فسجدوا الا ابلیس...
در نظام هستی، در اساطیر و حتی در درون آدمی نیروهای خیر و شر در برابر یکدیگر صفآرایی کردهاند و گویی تا زمان و مکانی هست بدون آنی درنگ این جنگ ادامه خواهد داشت. خداوند خیر مطلق است و هیچگاه از او شری سر نمیزند. فرشتگان نیز به اراده خداوند توانا، آنگونه آفریده شدهاند که تنها فرامین خداوند را انجام میدهند یعنی فقط به سمت خیر سوق داده میشوند ولی انسان در مقام اختیار قرار گرفته بین دو امر خیر و شر.
حکما در بیان معنی شر گفتهاند: «شر فقدان ذات یا فقدان کمالی از کمالات شیء است از آن جهت که آن شیء، شأنیت داشتن آن را دارد» و برای معنی خیر چنین آوردهاند که: «خیر چیزی است که همه آن را خواهاناند و به واسطه آن بخشی از کمالات حاصل میشود»، «و از آنجا که خداوند خود خیر مطلق است، هرآنچه که مخلوق اوست، بدون آن که چیزی به آن اضافه شده باشد، خیر است مگر این که وجودی در ارتباط با چیز دیگری باعث فساد شود و یا در مسیر سعادت موجودات دیگر خلل ایجاد کند که سبب ایجاد شری در عالم گردد.»
تحلیل «پل ریکور» از مفهوم شر بر مبنای دوگانگی انسان و نیازش به اسطوره شکل میگیرد و دست به کار جستوجوی مفهوم شر در وضعیت پیش تاریخی انسان میزند و در ساختار مدرن و عقلانی انسان معاصر به دنبال چگونگی شکلگیری مخوفترین اشکال شر در قالب نظامهای توتالیتر قرن بیستم میگردد. رژیمهایی همچون حکومت هیتلر در آلمان یا صهیونیسم که بر واقعیت چون نژادپرستی استوار گردیدهاند و فجایع بسیار برای بشریت به ارمغان آوردهاند.
نهادینه بودن دوگانگی در ذات انسان غیر قابل انکار است، چیزی که از آن به نفس لوامه و نفس اماره تعبیر می شود و تنها مسئله بر سر حدود و شرایط آن در فرهنگها و ادیان مختلف است. همین عامل سبب شد تا آدمی برای درک مکان انسانی خود قدم بردارد، زیرا خود را صاحب حافظه و زبان میدید و این درک باعث شد تا خویش را فراتر از موجودات دیگر ببیند و در جایگاه خاص خود به ساختن مفاهیمی درباره خود و بیرون از خود بپردازد. این مفاهیم گاه صورتی کاملاً انتزاعی به خود میگرفت و گاهی ماحصل تعامل یا تقابل او با نیروها و یا رخدادهای گوناگون بود. مفاهیمی که در کنار آموزههای دینی او را به سمت خوب زیستن هدایت میکرد و نشاندهنده مسیر زیستنی شایسته در این جهان بود. «فرشته – دیو»، «خیر-شر»، «ایزد – اهریمن» و... نمونههایی از باستانیترین و دیرپاترین شیوههای ابراز و تعامل آدمی با دوگانگی درونیاش میباشد. رویارویی خیر و شر از دل اساطیر پیر و کهن آغاز گردیده و در قصهها گوش به گوش و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر سپرده شده. اسطورهها تعبیری از امر قدسی هستند، داستانهایی که به خدا یا ربالنوع و یا موجوداتی فرابشری و یا الهی تعلق دارند. چیزهایی که در گذشته روی داده و به دورههای کهن فرهنگ ها تعلق دارند.
میر چاالیاده در تعریف اسطوره میگوید: «اسطوره یک تاریخ مقدس را روایت میکند، رخدادی که در زمان بسیار کهن روی داده است. اسطوره بازگوکننده آن است که یک حقیقت چگونه از طریق اعمال و رفتار موجودات فراطبیعی به وجود میآید و همواره نوعی تلقی از آفرینش و بیانگر چگونگی پدید آمدن و آغاز هستی چیزی است.» برای اسطوره چهارجنبه و معنا در نظر گرفته شده است: 1) رویدادی افسانهای و سنتی درباره موجوداتی فرابشری 2) اعتقادی غیرقابل اثبات که تنها به سبب جنبههای رمزآمیز و فوق بشری آن پذیرفته شده و درستی یا نادرستی آن مورد تردید است 3) داستانهایی درباره حوادثی که نمیتوان برای آنها ترجیح طبیعی و منطقی آورد 4) هرگونه داستان و یا فکر ساختگی و تخیلی درباره اشخاص و یا حوادث استثنایی و فوق طبیعی.
