روی دوم سکه، مشروطه خواهی و آزادی طلبی انگلیسی!
دولتهای انگلیس و روسیه که دندان طمع خود را تیز کرده و استقرار مشروطه موردنظر خویش را عامل تحقق منافع و مطامع استعماری خود میدانستند، از همه سو فشار به دربار ایران برای مقابله با نظریهپرداز "مشروطه مشروعه" یعنی فقیه بیدار آیتالله شیخ فضلالله نوری را آغاز کردند و شرایط را به گونهای یافتند که درنگ و مسامحه را روا نمیدیدند و باید زودتر غنائم را به چنگ میآوردند و با هم تقسیم میکردند.
شیخ فضلالله نوری فشارها و مخالفتهای شدید علیه تفکر خویش را احساس میکرد و در عین حال کنار نمیرفت. او اعلام میکرد:
"من آفتاب لب بام هستم، دیگر هوس زندگی ندارم و این نیم جان خود را حاضر کردم برای فدای اسلام"(1)
این سخن شیخ وارستگی او و نداشتن هرگونه دلبستگی و تعلق به دنیا و مقامات و نعمتهای آن را میرساند و واقعا این پیام را به دشمنان خارجی و داخلی القا میکرد که مرا هراسی از مرگ نیست و محال است بر سر اسلام با جریان و گروه و کشوری معامله کنم.
همچنین شیخ فضلالله اعلام میکرد: "علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم."(2)
دشمن چگونه میتوانست این شخصیت بزرگ شخصیتی بزرگی را آرام کند و به انزوا وادار سازد که در اوج دانش و بینش بود و به سیاستها آشنایی و به ترفندها آگاهی داشت و مسائل روز داخلی و خارجی را به خوبی نقد و تحلیل میکرد.
برخی از مورخین این واقعیت را مورد توجه قرار داده و زبان به اعتراف گشودهاند که: "در نهضت مشروطه ایران حوزه نجف و فقیهان آن دیار از دسترس نظام ایران دور بود و گزارشهای دقیق و واقعی به نجف نمیرسید، و شیخ فضلالله دقیقتر و شناخته شدهتر، حوادث و جریانات را در تهران میدید. او از آنجا که اطلاع از اوضاع سیاسی جهان آن روز، نفوذ استعمار فکری و گسترش اندیشههای ضددینی در قالب آزادی، حقوق بشر، مقررات ملی، و مشروطیت و پارلمنت و دخالت سیاستهای انگلیس و روس در کشورهای مختلف، بویژه در ایران و کشورهای اسلامی، با شناخت از انجمنهای سری و تشکیلات فراماسونری، و مطالعه مکاتب الحادی و مادی در قالب مکتبهای فلسفی و عرفانی، و آگاهی از اندیشه مبارزه با دین در قالب پروتستانتیسم اسلامی و پیرایشگری آن با گسترش گروههای به ظاهر مذهبی بابیت و بهائیت و ازلی انگلیسی، و شناخت دقیق از تحصیلکردگان و به ظاهر روشنفکران دیگراندیش جامعه ایرانی و هواداران اندیشههای لائیک غربی و بیگانه، و مطلع از وضعیت دقیق سیاسی دربار و دولت وابسته ایران و اوضاع به هم ریخته اقتصادی و اجتماعی که پس از مرگ ناصرالدین شاه و واقعه رژی و دخالت بیگانگان و جداسازی تیول سیاسی سیاستمداران و تلاش متجددین را برای مبارزه صددرصد با تفکر دینی و خداباوری و مبارزه افراطی اجتماعی و سیاسی با روحانیت دین و ترور شخصیت آنها مشاهده میکرد، تصمیم به مبارزه و اعلان طرح حکومتی "مشروطه مشروعه" و تحریم مشروطیت غربی گرفت."(3)
سفیران روس و انگلیس به این نتیجه قطعی میرسند که زمان فشار سیاسی شدید به دربار شاه برای برقراری مشروطه و تبعید شیخ فضلالله از تهران فرا رسیده است و به همین دلیل به دربار رفته و به طور رسمی این دو درخواست را با تهدید مطالبه میکنند. به دنبال این تهدید، نامهای توسط سپهسالار برای شیخفضلالله ارسال میشود که ضمن شرح حوادث متذکر میگردد: "مامورین خارجه و نمایندگان انگلیس و روس که از طرف دولتهای خود مامور بودند، به خاک پای مبارک مشرف شده، رسما مطالبه حقانیت ملت را خواستگار شدند. ما هم عرایض آنها را ناچار قبول فرموده، مقرر فرمودیم که پارلمان تشکیل شده و وکلای ملت هم انتخاب و مستقیما به وظایف خیرخواهانه خود عمل نمایند. و نیز مقرر میشود که شما دوازده ساعت بیشتر در تهران نبوده، به سمت کلات،عزیمت نمایید و حاجب الدوله، مامور است که بدون عذر، دقیقهای از ساعت مقرره، تخلف ننموده، جناب شما را مغلولا [دست بسته] به طرف کلات حرکت بدهد و لوازم این سفر شما را کاملا تهیه نمایند".(4)
