موضوع : پژوهش | مقاله

روش تفسیرى مورد تأیید اهل بیت (علیهم السلام)

قرآن کریم اقیانوس بى کرانى است که همگان را به مقدار توانایى علمى و سعه وجودى شان بهره مى بخشد. به تماشا نشستن و شنیدن صداى فرح بخش آن را حظّى است و در اعماق خود درّها و گوهرهایى را جاى داده که غوّاصان ماهر با تدبّر و تفقّه در عمق آن غور کرده، با گشودن صدف هاى آن، گوهرهاى گران سنگ استخراج مى کنند؛ چنان که در روایت آمده است: قرآن را عبارت، اشارت، لطایف و حقایقى است. «عبارت» آن بهره عوام، «اشارت» آن براى خواص، «لطایف» آن ویژه اولیا و «حقایق» آن مخصوص انبیاست. 2
براى بهره هرچه بیش تر از این خوان الهى، 3 و درمان دردهاى فردى و اجتماعى با این دواخانه خداوندى، 4 علاوه بر صیقل دادن روح و روان خویش، باید روش صحیح فهم آن را نیز آموخت. حال این سؤال رخ مى نماید که روش صحیح در فهم این کتاب الهى کدام است؟
قرآن کریم به زبان بشرى سخن مى گوید و مى توان با دانش و شرایط مورد نیاز در فهم سخن انسانى تا حدى آن را فهمید، اما به سبب دارا بودن برخى ویژگى ها مانند داشتن باطن، 5 گستردگى معارف و همه سویه نگرى، نیازمند درنگ و تدبّر بیش تر و تفسیر است؛ چنان که حضرت على (علیه السلام) فرمودند: «هذا القرآنُ انَّها خطٌ مسطورٌ بین الدفّتینِ لا یَنطقُ إِلاّ بلسان و لا بُدَّ له مِن ترجمان و اِنّما ینطقُ عَنهُ الرجال»؛ 6 این قرآن خطى است که میان دو پاره جلد نوشته شده است و به زبان سخن نمى گوید. ناچار براى آن مترجمى لازم است. مردانند که از آن سخن مى گویند. و نیز آن حضرت (علیه السلام) به کسى که ادعاى تناقض در قرآن مى کرد، فرمودند: «مبادا قرآن را بدون تعلیم از علما تفسیر به رأى کنى. گرچه کلام خداوند شبیه کلام بشرى است، اما تأویل آن کاملا همانند تأویل بشرى نیست.»7
بر این اساس، خداوند علاوه بر خواندن قرآن براى حضرت محمّد (صلى الله علیه وآله) آن را توضیح نیز داده است: «اِنَّ علینا جَمعَهُ و قرءانَهُ فاذا قرأناه فاتَّبِع قرءانَه ثُمَّ اِنَّ علَینا بَیانَه» (قیامه: 17 ـ 19)؛ در حقیقت، گرداورى و خواندن آن بر عهده ماست. پس چون آن را خواندیم، خواندن آن را دنبال کن. سپس توضیح آن نیز بر عهده ماست. از آیه مذکور استفاده مى شود که پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) علاوه به الفاظ قرآن کریم، توضیح تمام آیات را نیز دریافت کرده است. در نتیجه، علاوه به تلاوت تفسیر قرآن به دیگران نیز بر عهده اوست. قرآن در این باره مى فرماید: «وَ اَنزلنا اِلیکَ الذّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزَّلَ اِلیهم» (نحل: 44)؛ ما این ذکر (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را به سوى مردم نازل شده است براى آن ها روشن سازى.
تاریخ نیز نشان مى دهد که مسلمانان صدر اسلام به رغم برخوردارى از فصاحت و بلاغت بالا و آگاهى از معانى واژگان و قراین مربوط به آیات، در مواردى از فهم مقصود حقیقى آیات ناتوان مى شدند و از حضرت محمد (صلى الله علیه وآله) مى پرسیدند. پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) نیز بر ایشان تفسیر مى فرمودند؛ مثلا، پس از نزول آیه «کُلوا و اشرَبوُا حتّى یتَبَیَّنَ لکم الخیطُ الابیضُ مِن الخیطِ الاسودِ مِن الفجر» (بقره: 187)، عدى بن حاتم دو نخ، یکى سفید و دیگرى سیاه به پایش بست تا با آشکار شدن نخ سفید از نخ سیاه، سحر را باز شناسد. وقتى صحابیان ماجرا را به پیامبراکرم گفتند، حضرت خندیدند و فرمودند: «مراد آشکار شدن سفیدى روز از سیاهى شب است.»8
بنابراین، براى رسیدن به فهم صحیح کل قرآن کریم و نیز یافتن روش صحیح فهم، چاره اى جز این نیست که دست نیاز به ساحت قدسى حضرت پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) و جانشینان معصوم ایشان دراز کنیم و از آن حضرات یارى بجوییم؛ چرا که تنها ایشان به تمام حقایق قرآن آگاهند و مى توانند معانى واقعى آن را بیان کنند. این مطلب از آیات و روایات متعدد استفاده مى شود؛ از جمله، قرآن کریم مى فرماید: «اِنَّه لقرآنٌ کریمٌ فی کتاب مکنون لا یَمسُّه الاّ المطهَّرون» (واقعه: 77 ـ 97)، به درستى که آن قرآن کریمى است که در کتاب محفوظى جاى دارد و جز پاکان نمى توانند به آن دست زنند [= دست یابند. ] طبق یک احتمال «لا یَمسُّه اِلاّ المطهَّرون» خبر از واقع بوده و منظور از «مسّ قرآن» علم به آن است و «مطهَّرون» کسانى هستند که خداوند آن ها را از هر نوع پلیدى پیراسته است. 9 بنابراین، ایشان کسانى جز ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) نیستند که خداوند در شأن ایشان مى فرماید: «اِنّما یریدُ اللّهُ لِیُذهبَ عَنکُم الرِجسَ اهلَ البیتِ و یُطهِّرکُم تطهیر» (احزاب: 33)؛ خداوند مى خواهد پلیدى و گناه را فقط از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد. مراد از اهل بیت در آیه شریفه، فقط پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله)، حضرات على، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) هستند. 10
در روایات متعددى آیه شریفه «مَنْ عنِدَهُ علمُ الکتاب» (رعد: 43)؛ کسى که علم کتاب نزد اوست، به ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) تفسیر شده است. 11 این آیه و روایات پیشین بر آگاهى آن بزرگواران به تمام دانش قرآن دلالت دارند و نیز در روایتى آمده است: «کسى جز اوصیا (امامان معصوم) نمى تواند ادعا کند که همه معارف قرآن نزد اوست.»12
پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) تمام معارف قرآن را براى حضرت على (علیه السلام)، و امامان هریک براى دیگرى بیان کرده اند و نیز هر کدام در طول رهبرى خود، براى مردم به مقدار شایستگى آن ها، قرآن را تفسیر کرده اند، ولى به دلیل ظلم ظالمان و نبود عالمان شایسته، تفسیر تمام قرآن به ایشان میسّر نشده است. 13 شاید هم تمام آنچه را بیان فرموده اند به ما نرسیده است، اما از روایاتى که به ما رسیده، مى توان روش صحیح فهم قرآن را کشف کرد.
تذکر این نکته ضرورى است که پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم (علیهم السلام) به دلیل این که با قرآن متحد بودند و از طریق غیرعادى تمام معارف قرآن را در اختیار داشتند، نیازى نبود تا همانند انسان هاى دیگر با استفاده از روش هاى عادى فهم براى درک قرآن تلاش کنند. بنابراین، آن بزرگواران هیچ روش تفسیرى، به معناى استفاده از منابع براى فهم قرآن، نداشتند و هر آنچه بیان فرموده اند، براى تعلیم دیگرى بوده است.
صاحب نظران از «روش تفسیرى» تعریف دقیقى ارائه نکرده اند. در تقسیم بندى روش ها، در مواردى بین مذاهب تفسیرى و یا گرایش هاى تفسیرى با روش تفسیرى خلط شده است. 14 برخى تفسیر را به دو روش «ظاهرى» و «باطنى»15 و یا «تفسیـر مأثور» و «تفسیر به رأى»16 تقسیم کرده اند. مرحوم علّامه طباطبائى سه روش «تفسیر به رأى» و «تفسیر روایى» و «تفسیر قرآن به قرآن» را مطرح کرده، روش اخیر را بهترین و صحیح ترین مى داند. 17 برخى نیز تا پانزده روش براى تفسیر قرآن کریم برشمرده اند. 18
چنان که بررسى ها نیز نشان مى دهد، بهترین ملاک براى تقسیم روش ها، منابع مورد استفاده در فهم آیات قرآن است. بنابراین، براى ارائه دقیق روش هاى تفسیر، لازم است آن را بر اساس مجارى عادى فهم بشر تقسیم کرد. با کمى تسامح19 مى توان گفت: مجارى عادى فهم بشرى سه چیز است:
عقل؛
تجربه،
نقل.
هر کدام هم ممکن است تقسیماتى داشته باشد. در مورد تفسیر قرآن هم به صورت ذیل مى توان منابع را مطرح کرد:
عقلى
تجربى
نقلى
با عنایت به تقسیمى که گذشت، تفسیر قرآن کریم ممکن است به یکى از روش هاى (صحیح یا ناصحیح) ذیل صورت پذیرد:
تفسیر قرآن به قرآن؛
تفسیر قرآن به مأثور و سنّت؛
تفسیر قرآن به تاریخ و قصص گذشتگان و اسباب نزول؛
تفسیر قرآن به لغت و ادبیات و معانى و بیان و بدیع؛
تفسیر قرآن به دلیل عقلى قطعى؛
تفسیر قرآن به دلیل ظنى = تفسیر به رأى؛
تفسیر قرآن به تجربه درونى (از قبیل وحى به قلب عرفان و الهام)؛
تفسیر قرآن به تجربه بیرونى؛
تفسیر قرآن به روش جامع (از هر کدام از منابع در صورت نیاز استفاده شود)
این روش ها در تفسیر قرآن کریم قابل تصور است. حال با جستوجو در روایات ائمّه اطهار (علیهم السلام) باید دید آن بزرگواران به چه روشى ترغیب و از چه روشى نهى کرده، و چه روش هایى را آموزش داده اند. 20
از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) به طور صریح سخنى در چگونگى تفسیر به ما نرسیده است، ولى بیاناتى دارند که بر ضرورت استفاده از خود قرآن و روایات در تفسیر دلالت دارند. (برخى از روایات در ادامه مى آید.) و نیز سخنانى دارند که در آن ها تفسیر به رأى را نکوهش کرده اند؛ پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «خداوند فرمود: هرکس سخن مرا به رأى خود تفسیر کند، به من ایمان نیاورده است.» و نیز امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «هرکس به رأى خود ـ گرچه به درست ـ قرآن تفسیر کرده، پاداشى برایش نیست.»21 مراد از «تفسیر به رأى» این است که کسى قرآن را به میل و هواى نفس و یا به صرف آشنایى با زبان عربى بدون استفاده از قراین یقین آور تفسیر کند و یا نظر خود را به قرآن تحمیل نماید. 22 بنابراین، به طور یقین مى توان ادعا کرد که اهل بیت (علیهم السلام) روش تفسیر به رأى را تعلیم نداده اند.

