زمانه که عوض شد. . .
روزنامه همشهری شنبه 20 مرداد ,1375 10 آگوست ,1996 سال چهارم , شماره 1038
مشاغل, ارزش ها و تحولات برخلاف گذشته که خانواده عروس, داماد
کارمند را روی سرمی گذاشتند, حالا شغل آزاد داشتن شخصیت و پز به حساب
می آید. . .
اشاره نگاهی به پیشینه دولت درایران نشان می دهد, این نهاد از
زمانهای دور تاکنون به سبب تسلط آن بر ابتدا آب و سپس نفت ,
همواره قدرتمندترین عنصر در عرصه های گوناگون جامعه ایرانی بوده است.
در دهه های 1340 و 1350 و به دلیل افزایش درآمدهای دولت , قدرت این
نهاد روندی صعودی را طی کرد.
جدا از تمام پیامدهای پیشینه وروند یادشده, بسته شدن افراد به این
نهاد نوعی امنیت مادی را برای آنان فراهم می کرد و این امر در دهه های
گفته شده شدتی بیش از گذشته یافت.
تحولات جهانی در سالهای اخیراز یک سو و کاهش درآمد نفت موجب شده
است تا نقش ودخالت دولت به ویژه در بخش زندگی اقتصادی رو به کاهش
گذارد و این امر در ایران نیز از اواخر دهه 1360 آغاز شده است . تحول
یادشده در ایران موجب شده تا ارزش مادی مشاغل وابسته به دولت نیز رو
به نقصان و ارزش مادی بعضی حرفه های دیگر رو به افزایش باشد. گزارش
حاضر نگاه کوتاهی به تبلور این دگرگونی در نگرش ها و رفتارهای
اجتماعی مردم دارد.
خانه را آب و جارو کردند. فرش های تمیزتر توی اتاق بزرگ میهمان پهن
شد. مخده ها با روکش سفید وتمیز, به دیوار تکیه دادند و زیرمخده ها
پتوهای پرزدار بافت اصفهان در رنگ های شاد و روشن پهن شده دختر
بزرگ خانواده و عروس احتمالی آینده, از صبح به حمام برده شد. لباسی
نو و چشم نواز و چادر نمازخال دار روی زمینه صورتی رنگ از قبل برایش
دوخته بودند پدر در تدارک خرید میوه و شیرینی بود و مادر یک ریز
می دوید, و غرغر می کرد که: دیر شد, الان می رسند, آبرویمان می رود. . .
آخرین لحظه ها کوچه و به خصوص جلوی خانه توسط برادرعروس خوب جارو
شد و آبپاشی حسابی بعدی, جان تازه ای به فضای جلوی آن داد. حالا دیگر
کم کم سر و کله خانواده داماد پیدا می شد.
وقتی زن همسایه از مادر عروس پرسید:
راستی داماد چه کاره هست
مادر عروس با کمی مکث و نگاهی پر از فخر و مهربانی جواب داد:
اداره جاتی است. . . !
و زن همسایه خنده ای از خوشحالی روی لبهایش نشست.
دو دستی مواظبش باشین. . . داماد اداره جاتی, یعنی خوشبختی, یعنی
زندگی خوب. . .
و اینگونه بود که این آدم به عبارت قدیم اداره جاتی ,یا کارمند
دولت, به عنوان شخصیتی مورد احترام و برتراجتماعی معرفی شد. نوکر
دولت این مزایا را داشت که حقوق ماهیانه ای می گرفت, خرج و دخلش مشخص
بود و از طرفی در مقابله با حساب و کتاب با قشر فروشنده, به عنوان
یک مشتری خوب با چک بانکی همیشگی معرفی می شد. بعدها که به این قشر
وسیع کارمند دولت حق ایاب و ذهاب, حق تاهل و فرزند و اضافه کار هم
پرداخت شد, دیگر یک کارمند دولت, نور چشم خانواده و محل و اطرافیان
همسرش لقب می گرفت.
از طرفی این آدم اداره جاتی بیمه هم داشت و حقوق بازنشستگی هم
می گرفت و این حقوق پس از وی به همسرو فرزندانش نیز می رسید.
در مقابل همه این مزایا, زمان ثابتی هم برای کار وحضور در اداره
صرف می کرد, حدود هشت ساعت. فرق می کرد با کاسب محل که از صبح زود تا
آخر شب روی پایک سیر یک سیر به مردم جنس می فروخت و تمام همتش را
می گذاشت تا فرزندانش درس بخوانند و نوکر دولت بشوندو مثل او اسیرکار
و بدو بدو نباشند.
اداره جاتی یعنی آدم باسواد, یعنی آدمی که باید حتمالباس شیک و
اتوزده بپوشد, لحن و کلامش نشان بدهدکه بر دیگران و دیگر مشاغل
برتری دارد. . .
