موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

معمای عراق

روزنامه شرق، سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۲ - ۱۵ شوال ۱۴۲۴ - ۹ دسامبر ۲۰۰۳

علیرضا باقری ده آبادی: مردم آمریکا قریب ۳۰ سال است که با یک عادت دیرینه اما تلخ انس گرفته اند. آنها هرگاه ارتش این کشور در خارج از مرزهای ایالات متحده وارد مأموریت می شود، ناگهان مجبورند خود را مقابل پنجره شکسته ویتنام بیابند که هیچ منظره زیبا و امیدبخشی از پس آن مشاهده نمی کنند. اما واقعیت این است که اگرچه خاطره ویتنام به دلیل فتوحات اخیر آمریکا و بر اثر سرعت پیروزی های اولیه در حال رنگ باختن است؛ ولی اهمیت آن در تاریخ آمریکا به حدی است که با گذشت ۳۰ سال از این واقعه، هنوز «معمای ویتنام» حتی میان اندیشمندان جهان و مردم آمریکا به صورت یک تراژدی بی پایان باقی مانده است. به طوری که به گفته جان مکین دیپلمات ارشد آمریکایی تمام سیاست خارجی ایالات متحده در سه دهه گذشته از درون همین واقعه مشاهده می شود.
در این ارتباط به دلیل ابعاد واقعه مذکور عده ای بر این عقیده هستند که اگر آمریکا به راستی رسالت دفاع از آزادی و آرمان انسانی را در آن بخش از جهان در نظر داشته، کشته شدن قریب ۵۰ هزار نفر از سربازان این کشور و زیان های مالی مرتبط را باید موجه دانست. اما بسیاری دیگر بر خلاف نظر فوق، معتقدند که کشته شدن دو میلیون نفر از مردم ویتنام و تلفات آمریکا در درگیری درازمدت ویتنام آن هم با این تعداد زیاد و بدون هیچ نتیجه ای هرگز قابل توجیه نیست. اما صرف نظر از این موضوع جنگ ویتنام به لحاظ ژئوپلتیکی هنوز جای بحث دارد. از این زاویه عده ای ورود آمریکا به ماجرای ویتنام را با بازی «دومینو» قابل تطبیق می دانند. براساس این قاعده آمریکا پیش از ورود به ویتنام گمان می کرد اگر بتواند یک مکان حتی بسیار کوچک را در این کشور به تصرف درآورد، سقوط و شکست نقاط اطراف نیز حتمی است. همچنین از زاویه دیگر برخی تحلیلگران معتقدند مأموریت آمریکا در ویتنام هیچگاه قرار نبود به آن وسعت گسترش یابد. به طوری که آنها برای اثبات این مسئله به یک نمونه تاریخی اشاره می کنند. بدین نحو که اختلاف نظر ایجاد شده بین نیروهای فاتح جنگ جهانی دوم بر سر اشغال شهر مونیخ ناشی از این بود که مردم این شهر بارها در برابر ارتش نازی مقاومت کرده و تلفات جانی داده بودند و به همین دلیل برخی متفقین با اشغال این شهر مخالفت نشان می دادند. اما سرانجام آمریکا برای رفع غائله و اختلاف پیش آمده، این شهر را اشغال کرد. از همین رو برخی تحلیلگران معتقدند شاید هدف آمریکا در ویتنام نیز از همان ابتدا فرونشانی غائله بوده است که به مرور زمان به آن درجه از گستردگی رسید که در تاریخ آمریکا برای همیشه از آن به عنوان یک حادثه تلخ یاد می شود.
در این رابطه هنگامی که پل برمر حاکم غیرنظامی آمریکا در عراق از سوی کاخ سفید برای پاره ای از مذاکرات به واشنگتن فرا خوانده شد بسیاری از تحلیلگران این اقدام کاخ سفید را در راستای عقب نشینی آمریکا از مواضع قبلی خود یعنی ادامه اشغال نظامی عراق ارزیابی کردند. اما با گذشت چند ساعت از این موضوع دونالد رامسفلد وزیر دفاع آمریکا در یک موضع گیری رسمی اعلام کرد این کشور هیچ برنامه ای برای خروج از عراق ندارد و در آخرین ملاقات انجام شده میان تونی بلر و جورج بوش مهمترین خبری که برای این عده از تحلیلگران تقریباً غیر منتظره می نمود، توافق این دو کشور برای ادامه حضور نظامی در عراق دست کم تا سال ۲۰۰۶ بود. بدین ترتیب آنها که گمان می کردند این بار نیز «صحرا های تفتیده عراق به اندازه جنگل های وحشی ویتنام» برای آمریکا مصیبت بار خواهد بود، یا باید مدت زمان بیشتری را برای تحقق این پیش بینی به انتظار بنشینند یا باید با این واقعیت هر چند کوتاه مدت کنار بیایند که مقامات کاخ سفید با در پیش گرفتن استراتژی جدید در عراق، به دنبال محکم کردن مواضع گذشته خود هستند. به هر حال در خصوص هر دو دیدگاه فوق که در روزهای اخیر منشاء تحلیل های متفاوت گردیده، توجه به نکات زیر دارای اهمیت است.