1. تفسیر قرآن به قرآن
چنان که عقلا در فهم بخشى از یک سخن به بخش هاى دیگر آن نیز توجه دارند، از احادیث متعددى استفاده مى شود که آیات قرآن مفسّر یکدیگرند. به چند نمونه اشاره مى شود:
حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: «فَانَّ کتابَ اللّهِ لَیُصَدِّقُ بعضُه بعضاً و لا یُکذِّبُ بعضُهُ بعض»؛ 23بخشى از قرآن بخش دیگر را تصدیق مى کند و یکدیگر را تکذیب نمى کنند. و نیز در نهج البلاغه آمده است: «کتابُ اللّهِ ینطقُ بَعضُه ببعض و شهیدٌ بعضه على بعض»؛ 24بخشى از قرآن به وسیله بخش دیگر آن به سخن مى آید و بخشى گواه بر بخش دیگر است.
گرچه در روایتى امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «پدرم فرمودند: ما ضَرَب رجلٌ القرآنَ بعضَه على بعض الاّ کفر»؛ 25 هیچ کس بعضى از قرآن را با بعضى دیگر خلط نکرد، جز این که کافر شد؛ ولى این روایت با روایات پیشین منافات ندارد؛ زیرا مراد از آن نکوهش تفسیر قرآن به قرآن نیست. با عنایت به این که یکى از معانى ضرب در هم آمیختن است. 26 مقصود روایت همان است که اهل مناظره با تمسّک به قسمتى از سخن، ظهور قسمت دیگر را از بین مى برند. 27
اهل بیت (علیهم السلام) علاوه به ترغیب به این روش، در عمل نیز به دیگران آن را آموزش داده اند. به چند نمونه ذیل توجه کنید:
حضرت على (علیه السلام) در تفسیر آیه «لا ینالُ عهدىِ الظالمین» (بقره: 125) مى فرماید: مراد مشرکان است؛ زیرا قرآن کریم شرک را ظلم بزرگ مى شمارد: «انَّ الشرکَ لظلمٌ عظیم.» (لقمان: 13) 28
امام سجّاد (علیه السلام) در موعظه و زهد دنیا فرمودند: «خدا به آنچه با قوم ظالم ستم کار از اهل شهرها پیش از شما کرده است، در قرآن به شما گوشزد مى کند و مى فرماید: «وَ کَم قصصنا مِن قریة کانَت ظالمة» (انبیاء: 11) و از «قریه»، اهل آن مراد است؛ چون (دنبال آیه) مى فرماید: «انشأها بعدها قوماً... ولمّا احسّوا بأَسنا اذا هم مِنها یرکضُون...»29

