خودگروی و بت واره سازی انسان
نخستین نظریه خود گروانه پس از نظریه معروف "توماس هابز"، توسط "برناردو مندویل" (1733-1670) ارائه گردید. هابز به ارائه تقریری غیر دینی از دیدگاه آگوستینی درباره طبیعت و سرشت فاسد شده انسانی و درمان دشوار انسانی که از این فساد ناشی شده است را مبادرت ورزید. متفکران بعدی نیز این عقیده را که اعمال ارادی و اختیاری انسان، همواره تحت تأثیر نفع شخصی صورت می پذیرد نه تحت تأثیر خیر عمومی، به عنوان واقعیتی غیر قابل انکار و غیر قابل تغییر مطرح نمودند. آنان همچنین درباره معنای انگیزشی بودن طبیعت انسان به نتایج متفاوتی دست یافتند.
اندیشه خود گرایان بر این عقیده استوار بود که با تأکید بر استعاره "سود شخصی"، نیاز انسان به هدایت و کنترل توسط قوانین ماورایی و حتی انسانی را مرتفع ساخته و لذ ا مفهوم نظارت فرا انسانی را در رویکرد خویش به کل از بین ببرند. آنها همچنین معتقد بودند که سود شخصی و حبّ ذات، انسان را قادر می سازد تا برای خیر خود و دیگران به طور یکسان و منصفانه عمل نماید. آنها بر این باور بودند که سود شخصی می تواند سود شخصی را کنترل نموده و در این راستا انسانیت، کنترل کننده و زمامدار انسانیت خواهد بود.
در واقع نظریه پردازان خودگرو تمامی تمرکز و مرکز ثقل توجه خود را بر انسان و توانایی های او معطوف نموده و سرانجام معتقد شدند که انسان دارای توانایی ها و استعدادهایی است که خود می تواند در سامان دادن زندگی اخلاقی خویش، خود را بدون کمک جستن از راهنمایی، هدایت و نظارت عامل بیرونی، کنترل و راهنمایی نمایند. در نزد خود گروان این عامل بیرونی می تواند انسان و یا حتی خدا باشد.
خود گرای روان شناختی، بر این باور است که انگیزه عمده و غالب در انسان همواره او را به خوبی کردن به دیگران سوق می دهد. از این رو سود شخصی به عنوان انگیزه دائمی، همواره انسان را به خیر و خوبی به دیگران وا می دارد. ناگفته نماند که مبدعان نظریه خود گروی به تبیین ماهیت و عملکرد سود شخصی در هدایت و کنترل انسان به ارائه رهنمودی مؤثر نایل نگردیدند.
در این راستا برخی معتقدند نیکی و خوبی نمودن به دیگران، به نفع انسان می باشد. بعضی از طرفداران خود گروی نیز بر این باور شدند که کمک و نیکی نمودن به انسان، بسیار لذت بخش و مفرح است. در زعم برخی نیز کمک به دیگران، خواست و اراده آنان را برای کمک به انسان تضمین می کند: "الزام به فضیلت، ضرورت پی جویی لذت و اجتناب از رنج خود است".
در این بین نویسندگان دینی چون "ویلیام پالی"
(1805-1743) نظریات خود را ثابت کننده و مدافع حاکمیت خدا بر مخلوقاتش می دانستند. امّا خود گرایان حتی آنان که دارای چنین عقیده دینی و روحانی بودند، به دلیل موضعی که داشتند، مجبور بودند اندیشه اخلاقی را در حرکت به سمت اعتنای بیشتر به توانایی انسان برای استقلال و خود مختاری کمک کنند.
پالی معتقد بود که خداوند مظهر نیک خواهی است و می خواهد انسان نیز به دیگران خیر و نیکی نماید و با ضامن های اجرایی از این خواسته خویش نیز حمایت می کند. لذا انسان برای بهره مندی از پاداش های اخروی مکلف به خوبی نمودن و نیکی کردن و در نتیجه زندگی اخلاقی می باشد. پالی با این رویکرد به نوعی اندیشه سودگرایی الهیاتی را شکل داد که در اوایل قرن نوزدهم گسترش یافت.
