سیاست خارجی:هرج ومرج - سیاست داخلی: قرارداد
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

سیاست خارجی:هرج ومرج - سیاست داخلی: قرارداد

روزنامه شرق پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۲ - ۱۶ شوال ۱۴۲۴ - ۱۱ دسامبر ۲۰۰۳
 

فهم جوهره سیاست خارجی آمریکا و متعاقب آن، ارزیابی «تعدد معنایی» از چرایی اهداف و چگونگی عملکرد این کشور در پهنه گیتی، بایسته هایی را طلب می کند. آنچه به تحلیل ها غنای تئوریک، پویایی تاریخی، شمولیت زمانی و از همه ارزشمندتر ، عریانی ایدئولوژیک اهدا می کند محققاً توانایی در وقوف و پذیرش تفاوت ها است. غوطه وری ایدئولوژیک در حیات خارجی آمریکا و استنباط تک بعدی لزوماً منجر به این می شود که «گیجی ادراکی» در رابطه با سخنان و استدلال های تصمیم گیرندگان آمریکایی و «مغالطه کند و کاوی» در بیان و تفسیر عملکردهای رهبران آمریکایی شکل بگیرند. رئیس جمهور آمریکا در دو حیطه متفاوت فعالیت می کند و تصمیمات او با توجه به این واقعیت شکل می گیرند که افرادی که متاثر از اقدامات او می شوند در شکل کلی آن متمایز هستند.هر حیطه الزامات خاص خود، چارچوب های متناسب عملیاتی، مخاطبان مخصوص خود و از همه مهم تر رویه ها و دستورات کاری ویژه خود را دارد. حیطه های فعالیتی روسای جمهور آمریکا عبارت از حیطه بیرونی و حیطه درونی هستند: تاثیر پذیران هر حیطه متمایز هستند و در نتیجه چگونگی و ماهیت سیاست های رئیس جمهور هم به تناسب متفاوت است. این بدان معنا نیست که فضای خارجی و فضای داخلی از هم مجزا هستند و هیچ گونه ارتباطی با هم ندارند. بر عکس، دوحیطه در یک رابطه اندام وار درگیر هستند، این تنیدگی دو حیطه در حضور نیروهای مخالف جنگ عراق در خیابان های واشنگتن دی سی به وضوح تجلی یافت.برای درک مبسوط تر اقدامات و ارزش های ساکن کاخ سفید که تحلیل های معطوف به واقعیات و بری از جزم گرایی ایدئولوژیک در بطن آن امکان پذیر می گردند، توجه را باید به حیات این دو حیطه معطوف ساخت.

حیطه خارجی: محیط خارجی عملکرد رئیس جمهوری آمریکا، صحنه گیتی است. یکصد و نود و یک عضو سامان ملل در پهنه گیتی به تعامل با یکدیگر مشغول هستند که در بستر این تعاملات است که همکاری ها و جنگ ها شکل می گیرند. جدا از حوزه زمانی و مکانی و به عبارت دیگر در طول تاریخ، کشورها بدون توجه به ماهیت سیستم سیاسی داخلی و قدرت آنان همیشه در چارچوب یک اصل همیشگی، تغییر ناپذیر و واحد با یکدیگر به تعامل پرداخته اند. اصل نظم دهنده روابط بین کشورها در صحنه گیتی «هرج و مرج» است. هرج و مرج بدان معنا است که نهاد و یا ساختاری جهانی وجود ندارد که تخطی را مانع گردد و احترام به حقوق دیگر بازیگران را ملزم سازد. در چنین فضایی حاکمیت با «زور» است. واحدهای سیاسی در رابطه با زور خود سیاست های خارجی را شکل می دهند و اهداف را به تناسب زور خود انتخاب می کنند. چین کمونیست، تبت را به تصرف درآورد چون از زور بیشتری نسبت به حکام تبت برخوردار بود. شوروی، اروپای شرقی را به زیر سلطه گرفت چون قدرتمند تر بود. فرانسه در لبنان و انگلستان در هندوستان، زور را به نمایش گذاشتند. کشورها در رابطه با هرج و مرج است که می بایستی به سیاست های خود حیات دهند.

حیطه داخلی: فضای درونی نقش آفرینی رئیس جمهو ر آمریکا، داخل آمریکا است. در این محیط عناصر تاثیرگذار به رفتار او و ارزش های حاکم بر شکل گیری سیاست های او از هستی متفاوتی در مقام مقایسه با صحنه خارجی برخوردار است. در صحنه داخلی، رئیس جمهور می بایستی با توجه به معیارهای متفاوت رفتار کند. در گستره داخلی، «قانون» حکمفرما است. این بدان معنا است که رئیس جمهور می بایستی در چارچوب قوانین مستقر در کشور تصمیم گیری کند. در جایی که قانون حکمفرما است، یک کلیت همه گیر وجود دارد که نادیده انگاشتن جوهره قوانین را مجازات و اطاعت از قوانین را اجتناب ناپذیر می سازد. در چنین فضایی تعاملات بین رئیس جمهور و دیگر بازیگران براساس حاکمیت «قرارداد» است. در صحنه  خارجی تعامل بین بازیگران براساس «زور» است. در جایی که قرارداد شکل دهنده روابط است ضرورت توجه به منافع طرفین الزامی است چون تنها در جهت تامین منافع متقابل است که اصولاً نیاز به قرارداد است.در فضایی که زور هستی بخش تعاملات است، بازیگر قدرتمند فقط درصدد تامین منافع خود است و دراین مسیر از هر وسیله و ابزاری استفاده می کند. در صحنه داخلی، رئیس جمهور آمریکا موظف به رعایت حقوق بشر و آزادی های مردم است چون قانون حکم می کند اما در صحنه خارجی حقوق بشر و دموکراسی  تنها «ابزاری» هستند برای اینکه آمریکا بهتر بتواند منافع خود را در رابطه با دیگر بازیگران تامین کند.

حال با درک این تمایز در دو حیطه، محققاً این امید شکل می گیرد که بتوان تصویری از سیاست  خارجی آمریکا ترسیم کرد که با توجه به واقعیات حاکم بر جهان باشد. آمریکا در صحنه خارجی براساس معیاری رفتار می کند که بسیار متفاوت با معیارهای حاکم بر عملکرد داخلی است. باید درک شود که در طول تاریخ تمامی قدرت ها از آتن در ۵۰۰ قبل از میلاد تا آمریکا در عصر هژمونی، همگی در راستای تامین منافع ملی در شکلی که رهبران آنان تعریف کرده اند به رفتارهای خود حیات داده اند. با توجه به این واقعیات است که تناقضات ارزشی حاکم بر رفتار رئیس جمهور آمریکا در صحنه داخلی و خارجی می بایستی به تحلیل گرفته و درک شوند وگرنه «برهوت کندوکاوی» که امروزه در بین تحلیلگران سیاست خارجی آمریکا حاکم است به وجود می آید.

نظر شما