، دینکرد، شایست نشایست، روایت، گزیده ها و... آثاری هستندکه بسیاری از آگاهی های زبانی، حماسی، تاریخی، اساطیری ایران کهن را نیز به ما انتقال داده اند. از نصوص دینی که بگذریم بسیاری از اساطیر، روایت های حماسی و منظومه های داستانی که پندارهای اجتماعی و عامه مردم را در خود دارند به همت راویان و گوسان ها که اغلب در دوره میانه داستان ها را برای عموم بازگویی و روایت می کرده اند تا به امروز برجای مانده است و اگر دینوران نبودند یا میان این آثار با اندیشه های دین پیوندی نبود، این آثار از میان می رفت و دسترسی ما امروز به این پدیده های فرهنگی و زبانی ممکن نبود.
در بحث ادیان باستان چند موضوع اساسی و هستی شناسانه مطرح است. یکی اینکه انسان در دیدگاه ادیان باستان چه ویژگی هایی دارد. به این معنا که ادیان باستان، انسان را درچه مرتبه ای از هستی می دانستند دیگر اینکه رابطه انسان با دین در دوره باستان چگونه بود. آیا دین به عنوان تنها نهاد پرقدرت جامعه باستان تمام امور انسان را شامل می شد یا نهادهای دیگری در جامعه بشری در مقابل و یا به موازات دین بودند؟
نمودن جایگاه برترین آفریده الهی و خویشکاری او در جهان در این فرصت کوتاه دشوار است. کوتاه آنکه محور جهان هستی بر آفرینش آدمی دور می زند؛ آدمی جهان کوچک است و هر یک از اعضا یا استعدادهای درونی او قابل قیاس با جهان است. اندیشه همانندی آدم به جهان هستی و نامیدن آدمی به عنوان جهان صغیر در فصلی از کتاب بندهش، که یکی از متن های دینی فارسی میانه است، به تفصیل بیان شده است. کیومرث که نماد آدمی است و در حمله اهریمن به آفریدگان هرمزدی کشته می شود، وجودی است که نیروی اهریمنی و هرمزدی را در خود دارد. نیروی هرمزدی به او زندگی می بخشد اما نیروی اهریمنی بر نابودی او کوشا است و چنین است که در درون آدمی نیز این هر دو پدیده جای دارند. دانا راستی را می گزیند و نادان ناراستی را و از همین قدرت گزینش است که ثواب و عقاب برای آدمی مقرر و مشخص می شود. آدمی از جهت ترکیب نیز آفریده ای است که در او پنج نیروی، تن، بوی، روان، دئنا (=وجدان) و فره وشی وجود دارد و به سخن دیگر آدمی ترکیبی است از این پنج نیرو، با مرگ مادی، تن و بوی از میان می رود اما روان و دئنا دو نیرویی هستند که پس از شمار و رسیدگی به کارها به کمک یکدیگر حیات مینوی او را می سازند و زندگی آن جهانی وی از اتحاد آنها شکل می گیرد و آغاز می شود. پس آدمی از نیروهای مادی و معنوی تشکیل یافته است و آفریده ای است که به سبب دانش و خرد و نیروی گزینشی که دارد مستوجب پاداش و یا پادافراه است.
اسطوره ها، بخشی از دنیای باستان را در سیطره خود دارند. اسطوره ها نشانه هایی از خواسته ها و امیال یک ملت بوده اند و هستند. پرسش این است که رابطه میان ادیان باستانی و اسطوره چگونه است؟ و دیگر اینکه چه نسبتی می توان میان آنها برقرار کرد. علاوه براین اسطوره ها در ساخت زبان چه نقشی داشته اند، یا بالعکس زبان ها چه نقشی در خلق اسطوره ها، در دوره باستان داشته اند؟
انسان ابتدایی امیدها، آرزوها، ترس ها، نیازهای مادی و معنوی خود را در اسطوره می جوید بنابراین اساطیر هر قوم دریچه ای است به سوی جهان گذشته؛ از این زاویه است که می توان با مردمان گذشته سخن گفت، اندیشه های آنان را شناخت آرمان های آنان را دریافت و مهم تر از همه، نوع رفتار آنها را با پدیده های طبیعی و بازتاب او را از برخورد با آنها دانست. از دید انسان ابتدایی دین و اسطوره از یکدیگر جدا نیستند، آنچه ما امروز با نام اسطوره می شناسیم، از دید او دین، تاریخ و آیین است پس اساطیر تجلی فرهنگ مردم گذشته است؛ فرهنگی که معرف همه جنبه های مادی و معنوی زندگی او است. زبان بیانگر اسطوره است و اسطوره در قالب زبان شکل می گیرد بنابراین این دو همراه و ملازم هستند و یکدیگر را پوشش می دهند.