کسانی که به هر دلیل تمایل دارند صحنه عراق را با ویتنام مقایسه نمایند و نهایتاً به این نتیجه برسند که آمریکا دیر یا زود با وضعیتی کم و بیش مشابه یا به نظر برخی از آنها در شرایط بدتری آنجا را ترک خواهد کرد، باید به چند مسئله مهم که می تواند سطح تحلیل را ارتقا دهد توجه کنند. نخست اینکه بحران عراق از نظر تعداد بازیگران فعال و رسمی حاضر در میدان به هیچ وجه قابل مقایسه با ویتنام نیست. به طوری که اگر در ویتنام جنوبی کشورهایی چون لائوس، ویتنام شمالی، کامبوج و از همه مهمتر ابرقدرت سابق شرق عملاً این کشور را در برابر آمریکا حمایت می کردند؛ در عراق دست کم خیال آمریکا از این مسئله راحت است. از سوی دیگر تعداد تلفات آمریکا اگرچه در مقایسه با مدت مشابه در ویتنام، از تعداد بیشتری برخوردار است اما با توجه به تعداد نظامیان آمریکایی در ویتنام که بالغ بر ۴۰۰هزار نفر بودند و مقایسه آن با عراق که قریب ۱۵۰هزار نفر را شامل می گردند؛ به نظر نمی رسد این قیاس با توجه به متفاوت بودن اهداف مأموریت نظامی آمریکا در این بخش از جهان و تغییر شرایط بین المللی صحیح باشد. همچنین از این واقعیت نیز گریزی نیست که در شرایط حاضر برخلاف ماجرای ویتنام، آمریکا نه تنها هم اکنون در عراق تنها نیست بلکه از برخی همراهی های داخلی و رسمی نیز در عراق بهره مند است. در این رابطه جلال  طالبانی رئیس سابق شورای حکومتی عراق در یکی از آخرین اظهارات خود در زمینه مسایل عراق اعلام داشت: «به رغم عجله آمریکا برای خروج نیروهای خود از عراق، ما در حال حاضر(به دلیل مسایل امنیتی) نمی توانیم از آمریکا چنین در خواستی نماییم. این مسئله حداقل دستاوردی که برای آمریکا به ارمغان خواهد آورد، ایجاد دلگرمی نسبت به ادامه کار و حضور بیشتر سیاسی- نظامی در عراق است که تصمیم کاخ سفید و توافقنامه اخیر شورای انتقالی عراق با پل برمر جهت ادامه حضور نیروهای آمریکایی در عراق نیز موید همین مطلب است.هنگامی که شورای حکومتی عراق تشکیل شد یکی از مشکلات اساسی این شورا وسعت اختیار حاکم آمریکایی در آن بود. به طوری که به اعتقاد برخی منتقدین واگذاری حق وتو به او عملاً شورای انتقالی را با انفعال مواجه می ساخت. در این ارتباط هرچند آمریکا از این اختیار استفاده آشکار و رسمی نکرد، اما آنگونه که منابع خبری در همان ابتدای تأسیس این شورا گزارش دادند، ورود این نهاد به مسایل امنیتی خصوصاً در ارتباط با حضور نیروهای ائتلاف در عراق تلویحاً جزو خطوط قرمز محسوب می شد که اقدام به آن ممکن بود هرگونه تصمیم گیری را با وتوی آمریکا مواجه نماید.اما با تغییرشرایط در عراق که به سرعت در حال تبدیل شدن به یک بحران است؛ به نظر می رسد آمریکا از راهبرد قبلی خود در خصوص عملکرد شورای انتقالی، تا حدود زیادی فاصله گرفته که نمونه بارز آن مخالفت شورای انتقالی با اعزام نیروهای ترکیه به عراق به رغم تمایل شدید آمریکا به این کار بود. این مسئله که در واقع بیانگر ورود شورا به مسایل امنیتی است، هر چند به گفته جورج بوش می تواند نشان دهنده یک «رویکرد مثبت» از سوی آمریکا در مورد تحولات عراق محسوب شود ولی شواهد زیادی وجود دارد که این چرخش استراتژیک را از سوی آمریکا الزامی می کند. به طوری که گذشته از بحران در مسایل امنیتی عراق، ناکامی شورای حکومتی عراق در فرونشاندن مشکلات داخلی، نزدیک شدن به ضرب الاجل سازمان ملل برای تدوین قانون اساسی و برگزاری انتخابات در جامعه ای که بیش از۶۰ درصد آن را شیعیان تشکیل می دهند؛ ایالات متحده را مجبور به تغییر از راهبرد نظامی به سیاسی کرده است. از همین رو پل برمر در مأموریت جدید خود مجبور است از این پس هماهنگی و رایزنی در زمینه تحولات عراق را به جای پنتاگون بیشتر با وزارت امور خارجه آمریکا انجام دهد.