زمانه که عوض شد.. . ! به هر حال نمی شه که همه آدم ها بختشان یاری
کند تا به استخدام دولت دربیایند. جامعه نیز کم کم از آن حالت خاص
گذشته که ثباتی در کار آزاد نبود, بیرون می آمد. نخستین گامها را
گروههایی برداشتند که باشناخت زمانه و حضور جمعیت روبه افزایش, به
سوی ساخت و ساز روی آوردند. زمین فراوان در اطراف و چهارگوشه تهران
از یک سو و کمبود مسکن مناسب از سویی, جماعت تازه بساز و بفروش را
توان حرکت داده حالا دیگر مسکن عبارت از خانه ای با مساحت دویست متر و
حوض آب و دارو درخت و اتاق های بزرگ نبود, آپارتمان هایی بود که در
کشورهای دیگر در طبقه های مختلف درست شده بود. لزوم استفاده کامل از
زمین و فضای زندگی و نیز نیازمردم, بویژه آنهایی را که برای سیاحت
یا تحصیل راهی خارج شده بودند ترغیب کرد تا از این وضعیت جدید
الگوهای مناسب گرفته و با عجله در اینجا پیاده کنند. راه افتادن
گروههای مختلف برای ساخت و ساز مسکن دیگران را نیز ترغیب کرد تا به
این صنف اولیه بپیوندند و همین امر رونق کسب و کار را باعث شد; از
کارگران فصلی گرفته تا صنوف آجر پز و شیشه بر و بنا و معمار و سیم کش
و. . . در این نهضت جدید به کسب و درآمد تازه ای رسیدند.
با عوض شدن الگوی زندگی نزد شهرنشینان بویژه تهرانی ها کارهای دیگر
نیز رونق گرفت و از همین جا زمانه عوض شد کارمند دولت حالا باید
درآمدش را به گروه های تازه از راه رسیده می داد و سرویس می گرفت.
خانه ها که کوچک شدند یا آپارتمانی, دیگر خبری ازآب انبار و پاشیر
نبود که می شه سبزی و میوه رابرای چند روز در این پاشیرهای مرطوب و
خنک حفظ کرد, پس باید یخچال وارد زندگی می شد: جمع وجور و بهداشتی.
حالا دیگر در آشپزخانه نمی شد از اجاق های قدیمی و انبارهای کوچک بزرگ
مخصوص خاکه ذغال استفاده کرده اجاق گاز نیز از راه رسید و برای
استفاده از آب گرم و حمام صد البته آب گرم کن های نفتی لازم بود. همه
اینها را هم که نمی شد یکباره خرید.
زندگی قسطی الگوی دیگری بود برای ماندگاری درشهر و زندگی شهری و
درنهایت آپارتمان نشینی. بنابراین صنف بزرگ لوازم برقی و حرارتی
بوجود آمد و کم کم این زمزمه که کار آزاد هم می توان داشت, از سوی پدر
ومادرها و بزرگان خانواده شنیده شد.
اداره جاتی های دیروز می گویند. . .
حالا رسیده ایم به یک موقعیت جدید. آدم های سن وسال دار دیروز که
اداره جاتی نشدند, یعنی نه تحصیلات لازم را داشتند و نه پارتی و قوم و
خویش با نفوذ, در آن روزها از روی ناچاری به سوی کار آزاد رفتند. از
شاگردی هم شروع کردند, شاگرد پادوی دیروز یک حجره فرش فروشی, امروز
در امر صادرات فرش فعالیت دارد, حالا فقط می نشیند پشت میز و فرزندان
و شاگردهایش کارها را راست و ریس می کنند. همین فرش فروش موفق امروز
خاطراتی از ایام حضور اداره جاتی ها دارد و.. . این حاج آقای آشنا به
فن و رمز و رموز فرش و قالیچه که خواست نامش را نیاوریم, در خیابان
پاسداران یک دکان دونبش دارد و قالی ها را مثل کاغذ ورق می زند:
آن روزها از پادویی رسیده بودم به اینکه با قرض وقوله برای خودم
در حوالی خیابان مولوی یک دکان کوچک باز کنم. و چشم امیدم به عنوان
مشتری به کارمندجماعت بود. دیگر همه کاسبکارا می دانستند چک
کارمندی اعتبار دارد. مثل اینکه دولت زیرش را امضاء کند. بنابراین
با رضایت خاطر به این آدم های خوب و موفق آن روزگار, فرش قسطی
می فروختم. باور کنید فرش ها و قالیچه ها را خودم به منزلشان می بردم.
پهن می کردم و اگر نمی پسندیدند, عوض می کردم. فقط دلم خوش بود که
چک هایشان اعتبار دارد. حالا دیگر از این مشتری ها کم دارم, راستش جامعه
جوان است و من پیر. بنابراین دو پسر و دامادم عهده دار فروش و خرید
هستند, البته هنوز هم طبق عرف و عادت آن روزها, به کارمند جماعت, با
چک کارمندی فرش به صورت قسطی می فروشیم. هیمن ها بودند که به کار من
رونق دادند.