2. تفسیر قرآن به روایات
حضرات معصومان (علیهم السلام) همه نور واحدند و کلامشان حجت است، ولى با این حال، در احادیث دیده مى شود که بعضى از آن بزرگواران در تفسیر آیه اى به کلام رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) و امام قبل از خود استناد کرده اند که این کار حکمت هایى دارد؛ از جمله:
تکریم و تعظیم و زنده نگاه داشتن نام و یاد حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) و ائمّه اطهار (علیهم السلام)؛
نشان دادن مقام علمى آن بزرگواران؛
تعلیم این روش به مردم در تفسیر قرآن؛
نشان دادن بهره مندى همه اهل بیت (علیهم السلام) از یک منبع علمى.
نمونه اى از روایات این روش تفسیرى عبارت است از:
الف. زراره گوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره تیمم پرسیدم، حضرت فرمودند: «عمّار یاسر نزد حضرت نبى (صلى الله علیه وآله) آمد و گفت: محتلم شدم، ولى به آب دست رسى نداشتم. حضرت فرمودند: چه کار مى کردى؟ عمّار گفت: لباس خود را درآوردم و بدنم را به خاک مالیدم. حضرت فرمودند: درازگوش چنین مى کند. خداوند مى فرماید: "فامسَحوا بِوجوهِکم و اَیدِیکم منهُ. " سپس حضرت دست هاى خود را روى خاک گذاشت و پس از کشیدن به همدیگر (براى ریختن خاک)، از بین چشمانش تا ابروهایش را مسح کرد و سپس با دست هایش یکدیگر را مسح نمود.»30
ب. امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: «وقتى آیه "یَومَ ندعوا کلَّ اُناس بأمامِهِم" نازل شد، مسلمانان گفتند: یا رسول الله، مگر تو امام همه مردم نیستى؟ حضرت فرمودند: من فرستاده خدا براى تمام مردم هستم اما پس از من، پیشوایان الهى براى مردم از اهل بیت من مى آیند. رهبران کفر و پیروانشان آن ها را تکذیب خواهند کرد. کسى که آنان (پیشوایان الهى) را راستگو بشمارد، دوست بدارد و پى روى کند، از من و با من است و کسى که آنان را ستم کند و تکذیب نماید از من و با من نیست و من از او بى زارم.»31
ج. حضرت امام رضا (علیه السلام) مى فرمایند: «حضرت على (علیه السلام) در تفسیر آیه "فِطرَةَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ الناسَ علیها" فرمودند: مراد لااله الا اللّه و محمّد رسول الله و على ولى الله است.»32