در محتوای این نامه و سند بیندیشید و اوج ذلت و هراس درباریان از دولتهای روس و انگلیس را به مداقه گذارید. بیگانگان و کشورهای خارجی هستند که این گونه با تهدید درباره سرنوشت یک مملکت تصمیم میگیرند و از سران حکومتی میخواهند که باید مشروطیت را در ایران مستقر گردانید. آیا میتوان به چنین مشروطهای که هدف بزرگ روس و انگلیس است خوش بین بوده و به این نتیجه رسید که قدرتهای استعماری برای ملتها و سرزمینهای اسلامی دل میسوزانند، تا جایی که حاضرند بودجههای کلان صرف کنند و نیروهای عظیم نظامی به کار گیرند و متحمل سختیها و رنجهای مکرر شوند تا به ملل مسلمان از جمله ملت مسلمان ایران آزادی و دموکراسی بدهند و مجلس قانونگذار عدالتپرور تشکیل دهند؟
چگونه کسی که با الفبای سیاست آشنایی داشته باشد میتواند این شعارهای زیبا را باور کند و در ماورای آن فریب و نیرنگ برای سیطره بیگانه و غلبه بر فرهنگ و سیاست و اقتصاد و اخذ امتیازهای گوناگون و غارت ثروتهای ملی را با چشم دل و عقل ننگرد؟
همیشه چنین بوده که آزادی و عدالت و استقلال در پرتو مجاهدت ملتها و با نقشآفرینی چهرههای شاخص و آزاده به دست آمده و تاریخ پرفراز و نشیب جهان شاهد گویای این حقیقت است.
چگونه میتوان پذیرفت که دشمنان استقلال ملت ها، برای استقلال آنان دل بسوزانند؟ و چسان میتوان باور کرد که بیگانگان به تحقق عدالت میان ملل مسلمان بیندیشند؟ و کدام عقل سالم حکم میکند که دشمنان دین و ملت قصد و انگیزهای خیرخواهانه دارند و میخواهند اتحاد و اقتدار ملل اسلامی را به نظاره بنشینند و استقلال آنان را جشن بگیرند؟!
در نامه و سند مزبور، ببینید با یک شخصیت عالیقدر و آگاه و سرد و گرم روزگار چشیدهای چون آیتالله شیخ فضلالله نوری چگونه برخورد میشود و همین حاکمان ایران چقدر ذلیلانه و مرعوبانه تسلیم تهدید سفیران روس و انگلیس میشوند تا مقدمات برخورد خشن و تبعید او از تهران را فراهم آورند.
آیا جز این است که شیخ فضلالله نوری یکی از رهبران نهضت تحریم تنباکو در ایران بود و به همراه سایر علمای دین و با محوریت فتوای میرزای شیرازی، مبارزات مردم مسلمان را به ثمر رساند و مانع نفوذ شوم استعمار انگلیس بر ایران و سیطره بر فرهنگ و اقتصاد و سیاست این کشور شد و به این وسیله "استقلال" ایران را در برابر اجنبی تثبیت ساخت؟!(5)
چه کسی باید از این مدعیان مشروطیت بپرسد که آیا با آزادهای چون شیخ فضلالله باید ستیزه رواداشت؟ و کیست که ندای استقلال طلبی و فریاد مخالفت با حاکمیت استعمار که از گلوی این فقیه مبارز بیرون میآمد را "جرم" و "گناه" به شمار میرود؟
مگر نسل امروز ما میتواند این تضاد و تعارض را بپذیرد که یکی از رهبران روحانی که در نهضت تنباکو عامل نجات ایران از سیطره مرگبار استعمار خارجی شد و سهم بزرگی در آزادی و استقلال ایران داشت، در نهضت مشروطه به فکر صیانت از دستاوردهای نهضت تنباکو نباشد؟
همچنین نسل جوان ما باید بداند - و میداند - که شیخ فضلالله یکی از رهبران نهضت مشروطیت بود و هم او و سایر علمای دین بودند که مردم را به صحنه آوردند و به حمایت از مشروطه واداشتند، و همین فقیه نستوه پس از مشاهده انحراف در نهضت و مصادره آن توسط انگلیس و عوامل وابسته و مهرههای دستپروردهاش، نتوانست به مخالفت با مشروطه غربی که به تعبیر آن شهید سر از پلوی سفارت انگلیس درآورده بود، نپردازد.
