موضوع : پژوهش | مقاله

تجسم ایمان و غیرت دینی


انَّ‌الله یُحِبُّ الذینَ یُقاتلونَ فی سَبیله صفاً کأنهم بنیان مَرصوص: خداوند مؤمنانی را که در راه او در صف جهاد با کافران مانند سدی آهنین همدست و پایدارند، دوست می‌دارد. ‏(سوره صف، آیه 4) ‏
دوستی از دانش آموختگان مکتب علوی نقل می‌کرد که در سفری به عتبات عالیات، توفیق دیدار با آیت‌الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی) را یافتم، فرصت دیدار به دلیل کثرت جمعیت در حد مصافحه بود، منتظر ماندم، مهلت دیدار رسید. پس از ابراز ارادت عرض کردم: «طلبه‌ای از جمهوری آذربایجان هستم.» ایشان تا این سخن را شنید، تبسمی کرد و فرمود: «اندکی تأمل کنید، با شما کار دارم.» من در گوشه‌ای منتظر ماندم تا زمان دیدار عمومی به پایان رسید، معظم له به اتاق خود تشریف بردند و من نیز خدمتشان رسیدم. ایشان پس از سؤال از تحصیلات حوزوی حقیر، در حدود نیم ساعت از مراتب فقهی و اصولی علمای بزرگ جمهوری آذربایجان که در نجف اشرف تحصیل کرده بودند، بیاناتی ابراز داشتند، از شهریار ملک شرف و پهلوان میدان ایمان مرحوم شهید شیخ غنی بادکوبه‌ای یاد نمودند که در برابر طاغوت زمانش میرجعفرباقراف فرموده بود: «من یک جان بیشترندارم و روزی باید تسلیم جان‌آفرین کنم. چه بهترکه در راه تبلیغ او کشته شوم. من بار وظیفه الهی را که بردوش دارم، هرگز برزمین نخواهم گذاشت و تا آخرعمر در انجام آن تلاش خواهم کرد...»
معظم‌ له در بیاناتشان از چشمه‌سار علم و معرفت، استاد بلامنازع فلسفه و عرفان مرحوم آیت‌الله سیدحسین بادکوبه‌ای یاد کردند که بزرگانی چون آیات عظام خویی، میلانی، سبزواری، بهجت، علامه طباطبایی و... برخوردار از گنجینه علمی‌اش بودند. ‏در ادامه، از فقیه وارسته و عالم عامل مرحوم میرزاعبدالغفار اردوبادی سخن به میان آوردند که از اعاظم شاگردان شیخ‌الشریعه اصفهانی بود که به جرم دفاع از عقاید دینی و نشرمعارف اسلامی به فیض شهادت نایل آمده بودند. آیت‌الله سیدمحمد بادکوبه‌ای، ملاصدرای قفقاز و مرحوم شیخ صدرای بادکوبه‌ای از دیگر بزرگانی بودند که آیت‌الله سیستانی از ایشان یاد کردند و در پایان فرمودند: «باید امثال شما تلاش کنید که همانند این بزرگان به مراتب عالی علمی و عملی نایل آیید و با تمام توان در نشر معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام تلاش نمایید. ‏»
آری، جمهوری آذربایجان دومین کشور شیعی جهان است که به قول منجم یزدی تشیع جماعتش در میان شیروانیان شهرت تمام دارد و روزگاری مهدعلم و ادب وکانون تعهد و تدین بود و شاهد مثالش وجود صدها اثر علمی، تاریخی و مذهبی در این دیار می‌باشد؛ از اشعارحکیم نظامی گنجوی گرفته تا کتیبه‌های مسجد جمعه باکو، از زیارتگاه بی‌بی حکیمه باکوگرفته تا مناره‌های سر بر آسمان افراشتة مسجدجامع شاه عباس گنجه که همگی نشان‌دهندة ولایتمداری مردم جمهوری آذربایجان است.
