نفرت از غرب
روزنامه شرق، شنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۲ - ۱۸ شوال ۱۴۲۴ - ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳
مترجم احد البرز: چرا اسلامگرایان، غرب را دشمن اصلی خود گرفته اند؟ برنارد لوئیس استاد ممتاز دانشگاه پرینستون در آمریکا و متخصص تاریخ میانه اسلام، امپراتوری عثمانی و نیز خاورمیانه معاصر به این پرسش در نوشتار زیر پاسخ می دهد.
اسلام یکی از دین های بزرگ جهان است که توانست راهی پیش پای انسان های ماتم زده و مفلوک بگشاید و کرامت شان بخشد.به انسان هایی از نژادهای گوناگون آموخت که با یکدیگر برادرانه رفتار کنند، و به افراد با باورهای متفاوت یاد داد که با نوعی رواداری متقابل در کنار هم به سر برند. تمدنی بزرگ پدید آورد که به مسلمانان و غیرمسلمانان امکان داد تا اثری سودمند و نوآورانه از خود بر جای گذارند، و در پرتو سازندگی هایش میراث بشر را پر بارتر ساخت. لیکن مسلمانان نیز همچون پیروان ادیان دیگر دوره هایی تاریک داشته و احساساتی از نفرت و خشونت به برخی پیروان خود القا کرده اند. از بخت بد، ما اینک با یکی از آن دوره ها رو به رو هستیم: دوره ای که بخشی از مسلمانان در آن به سر می برند و نفرت و کین آنها بیش از هر کس ما را نشانه گرفته است. چرا نباید ابعاد این مسئله را بیش از آنچه هست بنماییم. زیرا اولاً جهان اسلام در نفی غرب به هیچ وجه همصدا و همزبان نیست و تنها کشورهای اسلامی جهان سوم نیستند که با ما دشمنی می کنند. ثانیاً هنوز شمار زیادی و چه بسا در بعضی جاها اکثریتی از مسلمانان ارزش های بنیادی و تمایلات اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی مشترک با ما دارند . غرب هنوز حضور فرهنگی، اقتصادی و دیپلماتیک قابل ملاحظه ای در کشورهای اسلامی دارد و برخی از این کشورها حتی هم پیمان غرب به شمار می روند. با این همه، بی گفت وگو است که نفرت از آمریکایی ها نیز بالا می گیرد و این مایه نگرانی و سردرگمی آنهاست.اغلب، این کینه از حد مخالفت و ناسازگاری فراتر می رود و مبارزه علیه پاره ای منافع، پاره ای اقدامات، پاره ای سیاست ها و حتی برخی کشورها را به دنبال می آورد و به نفی منظم تمدن غربی تغییر شکل می دهد و بیش از آنکه عملکرد آن را نکوهش کند ماهیت، اصول و ارزش هایی که این تمدن بدان اقرار می کند و به کار می بندد را مردود می شمارد. این اصول و ارزش ها در واقع به شدت زیانبار تلقی می شود و کسانی که به ستایش از آنها برمی خیزند یا این اصول و ارزش ها را می پذیرند به چشم «دشمنان خدا» نگریسته می شوند.عبارت «دشمنان خدا» بی شک برای یک ناظر بیرونی خیلی عجیب به نظر می رسد. درک این که خدا دشمنانی داشته و برای شناسایی و از میان برداشتن شان نیازمند کمک کسانی باشد دشوار است. اما این سخن چندان هم عجیب نیست. مفهوم دشمنان خدا به زمان باستان و حتی پیش از آن باز می گردد. این عبارت را در عهد عتیق و عهد جدید به اندازه قرآن می توان یافت. در اسلام مبارزه نیک و بد، از همان آغاز، بعد سیاسی و حتی نظامی پیدا کرد. فراموش نکرده ایم که حضرت محمد چون بنیانگذاران دیگر ادیان تنها یک پیامبر و یک رهبر معنوی نبود بلکه رئیس حکومت و سرباز نیز بود. مبارزه او مبارزه