موضوع : فرهنگ | سینما و تئاتر

دوست داشتن کیش من است

روزنامه شرق، دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۲ - ۱۴ شوال ۱۴۲۴ - ۸ دسامبر ۲۰۰۳

حامد عطایی: «ناستنکا! ممکن است تو اطلاع نداشته باشی. اما گوشه های عجیبی در پترزبورگ وجود دارد. فکر نمی کنم خورشیدی که بر تمام شهر می تابد به اینجاها هم سری بکشد. خورشید دیگری است که این کار را می کند. یک خورشید تازه که فقط مأموریتش تابیدن در این گوشه های دور افتاده است و تابشی سوای تابش های معمولی دارد. زندگی در این گوشه های دورافتاده، دنیای دیگری دارد. هیچ گاه شبیه این زندگی که در اطراف ما می جوشد نیست. از آن نوع زندگی ها هم نیست که شرحش در داستان های شاه پریان و پادشاه های عجیب بیاید. خلاصه آنکه در این دوران با اهمیت ما، در سیارات هم این چنین حیاتی به هیچ وجه وجود ندارد. این زندگی، معجون مخصوصی از بعضی چیزهاست. حالا کاملاً معنوی و در عین حال اگر اشتباه نکنم بسیار عادی و مبتذل...»
بخشی از رمان شب های سپید نوشته داستایوفسکی
شاید به جرأت بتوان ادعا کرد که شب های روشن بیش از هر چیز دیگری شبیه به ذات سینماست. در نظر چندان صحیح نمی آید که در موضعی منفعلانه و تقریباً ساده انگارانه، آن را عاشقانه ای ادبی توصیف کنیم. چرا باید چنین فیلمی را سینما نخوانیم؟ شالوده عقاید فیلم و منجمله نگرش تحلیلی نیمه انتقادی رویکرد های مبتنی بر آن بخش از اگزیستانسیالیسم مطرح شده در آن که وجود را پیشرو ماهیت معرفی می کند و اشاره دارد به سرگردانی آدمی میان امور پوچ که فیلمساز در اینجا نمودش را در روحیات کاراکتر استاد جوان منزوی خیالباف، به نقد می کشد، کاملاً به بیان غیر مستقیم و به صورت نمایشی بازگو شده است. فرضیه فیلم را می توان بر  این تم استوار دانست که استاد، کم کم به  این نتیجه می رسد که ادبیات، همه چیز نیست. بلکه خودش در مقام انسان از آن بالاتر است. به طوری که هر چه در طول روایت پیش می رویم، ادبیات و حتی به قول خود شخصیت های فیلم، سینما را هم در کنارش، محملی می یابیم برای پل زدن به افکار همدیگر و شناخت ابعاد هستی آفرین عشقی که باید خیلی درست تر از اینها شناخته می شده. این فیلم از معدود آثار سینمای  ایران است که می توان در خصوص رویکردها و نشانه شناسی سینمای مدرن در آن سراغ گرفت. از آن جمله است استفاده از دوربین روی دوش متکلم یا مثلاً نشان ندادن صورت متکلم و در عوض نشان دادن صورت طرف مقابل که به حرف های او گوش می دهد. در بیشتر پلان ها که فی الواقع، می تواند نزدیک به همان بازتاب شیوه زندگی ( modus dived ) باشد و فاصله گذاری مختوم به تاثیر گذاری بهتر را تقویت نماید. از دیگر الگوهای بدیع غالب در فیلم، یکی همان نوای سوتی است که معلوم نیست از جانب کیست که باز بر می گردد به ناهماهنگی آگاهانه صدا و تصویر و به منظور انتقال حس سرگشتگی همه جانبه مرد جوان و آدم های حاضر در همان صحنه به کار گرفته شده است. مرد جوان که به طوری تمثیلی و رازآمیز هیچ گاه نامش را نمی فهمیم، اولش، همه مردم شهرش را دوست داشت چون هیچکدامشان را نمی شناخت. ولی در پایان همه را دوست دارد چون یک نفرشان را می شناسد. او تمام گذار از گرایشات کرختش را به قول خودش درک کرد ولی به رویا گفت که تو تمامش را حس کرده ای. تا آنجا که می دانیم، تماشای فیلم هنری حقیقی، فارغ از تمام دغدغه های عقلایی، تجربه ای حسی است. تا آنجا که مثلا در تحلیل صنایع بدیعی اش، مقبولیت هنری کلی پردازی و جزئی پردازی اش را مدیون میکساژ موفقیت آمیز عناصر دیداری و شنیداری اش می دانیم. از این موضع است که می توان در هنگام روبه رو شدن با دومین فیلم فرزاد موتمن که یک سر و گردن هم بالاتر از نخستین فیلم بلندش است در مقام تجربه ای جدی و رویکردگرا به بررسی نشانه شناسی تک تک صنایع بدیعی اش پرداخت. اشاره ای دیگر می کنم به ناهماهنگی صدا و تصویر در عمده صحنه های داخلی یا خارجی مربوط به