غربی، اما شیدای عرفان شرقی
پروفسور لویی ماسینیون، دانشمند نامآور فرانسوی که در سال 1883 چشم به جهان برگشود و سال 1962 دیده از جهان فرو بست، از جمله بزرگترین و برجستهترین خاورشناسان، اسلامشناسان و ایرانشناسان دیار فرنگ در سدههای 19 و 20 میلادی به شمار میآید.
عمده تحقیقات و تتبعات ماسینیون که بر 633 عنوان کتاب، رساله و مقاله مشتمل است، درباره عرفان، علم باطن و حقایق معنوی بوده است. وی که در دانشگاههای کلژدوفرانس و سوربن کرسی استادی داشت و سالهای متمادی ریاست موسسه تتبعات عالیه ایرانی دانشگاه پاریس را عهدهدار بود، دلبستگی افزون به ایران و اسلام داشت. اودر انجام پژوهشهای خویش چندان مهارت و کاردانی از خود نشان داد که پس از او، کاوشگران تاریخ ایران و اسلام و پژوهشگران عرصه ادب و عرفان، خود را هیچگاه بینیاز از رجوع به آثار ژرف و شگرف او نیافتند. شایسته و بایسته است یاد شود، دیگر پژوهشگر نامدار فرانسوی، پروفسور هانری کربن ـ که کتاب ارزندهاش «ملاصدرا» در ایران از اشتهار بسیاری برخوردار است ـ از جمله کسانی است که از تعالیم شورانگیز و مشعل دانش ماسینیون پرتو گرفته است.
ماسینیون همانگونه که سیدضیاءالدین دهشیری، مترجم کتاب مصایب حلاج ماسینیون نیز اشاره داشته است، پس از سالها انس و الفت با فرهنگ سرزمینهای اسلامی مختلف به آن باور رسیدکه «ایران اسلامی، بر این حقیقت گواهی میدهد که اسلام به ذاته و در کنه و جوهر خود، ادراک و حقیقتی است دینی و مبنی بر وحی و خود را به هیچ نژادی، هیچ ملتی، یا هیچ دولتی، یا هیچ سیاستی محدود و به آن مقصور و محصور نمیداند.»
نیازمند یادکرد است، طنینانداز شدن نام و پرآوازه گشتن سرگذشت خونبار حلاج، عارف بزرگ سده چهارم هجری ایران، در سراسر گیتی تا حد زیادی مدیون و مرهون تلاشهای ماسینیون است. چرا که او نه تنها 2 کتاب مشهور مصایب حلاج و منحنی زندگانی حلاج را نگاشت، بلکه دهها کتاب و مقاله دیگر چون دیوان حلاج، اسناد درباره حلاج، زندگی پس از مرگ حلاج، کتابشناسی نوین راجع به حلاج، حلاج و حج از نظر او، تصوف حلاج از نظر حکمت الهی، اخبارالحلاج و... نیز دراینباره انتشار داد. البته این نکته را نیز نباید به فراموشی سپرد که الهامبخش اصلی اندیشههای ماسینیون نیز پندار، گفتار و کردار حلاج بود و عرفان حلاج، آنچنان او را مجذوب خویش ساخت که تا پایان عمر همواره در پی آن بود از سویی، مشرب عشق عرفانی و فداکاری حقیقی او را از نو بسازد و از دیگر سو، طریق شناخت اسلام را از واکاوی در تاریخ زندگانی شخصیتهای مشهور ایران و اسلام بیابد. به عنوان نمونه، او از برکت هدایت معنوی حلاج سرانجام یارای آن یافت تا جهانیان را به اهمیت و علو مقام و عارف والامقام قرن ششم هجری، روزبهان بقلی شیرازی آشنا گرداند.
ماسینیون که شیفتگی و شیدایی بسیار او به عرفان را بسادگی میتوان از خوانش حتی نهچندان دقیق آثار پرشمارش دریافت، بجز حلاج، به یک شخصیت مشهور دیگر ایرانی نیز عنایتی خاص مبذول داشته است و او کسی نیست جز سلمان پارسی که بنا به برخی روایات پیامبر اکرم(ص) او را همچون اهلبیت خویش برمیشمرد و درباره او میفرمود: سلمان منّا اهل البیت.
او درباره سلمان مقالاتی چند نگاشت و البته با نگارش کتاب ارزشمند، سلمان پاک، سبب شد تا نام این یار و صحابی مشهور پیامبر مرزهایی خارج از دنیای اسلام را نیز درنوردد. گفتنی است کتاب سلمان پاک، سالها پیش توسط دکتر علی شریعتی به پارسی برگردان شده است.
گذشته از سیمای سلمان، شمایل دیگری که در واپسین سالهای عمر عطف توجه ماسینیون را موجب شد؛ سیمای فاطمهزهرا(س) بود که در قلب معتقدات شیعی قرار دارد. نوشتههای ماسینیون درباره حضرت فاطمه به تعبیر درست ضیاءالدین دهشیری، در زمره شورانگیزترین آثار او محسوب میشود و چه بسا در آن میان ذات حضرت مریم مادر حضرت عیسی(ع) و فاطمه(س) رابطهای آسمانی یافتهاست.
چنانکه پیشتر نیز گفته آمد، شمارگان آثار ماسینیون بالغ بر صدها کتاب و رساله میشود و روشن است که معرفی تمامی آنها در این کوتاه جستار نمیگنجد و خود مثنوی هفتادمن کاغذی را میطلبد.
شایسته یادکرد است، ماسینیون که سردبیری مجله، تتبعات اسلامی و جهان مسلمان، به او واگذار شده بود، نه تنها واجد دانشی وافر بود، بلکه صاحب روحی لطیف و حساس نیز بود و شاید این خود ریشه در سالها مطالعه و کنکاش در متون عرفانی که مکتب عشق و مذهب مهر را تبلیغ مینمودند، داشت. ماسینیون که ریاست جمعیت دوستداران مهاتما گاندی و کمیته عفو محکومان سیاسی، را توامان به عهده داشت، روحش چندان عدالتجوی بود که در عین اشتغال پایدار و مستمر در کاوشهای علمی، از توجه به امور اجتماعی و سیاسی نیز غافل نمیماند. برابر با تاریخ، او هرگاه دانشدوستی را گرفتار دشواری و سختی میدید یا ملتی را اسیر کردارهای نادرست دیگران مییافت، ازخودگذشتگی پیشه مینمود و با صدایی رسا و مطمئن فریاد اعتراض سر میداد. به عنوان نمونه، او با تهاجم 2 دولت فرانسه و انگلستان به مصر که در پی ملی اعلان شدن کانال سوئز از سوی جمال عبدالناصر، رخ داد مخالفت کرد و بر آن دولت سخت تاخت و آنان را بشدت مورد نکوهش قرار داد. او همچنین به حمایت و پشتیبانی از مردم الجزایر پرداخت که در جستجوی استقلال و آزادی سرزمین مادری خویش علیه استعمارگران فرانسوی قیام کرده بودند. کشاکش او با سیاستمداران کشور متبوع خویش بر سر موضوعاتی چندان بود که ماموران انتظامی دولت فرانسه، با تمام احترامی که برای شخصیت علمی او قائل بودند، چندگاهی ناگزیر از بازداشت او شدند.
منبع: / روزنامه / جام جم ۱۳۹۰/۹/۷
نویسنده : امیر نعمتی لیمایی
نظر شما