این نسل و نسلهای آینده، رهبری اولیه نهضت و مخالفت او در مرحله بعد با این حرکت آمیخته با سیاست انگلیس و اعلام نظریه "مشروطه مشروعه" توسط او را عین حق میدانند و خواهند دانست، مشروط بر آن که تاریخ مشروطیت را مورخین وابسته به استعمار و استبداد ننویسند و به تحریف رخدادهای واقعی نپردازند، و نیز مشروط بر آنکه مراکز حوزوی و دانشگاهی و نویسندگان و پژوهشگران مسلمان در نقد و بررسی تاریخ مشروطه و دادن آگاهیهای فکری و بینشهای سیاسی به نسل امروز مسامحه و غفلت روا ندارند.
آیتالله شیخ فضلالله نوری از فشارهای سیاسی و تهدیدهای استعمار و عواملش در دربار ایران ذرهای بیم و هراس به دل راه نمیدادو این روش شجاعانه او در تمام مراحل نهضت مشروطه تجلی داشت، چنان که در مرحلهای از رهبری نهضت مشروطه و برای برپایی عدالتخانه در برابر هر تهدیدی میایستاد و از جمله در برابر تهدید عینالدوله پیغامی در اوج قدرت و شهامت برای او فرستاد به این مضمون که:"کسی که حیات و مماتش زیر قلم ماست، چگونه جرأت میکند چنین جملاتی به زبان بیاورد. به او بگو: ما از تو واهمهای نداریم و عنقریب تکلیفت را روشن میکنیم."(6)
در سندی دیگر از مشروطه دقیق میشویم که در آن سفیران روس و انگلیس برای رسیدن به هدف خود یعنی استقرار مشروطه، یادداشت مشترکی برای دربار ایران میفرستند که در آن چنین آمده است:
"...نمایندگان بریتانیای کبیر و روسیه باتعجب و تأسف اطلاع پیدا کردند که اعلیحضرت شاهنشاه مطابق نظر بدخواهانه مشاورین و اطرافیان خود، به بهانه عریضههایی که ابدا حاکی از احساسات واقعی ملتشان نمیباشد تصمیم دارند که از انعقاد مجلسی که متشکل از نمایندگان مردم باشد خودداری نمایند. نمایندگان این دو کشور این تصمیم قابل تأسف شاه را مبنی بر اینکه قصد شاه این است که مواعید خود را که چندین مرتبه به ملت خود و به نمایندگان این دو دولت اظهار داشته و قول دادهاند انجام ندهند، تلگرافا" به استحضار دولتهای متبوعه خود رسانیدهاند که به اقتضای مصالح واقعی کشورشان ضرورت است که از این تصمیم خود منصرف گردند. نمایندگان این دو دولت با وجود اینکه مایل هستند که از مداخله در امور داخلی ایران کاملا احتراز نمایند، وظیفة خود میدانند که این اعتقاد و ایمان خود را بار دیگر اظهار دارند که تنها وسیلة آرام ساختن مردم که به علت رویة شاه بر ضد مشروطیت در ایالت آذربایجان شورش نموده و در پایتخت و همچنین در سایر ولایات در حال اضطراب میباشند، این است که اندرزهای اشخاصی راکه منافعشان در ادامه رژیم قابل تأسف فعلی میباشد کنار گذارده و رژیم مشروطیت را بار دیگر برقرار سازند"(7)
این سند از چند جنبه قابل تفکر و تحلیل است.