شبگردی های استاد جوان و رویا، برخی از جامپ کات ها و پاره ای از هم گدازی های تصویری خاص و همین طور همراه شدن خود گویی های استاد با گفت وگوهای صحنه های حضور دو نفره شان (که این یکی مددرسان شکل گیری روایت ناپیوسته درونی است) که همه و همه، فاصله گذاری نشأت گرفته از ذهنیت گداردوست موتمن را برجسته می نمایانند و با کاستن از تحریکات احساسی، در انتقال ابعاد حسی شریف تر و غنی تری به خاطره حسی مخاطب، موثر واقع می شوند و  این گونه است که مخاطب، درگیر حقایقی متأثر از ادراکاتش در زمینه ای دور از احساساتی گرایی صرف می شود. باز هم می گویم با فیلمی مواجه شده ام که متکی به پاره ای گرایشات شبه مولفه گر است و فیلمسازی هم که در این حیطه قدم برداشته، ضمن بیان اندیشه هایش در قالب رسانه ای  ایماژی، عمدتاً با تکیه بر ناخودآگاهش، ناقل و راوی تجارب خویشتن شده است. چرا که ادای دین خود را نسبت به لوکینو ویسکونتی و فیلمی که او بر مبنای نوول داستایوفسکی ساخته، در صحنه های مختلفی از فیلم گنجانیده است. چنانچه در خانه استاد جوان، پوستر فیلم ویسکونتی، به دیوار آویخته شده. حالا جالب تر هم  اینجاست که بدانیم فیلم فرزاد موتمن، مدت زمانی یکسان با فیلم ویسکونتی دارد و هر دو ۱۰۷ دقیقه هستند…
ایده اصلی ساخت شب های روشن و نگارش فیلمنامه اش متعلق به سعید عقیقی است. رمان مهجور داستایوفسکی،  این قدر ارزشش را داشته که عقیقی از کنارش نگذرد. از آنجا که ارکان نشانه شناسی ادبیات و سینما، ویژگی های خاص خود را دارند، سینماگران، عموماً در بازسازی عینی جریان سیال ادبی متکی به واژه، درصد زیادی موفق نبوده اند. اما بررسی دقیق فیلم هایی که از آثار داستایوفسکی اقتباس شده اند، موکد این نکته است که دیدگاه های نمایشی به دور از ریشه های ادبیات کلاسیک روسیه که منتج به شکل گیری متونی تئاتری در میان آثار این نویسنده فقید شده اند، آنچنان کشش و جذابیتی برای فیلمنامه نویسان داشته که به سمت اقتباس از آثار او بروند. از سویی در سینمایی که وام دار ادبیات است با کلمات آغاز می کنیم و معنا از چگونگی چینش اجزای روایت حاصل می شود. آنچنانکه در این جا نیز شعر سرایی و مشاعرات البته اغراق آمیز آدم های فیلم، به چنین سیستمی یاری می رساند... لازم است اشاره کنم به آن تک لحظه ناب فیلم که استاد پس از انتظاری طولانی با مهری باورپذیر، از دیر آمدن دختر به هراس می افتد و وقتی دختر می آید و بعدش که ماشین می گیرند بروند، رو می کند به رویا و به او می گوید که انتظار، چقدر سخته، تو چه جوری این همه وقت خودت توانستی انتظار بکشی و اینچنین است که موتمن، بهترین تک لحظه را در بطن روایتش، خلق می کند. می توانم این طور کلامم را به پایان ببرم و در این باره بنویسم که در سینمایی که شب های روشن به آن تعلق دارد و در کلیتش شاهد گرایشات شبه مولفه گرا هستیم، از اوج و فرود های حتی معمول فرم کلاسیک یا نوین، هم شاید خبری نباشد. مسئله ای که عقیقی و موتمن در جریان پلات (پیرنگ) این فیلمنامه هم با آن مواجه بوده اند و راهکارهایی را به درستی یافته اند و با ذکر مثال هایی که در  این متن آورده ام ما را رهنمون می کنند به  اینکه قدرت صنایع بدیعی که با علاقه به آن پرداخته اند و سر و شکلش بخشیده اند، چقدر در توانایی بیدارسازی خاطره احساسی مخاطب بر پرده بزرگ سینما نقش دارد. ضمنا از آنجا که فیلم به تشریح مکانیزمی درون نگر از چگونگی بسط درونی شریفترین ابعاد انسانی از رابطه ذهنی و احساسی زن و مرد در بطنی سرشار از مولفه پنهان فرا واقعی ادبیات انسانی و این نوول دوران جوانی داستایوفسکی (کاوش یک به یک لایه های شخصیت و مضمون محتمل کردن گرایشات خیالی به واقع گرا) به دور از رویکرد های جزء بین و ساده انگارانه جنسی و روانشناسی تحلیلی مصنوعی و جامعه شناسی پرداخته، پس گزافه نیست اگر بگویم شب های روشن، فیلم نفس گیری است. نفس گیر به معنای واقعی کلمه...
 

نظر شما