3. تفسیر قرآن به قصص تاریخ
قرآن کریم کتاب هدایت است و قصص و تاریخ پیامبران و مردمان پیشین را براى عبرت گیرى دیگران بیان کرده است: «لقد کانَ فی قَصصهم عبرةٌ لاوُلى الالباب» (یوسف: 111)؛ به راستى که در داستان آنان براى صاحبان خرد عبرتى است. قرآن در آیات متعدد، نکته هاى پندآموزى از داستان هاى پیامبران پیشین، طاغوت ها و ملت ها و وقایع صدر اسلام را به بهترین شیوه بیان مى کند. اهل بیت (علیهم السلام) نیز در تفسیر برخى از آیات براى دیگران از قصص و تاریخ استفاده کرده اند. نمونه اى از این قسم روایات عبارت است از:
1. حضرت امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریه «ربنَّا لا تَجعلنا فتنةً للذین کفرو» (ممتحنه: 5) فرمودند: «از فرزندان آدم (علیه السلام) مؤمنى نبود، جز این که فقیر بود و کافرى نبود، جز این که ثروت دنیوى داشت، تا این که حضرت ابراهیم آمد و این دعا را کرد و خدا براى هر دو گروه از ثروت و نیازمندى مقدارى قرار داد.»33
2. امام صادق (علیه السلام) در جواب علت این که در قرآن آمده است: «و فرعونَ ذى الاوتاد» (فجر: 10)؛ و فرعون صاحب میخ ها، فرمودند: «به دلیل این که فرعون هنگام شکنجه فرد او را به رو بر زمین مى خواباند و با چهار میخ به زمین مى کوبید، یا با چهار میخ دست و پاهاى او را بر تخته اى میخ کرده، رهایش مى کرد تا مى مرد.»34
3. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) ذیل آیه شریفه «ام حسبتَ انَّ اصحابَ الکهفِ و الرّقیمِ کانوا مِن آیاتِنا عجب» فرمودند: «هم قومٌ فرَّوا و کتبَ ملکُ ذلکَ الزمانِ باسمائِهم و اسماءِ آبائهم و عشائِرهم فی صحف مِن رصاص فهو قولُه: اصحابَ الکهفِ و الرَّقیم.»35
4. تفسیر قرآن کریم به اسباب نزول36
با توجه به نزول قرآن کریم طى 20 یا 23 سال و مرتبط بودن برخى آیات با واقعه خاصى از تاریخ مسلمانان اولیه، بدون اطلاع دقیق از آن وقایع، تفسیر این قسم آیات قرآن کریم مشکل به نظر مى رسد. ائمّه اطهار (علیهم السلام) نیز در تفسیر برخى از آیات قرآن کریم براى دیگران، از اسباب نزول استفاده کرده اند.
نکته اى که باید متذکر شد، این است که قرآن کریم کتاب جاوید الهى است و همانند خورشید عالمتاب بوده و براى تمام بشریت در تمام زمان ها نازل شده است. بنابراین، موارد سبب نزول یکى از مصادیق بارز آیه است و موجب انحصار معناى آیه به آن مورد نمى شود.
نمونه اى از تفسیر قرآن به اسباب نزول:
امام جعفر صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه «ابلاغ» فرمودند: «خداوند پیامبرش را به اعلام ولایت على (علیه السلام) امر کرد و با آیه "انّما ولیُّکُم اللّهُ و رسولُه و الّذین آمَنوا الّذینَ یُقیمونَ الصلوةَ و یؤتونَ الزکوةَ و هُم راکعون" (مائده: 55) ولایت اولى الامر را واجب نمود، در حالى که مردم نمى دانستند مراد چیست. پس خداوند امر فرمود که حضرت، ولایت را براى آن ها تفسیر کند؛ مانند تفسیر نماز و حج و روزه. وقتى او این امر را دریافت کرد، و از این که مردم مرتد شده و تکذیبش کنند، نگران شد. خداوند وحى فرمود: "یاایُّها الرّسولُ بلّغ ما اُنزِلَ الیکَ مِن ربِّکَ و اِن لَم تَفعلُ فما بلَّغتَ رسالَته و اللّهُ یَعصِمُکَ مِن الناسِ" (مائده: 67)»
مرحوم کلینى از امام صادق (علیه السلام) روایت مى کند که در سؤال از حکم سعى بین صفا و مروه فرمودند: «واجب است.» راوى گوید: پرسیدم: مگر خداى ـ عزّوجلّ ـ فرموده است: «فلا جُناحَ علیه اَن یطوَّف بهم» (بقره: 158) حضرت فرمودند: «این [آیه] در مورد عمره قضا است؛ رسول خدا با مشرکان شرط کرده بود که [هنگام سعى مسلمانان] بت ها را از صفا و مروه بردارند. مردى به امور دیگرى مشغول شد و سعى را ترک کرد تا آن روزهاى معیّن تمام شد و بت ها را بر گرداندند. [برخى از مسلمانان] پیش حضرت آمده، گفتند: اى رسول خدا، فلانى سعى بین صفا و مروه نکرده است و بت ها را نیز برگردانده اند. پس از این واقعه، خداوند ـ عزّوجل ـ آیه "فلا جُناحَ علیهِ اَن یطَّوف بهما" را فرو فرستاد؛ یعنى در حالى که بر آن دو کوه بت ها هستند، گناهى بر او نیست که بین آن دو سعى کند.»37

5. تفسیر قرآن با استفاده از امور ادبى
قرآن کریم به زبان عربى نازل شده است و زبان عربى در خود قواعد مخصوصى دارد که شناخت آن در فهم کلام بسیار مؤثر است و نیز قرآن از زیبایى هاى بیانى استفاده کرده و لغات غیر مأنوس براى عموم دارد. بنابراین، در فهم مراد الهى از آیات قرآن، آشنایى با قواعد عربى و معانى و بیان و کاربردهاى گوناگون واژگان ضرورى است. ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) نیز در بیان مفاهیم قرآن براى مشتاقان، از این امور استفاده کرده اند. این قسم روایات که به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم، چند قسم اند:

الف. بیان معانى واژگان با استفاده از واژگان مترادف
امام رضا (علیه السلام) در معناى «لا فارضٌ و لا بکر» (بقره: 68) فرمودند: یعنى «لا صغیرةَ و لاکبیرة»؛ نه کوچک و نه بزرگ. 38
حسین بن بشّار گوید: از حضرت ابالحسن (علیه السلام) درباره آیه شریفه «و یُهلکُ الحرثَ و النسل» (بقره: 205) پرسیدم. حضرت فرمودند: النسل: الذریّة (خاندان) و الحرث: الزرع (زراعت). 39