مندویل معتقد بود خاستگاه زندگی اخلاقی انسان از زندگی اجتماعی و سود شخصی وی نشأت می گیرد نه از فضایلی که فلاسفه سنتی از فضیلت در ذهن خود می پروراندند. وی اظهار می داشت: "زهد عمومی درباره موضوعاتی چون تجمل، خوش گذرانی، غذا و.. منجر به رنج های زیاد وبیکاری خواهد شد. پس گناهان خود خواهانه بسیار بیش تر از آنچه نیکوکاری، ما را مشغول و خرسند می کند، ما را مشغول و شاد می کنند.
خود خواهی آن مقدار که نامش بد است، بد نیست".
مندویل رویکرد "شافتسبری" را مورد نقادی قرار داده و رد می نماید. شافتسبری معتقد بود هر عملی که به خیر عام و همگانی منجر شود، فضیلت تلقی شده و عملی اخلاقی است. و هر گونه خود خواهی که ناظر به خیر عمومی نیست را عملی غیر اخلاقی و رذیلت بر می شمارد. امّا مندویل با تأکید بر تجربه گرایی و با این استنتاج و استدلال که خود خواهی همواره مضر نبوده و در مقابل، خیرخواهی عمومی نیز همواره به سود جامعه نمی باشد با این رویکرد شافتسبری مخالفت می نماید.
مندویل معتقد است با اینکه انسان ذاتاً و فطرتاً دارای گرایش های دیگر خواهی و غیر خواهی است. ولی تجربه، دیدگاه شافتسبری را اثبات نمی نماید. چرا که تجربه ثابت نمی نماید که انسان صرفاً غیرخواه است و نیز این مسئله که اجتماع صرفاً از طریق غیرخواهی سود می برد نیز توسط تجربه اثبات نگردیده است. از منظر مندویل بین خود خواهی و غیر خواهی یعنی خیر همگانی هیچ گونه تعارض و تنافی وجود ندارد. بلکه اگر خود خواهی نباشد، ترقی و کمال اجتماعی صورت نمی گیرد.
مندویل نه تنها خود خواهی را مذموم ندانسته بلکه حتی پا را از این فراتر نهاده و رذایل خصوصی و خود خواهی را فواید عمومی برمی شمارد. مندویل بر این باور است انسان دارای حب ذات و خود خواهی می باشد. وی حب ذات را به عنوان یک نعمت بزرگ و موهبت الهی بر می شمارد که اگر انسان فاقد چنین گرایش خود خواهانه ای بود، به دنبال خیر و هیچ کمال و لذتی سوق داده نمی شد. در واقع مندویل ریشه بسیاری از کمال طلبی و خیر خواهی را در همین گرایش حب ذات و خود خواهی انسان تلقی می نماید.
با این وجود وی اذعان می دارد تنها خود خواهی صرف و مطلق با اخلاق سرسازگاری نداشته و تنافی دارد. در تکمیل آموزه های مندویل باید عنوان داشت در اینکه حب ذات و خود خواهی از گرایش های طبیعی انسان بوده و جهت تکامل انسان و شکوفایی زندگی اخلاقی او لازم و ضروری است. اما در این راستا فهم، شناخت و تبیین دقیق "خودِ" واقعی دارای اهمیت بسزایی می باشد: خودی که اگر درست کشف و درک گردد می تواند انسان را به امید باوری در زندگی اجتماعی و غایت تکامل و تعالی سوق دهد.
نویسندگانی چون "هولباخ" (1789- 1723) و "هلویتوس" (1771- 1715) معتقد بودند که تنها انگیزه انسان از اعمال اخلاقی، نفع و سود شخصی است و لذا استدلال نمودند جامعه برای رسیدن به آنچه مندویل اعتقاد داشت نیاز به بازسازی دارد. آنها معتقد بودند که اکثر مردم به دلیل استبداد سیاسی و خرافات دینی که موانعی بر سر راه کارکرد آزادانه و سود شخصی انسان ها است به سعادت و فضیلت نخواهند رسید.