یکی از مباحثی که در اسطوره شناسی مطرح می شود، یگانگی اسطوره ها در میان ملل است. شباهت های آشکاری میان اسطوره های ایران و هند و به طور کلی اسطوره های آسیایی وجود دارد. این یگانگی و شباهت به چه دلیل است. آیا از یگانگی و وحدت در اندیشه و ماهیت انسانی حکایت می کند و یا اینکه در طول تاریخ به دلیل ارتباطات انسانی و مهاجرت ها و یا نزدیکی های جغرافیایی ایجاد شده است؟
اسطوره ها از زمان بسیار دور سخن می گویند؛ زمان ازلی و الهی. مضامین مشترک اسطوره ها از آن رو است که منشأ بسیاری از آرزوها، تمایلات و بازتاب های آدمی در میان اقوام مختلف همانند و یا به یکدیگر نزدیک است. بسیاری از اساطیربا مظاهر طبیعت در ارتباط هستند و جلوه های طبیعت در مکان های مختلف و در میان تیره های مختلف بشر به همدیگر نزدیک اند. اما شباهت نزدیک اساطیر ایرانی و هندی آن است که این دو قوم، پس از جدا شدن از خانواده اصلی هند و اروپایی چند سده با یکدیگر زندگی مشترک داشته اند و بسیاری از اساطیر آنها در این زندگی مشترک شکل گرفته است پس شباهت و نزدیکی آنها امری طبیعی است. می توان این گونه نتیجه گرفت که زندگی مشترک، محیط جغرافیایی همسان، ارتباط فرهنگی مداوم و عواملی از این دست، می توانند در همسانی اساطیر اقوام مؤثر باشند.
بحث مهمی که در تمامی ادیان وجود دارد، انتظار موعود است. به شکلی تقریباً یکسان در ماهیت امر، ادیان در این موضوع اشتراک دارند. شما در کتاب نجات بخشی ادیان به این موضوع پرداخته اید. در دیدگاه شما سرمنشأ این اشتراک در چیست؟
جامعه پس از ظهور موعود، جامعه ای است به تمام معنی هماهنگ و زیبا؛ حکومتی جهانی بر بنیاد دین که رهبری الهی آن را اداره می کند؛ حکومتی که در آن نادرستی و ناراستی نیست؛ جهانی که در آن دانش وخرد به اوج رسیده و فرهنگ بدان حد رشد یافته است که نزاع ها و درگیری های فردی و جمعی وجود ندارد؛ فراوانی و آسایش بر همه ارکان زندگی حکمفرما است و این آن چیزی است که نجات بخشان در ادیان الهی برای تحقق آن می کوشند.
در کتاب نجات بخشی ادیان، شما به اسطوره موعود در دین زرتشت اشاره کرده اید. دختری از نسل زردشت در دریاچه شنا می کند و نطفه زردشت در او قرار می گیرد و بارور می شود و سوشیانس به دنیا می آید. این نگاه در فرهنگ مایایی که در آن سوی جهان است به شکلی تقریباً مشابه دیده می شود. در آنجا زنی در آب کودکش را به دنیا می آورد که نگه دارنده و نجات دهنده خواهد شد. شباهت هایی نیز در میان اسطوره های آزتکی و شرقی مشاهده می کنیم. این شباهت ها از کجا نشأت می گیرد؟
این همسانی ها طبیعی به نظر می رسد، خواست ها و نیازهای اقوام، مشترک هستند و بنابراین می توانند شکل دهنده پاره ای از مسائل اعتقادی نیز باشند.