ب. بیان معناى لغوى با ارجاع به کاربردهاى عرفى آن
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در حدیث مفصّلى در مورد «ن و القَلَم» (قلم: 48) فرمودند: «قلم به دستور خداوند تمام آنچه هست و خواهد بود، نوشت و آن کتاب مکنون است؛ همه چیز از آن نسخه بردارى مى شود. سپس فرمودند: آیا شما عرب نیستید؟ چرا معناى کلام را نمى دانید؟ آیا یکى از شما به دیگرى نمى گوید: این کتاب را برایم نسخه بردارى کن؟ آیا او از متن اصلى دیگر نسخه بردارى نمى کند؟ این همان معناى قول خداوند است که مى فرماید: "اِنّا کُنّا نَستنسُخ ما کُنتم تَعلَمون".» (جاثیه: 23)

ج. تفسیر قرآن با استفاده بر قاعده ادبى
مسعدة بن صدقه گوید: از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد: آیا امر به معروف و نهى از منکر بر تمام امت واجب است؟ فرمودند: «نه، این امر به فرد توانا و عالم بر معروف و منکر واجب است، نه بر ضعیفى که هیچ هدایت نیافته است و نمى داند حق مى گوید یا باطل. دلیل بر این مطلب آیه اى از کتاب خداست که مى فرماید: "و لتَکُن مِنکم یَدعونَ اِلى الخیرِ و یأمرونَ بِالمعروفِ و یَنهونَ عَن المُنکِر" (بقره: 104) این بیان خاص است، نه عام، چنان که خداوند مى فرماید: "وَ مِن قومِ موسى اُمّةٌ یَهدون بالحقِ و بِه یَعدلونَ" (اعراف: 159) چرا نفرموده است: عمل امّةِ موسى؟»40 حضرت در این روایت، عدم وجوب امر به معروف و نهى از منکر بر همگان را با عنایت به قاعده نحوى مربوط به «من بعضه» بیان فرموده اند.
مرحوم کلینى با سند صحیح از زراره نقل مى کند که به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: از کجا فهمیدید مسح بر قسمتى از سر و پاها کفایت مى کند؟ حضرت خندیدند و فرمودند: «رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرموده اند و کتاب خدا نیز چنین نازل شده است؛ چون خداوند فرموده: "فاغسلوا وُجوهَکُم"، فهمیدیم که باید کل صورت شسته شود. سپس فرمود: "و أیدیکُم الى المرافق"، پس کلام را تغییر داد و فرمود: "وامسحوا برؤوسکُم. " از "برؤوسِکُم" به دلیل وجود باء فهمیدیم مسح بر بخشى از سر کفایت مى کند؛ همان طور که "ایدیکم" را به "الوجه" عطف نمود. سپس "رجلین" را به "رأس" عطف کرد و فرمود: "و أَرجُلکم الى الکعبین" (مائده: 6) و از این عطف فهمیدیم مسح بر بخشى از سر نیز کفایت مى کند.»41
از این که حضرت امام باقر (علیه السلام) خندیدند، شاید بتوان استفاده کرد که خواستند به زراره بفهماند که اگر وى نیز دقت مى کرد، مى فهمید که چرا باید به بخشى از سر و پا مسح کرد.

د. تفسیر قرآن با بهره گیرى از تشبیه و کنایه
1. تشبیه: امام صادق (علیه السلام) در تفسیر «الّذینَ اَنفقوا و لم یُسرفوا و لم یَقتُروا و کانَ بینَ ذلکَ قوام» (فرقان: 67) مشتى سنگ ریزه گرفته، در دست نگاه داشت، سپس فرمود: این «إقتار» است. سپس مشتى دیگر برداشت و دستش را کاملا باز کرد (همه را ریخت) و فرمود: این «اسراف» است. بعد مشتى دیگر گرفت و مقدارى را رها کرده و مقدار دیگر را نگه داشت و فرمود این «قوام» است. 42
2. کنایه: از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه «یا ابلیسُ ما مَنعکَ اَن تَسجُدَ لِماَ خلقتُ بِیدَى» (ص: 75) سؤال کردند، حضرت فرمودند: "ید" در کلام عرب (کنایه از) قدرت و نعمت است. خداوند فرموده است: "واذکر عبدَنا داودَ ذى الأید" (ص: 28) 43
یاداورى این نکته خالى از لطف نیست که قرآن مجید در بیان معارف خود، از تشبیهات و کنایات فراوانى استفاده کرده است؛ چرا که این روش فوایدى دارد، از جمله امور معقول و معتدل را به طور محسوس نشان مى دهد.