جنبه اول این است که سفیران روس و انگلیس اعلام میکنند که شاه ایران قصد دارد که وعدههای خود به نمایندگان این دو دولت مبنی بر استقرار مشروطه را انجام ندهد. این سند نشان می دهد که محمدعلی شاه قبلا یا در دیدار خصوصی یا توسط ارسال نامه یا اعزام نماینده، قول و قرار تحقق مشروطة مورد نظر آنان را در ایران گذاشته و اینک که در این پیمان قصور میورزد، شگفتی و خشم سفیران این دولتها را برانگیخته است. از همین جا میتوان به این نتیجه رسید که درخواستهای آیتالله شیخفضلالله نوری از محمدعلیشاه مبنی بر مخالفت با استقرار مشروطه در ایران بسیار عمیق و هوشیارانه بوده و کیاست و کاردانی آن عالم مبارز را میرساند. زیرا شیخ شهید به خوبی و با شواهد کافی متوجه شده بود که روسیه و انگلیس میخواهند مشروطه مورد نظر خود یعنی"دیکتاتوری نوین در پوشش عدالت و آزادی و دموکراسی و مجلس شورای غربی در کسوت مجلس شورای ملی" را در ایران مستقر کنند و به همین دلیل و از آنجا که به طور طبیعی قدرت سیاسی و نظامی در حکومت محمدعلیشاه جمع و فراهم آمده بود، شیخ شهید با واسطه و بیواسطه از او میخواست که فریب نخورد و مملکت را به دست روسیه و انگلیس ندهد. عجیب اینکه شاه وقتی با مخالفتها و فشارهای همه جانبه از طرف شیخفضلالله و علمای همفکر او با مشروطه مورد نظر بیگانگان مواجه میشود و آنان را بسیار مصمم مییابد، در پاسخ به درخواست شیخفضلالله و یارانش اعلام میکند که ما به سفیران خارجه روس و انگلیس وعده مساعد دادهایم که مشروطه برقرار و مجلس افتتاح شود(8) و البته شاه قول میدهد که با وجود این وعده،با صدراعظم مذاکره میکنم و سعی میکنم به گونهای که اسباب آسودگی قاطبه مردم فراهم آید تصمیم بگیرم(9) اما در نهایت تحکم و تهدید روسیه و انگلیس، باعث میشود که عوامل درباری به شیخ سخت بگیرند و او را در فشار و رنج قرار دهند. شیخ شهید در پیامی به صدراعظم وقت یعنی مشیرالسلطنه به این واقعیت اشاره میکند که عوامل دربار سفرای روس وانگلیس را علیه من تهییج میکنند و سپس در اوج شهامت و شجاعت این عبارات را درنامه خویش میگنجاند:
"...از اسلام نباید گذشت. باید اجتماع ملی بشود و فریاد "واسلاما" بلند شود و تلگرافات به مراکز این سفارات سخت شود و به خود اینها هم پیغامات سخت داده شود."(10)
جنبه دوم این سند نیز دقت می طلبد.
سفیران روسیه و انگلیس به دولت ایران اعلام میکنند با وجود اینکه مایلند در امور داخلی ایران دخالت نکنند، در عین حال از شاه میخواهند که مشروطه را در ایران مستقر گردانند.
این واقعیت را هر علم سیاست ناخواندهای نیز میداند که اعلام تمایل قدرتهای استعماری به خودداری از دخالت در امور داخلی ایران در طول اعصار و از جمله در عصر مشروطیت،یک شعار مضحک و فریبنده است. این شعار که در "گذشته" توسط کشورهای استعماری از گلو بر میآمد،"امروز" به صورت ادعای اعطای آزادی و دموکراسی توسط آمریکا و انگلیس به ملل و کشورهای اسلامی مطرح و تبلیغ میشود. در واقع دموکراسی و حقوق بشر غربی و آمریکایی، روی دوم سکهای است که روی اول آن در نهضت مشروطه و با شعار حمایت از آزادی و تشکیل مجلس عدالت نمایانده شد و در نهایت مشخص گردید که آزادی مورد نظر انگلیس و روسیه، روی کار آوردن استبداد جدید برای مقابله با روحانیت و سرکوب "مشروطه مشروعه" بود و همانگونه که علمای دین دست استبداد را کوتاه کردند، ولی در مرحله بعد و در اثر اختلاف و جدایی مردم و روحانیت، استبداد غلیظتر و خشنتر روی کار آمد(11) و همین استبداد بود که میراث رضاخان و پسرش محمدرضاخان شد و بدترین دوران را بر ملت ایران تحمیل کرد(12)
امروز برای اینکه شاهد تکرار مجدد مشروطه در ایران نشویم، باید هشدارهای مکرر امام خمینی را با گوش جان بشنویم که اعلام میکنند:عبرت بگیرید از مشروطه و نگذارید آن تاریخ تلخ تکرار شود که در این صورت، آنها که بازیگر هستند میآیند و همه چیز را قبضه میکنند(13)،
اگر بخواهیم مشروطه تکرار نشود باید جریانشناس باشیم و تحرکات مرموز ضد روحانیت را تشخیص دهیم و به وقایع تاریخ احاطه پیدا کنیم و در همه صحنهها و عرصهها"حاضر ناقد" باشیم، نه"ناظر ساکت" و در راه "وحدت" حرکت کنیم، نه در بیراهه تفرقه.
