موضوع : پژوهش | مقاله

زنو؛ در تعارض جبر و اختیار


«زنو» (زنون) از فیلسوفان شک گرا و جبر گرا می باشد که مکتب رواقی را در حدود سال 300 قبل از میلاد پایه گذاری نمود. رهیافت‌های زنو، ملهم از اندیشه های افلاطون، ارسطو و پاره ای از رویکردهای فیلسوفان مادی گرا بود. زنو به غایت مندی جهان هستی به شدّت اعتقاد داشته و از اندیشه غایت گرایی (تلئولوژی) دفاع می نمود. وی بر این باور بود که جهان هستی، وجود و عالمی عاقل و دارای هدف و غایت است. اندیشه وی در زمینه غایت مندی جهان هستی تا اندازه ای با اندیشه افلاطون شباهت و قرابت داشت.


وی همانند افلاطون غایت مندی در اندام های فردی را نتیجه طراحی عاقلانه و غایت مند جهان قلمداد می نمود. وی از این رهگذر به دفاع و توجیه رهیافت غایت گرایی ممارست می نمود. البته باید خاطر‌نشان نمود که اندیشه وی تا اندازه ای با اندیشه‌های افلاطون، تضاد و تفاوت داشت. افلاطون به وجود طراحی عقلایی در خارج از ذهن انسان و در دنیای بیرونی یعنی «جهان مُثُل» و دنیای معقولات اعتقاد داشت.
ولی زنو طرح جهان را از رهگذر طراحی عاقل قلمداد می نمود که در جهان مادی وجود داشته و لذا در بیرون از این جهان ترسیم نمی گشت. در زعم زنو طرح جهان از نسیم جاری در جهان به وجود می‌آید. این عنصر عاقل، جهان هستی را شکل داده و مصون و محفوظ نیز نگه خواهد داشت. وی نام ایده های عقلانی را «نوما» یا صورت عنوان نموده و بر این باور بود که نوما هم در اجزاء و هم در کلّ جهان هستی جریان دارد.
زنو همچنین به قانون مندی جهان هستی نیز باور داشت. در واقع این رهیافت، نتیجه اندیشه غایت گرایی زنو می باشد. وی در زمینه قانون‌مند بودن جهان هستی به یک دیدگاه افراطی دست یافت که نتیجه آن اعتقاد به جبرگرایی در مورد انسان بود. وی در نهایت، نافی اختیار و اراده آزاد انسان گردید.
البته لازم به تذکار است که وی با وجود اعتقاد به جبرگرایی، انسان را تا اندازه ای در قبال پاره‌ای از اعمال خویش مسئول قلمداد می نمود. وی بر این باور بود که رفتارها و اعمال انسان نتیجه باورهای وی می باشد. از این رو شخص می بایست مسئولیت اعمال خویش را برعهده بگیرد.
باید اذعان داشت نگرش جبرگرایانه و اعتقاد به غایت‌مندی جهان همراه با قبول مسئولیت انسان، پایه‌های نظام اخلاقی فلسفه زنو و رواقیون پیرو وی را تشکیل می داد. زنو همچنین روح انسان را در یک تعریفی سنتی و کلاسیک به دو جنبه تقسیم می نماید:‌1- جنبه عقلایی شامل عقل، ذهن و منطق موسوم به لوگوس «Logos». 2- جنبه احساسات موسوم به پاتوس «Pathos».
وی بر این باور بود که این دو قسمت به طور پیوسته در حال ستیز و نزاع با هم می باشند و بسته به غلبه هر کدام، انسان به سوی زندگی دنیوی و زندگی اخلاقی سوق پیدا می نماید. اگر بخش احساسی یا پاتوس بر عقل انسان غلبه نماید، انسان به سوی زندگی دنیوی و آرزوهای پوچ و کوتاه مدت سوق پیدا می نماید. و در نتیجه لوگوس نیز تسلیم و همراه احساس می گردد. و اگر نیروی عقل و لوگوس بر احساسات یا پاتوس غلبه نماید انسان به سوی زندگی اخلاقی رهنمون می گردد.
باید خاطر نشان نمود فلسفه اخلاق زنو بر این اصل استوار است که انسان از توجه و تمرکز در دو جنبه خوب و بد زندگی اجتناب ورزد. انسان می بایست خوشی ها و ناملایمات را به یک دیده انگارد و دچار احساسات و هیجانات زودگذر نگردد. وی این امر را موجب نیل به آرامش روحی و درونی قلمداد می نماید.
وی بر این باور است که انسان می بایست روح خویش را از ناپاکی ها و آلایشات زندگی پاک نموده و به فضایل اخلاقی نایل گردند. در این راستا زنو انسان را از بسیاری از مسائل چون عشق، محبت و دوستی برحذر می نماید. و بر این پندار است که این احساسات مانع از آرامش و زندگی اخلاقی وی خواهد شد.
زنو حتی تا آنجا در این مسئله پیش رفته که احساساتی چون دوست داشتن و عشق را رفتاری غیر عادی و عیر انسانی قلمداد نموده است. البته رواقیون اولیه نیز همانند وی چنین برداشتی از اخلاقیات را داشتند.
امّا در سده های بعدی تحت تأثیر اندیشه های سیاستمدار و نویسنده معروف رومی به نام «سِنِکا» احساساتی چون غم، شادی و ترحم را جایز شمردند. البته این قید و شرط را هم بر آن ضمیمه نمودند که این احساسات نبایست بر انسان غلبه نموده و با متألم و متأثر ساختن وی موجب تحقیر وی گردد. انسان در هر صورت می بایست وقار و شرافت خود را حفظ نماید. در زعم آنها شرافت انسان نتیجه تحت تأثیر قرار نگرفتن در برابر کامیابی ها و ناکامی ها می باشد.
