مرحله سوم جنگ در عراق
روزنامه شرق، شنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۲ - ۱۸ شوال ۱۴۲۴ - ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳
ترجمه مهرداد میردامادی: به راستی در سامرا چه اتفاقی افتاد؟ بر طبق اظهارات سخنگوی نظامی ایالات متحده شبه نظامیان فدائیان صدام عملیات کمینی بر علیه ستونی از نیروهای متحد انجام دادند که این حملات با تلفات بی سابقه و ویرانگر دشمن دفع شد.
آمار رسمی تلفات «نظامیان دشمن» در برخورد روز یکشنبه در این شهر شمال غربی بغداد ۵۴ کشته، ۲۲ زخمی و یک اسیر بوده و در مقابل، ۵ نفر از نیروهای آمریکایی زخمی شدند. این آمار جداً غیرعادی است. در بیشتر برخوردهای نظامی شمار مجروحان معمولاً از تعداد کشته ها بیشتر است. در وضعیت تیراندازی شدید متقابل بین طرفین انتظار می رود که تعداد تلفات نیروهای آمریکایی به نسبت بالاتر از این باشد. اما در این میان حداقل یک روزنامه آمریکایی هیچ شکی در مورد آمار ارائه شده ندارد؛ سامرا «پیروزی» بزرگی بود.اما گزارشات غیررسمی داستانی متفاوت را حکایت می کند، بیشتر کسانی که در این برخورد کشته شدند غیرنظامی بودند. یک مغازه دار می گوید وقتی به سربازان آمریکایی حمله شد آنها هم شتابزده و سراسیمه و در تمامی جهات شروع به تیراندازی کردند، «وقتی دیدم دو غیرنظامی بر اثر تیراندازی آنها کشته شدند آن قدر عصبانی شدم که اگر تفنگ داشتم خودم به آمریکایی ها حمله می کردم.» شاهد دیگری هم که از مأموران پلیس سامرا بود همین حکایت را نقل می کند. از بین ۵۴ کشته ۸ نفر نظامی و باقی غیرنظامی بودند.
از حادثه سامرا چه می توان فهمید؟ آیا شاهکار بزرگ ساخته دست آمریکا بود؟ قتل عام بی گناهان بود؟ یا حادثه ای معمول اما خونبار و پیچیده که واقعیت آن هیچگاه بر کسی روشن نخواهد شد؟
پرسش های مشابهی را می توان در ابعادی کلی تر در مورد کاری که ایالات متحده و نیروهای متحد آغازگر آن بودند نیز مطرح ساخت: چه کسی پیروز خواهد شد، آیا از ابتدا صحیح بود، آیا همین راه باید طی می شد. مشاهده تصویری کلی و روشن از آنچه در عراق می گذرد بسیار دشوار است چرا که فضای حاکم پیوسته با ادعاهای متناقض غبارآلود می شود. با این وجود با توجه به تحولات پرشتاب و غیرقابل پیش بینی داشتن تصویری روشن و دقیق بیش از همیشه لازم و ضروری است.
دولت های ایالات متحده و بریتانیا مانند سخنگوی نظامیان آمریکا همچنان مصر هستند که برنامه و پروژه کلی عراق همچنان در حال طی کردن مسیر است و روند خود را طی می کند. جک استراو وزیر امور خارجه بریتانیا در بازگشت از سفر بغداد، هفته پیش در مجلس عوام دیدگاه نوعاً خوش بینانه و نویدبخشی را عرضه کرد. وی اظهار داشت «به رغم حملات تروریستی پیشرفت امور در عراق خوب است. تا ژوئن ۲۰۰۴ دولت موقت منتخب مستقر خواهد شد. تا پایان سال ۲۰۰۵ عراق قانون اساسی جدیدی خواهد داشت... و انتخابات سراسری برگزار خواهد شد.» استراو در ادامه افزود: «نیروهای متحد در حال بنیاد نهادن عراقی آزاد، مرفه، دموکراتیک و باثبات هستند.»
این دیدگاه و نظر به شدت مورد مناقشه است. در مقابل عمدتاً در بین نیروهای چپ اروپایی که نظرات و دیدگاه آنها عمدتاً منتج از گزارش رسانه ها بوده و ریشه در واقعیات جوامع عرب و مسلمان دارد، این استنباط شکل گرفته که نیروهای متحد از ابعاد مختلف اشتباه محاسباتی کرده اند و اکنون در وضعیتی گیر افتاده اند که نه قادرند و نه می خواهند به بدی آن اذعان کنند.
بر طبق تحلیل این گروه وضعیت امنیتی به هیچ وجه تحت کنترل نیروهای متحد نیست و چشم انداز روشنی نیز برای تقویت این نیروها از جانب کشورهای دیگر به چشم نمی خورد. به واسطه بی لیاقتی و وحشت سربازان و نظامیان، در سامرا و جاهای دیگر نیروهای متحد در مبارزه برای همراه کردن «قلوب و افکار» مردم عراق با خود شکست خورده اند. تصمیم تعجب آور ماه گذشته برای سرعت بخشیدن به انتقال قدرت سیاسی بیش از آنکه بازتاب توجه واشنگتن به استقلال و آزادی رأی برای عراقی ها باشد یا اساساً اعتمادی به کارایی طرح جدید وجود داشته باشد، در واقع عمل سیاسی شتاب آلودی است که انگیزه و محرک آن محاسبات و معادلاتی است که برای انتخاب مجدد بوش صورت گرفته است. نزد این گروه استدلال آن است که شکست سیاست نیروهای متحد در عراق امری حتمی است و آنچه نامشخص است زمان شکست است، پس از آن مردم عراق مجدداً به حق قانونی حاکمیت بر خود می رسند.