ردپای این نیروهای خیر و شر را میتوان در الههها و اساطیر مختلف و در میان اقوام گوناگون دید که به آنها صورت و سیرتی زشت و زیبا و یا خوب و بد داده شده است. به عقیده بعضی «خوب و بد در چشمان آدم است» و ما هستیم که با زاویه دید خود افعال را در مسیر خیر و شر میبینیم. ولی شر به سبب آنکه انسان را در مقابل نوع شر و طبیعت قرار میدهد نه در کنار آنها و اینکه انسان را از میل به خوب زیستن و درک جایگاه خاص خود تهی میکند، جز به نام شر خواندنی نیست. چرا که شر عصیانی است که نسبت به یک حریم یا اصول مشخصی که از هنجارها تشکیل شده صورت میگیرد. شر بر آن است تا وضعیت پردهدری را در مورد همه امور برقرار سازد. از دید مردم معمولاً حریم برای خیر در نظر گرفته میشود که از ارزشها و اعتقادها نشأت گرفته ولی شاید بتوان گفت که حریم شیطان پوشش تام و تمامی است که او به هتک حریم میبخشد. آنچه در مورد قصه آدم و حوا قابل توجه است، این است که تقریباً هر کسی آن را میشنود نقش شیطان را در مقام شر درمییابد.
طبق آنچه در فرهنگها آمده کلمه شیطان از ریشه «شطن» است و معنای آن خبیث و پست میباشد. در حقیقت شیطان به معنی دور از حق، سرکش و موجودی شرور است.
شیطان اسم عام است و به عبارتی به هر موجودی خواه انسان و یا غیرانسان که مردم را به فساد و انحراف از راه حق میکشاند نیز اطلاق میشود در صورتی که ابلیس اسم خاص است و در متون مذهبی و مقدس مراد از شیطان همان ابلیس میباشد، که آدم و حوا را فریب داد.
ابلیس که از اجنه است به سبب عبادت بسیار به مقام قرب خداوند رسیده بود. پس از سرپیچی از فرمان خداوند مبنی بر سجده بر آدم رانده شد و تا روز قیامت از خدا مهلت خواست و قسم یاد کرد که آدم و فرزندان او را گمراه و جهنم را از آنها پر کند. آنگونه که در قرآن آمده شیطان دچار کبر و غرور شد و گفت که من از آتش هستم و آدم از خاک است و به همین سبب خود را برتر از آدم دانست و همان صفت رذیله یعنی کبر و غرور او را که مدتها عبادت کرده بود به سمت طغیان و سرپیچی از امر خدای تعالی کشاند. در قرآن گاه کلمه شیطان به کار رفته و گاهی این کلمه جمع بسته شده یعنی به صورت شیاطین بیان شده. شاید یکی از تأویلهایی که بتوان برای کلمه شیاطین گفت، جمیع نیروهای شر در هستی باشد. برای یافتن مصداقهای شر در کنار نگاه به قصص قرآن میتوان به اسطورهها نیز نظری افکند. «اهریمن» در فرهنگ ایران باستان تقریباً معادل شیطان است. در زبان فارسی میانه «انگرهمینو» به اهریمن تبدیل شد که سردسته دیوان میباشد. او در مرکز شرارت قرار گرفته و به دنبال نابود کردن جهان است. قادر است خود را به شکل هر موجودی درآورد تا نادانی و بینظمی و دیگر صفات بد را در عالم گسترش دهد. برخلاف اهورامزدا که زندگی میبخشد، اهریمن مرگ را به وجود میآورد.
