راهنمایی کوتاه بر ماتریکس 3، این فقط یک فیلم است
روزنامه شرق، یکشنبه 16 آذر 1382
سید جواد رسولی: اوراکل، همان پیرزن سیاه پوست مهربان که به شیرینی پختن هم علاقه زیادی دارد و در فیلم اول به مورفیوس مژده پیدا کردن «نجات دهنده» را داده بود، یک برنامه کامپیوتری است. یعنی وجود خارجی ندارد، او یک مشت صفر و یک است که یک برنامه نویس (احتمالا یک ماشین) آن را طراحی کرده و بیرون از ماتریکس، در دنیای واقعی او وجود ندارد. پس چطور می توانیم به اوراکل اعتماد کنیم؟ چرا مورفیوس، نیو و بقیه حرف هایش را باور می کنند؟ سئوال خیلی بجایی است. اتفاقا توی فیلم هم جواب داده می شود. ما هم قرار است این جواب را همین جا مرور کنیم. ولی قبل از آن باید درباره اوراکل بیشتر بدانید. او یک برنامه جامع روانشناسی انسان هاست. در واقع نوعی شبیه سازی فرآیند تصمیم گیری در ذهن انسان. ورودی این برنامه را شرایطی که یک انسان در لحظه ای خاص در آن به سر می برد فرض کنید و خروجی اش را تصمیمی که این آدم در آن شرایط خواهد گرفت یا انتخابی که خواهد کرد. اوراکل قادر است همه انتخاب های ممکن برای آن آدم را در نظر بگیرد و با توجه به شرایط و شناختی که از ذهن و روحیه انسان ها دارد یا در واقع برایش تعریف شده است محتمل ترین انتخاب را اعلام کند. خطای این برنامه هم فقط 1/0 درصد است. یعنی در 9/99 درصد مواقع حدس او و انتخاب آن آدم مطابق هستند. به عبارت دیگر از هر هزار نفر، فقط یک نفر ممکن است آنقدر ویژه یا باهوش باشد که تصمیم دیگری بگیرد.
تا این جا، می شود شروع کرد به شک کردن، شک در تمام چیزهایی که برادران واچوفسکی در فیلم اول به عنوان حقیقت به ما قبولانده بودند.
اسمیت، آزاد شده
این، یکی از مهمترین اتفاق های فیلم 2 است. در «ماتریکس بازسازی شده» این را می دانیم که اسمیت می تواند خودش را کپی کند و نسخه های بی شماری از خودش بسازد. از طرفی او دیگر یک مأمور محافظ سیستم (Agent) نیست. در صحنه ای اوایل فیلم، او گوشی یا سیم قدیمی اش را که باعث اتصال او به ماتریکس بود برای نیو می فرستد. یک چیز دیگر هم این که ما با چشم های خودمان نابودی او را در پایان فیلم اول دیده بودیم. پس این اسمیت لعنتی توی فیلم دوم چه کار می کند و برای چی برگشته است؟ این هم یک سئوال خوب دیگر.