حقیقت امر آن است که این روزها ایالات متحده و بریتانیا بیش از پیش به اشتباهات خود و مشکلات بغرنجی که فراروی آنان قرار دارد اذعان می کنند. این امر نه فقط در اعترافات جی گارنر کارگزار مخلوع آمریکا در عراق، در بازی«گفته بودیم که» وزارت امور خارجه با پنتاگون، یا در اظهارات صادقانه جرمی گرین استاک فرستاده مبادی آداب بریتانیا، که در اعتراف لندن و واشنگتن به بسیار مشکل و دشوار بودن شرایط عراق دیده می شود.
زمانی که ایالات متحده و بریتانیا بر این نکته تاکید دارند که صرفاً قصد «حمله و عقب نشینی» نداشته اند، درست می گویند. روشن است که اگر دولتی مستقل در عراق حکومت را به دست بگیرد باز هم شماری از این نیروها در عراق باقی خواهند ماند. اما این نکته نیز روشن است که نیروهای متحد در عین حال به دنبال راهی برای خروج از عراق هستند یا حداقل به دنبال آن هستند که زمانی برای خروج تعیین شود، آنها می خواهند کشته شدن نیروها و حملات هر روزه و پرهزینه ای که هر روز بر علیه آنان صورت می گیرد متوقف شود. آنها می خواهند این درد سیاسی را تسکین دهند.
دقیقاً در این نکته است که به نظر می رسد هدف نیروهای متحد ومخالفان آنان با یکدیگر انطباق پیدا می کند. اکنون پیامی که از جهان بیرون به عراقی ها می رسد آن است که مرحله سوم پس از خود جنگ و دوران پس از آن در حال آغاز است: دوران پس از اشغال. این مرحله جدید، اگر زودتر اتفاق نیفتد، آن گونه که جک استراو پیش بینی می کند ژوئیه آینده واقع خواهد شد. در آن زمان عراقی ها جهت اصلی امور مربوط به کشورشان را خود تعیین می کنند.
پس دیگر مسئله جنگ، اشغال یا حتی عقب نشینی نیست. مسئله اساسی آن است که کدام بخش از مردم عراق حکومت را در دست خواهند گرفت، چگونه این کار انجام خواهد شد و میزان مشروعیت آن چه خواهد بود. در این مرحله یک انتخاب وجود دارد: خودگردانی یا خود ویرانگری.اکنون منازعات سیاسی رو به افزایش است اعضای شورای حکومتی منسوب آمریکا در حال مانور برای در اختیار گرفتن قدرت در آینده عراق هستند، چه دولتی انتقالی بر سر کار آید و چه دولتی منتخب و بدین ترتیب است که از تصمیم خود برای استعفای دسته جمعی عدول کردند.
رهبری شیعه که نمایندگی اکثریت جمعیت را بر عهده دارد به خصوص با اصرار بر «خصیصه اسلامی» قانون اساسی و رهبری جدید کشور توان سیاسی خود را محک می زند. مثل همیشه این قضیه هم روشن است که کردهای شمال هیچگونه ترتیبات سیاسی را که بخواهد خودمختاری قابل توجه آنان را خدشه دار کند نمی پذیرند.
از همه اینها گذشته مسئله مهم دیگر فداییان صدام در سامرا، مثلث سنی نشین، «بقایای حزب بعث» و همه نیروهای ملی گرا و جنگجویان مقاومت است که هیچگاه دخالت آمریکا در عراق را نپذیرفتند، همچنان با آن مخالف هستند و هیچ سازوکار پیشنهادی از جانب آمریکا را هم نخواهند پذیرفت. از نظر این نیروها دلیلی برای محروم شدن از قدرت تعیین کننده ای که در جریان جنگ و پس از آن به دست آورده اند وجود ندارد. از دید آنها خون و توانی که در این راه خرج کرده اند عمده ترین عامل در تسلیم و عقب نشینی آمریکا بوده است.
به رغم همه رویدادهای ۱۲ ماه گذشته این مرحله از بحران عراق خطرناک ترین مرحله خواهد بود. تصویر کلی از عراق تا آنجایی که می توان دید آینده ای نامطمئن و نامعلوم را به دست می دهد. هیچ تضمینی برای انتقال آرام قدرت، کسب مشروعیت و حکومتی دموکراتیک وجود ندارد. استمرار و افزایش نزاع های داخلی و پاشیده شدن بذر جنگ داخلی احتمالی ممکن است تنها میراثی باشد که بوش و بلر در عراق از خود بر جای می گذارند.
منبع:گاردین ۳ دسامبر ۲۰۰۳
نظر شما