به زعم آنان می بایست مردم را با مفهوم سود واقعی آنان آشنا نمود و خود آنها باید با کنار گذاشتن موانع سنتی و کهنه، به فضیلت و سعادت نایل شوند. تفکرات این نویسندگان در شکل گیری اندیشه جرمی بنتام (1832- 1748) مؤثربود. بنتام با ترکیب نمودن اندیشه های خودگروی روانشناختی و علقه اخلاقی برای خیر همگانی به طور یکسان، به تقریری اصلاح گرا از سود گروی پرداخت. از این رو با اینکه هنوز چند دهه از رقابت با نظریه سودگروی الهیاتی پالی نگذشته بود که دیدگاه بنتام به عنوان تقریر رایج سودگروی، مورد مقبولیت قرار گرفت.
نقد دیدگاههای خودگروانه: 1.رویکرد مندویل هیچ گونه راهکاری را در زمینه جمع منطقی بین خود خواهی و دیگر خواهی ارائه نمی دهد. تلاش وی نتوانسته است به ایضاح بیشتر مسئله و روشن نمودن زوایای آن بینجامد. مندویل صرفاً به سخن پراکنی و نقالی پرداخته است بی آنکه راه حل عملی و منصفانه ای را تبیین دارد.
2. خود گرایان از اینکه سود شخصی، ویژگی طبیعی انسان باشد که هدایت انسان توسط قوانین الهی و انسانی را ضروری می سازد جلوگیری نمودند. تأکید آنان بر اینکه الزاماً سود شخصی انسان را در خیر خواهی عمومی و خود خواهی به عمل عادلانه و منصفانه سوق می دهد منطبق با واقعیت نمی باشد.
3. این دیدگاه خود گرایان که نیاز انسان به نظارت فراانسانی الزامی نیست ادعایی بیهوده و گزاف می باشد.
3. اندیشمندان خودگرو هیچ گونه توصیف و تبیینی از اینکه چگونه نفع شخصی انسان را به دیگر خواهی و نایل گشتن به غایت اخلاق و تعالی می رساند؛ ارائه نمی دهند.
4. ساختار اجتماعی امروز وضعیت انگیزه نفع شخصی خواهانه و کردار خیرخواهانه را پدید نمی آورد و در نتیجه تغییر اجتماع برای پدیدآوردن چنین انگیزه ای نیازمند استمداد از آموزه های عمیق تر و تأمل برانگیز تری چون آموزه های دینی و فطرتی می باشد.
5. درک و شناخت نظریه پردازان خودگرو از انسان، استعداد و توانایی های او غیر منطقی و دور از واقع می باشد. خود گرایان در ارائه تصویری صحیح از انسان و توانایی او دچار گزافه گویی و اغراق گردیدند.
5. دیدگاه خودگرو فاقد مبانی منطقی و استدلالی بوده و از ساختار منسجم و عمیقی برخوردار نیست. این دیدگاه در تبیین مبانی خود دچار سطحی نگری مفرطی گشته و به رویکردی غیرقابل اتکاء و تک محور مبدل گشته است.
6. در خلال تأکید فراوان رویکرد خودگروی بر خود محوری انسان و عملکرد مستقل او، بسیاری از آموزه های اخلاقی قربانی گشته و این دیدگاه را خالی از دانسته ها و ارزش های دینی و انسانی نموده است.
منابع:
آثار کلاسیک فلسفه، مترجم مسعود علیا، تهران: ققنوس، 1382
تاریخ فلسفه اخلاق غرب، لارنس سی. بکر، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378
مبانی اخلاق در فلسفه غرب و در فلسفه اسلامی، حسن معلمی، تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1380
سیر اندیشه فلسفی در غرب، دکتر فاطمه زیباکلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم 1385.
منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۷/۱۳
نویسنده : لیلا نعمتی
نظر شما