زنو همانند فیلسوفان مادی گرا هم به «صورت یا فُرم» و هم به «ماده» عقیده داشت. ولی در این بین ماده را حقیقت و اصل قلمداد می نمود. و صورت یا فُرم را امری اصیل و واقعی تلقی نمی‌نمود. وی همچنین بر این باور بود که صورت، ماده خاصی است که «نوما» یا نسیم یا نَفَس نام دارد. وی حرکت نوما را در جهات مختلف ماده موجب حفظ تنش و وحدت در آن برمی شمارد.
وی همچنین بر این پندار بود که شناخت یک شی‌ء یا قبول امری از رهگذر ظواهر آنکه از طریق احساسات در یافت می گردد، کافی و وافی نخواهد بود. وی در تلاش بود تا مشاهدات خود را به گونه‌ای تأیید کرده و به باورهای یقینی مبدل سازد. در زعم وی و رواقیون پیرو او این تصدیق و تأیید از طریق نیروی تعقل و تدبّر امکان پذیر است.
به عبارتی دیگر در این فرایند، کارکرد عقل آن بود که امور مورد مشاهده حسی را تصدیق و تأیید نماید.
در نزد رواقیون کسی که بتواند با اطمینان، ظواهری را که با واقعیت انطباق دارد را ادراک نماید، «دانا» یا «سوفوس» (Sophos) نامیده می شود. سوفوس در واقع یک رواقی مطلع و با تجربه است که دانشی کامل از جهان دارد.
باید اذعان داشت که اندیشه های زنو و رواقیون نخستین بارقه های رهیافت برابری انسان و تساوی حقوق و جایگاه زنان و نیز بردگان بود. این برابری و تساوی انسان ها نتیجه اعتقاد و التزام به عقل و قانون الهی یا لوگوس بود. چرا که آنها بر این انگاره بودند که تمامی انسان ها از نیروی عقل و منطق برخوردار می باشند و استعداد نیل به زندگی و رشد اخلاقی را دارند.
در زعم آنان تفاوت های جنسیتی و ملیت و پایگاه و طبقه اجتماعی تأثیری در زندگی اخلاقی انسان ندارد و حتی این تفاوت ها از رهگذر وجود مشترک عقل و بُعد انسانی در تمامی بشر، ناچیز می باشد. شاید بتوان گفت که اندیشه های رواقی و بویژه دیدگاه های زنو در نظریه و جنبش انسان گرایانه و اومانیستی نفوذ و سرایت زیادی داشته است.
باید اذعان داشت که بر اندیشه ها و رهیافت های زنو از سوی منتقدان ایرادات و انتقادات بی‌شماری وارد گردیده است. نخستین ایراد بر رویکرد فلسفی وی آن است که وی در تبیین اندیشه های خود دچار افراط گری فراوان گشته است.
زنو با نادیده انگاشتن و حتی پست تلقی نمودن بسیاری از احساسات ناب چون دوست داشتن و عشق که سرچشمه بسیاری از خوبی ها است، انسان را به موجودی بدون احساس و ماشینی مبدل ساخته است که همانند یک انسان بی روح می بایست به گذران زندگی خویش ادامه داده و حتی دل در گرو محبت فرزند و همسر نیز ننهد.
زنو، زندگی اخلاقی انسان را به دور از واقعیت های ساختاری و سرشتی انسان و در دنیایی غیر واقعی و به دور از اجتماعیات ترسیم می نماید. دنیایی که بسیاری از عوامل پیچیده و ظریف روح آدمی در آن راه ندارد.
نگرش های زنو با توصیه های مؤکدانه خود، زندگی بسیار مشقت بار و طاقت فرسایی را برای انسان رقم می زند که بی تردید کمتر انسانی طاقت ریاضت‌های روحی و جسمی سفارش شده فلسفه اخلاق زنو را خواهد داشت. حال آنکه اخلاق
می‌بایست برای تمامی انسان ها و با توجه به نیازها و توانایی‌های واقعی آنها وضع گردد نه برای تعداد معدودی از انسان ها.
در واقع عدم انطباق رهیافت های زنو با واقعیت‌های حساس و ظریف زندگی و پیچیدگی‌های روحی انسان از نقاط ضعف فلسفه اخلاق وی قلمداد می گردد.
همچنین رویکرد و نقطه نظرات زنو دچار تناقض‌گویی و تسلسل می باشد. زنو از سویی بر دیدگاه جبرگرایی اعتقاد دارد.
و از سویی دیگر انسان را مسئول اعمال خویش تلقی می نماید. اعتقاد به دیدگاه جبرگرایانه خود یکی از انتقادات وارد بر اندیشه زنو است که با همراه شدن با اعتقاد وی به مسئول بودن انسان در قبال اعمال خود نه تنها همخوانی نداشته بلکه به یکی دیگر از انتقادات وارد بر رهیافت های وی نیز مبدل می گردد.
باید اذعان داشت که دیدگاه های زنو با توجه به رخنه نمودن اندیشه های شک گرایانه و افراطی، ترسیمی صحیح و منطقی از فلسفه اخلاق را به دست نمی دهد.

منابع:
تاریخ فلسفه، فردریک کاپلستون، مترجم: جلال الدین مجتبوی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی و سروش، 1367.
درآمدی به فلسفه، عبدالحسین نقیب زاده، تهران: طهوری، 1372.
روح فلسفه قرون وسطی، اتین ژیلسون، مترجم: علیمراد داوودی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1363.
سیر اندیشه فلسفی در غرب، فاطمه زیبا کلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1385.

 


منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۰۹/۷
نویسنده : مهسا امیری فر

نظر شما