معادل آدم و حوا در اساطیر ایران باستان «مشی و مشیانه» که نخستین زوجها هستند، قرار دارند. اهریمن که آرزوی گمراه کردن انسان را در سر میپروراند مشی و مشیانه را فریب میدهد و آنها برای اولین بار دروغ را بر زبان میآورند. در قصه آدم و حوا، پس از آنکه شیطان آنها را فریب میدهد و از میوه ممنوعه میخورند، از بهشت رانده و سالها در زمین سرگردان میشوند. مشی و مشیانه نیز پس از انحراف از راه راست سرگردانی در زمین نصیبشان میشود. اهورامزدا برای نجات جهان از چنگال اهریمن که در پی نابودی آن است آسمان را به صورت پوششی محکم و سخت قرار میدهد. در قرآن کریم هم از آسمان به عنوان پوشش و محافظی برای اهل زمین یاد شده است و در قصههای ایران باستان چنین آمده که آرزوی اهریمن و دیوان گسترش دادن روح پلیدی و شرارت در میان موجودات است. همان چیزی که شیطان نیز بر آن قسم یاد کرده. با حمله اهریمن و دیوان به زمین تمام خوبیها در مقابل تمام بدیها قرار میگیرد، زشتی در برابر زیبایی، راستی در مقابل دروغ، نیکی در برابر بدی و خیر در مقابل شر. درست در زمانی که به نظر میرسد اهریمن به خواستهاش رسیده و شر پیروز گشته و عالم را فراگرفته، «فروهر» که حقیقت آسمانی انسان است، راه را بر اهریمن میبندد و زندگی را دوباره به زمین برمیگرداند. طبق فرهنگ باستانی ایرانیان برای هر انسان فروهری وجود دارد و نکته جالب توجه اینجاست که در سختترین لحظه و در دشوارترین جای نبرد انسان به حقیقت آسمانی خود یا آن بخشی از وجودش که الهی است متوسل میشود.
به عقیده ایرانیان باستان اهورامزدا (خداوند) خیر مطلق است و هیچ بدی و شری از جانب او نیست و صاحب صفات نیکویی چون بخشندگی، مهربانی، خرد و قدرت است و او هم خود سرچشمه خیر است و هم گروندگان به خود را به خیر فرامیخواند.
تهمورث نیز از پادشاهان ایران باستان است. او مردمان را به سوی خداوند و نیکی دعوت میکند و حرمت راستین آفریدگار را در زمین رواج میدهد. چنین آمده است که تهمورث در ستیز با شر اهریمن را به شکل اسبی درمیآورد و به مدت 30 سال سوار بر اهریمن گرد زمین میگردد.
جم یا جمشید نیز فرمانروای هزار ساله ایران است. در دوران حکومت وی آسایش و وفور نعمت وجود داشته است و دیوان در حکومت او هیچ نفوذی نداشتهاند. جمشید با ساختن محلی و زیرزمین مردمان را از دوره طولانی سرمایی سخت نجات داد تا اینکه دچار غرور میشود و با ادعای ایزدی مرتکب دروغ شده و شر در او رخنه میکند. پس از آن فره ایزدی از او دور میگردد و دشمنانش بر او چیره گشته و جمشید را میکشند.
سروشه نیز نمادی از خیر است و در تمام مراسم دینی حضور دارد و نیایش مردمان را به بهشت میبرد. او جنگجویی توانا و نابودکننده دروغ است و دشمنی سختی با ایشمه یا خشم دارد که از مصادیق شر میباشند.
یکی از اسطورههای جالب توجه هوم یا هومه است که مؤبد ایزدی شمرده میشود. هومه گیاهی مقدس است و با اینکه خودش قربانی غیرخونین است، اما قربانی خونی انجام داده و قربانی شدن او شر را شکست میدهد. در ادیان مختلف و همچنین در اسلام سنت قربانی کردن وجود دارد. در مناسک حج، حاجیان به نماد شیطان سنگ میزنند و به درگاه خداوند قربانی میکنند. ریشه سنت قربانی کردن را در حضرت ابراهیم میتوان یافت. حضرت ابراهیم که مورد امتحانهای مختلف الهی قرارگرفته در سختترین امتحان باید فرزندی را که بعد از سالیان دراز بیفرزندی نصیبش شده قربانی کند.
در حقیقت او هم باید قربانی غیرخونی انجام دهد، یعنی نفس خود را بکشد و هم قربانی خونی که فرزندش حضرت اسماعیل میباشد. شیطان نیز به عنوان عامل شر در این مسیر پیوسته بر آن است تا ابتدا بر قربانی اکبر یعنی نفس او غلبه کند و از این طریق باعث سرپیچی حضرت ابراهیم از امر خداوند، مبنی بر قربانی کردن فرزند شود.
هدف از سنت قربانی کردن نیز به نوعی غلبه انسان بر نفس و قربانی کردن نفس اماره است. هومه نیز که قربانی خونی انجام میدهد با قربانی کردن خود که همان نفس است و قربانی غیرخونی به شمار میرود به غایت هدفش، یعنی شکست دادن شر میرسد.
منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۸۹/۰۱/۱۴
نویسنده : علی قربان نژاد
نظر شما