کیست که با تاریخ آن دیار آشنا باشد و از سیر مبارزات مردمش در دفاع از اعتقادات دینی بی‌خبر باشد؟
کیست که تاریخ قفقاز را خوانده باشد و نداند که «غیرت» و «حمیت» دو مؤلفه تغییرناپذیر مردم این دیار است؟ ولی افسوس که برخی حکام خودفروخته همانند اسلاف خود راه ستیز و مبارزه با حقایق الهی را که ریشه در روح و جان مردم دارد، در پیش گرفته‌اند، بی‌خبر از این وعده حق که هرکس بخواهد نور الهی را با گفتار باطل خود خاموش کند، راه به جایی نخواهد برد.
پس از حکومت هفتادسال الحاد و بی‌دینی، با فروپاشی شوروی، مردم غیرتمند این دیار در تلاش برای ایجاد حیاتی توأم با آرامش، براساس مبانی دینی خود بودند؛ اما استکبار غرب سرنوشت دیگری را رقم زد و سردمدارانی نیز مجری اوامر آنان شدند. ‏ اقدامات ضد دینی سالهای اخیر که با ممنوعیت پخش اذان، ممنوعیت عزاداری، ممنوعیت فروش کتابهای دینی، تخریب مساجد و ممنوعیت استفاده از حجاب به ظهور پیوست، از جمله دستورهای صادره این جریان بود که حجم عظیم اعتراضات احزاب، مردم و مراجع عظام تقلید را به همراه داشت؛ اما گوش ناشنوای سردمداران از شنیدن آن ناتوان بود.
در این آشفته بازار، عالمی از تبار ابوذر و مقداد که دل‌سپردة مکتب اهل بیت(ع) و جرعه نوش باده معرفت بود، قد علم نمود و به همراه یاران خود به ستیز با طاغوتیان پرداخت. او این اقدامات دولت را تکرار اقدامات یزید دانست و گفت: حیثیت ملی ما لکه‌دار شده، مسأله قره‌باغ چندین سال است که لاینحل مانده، عقاید مذهبی و دینی مردم مورد تعرض قرار گرفته، برنامه‌های رسانه‌های گروهی به ابتذال کشیده شده و... علت همه این نابسامانی‌ها نیز دولتی است که توان اداره کشور را ندارد و باید کنار برود.»
وی کسی نبود جز حاج محسن صمداف، دبیرکل حزب اسلامی جمهوری آذربایجان. او پس از این اظهارات با توطئه‌ای از پیش طراحی شده به جرم اختلال در امنیت ملی به همراه چندتن از همفکرانش روانه زندان شد و اکنون هفت ماه است که بدون تشکیل دادگاهی و اعلام جرمی، در زندان به سر می‌برد. ‏
‏ ‏از جمله توفیقات نگارنده، سابقه ارادت و قرابت با ابوذر زمان، مرحوم حاجی علی اکرام ناردارانی بود که به تبع این آشنایی، چندین بار نیز توفیق دیدار با حاج محسن صمداف را داشته‌ام که آخرین بارش در خردادماه 1388 در دفتر حزب در منطقه نریمانف بود که بنده مطالبی چند از ایشان پرسیدم که در این مقال به برخی از آنان اشاره خواهم کرد. این کمترین نخست شرح حالی از ایشان طلب کردم که گفتند:
بنده محسن صمداف، فرزند مردان در سال 1965 میلادی در شهر قوبا به دنیا آمدم. پدرم تاجر و مادرم خانه‌دار هستند. دوخواهر دارم که یکی پزشک و دیگری معلم زبان انگلیسی است. در سال 1983 وارد دانشکده پزشکی شدم. زمان دانشجویی من از دوران سخت کشور بود؛ دورانی بود که اقدامات ضد دینی و دین ستیزی به اوج رسیده بود و در این فضا زندگی کردن و تحت سلطه حکومت کمونیست بودن برای افرادی چون من بسیار سخت بود. من همیشه در فکر راه حلی برای مبارزه با این حکومت الحادی بودم و در این راستا به فعالیت‌های سیاسی روی آوردم و با تشکیل جلسات مستمر با دوستان و دانشجویان به بیان اهداف خود با هدف سرنگونی نظام الحاد و بی دینی پرداختم. ‏
در سال 1985 که گورباچف سر کار آمد ومردم به چهره کریه سردمداران شوروی پی بردند، حرکات آزادیبخش خود را شروع کردند و به تبع آن پایه‌های کمونیسم رو به تزلزل گذاشت. ‏ از سال 1988 اعتراضات خیابانی نیز شروع شد و بنده به همراه دوستان در راه‌اندازی این جریان نقش فعالی داشتم. ‏
در سال 1989 که تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساندم، اشغال قره‌باغ شروع شده بود و آنها به ساخت انبار مهمات جنگلی در قره‌باغ مشغول بودند. مسکو نیز با سیاستی غیرعادلانه به جانبداری از ارمنستان می‌پرداخت. از این روی آتش اعتراضات مردمی علیه دولت شوروی شعله‌ور گردید و مردم به اعتراض علنی پرداختند تا اینکه در بیست ژانویه 1990 این اعتراض‌ها به اوج رسید، مردم به خیابانها ریختند و اعتراض شدید خود را ابراز داشتند و خواستار استعفای دولت شدند. در واکنش به این اعتراض، حکومت مرکزی به دستورگورباچف برای جلوگیری از تشدیدجریان، شبانه سیل نیروهای خود را روانه باکو کرد و حادثه‌ای رخ داد که زبان از بیانش عاجز است، در این حادثه نزدیک به هزار نفرکشته و زخمی شدند. ‏
بعد از این ماجرا که برای مردم غیرقابل باور بود، اعتراضات علنی کاهش یافت؛ اما مبارزات به عرصه حقیقی خود قدم گذاشت. من نیز که در این ایام به عنوان نماینده مردم در مجلس حضور داشتم، در بطن تمام حوادث همراه مردم غیرتمند بودم. ‏
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان که منجر به برقراری روابط با ایران شد، مردم عاشق اهل بیت، بر اساس اشتراکات فرهنگی و مذهبی که با ایرانیان داشتند، به رفت و آمد مستمر به ایران پرداختند و در خلال آن با حاکمیت مبتنی بر معارف اسلامی که در ایران ایجاد شده بود، آشنا گشتند و از آن تأثیر پذیرفتند. ‏
در سال 1992 در تأسی به نظام اسلامی ایران، حزب اسلامی جمهوری آذربایجان به رهبری حاج علی اکرام تأسیس شد و من براساس گرایشهای مذهبی خود به آن پیوستم و با تمام توان در راستای پیشرفتش تلاش کردم، و در سال 1995 مسئول حزب در شمال جمهوری آذربایجان شدم. ‏ در سال ‌1996 که حزب با تمام قدرت در کل کشور مشغول فعالیت بود و مردم گرایش خاصی به آن پیداکرده بودند، حکومت به دستور دولتهای خارجی که از توانمندی اسلام‌گرایان واهمه داشت، به بهانه واهی اقدام به تعطیلی حزب کرد و رهبران حزب به اتهام واهی دستگیر شدند و حتی معاون ما حاجی کربلایی آقا نیز دستگیر شد و پس از مدتی بر اثر شکنجه به شهادت رسید.