در انتها به هویت ایرانی و فرهنگ تاریخی ایران اشاره می کنیم. این هویت فرهنگی ایرانی چه مختصات و ویژ گی هایی دارد. چگونه می توانیم این هویت را از دیگر هویت ها بازشناسیم. این هویت چه نسبتی با دین، و در طول تاریخ چه دگرگونی هایی داشته است. از سوی دیگرادبیات و زبان ما چه نسبتی با این هویت دارند. امروز با توجه به پیشرفت های بی شمار بشری، انسان ایرانی در منظور هستی چه جایگاه و اعتباری دارد؟
اگر هویت را شناخت از خود بدانیم، همین شناخت از خود تشکیل دهنده هویت اجتماعی نیز هست. شناختی که مردم یک جامعه از خود در طول تاریخ خویش دارند، آمیزه ای از عوامل گوناگون است که در عین ارتباط با هم، هر کدام در طول زمان تجلی یافته و در پیوند با یکدیگر شاخص اجتماعی برای شناخت و ساخت یک جامعه شده است. در این هویت محدوده جغرافیایی چندان مؤثر نیست آنچه اهمیت دارد تاریخ، فرهنگ، معتقدات و مهم تر از همه زبان است. پس برای شناخت هویت یک ملت باید اساطیر، دین، تاریخ فرهنگ و زبان آن ملت را به نیکی شناخت تا در پرتو آن به هویت آنان آگاهی حاصل شود. برای شناخت هویت ایرانی باید به گذشته دور بازگشت؛ به اساطیر ملی و دینی و به تاریخ و فرهنگ و زبان فارسی نگریست، به ایرانی که یکی از بزرگترین مراکز علمی و فرهنگی جهان بوده است و ایران امروز در حکم هسته مرکزی فرهنگ باروری است که تسلط معنوی آن در پهنه وسیع گیتی گسترده شده است. با این دید مردمی را می توان دید، که ریشه در تاریخ دارند و در پیشبرد جهان و سوق آن به سوی معنویت سهمی بزرگ داشته اند. اینجا است که همان آثار و نوشته های باستانی ما را کمک می کند. کتیبه ها، کتاب ها و اساطیر به یاری ما می آید. مجموعه ای که فرهنگ کهن ما است و اگر چه بخشی بزرگ از آنها از میان رفته است اما شعر زیبا و کلام شیرین استاد توس بسیاری از آنها را جاودانه کرده است و از خلال این آثار است که عظمت روح، قدرت و دلیری جوانمردان، مردانگی، حق طلبی، خداترسی، خرد ورزی، دوراندیشی و دیگر ویژگی های نیک اخلاقی که در مردان تاریخ و اسطوره ما جمع است، به ما نشان می دهد مردانی با گذشت و مردمی که به گواهی کتیبه ای که در دل کوه از دوهزار و چهارصد سال پیش بر جای مانده است، اینگونه اندیشیده اند که:
«کسی هستم که راستی را دوستم، بدی را دوست نیستم، نه می خواهم که به ضعیف از سوی توانا ستم شود، نه اینکه بر ناتوانی از سوی ضعیف بدی شود، مرد دروغگو را دوست نیستم، تندخو نیستم، آنچه در خشم به من رسد، با اراده نگاه می دارم، برخود مسلطّم...»
این چنین تفکراتی با تعالیم بلند دینی در آمیخته، در صافی ضمیر اندیشمندان ایرانی پالوده شده، به پیکر شعر، نثر، داستان، اندرز، به زبان فارسی به ما رسیده است. بنابراین هویت ایرانی را باید چکیده و برآیند اینگونه آموزش ها و برخاسته از چنین پیشینه دینی، علمی، ادبی و اخلاقی پرباری دانست.
- جناب آقای دکتر از وقتی که به مجله پژوهشگران اختصاص دادید، متشکریم.
نظر شما