بهار دانشجویان همه کشورها
روزنامه شرق، یکشنبه 16 آذر 1382
تنظیم و ترجمه امید مهرگان:
اینجا داره یه اتفاقی می افته
و تو نمی دونی چه اتفاقی
اینطور نیست آقای جونز؟
باب دیلن
1. مارکس، مانیفست کمونیست اش را که بیانیه ای بود الهام بخش جنبش های کارگری ، با این عبارت انقلابی به پایان برد: «کارگران همه کشورها متحد شوید!» ولی مانیفست نانوشته جنبش های دانشجویی دهه شصت جهان، (که مخالف مارکسیسم سنتی و هوادار نومارکسیسم و چپ نو بود) با این عبارت آغاز شد: «دانشجویان همه کشورها متحد شوید!» این وضع با تز کسانی چون هربرت مارکوزه، خوانا بود که می گفتند پرولتاریا یا طبقه کارگران صنعتی در بطن سرمایه داری هضم و جذب شده اند و بنابراین دیگر قادر به کنش انقلابی نیستند. این نقش امروزه برعهده دانشجویان تواند بود. جنبش های دانشجویی 1968 را به درستی «دیواری در میانه قرن» دانسته اند. این جنبش ها فصل تازه ای در تاریخ معاصر اروپا و آمریکا به وجود آورد و جریان های فکری و هنری بسیاری را به راه انداخت.
جنبش های دانشجویی دهه شصت ملهم از اندیشه های چپ نو، مکتب فرانکفورت و اگزیستانسیالیسم سارتر و غیره بود. آنها نسل پس از جنگ جهانی دوم بودند و در فضایی محافظه کار و زیر سیطره دیسیپلین های صلب و منجمد حاکم بر خانواده، دبیرستان، دانشگاه و دیگر هسته های اجتماعی به سر می بردند. شورش آنها از دل همین هسته ها فرا آمد و با فرهنگ مسلط به مبارزه پرداخت. به لحاظ تاریخی وقایعی بود که به تکوین جنبش های دانشجویی 68 کمک کرد: شورش 1956 مجارستان، جنگ الجزایر، جنگ ویتنام و انقلاب فرهنگی در چین .... باری، بهار 68 که به راستی از آن همه دانشجویان جهان بود (فرانسه، آلمان، انگلیس، آمریکا، ایتالیا، مکزیک، ژاپن، کره، ایران و ...)، بهاری کوتاه بود ولی تأثیر عمیقی در فرهنگ و سیاست غرب پس از 1968 برجا گذاشت.
2. خاستگاه اصلی جنبش مه 68، بحران در نظام دانشگاهی بود و شورش نیز از همینجا پا گرفت: بوروکراسی صلب و منجمد دولت محافظه کار دوگل، فقدان آزادی فردی، انقیاد روابط جنسی، رابطه مخدوش استادان و دانشجویان. نارضایتی از این وضع، از اوایل دهه پنجاه شروع شد و به بهار 1968 رسید. در ماه مارس، اعتراضات در پاریس و رم و شهرهای دیگر توسط دانشجویان در قالب تظاهرات های مقطعی و جزیی صورت بندی شد. در این میان، دولت دوگل بیشتر از آن که پول را برای اصلاح نظامی آموزشی خرج کند، آن را در راه برنامه های هسته ای صرف می کرد. دوگل نمی توانست یا نمی خواست به مسائل دانشجویان توجه کند. این امر، بر بیگانگی دانشجویان از حکومت افزود. آنها دیگر تحمل نداشتند.