موضوع این است که ما دقیقا نمی دانیم اسمیت چطوری برگشته و وارد بازی شده است. در جایی از فیلم وقتی نیو و اسمیت با هم روبه رو می شوند و پیش از این که آن صحنه مبارزه فراموش نشدنی را شروع کنند، اسمیت توضیح می دهد که نیو او را آزاد کرده است. نیو با نابود کردن اسمیت در فیلم اول باعث شده که او از شر اتصال به سیستم و تحت فرمان بودن، بیرون بیاید اما از طرفی انگار بخشی از توانایی های نیو به او منتقل شده، چون حالا اسمیت می خواهد نیو را نابود کند تا تنها موجود قدرتمند، ماتریکس باشد. اسمیت دیگر می تواند معجزه هم بکند. مثل نیو. اگر یادتان باشد در صحنه ای از فیلم 2، وقتی دو تا از افراد یک کشتی تحت فرمان زایان، می خواهند از ماتریکس بیرون بروند (طبیعتا با تلفن) اسمیت ناگهان سر می رسد و نفر دوم را تبدیل به نسخه ای از خودش می کند. بعد گوشی را برمی دارد و معجزه اتفاق می افتد: او ناپدید می شود. یعنی به دنیای واقعی پا می گذارد. اگر این نکته کوچک را فراموش نکرده باشید که اسمیت فقط یک برنامه محافظ سیستم بوده، ورود او به دنیای واقعی یعنی جایی که فقط انسان های آزاد شده از بند ماتریکس می توانند وارد شوند، یک معجزه درست و حسابی محسوب می شود. در واقع اسمیت، در قالب یکی از اهالی زایان (همان یارویی که ریش پروفسوری دارد و در صحنه ای با چاقو دارد دستش را می برد) وارد دنیای واقعی می شود. او آخرهای فیلم یک کار وحشتناک می کند، که البته آن را نمی بینیم و سرنشینان سفینه ای که نیو و مورفیوس و ترینیتی را نجات می دهند برایمان تعریف می کنند. با نفوذی که در زایان کرده، در لحظه ای حساس وقتی چند کشتی زایان در کمین ماشین ها هستند، دکمه MP را فشار می دهد. فشار این دکمه تمام دستگاه های مغناطیسی کشتی ها را از کار می اندازد و در نتیجه ماشین ها با خیال راحت سر می رسند و همه سرنشینان کشتی ها را قتل عام می کنند. اسمیت هم تنها بازمانده این حادثه است. او را بیهوش در یکی از کشتی ها پیدا کرده اند و همان ناشناسی است که روی تخت روبه روی نیو، در صحنه پایانی فیلم 2 بستری شده.خلاصه اش شاید این بشود که اسمیت تبدیل به موجودی عجیب و غریب شده. موجودی که هم برنامه است، هم نیست. به همه جا چه در ماتریکس و چه در دنیای واقعی می تواند نفوذ کند و هدف اش برای کسی معلوم نیست. اسمیت موجودی است که حتی ماتریکس هم پیش بینی اش نکرده است.
آرشیتکت سخن می گوید
یکی از سرنوشت سازترین، پیچیده ترین و پردیالوگ ترین صحنه های فیلم «ماتریکس بازسازی شده»، فصل ملاقات نیو با موجودی است به نام آرشیتکت. نیو بعد از کلی بدبختی و مصیبت _ هم برای خودش و هم برای دیگران _ بالاخره خودش را به اتاقی می رساند که کلیدش را به دست آورده. بعد از این که او وارد اتاق می شود به مرد مسن و باوقاری برمی خورد که مو و ریش سپیدی دارد و خودش را آرشیتکت و خالق ماتریکس معرفی می کند. گفت وگوی او و نیو دو موضوع اساسی را روشن می کند. ماهیت زایان و تعریف واقعی نجات دهنده. آرشیتکت توضیح می دهد که زایان و نجات دهنده هر دو مفاهیمی تعریف شده در سیستم ماتریکس هستند. مفاهیمی که اصولا بقای ماتریکس را تضمین می کنند. خیلی زود می فهمیم که نیو نه اولین، که ششمین «نجات دهنده ای» است که در ماتریکس ظهور کرده است. آرشیتکت چندین بار ماتریکس را به صورت کامل و بدون نقص طراحی کرده اما هر بار سیستم خیلی زود نابود شده، به این دلیل ساده که ذهن انسان ها (منابع انرژی ماشین ها) به هیچ وجه کامل نیست. پس «خطا» و «انتخاب» تبدیل به بخشی از ماهیت ماتریکس می شوند. آرشیتکت از اوراکل استفاده می کند که می تواند فرآیند تصمیم گیری انسان ها را شبیه سازی کند. حالا ماتریکس را می شود از روی همین شبیه سازی بنا کرد. چون 9/99 درصد آدم ها، تا زمانی که خیال کنند، امکان «انتخاب کردن» دارند، به بقای خود در ماتریکس ادامه می دهند. اما خطای برنامه چطور؟ از هر 1000 نفر به طور متوسط یک نفر ممکن است از کنترل برنامه خارج شود. خب، زایان هم برای همین افراد طراحی شده است، آدم هایی که فکر می کنند آزادند و خودشان را از کنترل سیستم بیرون آورده اند در صورتی که خود شهر زیرزمینی زایان یک نوع ابزار کنترلی ماشین هاست تا استثناهای سیستم را هم در اختیار داشته باشد. اما نقش نجات دهنده این وسط یک چیز است. وقتی تعداد آدم های «نجات یافته» زیاد شد و زایان تبدیل به خطری برای ماتریکس شد، نجات دهنده طی فرآیندی به سورس ماتریکس می آید، با آرشیتکت روبه رو می شود و در مقابل یک دوراهی و انتخاب قرار می گیرد.