پس از این ماجرا و رکودی که در فعالیتهای حزب پدید آمد، بنده در اکتبر همان سال همراه خانواده‌ام برای تحصیل علوم دینی عازم شهر مقدس قم شدم. در آنجا من و همسرم به فراگیری علوم آل‌محمد(ع) پرداختیم و بنده در کنار تحصیلات حوزوی، در شعبه المهدی جامعه الزهرا که در دانشگاه قزوین ایجاد شده بود، فلسفه اسلامی آموختم و پس از پنج سال‌ونیم تحصیل حوزوی، با مشورت علمای بزرگ قم در سال 2002 به جمهوری آذربایجان برگشتم. ‏
از سال 2002 تا سال 2007 در شهرقوبا به عنوان روحانی به تدریس و تبلیغ معارف اسلامی پرداختم و طی این مدت برای تبلیغ مکتب اهل‌بیت(ع) به شهرهای مختلف مسافرت ‌کردم. ‏ در کنار تدریس و تبلیغ، در جریانات حزب نیز فعال بودم تا اینکه در سال 2007 بزرگانی همچون حاجی علی اکرام تکلیف کردند که نامزد ریاست حزب شوم. کنگره حزب تشکیل شد و بنده نیز همانند سایر نامزدها اهداف و برنامه‌های خود را تشریح کردم و از 118 نفر حاضر، 96 نفر به بنده رأی دادند. ‏
بر اساس مطالعه جامعی که در مورد حزب و بایدها و نبایدهای آن داشتم، بلافاصله پس از انتخاب به برقراری ارتباط با افراد صاحب نفوذ کشور و بازنگری در اعضا، دفاتر، شعبات و کمیته‌های حزب پرداختم تا اینکه به یاری خداوند کارها سروسامانی گرفت. هدف اصلی من تلاش برای جامعیت اعضا بود؛ چه، عقیده داشتم اعضا باید از این ویژگی برخوردار باشند و رابطه‌شان با حزب رابطه‌ای معنوی باشد. ما براساس آیه شریفه «الا بذکرالله تطمئن القلوب» برای دستیابی مردم به حیاتی آرام بر اساس دستورات الهی تلاش می‌کردیم و می‌خواستیم اعضا فعالیت در حزب را همانند فعالیت در یک مسجد یا حسینیه بدانند و فرقی بین این دو قائل نشوند. ‏
دین اسلام دین کاملی است که می‌تواند به تمام خواسته‌های انسان در تمام حوزه‌ها پاسخ دهد. ما نیز براین اساس با اعضا رفتارکردیم و به مسائل مطرح شده بر پایه تعالیم الهی پاسخ دادیم و بحمدلله محبوبیت و جذابیت حزب بیشتر شد و مردم با حال و هوای معنوی در تقویت اهداف دینی تلاش کردند. اسلام به صورتی قدرتمند در حال ظهور است و مردم به این حقیقت پی برده‌اند که برای حل مشکلات خود باید از احکام الهی پیروی کنند. از این روست که در کشورهای دیگر و حتی در جایی چون انگلستان نیز حزب اسلامی ایجادشده است. ‏
بر اساس این دلبستگی مردم، می‌بایست به صورت علنی و توانمند فعالیت می‌کردیم؛ اما متأسفانه سردمداران با فعالیت‌های حزب اسلامی مخالف هستند. ‏..»