هم کارمند, هم. . . وقتی با آقای منوچهر طلوعی روبرو میشویم, حرف
و حدیث تازه ای دارد:
باید به مسئله شغل با نگاه تازه ای روبرو شد.. . من خودم
آموزگارهایی رو می شناسم که شغل کارمند آموزش و پرورش بودن فقط شغل
اولشونه, شغل و درآمد اصلی این آدم های سخت کوش استفاده از اوقات آزاد
و حتی بعد از بازنشستگی است. این گروه با تدریس خصوصی یا در
آموزشگاه ها هم کارمند هستند و بازنشستگی دارند و هم چند برابر حقوق
ماهیانه از راه تدریس خصوصی بدست می آرن, در مصاف با گرانی و زندگی
شهری هم موفق هستند و مشکلی ندارند.
می پرسم: شما فرهنگی هستید نه. . .
نخیر; کار آزاد دارم کار افتاده رو غلتک. اینه که فرصت کنم, برای
سلامتی از اون در پارک می آم تو, از این در روبرو می رم بیرون. . .
راستی زمانه را چه شده چگونه است که آب باریکه مشهور آن روزگار
حالا دیگرمسئله جالبی نیست حرف و سخن دیگری را بشنویم.
با آدم دنیا دیده ای حرف می زنیم; در دانشگاه درس خوانده, در رشته
خودش دکتر شده, زمانی از کارمندان عالیرتبه سازمان برنامه بوده و
حالا یک شرکت خصوصی در زمینه صادرات و واردات را اداره می کند, به
عبارتی هم کارمندی را آزموده و هم کارآزاد داشته است, با همه گونه
مشکلات هم دست و پنجه نرم کرده و آدم های گوناگونی را در همه زمینه ها
دیده و محک زده. . .
همین چند شب قبل از تلویزیون برنامه ای پخش می شد درباره آدمی که به
خاطر اعتیاد,آمده بود از مسئول یک قسمت بهزیستی یا جای دیگر کمک
می خواست. می گفت پدر و مادر و سه خواهرش را اداره می کند, از شهرستان
آمده بودند. وقتی از شغلش سوال شد گفت: در میدان انقلاب دست فروشی
می کنم, (یعنی نه مغازه ای داشت, نه دفتر و اداره ای) روزی سه هزار
تومان درآمد دارم که هزار تومانش را خرج اعتیاد می کردم, حالا می خواهم
کمکم کنید تا به راه زندگی برگردم, (ساده بود و ساده دل و شاید به
همین جهت زود گول خورده بود) اگر این مشکل را نداشته باشم, خوب ,
روزی هزار تومان بیشتر می توانم خرج خانواده کنم و یا پس اندازی داشته
باشم.
به مسایل دربرگیرنده مشکلات این جوان کاری نداریم. ولی اینکه یک
دستفروش ساده بتواند براحتی روزی سه هزار تومان درآمد داشته باشد,
خودش حرفی است. یعنی اینکه حداقل دو برابر یک کارمند درآمد
دارد, این واقعیت و امثال آن حاکی از آن است که چرخه مشاغل با کم
شدن نقش دولت در امور اقتصادی, بسوی فعالیتهای آزاد وغیردولتی در
حال گردش است, نکته قابل توجهی که در اینجا باید به آن توجه کرد این
است که وقتی درست درست خوانده باشیم, مدرک لااقل لیسانس هم داشته
باشیم, در کار آزاد, یا مشاغل بالای اداری موفق تر می توانیم عمل کنیم ,
با سرعت و هیجانی که در کار ارتباطات و تماس های جهانی در همه
زمینه ها بوجود آمده, حالا دیگر مسئله مسئله کارمندی و کار آزاد نیست ,
مسئله هویت است, دستیابی به آرزوهای مشروع و دست یافتنی است و
نردبان را پله به پله رفتن. . . نه روی پله نشستن و استراحت کردن, نه
پرش چند پله ای معمولا ناموفق. . . راستی که. . . دنیای شلوغی است و پیدا
کردن مسیر واقعی بسوی آینده ای زندگی ساز خودش از واقعیاتی است مبتنی
بر شناخت, موضع گیری درست و در نهایت. . . راهیابی به یک زندگی بدون
ابهام و خوشبخت. . . حالا دیگر مسئله شغل دولتی و آب باریکه یا کار
آزاد و شانس و تصادف و. . . نیست.
مسئله ساختن جامعه ای است که کمیت و کیفیت بر استانداردهای موفق
جهانی استوارباشد. . .
محمدعلی عرفی نژاد
نظر شما