آداب نگارش، ادب نگارش
روزنامه شرق، دوشنبه ۱ دی ۱۳۸۲ - ۲۷ شوال ۱۴۲۴ - ۲۲ دسامبر ۲۰۰۳
نسیم نجفی: 1 _ این نوشته به معنای دفاع از فیلم آدمک ها نیست، مراد نقد زبان نوشتاری «زگیل» و شیوه نقدی است که در آن دیده شد.
می گوییم فیلمسازانی آمده اند که از سینما تنها به گیشه آن می اندیشند. می گوییم فیلم هایی به سینما می آید که قصه هایشان و آدم های قصه هایشان، کوچک اند، محدوده اندیشه، کوچکی دارند و آدم هایی با دغدغه های پیش پا افتاده خلق می کنند. از گم شدن اهداف بزرگ و حل شدن اصول کار در روزمر گی ها حرف می زنیم. اما وقتی خود درباره آنها می نویسیم، وقتی قلم به نقد چنین فیلم هایی برمی داریم …
در واقع، قانونی که همواره در برخورد با هر عقیده، کار و هرچیز سطح پایین برقرار است، اینجا نیز پابرجاست؛ اینکه نقد هر پدیده سطح پایین، خطر پایین کشاندن منتقد را به همراه دارد اگر منتقد زبان نگارش خود برای توصیف آنچه دیده در نیابد . همانگونه که اگر محوری کلی حاکی از مشکلات اصلی فیلم برای نقد انتخاب نشود پرداختن به جزئیات نگارنده را در بند توضیح مسائل دست پایین و یا تمسخر آنان انداخته و خواندن مطلب را به اندازه دیدن همان موارد در فیلم برای خواننده دشوار و کسالت آور و مضحک می کند. مطلبی که چهارشنبه ۲۸ آبان با عنوان «زگیل» در همین صفحه برای فیلم آدمک ها نوشته شد سرانجامی این چنین داشت. جای تاسف است که چرا به جای بیان سر راست مشکلات فیلم، به نوشته لحنی تمسخر آمیز می دهیم و صرفاً با کلمات و جملاتی که در جمع دوستان به کار می بریم فیلم را مسخره می کنیم. در واقع احساسی که با دیدن چنین فیلمی به نویسنده دست می دهد تمام آن چیزی نیست که لازمه نوشتن اوست. چنین نوشته ای دم دست ترین راه رد ادعایش را برای خواننده باز می گذارد و آن، کافی نبودن دلایل او برای بیان مسایلی است که آنها را ایراد می داند. به طور نمونه، در نوشته مذکور نویسنده پس از آنکه از حضور «نفرت انگیز ترین شخصیت تاریخ سینمای معاصر جهان» سخن می گوید، چنین ادامه می دهد که این وجود نفرت انگیز؛ «یک وجود بیگانه یا یک دراکولا نیست، یک دختر معصوم است که زگیل قهرمان می شود و ولش نمی کند. این دختر که تا اواسط فیلم پسر است به شکل غیرقابل هضمی به شهاب حسینی احساس نزدیکی می کند و برای اینکه مزه معصومیت و پاکی را به او بچشاند عین کنه می چسبد بهش و ازش دور نمی شود.» این جملات برای خواننده این پرسش را باقی می گذارد که مگر حضور چنین شخصیتی در فیلم ایرادی دارد؟ مگر قرار دادن شخصیتی که به قول نویسنده مذکور «کنه» است در قصه اشکالی دارد؟ البته مسلماً نحوه شخصیت پردازی های فیلم برای چنین خشمی از سوی نویسنده آن مطلب کافی بوده است چرا که آنچه نوشته شده مشتی جملات ناشی از عصبانیت است. در جایی از مطلب، گفته شده: «حسینی هی پر طرف را باز می کند و می فرستدش پی نخود سیاه ولی عین یویو که گلوله اش برمی گردد طرف آدم، این دختره معصوم هم دوباره سر و کله اش پیدا می شود.»
نوع عکس العملی که شخصیت در فیلم نشان می دهد نمی تواند موردی برای اشکال تراشی به شمار آید چرا که فیلمساز نیت پرداخت چنین شخصیتی را داشته؛ آدم سمج و معصوم. اما اینکه نتوانسته از عهده اینکار برآید و چرایی آن، نکته ای است که مورد بحث قرار می گیرد. البته در فیلم هایی چون آدمک ها و امثال آن از آنجا که کلیت کار بر سیستمی منطقی و اصولی بنا نشده اصلاً جایی برای بحث منطقی نمی ماند اما مسلماً اینگونه نیز نمی توان گله کرد که چرا حسینی هی پر طرف را باز می کند اما دختره عین یویو برمی گردد.دیگر نکته قابل اشاره نوشته «زگیل»، جملات عامیانه ای است که سبک نوشتاری آن را تشکیل داده اند. جمله هایی مانند: حال دختره را بگیرد _ حال تماشاگر را اخذ می کند _ زگیل قهرمان می شود و عین یویو برمی گردد _ کنه به تمام معناست _ بی خیال مرگ و از این حرف ها می شود _ عین کنه می چسبد بهش وازش دور نمی شود.
اینها همه در نقد و توصیف شخصیت های فیلم آمده اند اما نه چیزی را نقد کرده اند و نه توصیفی درست به شمار می آیند. تنها به نوشته شکلی عامیانه داده اند که از یک مطلب ادبی روزنامه انتظار نمی رود. نکته قابل طرح، وارد شدن تدریجی زبان کوچه بازاری به متون ادبی است. ذکر این نکته اصلاً به معنای ترجیح یک روش خشک و غیرمنعطف برای نوشتن نیست. بلکه نوشته می تواند در عین برقراری یک مکالمه ساده و قابل فهم و حتی صمیمی با خواننده، تفاوت خود را به عنوان یک متن مکتوب، با زبان مردم کوچه و بازار حفظ کند.
جدا از دیدگاه زیبایی شناسی، در ادامه این کار عواقب دیگری نیز قابل پیش بینی است که یکی از آنها گریبان گیر خود نویسنده شده و آن را در نوشته اش می توان یافت: جمله «حال تماشاگر را اخذ می کند» با فعل اخذ می کند یکی از افعال نادرست ترکیبی را نشان می دهد. «اخذ کردن» به معنای «گرفتن» که خود ترکیبی ناخوشایند از «اخذ» عربی و «کردن» فارسی است، نمی تواند برای «گرفتن» در عبارت «گرفتن حال کسی» جایگزین خوبی باشد چرا که گرفتنی که از معنای «اخذ» می آید متعدی و مفعول پذیر است و فعلی است با تصور ذهنی گرفتن چیزی از دست کسی. و با گرفتن که در ترکیب «گرفتن حال کسی» دیده می شود و اصلاً به معنای اخذ کردن حال از دستان شخص نیست، تفاوت دارد.
آنچه در این گونه متون اتفاق می افتد این است که جهت گیری خواننده هنگام خواندن چنین مطلبی از موضوع اصلی که فیلم آدمک ها بوده است منحرف شده و به نوشته ای که می خواند معطوف می شود، به اینکه آیا از نگاه منتقدان این تنها کارگردانان هستند که باید اصول کاری شان را رعایت کنند؟
یک مطلب کلی که ناشی از خشم تماشای فیلم است و در متن مذکور گفته شده، این است که: «تنها در این کشور می تواند اتفاق بیفتد که...» اما اینگونه نیست که تمام چیزهای بد فقط در سینمای ایران اتفاق بیفتد. همانگونه که تمام چیزهای بد تنها در مطبوعات ایران اتفاق نمی افتد.
نظر شما