پاورقی:
1- شیخفضلالله و مشروطیت، رویارویی دو اندیشه، مهدی انصاری ، انتشارات امیرکبیر، ص 222
2- روحانیت و مشروطه، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص 356
3- جریانهای فکری مشروطیت، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 34
4- شیخفضل الله و مشروطیت، ص 223
5- نقش چشمگیر و برجسته آیتالله شیخ فضلاللهنوری در نهضت پیروز تنباکو با تعابیر و عبارات گوناگون مورد توجه و دقت قرار گرفته است که از آن میان این اعتراف است که: در واقعه تنباکو و مبارزه با استعمار انگلیس، همه علمای بزرگ تهران شرکت کردند، اما شیخ فضلالله نوری، پیشوا و جلودار علما در مخالفت با امتیاز رژی بود"
همچنین در یکی از این اعترافات آمده است: "در آن وقایع، شیخفضلالله نوری درتهران، کبادة ریاست میکشید و در صف پیشوایان روحانی، مشوق و محرک مردم در مخالفت با امتیاز نامة رژی بود."
6- روحانیت و مشروطه، ص 356
7- نامه شماره 386، تاریخ استقرار مشروطیت ، ص 931، نقل از شیخفضلالله و مشروطیت، ص224
8- همان منبع، ص 214
9- همان منبع
10- تعابیر "تلگرافات باید به مراکز این سفارات سخت شود" و "به خود اینها هم پیغامات سخت داده شود" یعنی درباره شاه و وزیران و سایر عوامل حکومت باید با سفیران روسیه و انگلیس با شدت برخورد کنند و مانع شوند که قیممآبانه و با زور و تزویر در امور داخلی ایران دخالت کنند و به دیکته کردن سیاستهای خود بپردازند. اما افسوس و درد که این سخنان شجاعانه و آزادیخواهانه شیخ شهید را گوش شنوایی نبود.
11- صحیفه امام، ج15، ص 366
12- همان مدرک
13- همان مدرک، ج18، ص 73،
* آیتالله شیخفضلالله نوری پس از فشار و تهدیدهای مکرر سفیران روسیه و انگلیس به دربار برای استقرار مشروطه مورد نظر آنان در ایران و مقابله با مشروطه مشروعه، اعلام میکند: "از اسلام نباید گذشت. باید اجتماع ملی بشود و فریاد "وااسلاما" بلند شود و تلگرافات به مراکز سفارات روس و انگلیس سخت شود و به خود اینها هم پیغامات سخت داده شود."
* دموکراسی و حقوق بشر غربی و آمریکایی، روی دوم سکهای است که روی اول آن در نهضت مشروطه و با شعار حمایت از آزادی و تشکیل مجلس عدالت نمایانده شد و در نهایت مشخص گردید که آزادی مورد نظر انگلیس و روسیه، روی کارآوردن استبداد جدید برای سرکوب روحانیت است، و همین استبداد بودکه میراث رضاخان و پسرش محمدرضاخان شد و بدترین دوران را بر ملت ایران تحمیل کرد، و امروز همین سیاست شیطانی توسط آمریکا و عواملش امتداد دارد
* امروز برای اینکه شاهد تکرار مجدد مشروطه در ایران نشویم، باید هشدارهای مکرر امام خمینی را با گوش جان بشنویم که اعلام میکرد: عبرت بگیرید از مشروطه و نگذارید آن تاریخ تلخ تکرار شود که در این صورت، آنها که بازیگر هستند میآیند و همه چیز را قبضه میکنند.
منبع: / روزنامه / جمهوری اسلامی ۱۳۹۰/۵/۱۹
نظر شما