6. تفسیر قرآن با دلایل عقلى قطعى
عقل در اسلام از جایگاه والایى برخوردار است. عبارت هاى «افلا تعقلون» و «لعلکم تعقلون» مکرّر در قرآن کریم آمده اند که به خردورزى دعوت مى کنند و نیز مشتّقات واژه «تدبّر» بخصوص به صورت «افلا یتدبّرون»، در مذّمت عدم تدبّر چندین بار در قرآن کریم ذکر شده اند. در روایات نیز «عقل» یکى از دو حجّت الهى براى انسان شمرده شده و کنار «نبى» آمده است. امام موسى کاظم (علیه السلام) مى فرماید: «اِنَّ لِلّهِ علَى الناسِ حجتینِ: حجةٌ ظاهرةٌ و حجةٌ باطنةٌ فامّا الظاهرةُ فالرسلُ و الانبیاء و الباطنةُ فالعقولُ.»44
دانشمندان نسبت به جواز استفاده از دلایل عقلى در تفسیر قرآن اختلاف دارند. برخى مانند اخباریان بکلى آن را غیر مجاز مى شمارند و گروهى با رعایت برخى شرایط آن را مجاز مى دانند. آنچه مسلّم است این که عقل یکى از ارزشمندترین نعمت هاى الهى در وجود انسان است و باید از یافته هاى قطعى آن به عنوان قرینه در فهم قرآن کریم استفاده کرد. ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نیز در تعلیم تفسیر قرآن به دیگران از یافته هاى عقلى قطعى استفاده کرده اند.
روایاتى که قرآن را با استفاده از دلایل عقلى تفسیر مى کنند، دو گونه اند؛ برخى به دلیل عقلى تصریح مى کنند و برخى دیگر به دلیل عقلى تصریح نموده اند. نمونه اى از این قسم روایات عبارت است از:
1. عبدالله بن قیس گوید: از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که تلاوت فرمودند: «بَل یداه مبسوطَتان» (مائده: 64) با دستم به دست آن حضرت اشاره کردم و گفتم: آیا خدا این چنین دستى دارد؟ حضرت فرمودند: «نه، زیرا در این صورت، خدا مخلوق بود.»45
2. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه «الرحمنُ و عَلَى العرشِ استوى» (طه: 5) فرمودند: «خداوند در این آیه خود را وصف کرده است. خداوند مستولى بر عرش، ولى جدا از آن است، بدون این که عرش او را حمل کند و یا این که عرش او را در بر بگیرد و عرش از آن جدا باشد، بلکه ما مى گوییم: خداوند عرش را به قدرت خود نگه داشته است؛ چنان که فرمود: "وَسِعَ کرسیُّهُ السمواتِ و الارضَ" (بقره: 255) ما آنچه خدا درباره عرش گفته است، مى گوییم. نفى مى کنیم که عرش خدا را در بر گیرد و خداوند به مکان و چیزى که خود آفریده است، محتاج باشد، بلکه مخلوقات به او محتاجند.»46
3. راوى گوید: از امام باقر (علیه السلام) در مورد آیه «هُوَ اللّهُ فى السمواتِ و فى الأَرض» (انعام: 3) پرسیدم، حضرت فرمودند: خداوند در همه جا هست. پرسیدم: آیا با ذات خود همه جا هست؟ فرمودند: واى بر تو! اماکن ظروفند. وقتى گفتى خدا با ذات خود در مکان است، باید او را در ظرف بدانى، در صورتى که او از آفریده اش جداست و از نظر علم، قدرت و سلطه، بر آفریده خود احاطه کامل دارد. 47

7. تفسیر قرآن کریم با دانش غیبى (در طریق وحى و الهام و عرفان)
مراد از دانش غیب آگاهى پوشیده از دیگران است. از آیه اى که مى فرماید: «انّما الغِیبُ لِلّه» (یونس: 20) استفاده مى شود که غیب مخصوص خداست، ولى آیات دیگرى مثل «عالمُ الغیبِ فَلا یُظهر على غیبهِ اَحداً الاّ لِمَن ارتضى مِن رسول» (جن: 26) استفاده مى شود خداوند کسانى را به غیب آگاه مى سازد و در آیه دیگر مى فرماید: «ذلِکَ مِن أنباء الغیبِ نُوحیه إلَیْک» (آل عمران: 44) مشخص مى گردد که خداوند پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) را به غیب آگاه ساخته است و در آیه 7 سوره قصص موضوع علم غیب مادر حضرت موسى (علیه السلام) و در آیه 38 سوره طه علم غیب حضرت مریم (علیها السلام) را مطرح مى فرماید که از این آیات استفاده مى شود: غیر از پیامبر نیز کسانى به علم غیب آگاهند.
آگاهى غیبى حضرات ائمّه اطهار (علیهم السلام) از آیه 73 سوره انبیاء استفاده مى شود که مى فرماید: «و جَعلناهم ائمّةً یَهدونِ بِامرَنا وَ اَوحینا اِلیهم فِعلَ الخیراتِ.»48
در روایات، به برخى منابع علم غیب حضرات ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) اشاره شده است:
1. آموزش فرشته: امام سجّاد فرموده است: «کلُّ امام مِنّا اهل البیتِ محدّث»49 و شاید از «اَوحین» در آیه 73 انبیاء ـ که ذکرش گذشت ـ این نوع غیب را استفاده کرده است. همچنین از سوره قدر نیز این مطلب استفاده مى شود؛ چون ملائکه و روح، که در هر سال شب قدر نازل مى شوند، باید بر امام فرود آیند. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «یا معشَر الشیعةِ خاصِموا بسورةِ انّا انزَلنا تُفلَحوا فوَاللّهِ اِنّها لحجةُ اللّهِ ـ تبارک و تعالى ـ على الخلقِ بعدَ الرسول (صلى الله علیه وآله) و اِنّها لَسیرةُ دینکم... فانّها لولاةُ امرنا خاصةً بعدَ رسول اللّهِ.»50
2. آموزش پیشواى پیشین: حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: «پیامبر (صلى الله علیه وآله) هزار باب علم درباره حلیّت و حرمت و آنچه هست و آنچه تا قیامت خواهد بود، به من آموخت که از هر بابى هزار باب گشوده مى شود.»51
3. از طریق صحیفه: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «نزد ما نوشته اى به طول 70 ذراع وجود دارد که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به حضرت على (علیه السلام) املا کرده است. هیچ حلال و حرامى نیست، مگر این که در آن وجود دارد.»52
از آیات و روایاتى که گذشت، روشن شد که ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) آگاهى غیبى دارند و آن آگاهى غیر اکتسابى است و از این طریق به باطن قرآن آگاهند. یاداورى این نکته لازم است کسى غیر از ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) از این سنخ آگاهى بى بهره ندارد و به باطن قرآن آگاه نیست. بنابراین کسى غیر از آن ها نمى تواند تمام باطن قرآن را بفهمد و تفسیر باطنى از قرآن داشته باشد.
نمونه هایى از این قسم روایات عبارتند از:
1. راوى از امام صادق (علیه السلام) از «کلمات» در آیه «و اذا ابتَلى ابراهیمَ ربُّهُ بِکلمات» (بقره: 124) پرسید: حضرت فرمودند: «آن کلماتى است که آدم گرفت و با آن توبه کرد؛ او گفت: یا ربِّ اسألُکَ بحقِّ محمد و علىٍّ و فاطمةَ و الحسنِ و الحسینِ.»53
2. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه «اللّهُ نورُ السمواتِ و الارضِ مَثَلُ نورهِ کمشکوة فیها مصباح» (نور: 35) فرمودند: «... مصباحُ حسن و "المصباحُ فى الزجاجةِ" حسین "الزجاجةُ کانَّها درىٌّ" "فاطمه ستاره درخشان در میان زنان عالم است.»54
3. حضرت امام صادق (علیه السلام) در جواب سؤال از آیه «کشجرة طیبة اصلُها ثابتٌ و فَرعُها فِى السماء» (ابراهیم: 24)؛ فرمودند: رسول خدا فرمودند:
من ریشه آن و حضرت على تنه و ائمه از ذریه على (علیه السلام) شاخه ها و علم ائمه ثمره و شیعیان برگ هاى آن هستند.
4. امام باقر (علیه السلام) در مورد آیه «وَ مَن یَکفُر بالایمانِ فقَد حبِط عمَلُهُ و هُوَ فى الآخرةِ من الخاسِرین» (مائده: 5) فرمودند: «در باطن قرآن، على (علیه السلام) ایمان است و کسى که به ولایت على ایمان نداشته باشد.»55

