موضوع : پژوهش | مقاله

دموکراسى سوسیالیستى یا دیکتاتورى حزبى

روزنامه شرق، چهارشنبه 12 آذر 1382 

رزا لوگزامبورگ، ترجمه امید مهرگان: رزا لوگزامبورگ (1919-1870) در لهستان متولد شد و نقش مسلطی در جنبش سوسیالیستی آلمان بر عهده داشت. او به عنوان نظریه پرداز در حزب کمونیست آلمان، بدل شد به هوادار چپ گرا و قدرتمند سوسیالیسم دموکراتیک و مخالفی سرسخت برای دستگاه بوروکراتیک حزبی.

از نظر لوگزامبورگ، نقش شایسته حزب، نه سازماندهی و کنترل انقلاب از بالا، بلکه برآمدن از بطن آن و خدمت به شورش های خودانگیخته کارگران است. قطعه زیر برگرفته از کتابی است به نام «انقلاب روسیه» که لوگزامبورگ آن را در 1919 یعنی دو سال پس از انقلاب روسیه و در آخرین سال حیات خود نوشت.

لوگزامبورگ در این نوشته، لنین و تروتسکی را به خاطر تحمیل کردن نوعی دیکتاتوری بر دولت سوسیالیستی نقد می کند. نثر روان و روشن و صریح لوگزامبورگ، نمونه ای از نثر انتقادی به دست می دهد.

•••

خطای بنیادین نظریه لنین _ تروتسکی این است که آنها نیز، درست مثل کائوتسکی، دیکتاتوری را بر دموکراسی تحمیل می کنند. «دیکتاتوری یا دموکراسی» تنها راه است، این مسئله را بلشویک ها و کائوتسکی به یکسان پیش می نهند. کائوتسکی به نفع «دموکراسی» رای می دهد، یعنی به نفع دموکراسی بورژوایی، دقیقا بدین خاطر که آن را در برابر آلترناتیو یا بدیل انقلاب سوسیالیستی می نهد.

لنین و تروتسکی، در سوی دیگر، به نفع دیکتاتوری، در تمایز کامل از دموکراسی، رای می دهند و بدین ترتیب به نفع دیکتاتوری مشتی آدم، یعنی به نفع دیکتاتوری بر طبق مدل بورژوایی رای می دهند.

دو قطب متضاد وجود دارد، هر دو به یکسان به دور از هر نوع سیاست سوسیالیستی نبوغ آمیزند. پرولتاریا، وقتی قدرت را به دست بگیرد، هرگز نمی تواند از توصیه کائوتسکی پیروی کند، توصیه ای که در پیش زمینه «نابالغی کشور» داده شده و به ترک انقلاب سوسیالیستی و تن سپردن به دموکراسی فرا می خواند. پرولتاریا نمی تواند از این توصیه پیروی کند بی آنکه به خودش، به بین الملل و به انقلاب خیانت کند.

او بهتر است و می باید بی درنگ معیارهای سوسیالیستی را به نیرومندانه ترین و ثمربخش ترین و فوری ترین شیوه اتخاذ کند، به بیان دیگر باید دیکتاتوری را تمرین کند ولی دیکتاتوری «طبقه» رانه دیکتاتوری یک حزب یا دارودسته _ دیکتاتوری طبقه در وسیع ترین شکل عمومی خود، به معنای دیکتاتوری بر مبنای فعالانه ترین مشارکت جویی بی حد و مرز توده های مردم است، دیکتاتوری طبقه، برشالوده دموکراسی بی حد و مرز استوار است.

تروتسکی می نویسد: «ما مارکسیست ها هرگز پرستش گران بت دموکراسی صوری نبوده ایم. یقینا، هرگز پرستش گران بت دموکراسی صوری نبوده ایم، ولی پرستشگران بت سوسیالیسم و مارکسیسم هم نبوده ایم. آیا نتیجه این حرف این است که ما هم مثل کونوف، لنچ و پارووس، سوسیالیسم را، وقتی دیگر به دردمان نمی  خورد، در زباله دان بیاندازیم؟ تروتسکی و لنین طرد کنندگان زنده این پاسخ اند.

«ما هرگز پرستش گران بت دموکراسی صوری نبوده ایم.» تمام معنی واقعی این حرف چنین است: ما همواه میان هسته  اجتماعی و شکل سیاسی دموکراسی «بورژوایی» تمایز نهاده ایم؛ ما همواره هسته  سخت نابرابری اجتماعی و فقدان آزادی را در پس پوسته لطیف برابری و آزادی صوری آشکار ساخته ایم _ نه بدان منظور که مورد اخیر را رد کنیم، بلکه به منظور برانگیختن طبقه کارگر برای این که به پوسته راضی نشود بلکه با فتح قدرت سیاسی، یک دموکراسی سوسیالیستی به وجود آورد و آن را جایگزین دموکراسی بورژوایی کند _ نه این که دموکراسی را کلا حذف کند.

دموکراسی سوسیالیستی چیزی نیست که تنها زمانی در بهشتی موعود آغاز شود که بیشتر بنیادهای اقتصاد سوسیالیستی به وجود آمده باشد؛ او به عنوان نوعی کریسمس در جمع مردمان شایسته ای نمی آید که در اندرون خانه شان، زیر سلطنت مشتی دیکتاتور سوسیالیست اند.