سیاسی و نظامی بود. اگر کسانی که برای اسلام می جنگند و «در راه خدا» به جهاد می روند این کار را برای خوشنودی خدا می کنند پس دشمنان و مخالفان آنان با خدا می جنگند. و چون خدا حاکم و فرمانروای مطلق است و پیامبر و پس از او خلفا را در کنار خود دارد بنابراین خدا به عنوان بالاترین مقام، فرمانده ارتش نیز هست. این نیروی مسلح سپاه خداست و دشمن آن دشمن خداست. وظیفه سربازان خدا این است که دشمنان خدا را هر چه سریع تر به همان جایی بفرستند که خدا عقوبت شان خواهد داد.پرسش اساسی که هم اکنون ذهن رهبران سیاسی غرب را به خود مشغول کرده است شاید به صورت زیر قابل طرح باشد: آیا اسلام، از نوع بنیادگرایانه و غیربنیادگرایانه اش، یک تهدید برای غرب به شمار می رود؟ به این پرسش خیلی ساده چند پاسخ داده شده است که آنها هم بسیار ساده اند و ممکن است ما را به اشتباه اندازند. براساس یک دیدگاه فکری، در غرب اسلام و بنیادگرایی اسلام جانشین اتحاد شوروی و جنبش کمونیستی شده اند و از این پس بزرگ ترین خطر برای غرب و ارزش های آن به شمار می روند. یک مکتب فکری دیگر بر آن است که مسلمانان از جمله تندروترین بنیادگرایان، انسان های نیک و پاسدار دین و شیفته صلح و دوستی اند که برخی شان در نهایت به دلیل آن همه جور و ستمی که ما غربیان روا داشته ایم به پا خاسته اند. ما آنها را دشمن می داریم زیرا به لحاظ روانی نیازمند یک دشمن هستیم تا او را جانشین اتحاد شوروی کنیم.
این دو دیدگاه در برگیرنده بخشی از حقیقت اند و هر دو به طرز خطرناکی نادرست. اسلام به خودی خود دشمن غرب نیست و شمار روز افزونی از مسلمانان در گوشه و کنار جهان آرزومند تعمیق روابط اسلام و غرب و توسعه نهادهای دموکراتیک در کشورهای خودشان هستند. با این حال، شمار قابل ملاحظه دیگری _ به ویژه آن دسته که ما «بنیادگرا» می نامیم و غیر این ها _ سر ستیز دارند و خطرناکند، نه به این دلیل که ما به یک دشمن نیاز داریم بلکه از آن رو که واقعاً چنین هستند.
در سال های اخیر، شاهد دگرگونی نگرش و در نتیجه روش در میان مسلمانان بوده ایم. برخی همچنان به غرب و پیشرو کنونی آن، ایالات متحده، به دیده دشمن اسلام و بزرگ ترین مانع در برابر حاکمیت دوباره دین و قوانین الهی در جهان اسلام و پیروزی نهایی عالمگیر می نگرند. از دیدگاه ایشان از راه دیگری جز جنگ بنیان افکن برای تحقق بخشیدن به دستورات خداوند آن گونه که خودشان می فهمند وجود ندارد.
برخی دیگر در عین حال که مسلمانانی راستین اند و از کاستی های جامعه مدرن غربی آگاهی دارند، شایستگی های آن را نیز درک می کنند: کنجکاوی سیری ناپذیرش و شوق دانستنش که دانش مدرن و فنون را پدید آورده، و دلبستگی اش به آزادی که شکوفایی دموکراسی های امروزی را ممکن ساخته است. اینان در همان حال که به باورها و فرهنگ شان دلبستگی دارند می خواهند برای مشارکت در برپایی جهانی بهتر و آزادتر با ما همراه شوند.و سرانجام دسته سوم که اگر چه غرب را دشمن قسمت خورده خود و منشاء تمام بدی ها می دانند، قدرت آن را هم در نظر می گیرند و به نوعی مصالحه می کوشند تا خود را برای نبرد نهایی بهتر آماده کنند. خرد حکم می کند که دو دسته دوم و سوم را در نیامیزیم و یکی ندانیم.
منبع: LHistoire
نظر شما