8. تفسیر قرآن مطابق با دستاوردهاى علوم تجربى
گرچه منبع اصلى دانش اهل بیت (علیهم السلام) غیبى و غیرحصولى است؛ ولى در بیان روش تفسیرى آن بزرگواران آن نحوه تفسیرى که ما درک مى کنیم ملاک است. مثلا، اگر تفسیر آن بزرگواران مطابق علوم تجربى بود، این روش مورد استفاده قرار مى گیرد.
شاید بتوان از روایاتى استفاده کرد که حضرات ائمّه اطهار (علیهم السلام) آیاتى از قرآن کریم را به روش تجربى تفسیر نموده اند؛ از جمله:
حسین بن خالد گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم از آیه «والسماءِ ذاتِ الحُبُک» (الذاریات: 7)؛ آسمان مشبّک است، برایم توضیح بده. حضرت انگشتان خود را مشّبک کرد و فرمود: «آسمان روى زمین مشبک است.» گفتیم: چگونه این چنین است، در صورتى که خدا مى فرماید: «رَفَع السموات بغیرِ عمد ترونَه» (رعد: 2) فرمود: «آیا خدا نمى گوید: "بغیر عمد ترونها"؟» گفتم: بلى. فرمود: «پس ستونى هست که شما نمى بینید.» گفتم: این چگونه است؟ حضرت دست چپ خود را مشت کرد، سپس دست راست خود را روى آن گذاشت و فرمود: «این زمین و آن آسمان است.»56
این حدیث شریف تقریباً منطبق با قانون جاذبه نیوتن است که طبق آن، بین ستارگان و سیارگان آسمانى نیروى جاذبه وجود دارد که موجب تعادل آن ها شده است. این نیروى جاذبه به صورت یک ستون نادیدنى اجرام آسمانى را در خود نگه داشته است؛ مثلا، زمین که به دور خورشید مى چرخد، طبق قانون «نیروى گریز از مرکز» باید به بیرون پرتاب شود، ولى نیروى جاذبه مانع از آن مى شود، و نیز نیروى گریز از مرکز مانع مى شود خورشید زمین را به طرف خود بکشد.
باید توجه داشت که در صورتى مى توان با بهره گیرى از نتایج علوم تجربى قرآن را تفسیر کرد که به قطعیت برسیم و آن هم باید به صورت احتمال مطرح شود، نه قطعى؛ زیرا تجربه به تنهایى یقین آور نیست.

نتیجه: روش تفسیرى جامع؛ روش مورد تأیید اهل بیت (علیهم السلام)
از آنچه گذشت، روشن شد که ائمه اهل بیت (علیهم السلام) استفاده تمام منابع صحیح تفسیرى را به یاران خود آموزش داده اند. بنابراین، روش تفسیرى مورد تأیید اهل بیت (علیهم السلام) همان روش جامع تفسیرى است؛ حتى در برخى از روایات ـ که ذکرشان گذشت ـ امام (علیه السلام) در تفسیر یک آیه از منابع تفسیرى متعدد استفاده مى فرماید. یادآور این نکته نیز ضرورى است که ائمه اهل بیت (علیهم السلام) علاوه بر منابع تفسیرى از دیگر قراین قابل استفاده مانند «سیاق آیه»، «ویژگى هاى گوینده و مخاطب» و «مشخصات موضوع کلام» در تفسیر قرآن استفاده فرموده اند. 57
بنابراین، باید از تمام منابع صحیح تفسیرى در فهم قرآن کریم استفاده کرد. پس نمى توان مدعى شد، با استفاده از تنها یک روش مانند روش قرآن به قرآن تمام آیات قرآن را مى توان فهمید. مرحوم علّامه طباطبائى، که در مقدّمه المیزان چنین ادعایى دارد، به رغم این که با استفاده از این روش، علم تفسیر را زنده کرده است در عمل از دیگر منابع تفسیرى نیز استفاده مى کند. براى نمونه، در تفسیر «ربَّنا و ابعَثْ فیهم رَسولا مِنهم» (بقره: 129)، با استفاده از روایات، رسول را به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) تفسیر مى کند و نیز در تفسیر آیه 177 سوره بقره از سبب نزول بهره مى برد. 58