بدیهی ترین گمانه ای که صرف نظر از مطالب فوق درخصوص تغییر راهبرد آمریکا در عراق وجود دارد؛ مسئله انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است که سناتور ادواردکندی در مصاحبه اخیر خود با شبکه خبری بی بی سی، اظهار امیدواری کرده بود بوش به خاطر منافع شخصی چنین کاری نکند و به این منظور روند انتقال قدرت را در عراق تسریع نکرده باشد. موضوعی که هم اکنون کاندیداهای حزب دموکرات را واداشته تا در فضایی کاملا آماده بر حجم و وسعت تبلیغات خود علیه حزب رقیب بیفزایند. هر چند که به نظر می رسد بزرگترین تبلیغات روانی جمهوریخواهان برای خنثی سازی این حرکت این بود که جورج بوش را مجبور کردند به عنوان نخستین رئیس جمهور یک کشور خارجی، وارد نا آرام ترین شهر جهان یعنی بغداد شود و در میان سربازان آمریکایی مراسم سنتی صرف بوقلمون را اجرا کند. بدون تردید در شرایط حاضر بر کسی پوشیده نیست که جورج بوش برای اقامت یک دوره چهار ساله دیگر در کاخ سفید باید توجیه مناسبی را برای افکار عمومی خسته و نگران آمریکا ارائه نماید. مضافاً به اینکه دولتمردان این کشور بر اساس تجربه ویتنام به خوبی می دانند که برای پیشبرد یک هدف نظامی تا چه اندازه باید به افکار عمومی اتکا کرده و در صورت لزوم آن را اقناع نمایند. از همین رو شاید درک یک تفاوت تاریخی در این زمینه خالی از اهمیت نباشد.
اگر بیل کلینتون رئیس جمهور سابق آمریکا در سال ۲۰۰۰ و پس از ۲۸ سال توانست به ویتنام سفر نماید، بوش فقط چند ماه پس از فتح بغداد به آن کشور رفت. هر چند که این دو سفر با اهدافی کاملاً متفاوت انجام شد اما بیل کلینتون تنها هنگامی قدم به ویتنام گذارد که رئیس جمهور آن کشور از او و جمع زیادی از اعضای کنگره آمریکا دعوت رسمی به عمل آورد. موضوعی که در خصوص سفر جورج بوش به بغداد کاملا متفاوت بود. چراکه او برای این سفر محرمانه، ظاهراً لازم نبود از کسی در عراق اجازه بگیرد و این موضوع در واقع اوج تفاوت میان ویتنام و عراق را می رساند که بدون تردید تاثیر به سزایی در کنترل و جهت دهی افکار عمومی داخل آمریکا دارد.
به رغم مطالب فوق، هم اینک بخش مهمی از نگرانی عمده مردم آمریکا و با درجه ای خفیف تر،مقامات این کشور،این موضوع است که به دلیل تشدید حملات به نیروهای آمریکایی و همچنین گسترش بحران، تجربه تلخ شکست و فروپاشی حکومت سایگون در مقابل نیروهای ویت کنگ در اوایل دهه ۱۹۷۰ در عراق نیز رخ دهد و از همین رو تلاش مضاعفی آغاز شده تا با انتقال قدرت به مردم، ضمن اینکه آمریکا چنین تاوانی را در عراق نپردازد بلکه این جمله پل برمر که پس از آخرین رایزنی با مقامات کاخ سفید آن را اعلام داشت در مطلوب ترین وضعیت تحقق یابد.
چندی پیش پل برمر حاکم آمریکایی عراق در مصاحبه با یکی از شبکه های تلویزیونی و به مناسبت تغییر راهبرد کشورش برای انتقال سریع تر حکومت به مردم عراق، اعلام داشت: پایان اشغال عراق به معنای پایان حضور آمریکا در عراق نیست و حضور نظامی این کشور در عراق با توافقی که در آینده با دولت جدید به دست خواهد آمد، همچنان ادامه خواهد یافت!

نظر شما