دموکراسی سوسیالیستی همزمان با شروع تخریب حاکمیت طبقاتی و بر پا شدن سوسیالیسم آغاز می شود. او درست در لحظه قبضه قدرت به دست حزب سوسیالیست آغاز می شود. دموکراسی سوسیالیستی همانا دیکتاتوری پرولتاریاست.

بله، دیکتاتوری! ولی این دیکتاتوری در بر دارنده «شیوه اجرای دموکراسی» و نه، براندازی دموکراسی است. او در بردارنده حمله های نیرومندانه و شدید به حقوق تثبیت شده و مناسبات اقتصادی جامعه بورژوازی است، که بی این حمله، استحاله و دگردیسی سوسیالیستی دست نتواند داد.

ولی این دیکتاتوری باید دستاورد «طبقه» باشد، نه دستاورد یک اقلیت کوچک راهبر تحت نام طبقه _ یعنی، باید گام به گام بر مبنای مشارکت فعالانه توده ها پیش رود؛ باید زیر تاثیر مستقیم آنها باشد و تحت نظارت فعالیت عمومی تمام عیار در آید؛ باید از بطن ممارست سیاسی روبه رشد توده مردم فرا آید.

بی شک بلشویک ها درست به همین شیوه اقامه دعوا می کنند که اگر این طور نمی شد که آنها زیر فشار دردناک جنگ جهانی [اول]،اشغالگری آلمان ها و تمام دشواری های غیرعادی بر آمده از آن رنج ببرند، آنگاه اموری که به ناچار هر حزب سوسیالیست را مخدوش می کند، احتمالا با بهترین نیات و تمیزترین اصول پیش می رفت.

استدلال و اثبات خاصی برای این امر، از خلال کار بست ترور به وجود آمد، تروری که با آن وسعت در حکومت شوروی مورد استفاده قرار گرفت، خاصه در دوره کاملا اخیر درست پیش از فروپاشی امپریالیسم آلمانی و درست پس از سوء قصد به سفیر آلمانی.

هر آنچه در روسیه رخ می دهد قابل فهم است و زنجیره اجتناب ناپذیری از علت ها و معلول ها را باز می نمایاند، زنجیره ای که آغاز و پایان آن چنین است: شکست پرولتاریای آلمان و اشغال روسیه به دست امپریالیسم آلمانی. در چنین شرایطی اگر از لنین و رفقایش انتظار داشته باشیم که بهترین شکل دموکراسی، نمونه ترین نوع دیکتاتوری پرولتاریا، و یک اقتصاد سوسیالیستی شکوفا را از غیب احضار کنند، آنگاه انتظار چیزی فرابشری را خواهیم داشت.

آنها با موقعیت انقلابی تعیین شده ای که داشتند، با دشواری مثال زدنی ای که در هنگام کنش با آن مواجه بودند و نیز با وفاداری صادقانه شان به سوسیالیسم بین الملل، به راستی هر آنچه توانستند در شرایطی تا بدین پایه دشوار انجام دادند.

خطر فقط زمانی سر بر می آورد که آنها از ضرورت فضیلتی می سازند و می خواهند آن را در قالب یک نظام نظری کامل منجمد کنند و به یاری این شرایط تقدیرگونه، تاکتیک های ضروری برای آن شرایط خاص را بر نظام خود تحمیل کنند و آنها را به عنوان مدلی برای تاکتیک های سوسیالیستی، به پرولتاریای بین المللی توصیه کنند.

آنها وقتی بدین شیوه در روشنایی به وجود آمده توسط خودشان گم می شوند و خدمات تاریخی نبوغ آمیز و انکارناپذیرشان را در پس گام های اشتباه تحمیل شده براثر فشار ضرورت، پنهان می سازند، لاجرم به خاطرآنچه برایش جنگیده اند و رنج برده اند، خدمات ناچیزی را تقدیم سوسیالیسم بین المللی می کنند؛ زیرا آنها می خواهند، تمام کژروی های به وجود  آمده در روسیه بر اثر فشار ضرورت و اجبار را به عنوان کشفیات جدید در مخزن خود انبار کنند- در تحلیل نهایی، آنها صرفا در حال انبار کردن محصولات جنبی ورشکستگی سوسیالیسم بین المللی در جنگ جهانی حاضرند.

بگذارید سوسیالیست های دولتی آلمان آه و فغان کنند که نقش بلشویک ها در روسیه، بیان تحریم شده ای از دیکتاتوری پرولتاریاست.اگر چنین بود یا است، صرفا بدین خاطر است که این وضع خود محصول رفتار پرولتاریای آلمانی است پرولتاریایی که خود بیان تحریف شده ای از نبود طبقاتی سوسیالیستی است. همگی ما زیر سیطره قوانین تاریخی هستیم؛ صرفا به طور بین المللی امکان آن وجود دارد که نظام سوسیالیستی جامعه واقعیت پیدا کند.

منبع:

Continental philosophy an anthology Blackwell publishers.1998.p.p226-228

 

نظر شما