نگارنده در ادامه از دلایل گرایش به حجاب و معنویت در جامعه نسبت به سالهای قبل پرسیدم که گفتند: «خداوند متعال با بندگان خود برابر اقتضائات عمل می‌کند. مردم ما با عنایت الهی به این حقیقت پی برده‌اند که زندگی بدون قوانین الهی فایده‌ای ندارد. ما مزه خیلی از زندگی‌ها را چشیده‌ایم و تأثیرات آن را دیده‌ایم و فهمیده‌ایم که تنها زندگیی که می‌تواند سعادت دنیوی و اخروی را تأمین کند، زندگی بر اساس تعالیم اسلامی است. ‏
در ماه مبارک رمضان چهره حقیقی مردم با احسان، نیکوکاری و روزه‌داری‌ بیشتر ظهور می‌یابد. اهالی جمهوری آذربایجان مردمی دیندار هستند و معارف اهل بیت و گریه بر امام حسین(ع) به تنویر قلوبشان پرداخته است و هرچند برخی تلاش می‌کنند مردم را از این حقایق دور کنند، اما نتوانسته‌اند و نخواهند توانست. ‏»
در ادامه از اصلی‌ترین هدف حزب پرسیدیم، گفتند: اصلی‌ترین هدف ما برخاسته از آیه شریفه «و ما خلقت الجن و الانس الّالیعبدون» است؛ هدف اصلی ما این است که مردم فراموش نکنند که بنده خدا هستند. ‏ امر به معروف و نهی از منکر که ستون احکام الهی است، هدف ماست، ما وظیفه داریم همدیگر را از آنچه خدا نهی فرموده است، دور کنیم و به آنچه امر کرده است، آمر باشیم. ‏»
فعالیت‌های وهابیت در قفقاز و اقدامات صورت گرفته در برابر آنان پرسش بعدی من بود که پاسخ دادند: «منحرف شدن انسان‌ها دلایل زیادی دارد که یکی فقر است؛ اما این دلیل لازم و کافی نیست. ناآشنایی با معارف اسلامی و عدم رعایت حلال و حرام الهی توسط والدین از جمله مواردی است که انسان را از حقیقت دور می‌کند. بر این اساس وهابیت با سوءاستفاده از ناآشنایی برخی با اسلام حقیقی و مشکلات اقتصادی مردم، با حمایت مالی دولت‌های عربی توانسته در جمهوری آذربایجان فعالیت کند؛ اما این رویه نتیجه‌ای نخواهد داشت؛ چنان‌که در کشورهای دیگر نتیجه نداشته است. در روسیه وهابیت نتوانست دوام بیابد و وقتی مردم به چهره کریه‌شان پی بردند، از آنها رویگردان شدند. ‏
‏ ‏خوشبختانه اکنون طلاب ما که در مراکز مختلف دینی به خصوص شهر قم تحصیل کرده‌اند، پس از بازگشت به وطن، به نشر معارف اسلامی و پاسخ به شبهات و روشنگری مردم می‌پردازند. ما کسی داریم که هفده سال در حوزه علمیه قم مشغول فراگیری علوم الهی بوده است. ‏
اکنون در جمهوری آذربایجان فرقه‌ای گمراه‌تر از وهابیت با نام نورچی‌ها به فعالیت مشغولند که بسیار خطرناکتر هستند. ‏رهبری این گروه را شخصی برعهده دارد که خود را پیرو آتاتورک معرفی می‌کند و در بیاناتش به ضدیت با شیعه می‌پردازد. آنها اقدامات خود را در قالب مؤسسات و مدارس خاصی که ایجادکرده‌اند، به صورت غیرعلنی انجام می‌دهند. شبکه ماهواره‌ای نیز تأسیس کرده‌اند که برنامه‌هایش را بر پایه این قبیل اعتقادات تهیه می‌شود. هدف اصلی این گروه که به تعبیر خود به تبلیغ اسلام علمی مشغولند، جدایی دین از سیاست، تغییر مذهب مردم آذربایجان از تشیع به فقه حنفی و در نتیجه مبارزه با تشیع می‌باشد. ‏..»
در پایان نگارنده ایشان را برای سفر به اردبیل دعوت کرد که گفت: «من اردبیل را که علمای بزرگی در آن سکونت دارند، همانند شهرهای مذهبی می‌دانم که بی کسب اجازه نمی‌توان وارد آن شد. ‏»
حاج محسن در پایان سخن، به ارتباط قوبا با اردبیل وتأثیراتی که از این ارتباط حاصل شده است، اشاره کرد؛ از جمله مسجد اردبیلی‌های قوبا. بدین ترتیب دیدار ما با او به پایان رسید و اکنون که امکان دیدار فراهم نیست، با تحریر این سطور محبت قلبی خود را به کسی که نماد غیرت دینی است، ابراز می‌دارم و از خداوند متعال آزادی ایشان و سایر برادران را مسألت می‌دارم. ‏

 

منبع: / روزنامه / اطلاعات ۱۳۹۰/۴/۱۸
نویسنده : محمد قاضی دهی
رایانامه
 

نظر شما