انفجار در ماه مه صورت گرفت و آن وقتی بود که هشت عضو جنبش 22 مارس، در 6 مه کمیته ای را تشکیل دادند. در 22 مارس، دانشجویان دانشگاه نانتر (پاریس) چند ساختمان را به اشغال خود درآوردند. یکی از رهبران، دانیل کوهن بندیت بود. در 2 مه، دانشجویان نانتر علیه وزیر آموزش و پرورش آلن Peyrefitte دست به اعتراض زدند. در 6 تا 10 مه، شورش ابعاد بزرگتری گرفت. تظاهرات از لاتین کوارتیر آغاز شد و بسیاری از دانشجویان و روشنفکران در آن حضور داشتند. پلیس طرف راست رودخانه را بست تا شورش را آرام کند. افراد زیادی زخمی و مجروح شدند. بین 13 تا 20 مه، کارگران به دانشجویان پیوستند. جنبش سراسر کشور فرانسه را فرا گرفت. حدود 50 کارخانه به اضافه مدارس، راه آهن، معادن، بنادر و ... اشغال شد. این فقط در پاریس بود؛ در برلین، رم، آمستردام و نیز در دانشگاه کلمبیا و برکلی آمریکا و نقاط دیگر جنبش های دانشجویی و کارگری شدت داشت و هزاران نفر در آن شرکت کردند.
3. باربارا و جان ارن رایش، در 1969 کتابی در باب جنبش دانشجویی 68 نوشتند با نام «مارس طولانی، بهار کوتاه: شورش دانشجویی در خانه و خارج». در مقدمه با عنوان «سال دانشجو» می خوانیم: «شبحی جدید در حال تسخیر اروپا و آمریکا بود. این شبح دیگر از آن کمونیسم سازمان دهی شده، نبود. در 1968 این شبح، متعلق به دانشجویان انقلابی بود.» همه نظریه های کلاسیک در باب انقلاب، همه جنبش های چپ گرای گذشته نشان می دادند که خاستگاه و موضوع انقلاب، فقر و فلاکت مادی است. ولی دانشجویان انقلابی 68، از اتاق گرم و نرم خانه هایشان بود که بیرون آمده بودند. انقلاب 68 انقلابی در فرهنگ بود. بهار دانشجویان 68، در حکم بسط تناقضات و امکانات نهفته در تمدن و فرهنگ غربی بود.
زنده باد حکومت خیال
قیام علیه مدرنیسم نخبه گرا، عقلانیت افراطی و بوروکراسی منجمدحاکم بر جامعه پس از جنگ اروپا و آمریکا، از کنش های عمده جنبش دانشجویی 68 بود. در متن این رویکرد و در برابر ماهیت سرکوبگرانه تمدن، مفهوم خیال (Fantasy) تعین می یابد. هربرت مارکوزه در کتاب «اروس و تمدن» این مفهوم را به روشنی بسط می دهد و آن را به مثابه بدیلی در برابر الزامات نفس گیر تمدن عقلانی قرار می دهد. دانشجویان و جنبش های رادیکال دهه شصت سخت ملهم از این «خیال» مارکوزه ای بودند. آنچه می خوانید بخشی است از بیانیه ای مربوط به یک گروه رادیکال در نیویورک و کمک می کند بتوان فضای فکری دهه شصت اروپا و آمریکا را بهتر درک کرد:
جامعه می کوشد خیال را سرکوب کند، ولی خیال دوباره و دوباره فرا می جهد، جوانان را در بر می گیرد، جدال هیولاوار شهری را بر پا می دارد و بوروکراسی های منجمد را از هم می پاشد... ما طلایه دار خیالیم.
آنجا که ما مقیم هستیم، سرزمینی رهایی یافته است و در آن، خیال آزادانه در تمام ساعات روز پرسه می زند و به سرزمین های اشغال شده حمله می برد.
خیال هر روز قلمروهای جدیدی را زیر سیطره ما در می آورد.
هر روز خبر از پیروزی جدیدی می دهد.
هر روز شکل های جدیدی از سازمان دهی را کشف می کند.
هر روز گستره مهار ونظارت اش را استحکام بیشتری می بخشد، چیزی نیست که از آن بهراسد و قادر است پیوسته وقت بیشتری را صرف انکشاف خویش سازد. حتی در میانه نبرد هم، نقشه شهرهای آینده را می کشد.
ماسرشار از خوش بینی ایم.
ما آینده ایم.
نظر شما