پى نوشت ها
1- مقاله حاضر بخشى از مجموعه اى است که با هدف دیگرى تهیه شده بود. از این که به جهت ضیق وقت بدون بازنگرى و اصلاح جدّى بدین صورت تقدیم مى شود، از خوانندگان محترم پوزش مى طلبم.
2ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 92، ص 20
3ـ حضرت محمد (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «القرآن مأدبةُ اللهِ فتعلّموا مأدبتَهُ مَا استطعتم» (بحارالانوار، ج 92، ص 19.)
4ـ «انّ فیه شفاءُ اکبرِ داء» (نهج البلاغه، خطبه 156)
5ـ روایات متعددى بر وجود بطن براى قرآن کریم دلالت دارند که علامه مجلسى آن ها را درج89بحارالانوارجمع آورى کرده است.
6ـ نهج البلاغه، خطبه 125.
7ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 92، ص 107، ح 2.
8ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ذیل آیه 187 سوره بقره.
9ـ محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج1، ص156.
10ـ محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 16، ص 328 ـ 329 و نیز ر. ک: سید جعفر مرتضى عاملى، تفسیر آیة التطهیر، ص 36.
11ـ سید هاشم بحرانى، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص 302
12ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 286.
13ـ در مورد مقدار تفسیر پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) از قرآن کریم ر. ک: على اکبر بابایى، مکاتب تفسیرى، ج 1، ص 36 ـ 47 / محمد ابراهیم عبدالرحمان، التفسیرالنبوى للقرآن الکریم، مکتبة الثقافة الدینیة، 1415 ق، ص 50 ـ 53 / عبدالمنعم النبى، علم التفسیر، بیروت، دارالکتب الاسلامیة، 1405 ق، ص 22 / احمد بن تیمیة، مقدمة فى اصول المفسّرین، منشورات دارالمکتبة الحیاة، ص 9.
14ـ ر. ک: هدى جاسم ابوصبره، نهج الاثرى فى تفسیر القرآن الکریم، 1414 ق، ص 79 ـ 81 / السید على محمود نقراشى، منهاج المفسرین من العصر الاول الى العصر الحدیث، مکتبة النهضة، 1407 ق، ص 13 / عبدالحمید عبدالسلام، محتسب اتجاهات التفسیر فى العصر الجدید، دارالفکر، 1973 م، ص 38.
15ـ مجموعه سخنرانى ها و مقالات چهارمین کنفرانس تحقیقاتى علوم و معارف قرآن کریم، قم، دارالقرآن مدرسه آیة الله گلپایگانى، ص 464.
16ـ محمد حمد زغلول، التفسیر بالرأى؛ قواعد و ضوابط و اعلامه، مکتبة الفارابى، 1420 ق، ص 103.
17ـ محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 1، مقدمه / همو، قرآن در اسلام، ص 61.
18ـ عباسعلى عمید زنجانى، مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1373، ص 187 ـ 188.
19ـ اگر دقیق تعبیر شود، فقط تجربى و عقلى خواهد بود؛ چون نقلى، حاصل تجربه یا یافته هاى عقل است.
20ـ در این قسمت از دسترنج فضلاى محترم گروه تفسیر و علوم قرآنى یک مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره) (بنیاد باقرالعلوم سابق) بهره وافر بردم. توفیق روزافزون ایشان را از خداوند خواستارم.
21ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 297، ح 17.
22ـ23ـ همان، ج 92، ص 110، حدیث 11 و 13/ ج92، ص127.
22ـ23ـ همان، ج 92، ص 110، حدیث 11 و 13/ ج92، ص127
24ـ نهج البلاغه، خطبه 132.
25ـ شیخ صدوق، معانى الاخبار، مؤسسه دارالعلم، ص 190.
26ـ ر. ک: احمد بن فارسى، معجم مقاییس اللغة / ابن منظور، لسان العرب، ماده «ضرب».
27ـ جواب هاى دیگرى نیز درباره این روایت داده اند: ر. ک: محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 2، ص 82 ـ 83 / فیض کاشانى، تفسیر الصافى، ج 5، ص 274.
28ـ حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 121، حدیث 344.
29ـ همان، ج 3، ص 414، ح 13
30ـ سید هاشم بحرانى، تفسیر البرهان، ج 1، ص 454، ح 27.
31ـ حویزى، پیشین، ج 3، ص 191، ح 329.
32ـ همان، ج 4، ص 183، ح 59.
33ـ نورالثقلین، ج 5، ص 571، حدیث 6.
34ـ همان، ج 3، ص 322، ح 20.
35ـ مراد از اسباب نزول پیشامدهاى است که در پى آن و براى حل مشکل در آن باب آیه اى نازل شده است.
36ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 4، ص 435، روایت 8.
37ـ حویزى، پیشین، ج 1، ص 87، ص 238.
38ـ همان، ج1، ص 203، ح 749.
39ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 100، ص 93، ح 92.
40ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 3، ص 30، روایت 4.
41ـ حویزى، پیشین، ج 4، ص 29، حدیث 104.
42ـ همان، ج 4، ص 472، حدیث 91.
43ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، ص 6
44ـ بحارالانوار، ج 4، ص 4، ح 4.
45. ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 4، ص 4، ح 6.
46ـ همان، ج 3، ص 29، ج 3.
47ـ حویزى، پیشین، ج 1، ص 704، حدیث 20 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 3، ص 29.
48ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 26، ص 73، حدیث 25.
49ـ حویزى، پیشین، ج 5، ص 635، حدیث 99 و نیز ر. ک: ص 632، حدیث 95 و 96.
50ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 26، ص 28، حدیث 32.
51و52ـ همان، ج 26، ص 22، حدیث 10 / ج11، ص177، ج 24.
53ـ حویزى، پیشین، ج 3، ص 602، حدیث 169
54ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 24، ص 142، ح 12.
55ـ همان، ج 1، ص 595، ح 65.
56ـ حویزى، پیشین، ج2، ص 480، حدیث 5.
57ـ ر. ک: على اکبر بابایى، پیشین، ص 105 ـ 117.
58ـ محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 436.

 

منبع:  ماهنامه  معرفت / شماره 71، ویژه نامه قرآن و اهل بیت
نویسنده : مصطفى کریمى

نظر شما