یک راه نابودی زایان، انتخاب 23 نفر از ماتریکس (برای ایجاد زایان جدید) و بازسازی (Reload) شدن ماتریکس و در واقع آغاز یک دوره جدید در سیستم. دیگری انتخاب راهی که به نجات زایان منتهی می شود، اما در عوض منجر به فروپاشی ماتریکس و در نتیجه مرگ انسان هایی می شود که به ماتریکس وصل هستند و ماشین ها از انرژی بدن شان استفاده می کنند. از آنجایی که «عشق به انسان ها» در وجود همه «نجات دهنده» ها هست، همیشه آنها گزینه اول را انتخاب کرده اند.اما این بار نیو در مقابل انتخابی متفاوت قرار می گیرد. به این دلیل که موضوع «عشق به انسان ها» در مورد او تبدیل به «عشق به ترینیتی» شده. پس دوراهی او این طوری است: راه اول به درون ماتریکس، جایی که ترینیتی در خطر مرگ قرار گرفته منتهی می شود. در عوض زایان نابود خواهد شد، و راه دوم نجات زایان.
نیو معجزه می کند
این هم آخرین نکته _ و بعد از موضوع اسمیت مهم ترین نکته فیلم 2 نیو در «ماتریکس بازسازی شده» به جز پرواز کردن توی ابرها و کونگ فو و لرزاندن زمین دو تا کار اساسی انجام می دهد. اولی زنده کردن ترینیتی است. با وجود اینکه آرشیتکت به او اطمینان می دهد ترینیتی خواهد مرد و کاری از دست نیو ساخته نیست، نیو باز هم دری را انتخاب می کند که به ماتریکس می رود. یعنی همان جایی که ترینیتی دارد می میرد. با این حال باز هم نمی تواند از برخورد گلوله با قلب او جلوگیری کند و ترینیتی توی دست های نیو جان می دهد. اما چند لحظه بعد نیو معجزه اش را انجام می دهد و ترینیتی را _ در حالی که ما صحنه را به صورت صفر و یکی و سبز رنگ می بینیم _ زنده می کند.دومین کار نیو از این یکی خیلی مهم تر است. این را حتما به خاطر دارید که نیو می تواند توی ماتریکس هر کاری دلش بخواهد انجام دهد. مثلا جلوی گلوله هایی را که به سمتش شلیک شده اند بگیرد. این موضوع برای ما منطقی است چون می دانیم نیو دیگر به ماهیت ماتریکس پی برده و علاوه بر آن چون او همان «نجات دهنده» است می تواند در ماتریکس دخل و تصرف کند. ولی نکته اصلی اینجاست که اواخر فیلم 2 وقتی یک لشکر از ماشین ها کشتی بخت النصر را نابود می کنند و به سمت نیو و دوستانش می آیند تا آنها را هم از بین ببرند نیو یک کار خارق العاده دیگر می کند. او ماشین ها را از کار می اندازد، درست همان طور که جلوی گلوله ها را می گرفت اما این بار نه توی ماتریکس، که در دنیای واقعی. یعنی نیو قدرت تغییر در جهان واقعی را هم دارد؟ این را هم قرار است فیلم سوم برایمان توضیح دهد.
•••
بعد از مرور این نکته ها و توضیح ها _ که امیدوارم خیلی هم پیچیده نشده باشند _ می توانید بروید سراغ «انقلاب های ماتریکس». برادران واچوفسکی قرار است به سئوال هایی که در «ماتریکس بازسازی شده» طرح کرده اند و ایده های جدیدی که وارد داستان کرده اند جواب بدهند. اما احتمالا مهم ترین سئوال بعد از تمام این حرف ها فقط یک چیز است: یعنی آنها موفق شده اند؟
نظر شما