مسیونرهای اقتصادی دنیای سرمایه داری
فعالین اقتصادی در نظام سرمایهداری همیشه در تلاش هستند تا نسبت به رقبایشان سهم بیشتری از بازار را تصاحب کنند. از این منظر میزان فروش در اقتصاد سودمحور، شاخصی برای موفقیت فعالان اقتصادی است. در این نظام اقتصادی «برندها» ابزار کارآمد جذب مشتری و نماد میزان موفقیت تجاری شرکتها هستند. برندها بازار میسازند و بازارها مشتری، مشتریها درآمدها و درآمدها سود. این منطق اقتصاد سودمحور است. اما نسبت اقتصاد ایران با برندها چیست؟ آیا برند با همان خواصی که در غرب دارد در اقتصاد ما سر و کلهاش پیدا شده یا مارکهای ایرانی قرار است هویت دیگری هم داشته باشند؟
«برندها» در سراسر دنیا علاوهبر سود سرشاری که برای صاحبان سهام شرکتها دارند، ارزش و اعتبار نیز برای آنها به همراه میآورند. برندی که بتواند سهم فروش را از رقبایش برباید در حقیقت قدرت مدیریت و بازاریابی، برتری تکنولوژی و کیفیت محصول خود را به رخ میکشد. این اعتبار در مقایسه کالا به کالا با محصولات شرکتهای رقیب، بهوجود میآید و تبدیل به رمز موفقیت و ماندگاری شرکتها میشود. آیا بازار غیررقابتی ایران میتواند محملی برای شناسایی برندها و کیفیت محصولات و سنجش میزان تعهد آنها در قبال مصرفکننده باشد؟ آیا مصرفکننده ایرانی این حق را دارد که در مقام مقایسه برندی را نسبت به برندهای دیگر معتبرتر تشخیص دهد؟ آیا عمر استراتژی «همینه که هست» در اقتصاد کشور بهسر آمده است؟
سودمحوری و اولویتبخشی به افزایش درآمد در نظام اقتصاد سرمایهداری، یک اصل است. اگر بنا را بر این اصل بگذاریم، یک فعال اقتصادی در نظام اقتصاد سرمایه داری نمیتواند چشم امید خود را تنها به طبقات مرفه و ثروتمند جامعه بدوزد. ثروتمندان با وجود آنکه بخش اعظمی از ثروتهای جامعه را در اختیار دارند، اما خودشان به خودی خود، از لحاظ جامعه آماری، بخش کوچکی و جمع محدودی هستند. بنابراین سرمایه گذاری روی مصرف آنها و برندسازی فقط برای آنها، عملی اقتصادی نیست. تولید انبوه، نیاز به مصرف کنندگان انبوه دارد. برند ساز باید تور خود را روی بخش وسیعتری از جامعه بگستراند. پس به سراغ طبقه متوسط و اقشار ضعیف تر می رود و اجناس ظاهرا لوکس و ارزان را به وفور در اختیار آنها قرار می دهد تا با خرید چنین کالاهایی از لحاظ روانی به یک رضایتمندی کاذب دست یابند و به رقابت با طبقه بالا بپردازند. اما هر چه قدر ظرفیت داخلی یک اقتصاد، ابعاد کم کشش دارد، جهاز هاضمه نظام اقتصادی سودمحور اندام پرکشش. اشتهای سیری ناپذیر شرکتهای برنددار غربی هنگامی که با ظرفیت محدود و بازارهای اشباع شده مواجه میشود، برندها را همچون «مسیونرهای اقتصادی» و مبلغان فرهنگ لیبرال سرمایهداری، در جستوجوی بازار جدید به آن سوی مرزها گسیل میکنند.
در این میان کشورهایی که اقتصاد آنها از خلا تولیدات با کیفیت و تولیدکنندگان متعهد نسبت به مصرفکننده، رنج میبرند، بیشتر در معرض خطر قرار میگیرند. مشکلات امروز اقتصاد ایران، این مصرفزدگی شدید و رویکرد جامعه به برندها و مارکهای خارجی هم تا حدی بهخاطر همین نقصان است. مدتها است که تصمیمسازان اقتصادی برای تقویت تولید داخل سیاستهای حمایتی را پیشرو قرار دادهاند. آیا تولیدکنندههای ما توانستهاند از این فرصت بهخوبی استفاده کنند؟ وضعیت تولید ما در مقام رقابت با تولیدات خارجی چگونه است؟ اگر دیوارهای تعرفهای همین امروز برداشته شود، چه بلایی بر سر کارخانههای تولیدی و محصولات آنها خواهد آمد؟
خریداران ایرانی هنوز نمیتواند در بازار بهراحتی، نوع ایرانی کالا و خدمات مصرفی خود بیابد. کالاهایی که هم قیمت مناسب داشته باشد، هم کیفیت مقبول و هم از لحاظ خدمات پس از فروش در سطح مطلوبی باشد. همین ضعف است که باعث شده زمینه برای ورود برندهای رنگ و وارنگ خارجی مهیا شود. اما فراتر از این بازار ایران امروزه با مشکلی دیگر هم روبهروست و آن، دوگانه «برندهای معروف» در کنار «مارکهای مجعول» است. در کنار اجناس و کالاهای با کیفیت خارجی برخی مارکهای تقلبی هم توانستهاند در بازار ایران برای خود نان و حلوایی دست و پا کنند. آیا بازار مارکهای تقلبی در کشورهای دیگر دنیا هم اینچنین گرم است؟ آیا برخورد با مصرفگرایی و رویکرد به برندهای معروف از جنس برخورد با مارکهای مجعول است یا راهکارهای دیگری دارد؟ توسعه نامتوازن و اختلاف طبقاتی، جامعه ایران را با نسلی روبهرو کرده که انگیزه فراوانی برای مرفهنمایی و همگونسازی خود با طبقه بالاتر و ثروتمندتر دارد. اقتصاد سودمحور این انگیزه را خوب شناسایی میکند و برای آن نسخه میپیچد. بدین ترتیب اجناس مشابه و بدلی، برندهای جعلی و مارکهای تقلبی از آن سوی مرزها وارد بازار میشود تا زمینه را برای حس همرنگی افراد طبقات پایینتر جامعه ایران با طبقات بالاتر مهیا کند. برندسازان اگر بتوانند مصرف کننده را به برند یا مارکی عادت دهند، تا حدود زیادی معادله را به نفع خود رقم زده اند؛ چراکه جوامع پس از عادت کردن به یک سطح مصرف در مقابل کاهش آن، مقاومت نشان میدادند و به سختی حاضر هستند از آن برند خاص یا مارک موردعلاقه دست بکشند. از سوی دیگر طبقه ثروتمند هم که معتقد به تمایز و تفکیک خود با سایر اقشار است، بیکار نمینشیند. الگوهای جدیدتر و دستنخوردهتر بهسرعت توسط نظام سرمایهداری طراحی شده و از طریق رسانهها تبلیغ میشود. استفاده از برندها و مارکهای متنوع - که بهسرعت بازارها را تسخیر میکنند - سبکی جدید از زندگی را میآفریند تا پرستیژ تفکیک طبقه مرفه از اقشار فرودست را ترمیم کند و همچنان خود را دور از دسترس نگه دارند. البته تجربه به آنها نشان داده است که موقعیت جدید نیز بهسرعت و به فاصله چند ماه توسط همان فرایند اجناس مشابه و برندهای جعلی که توسط اقشار پایین تر استفاده می شود، در خطر میافتد و به نوعی بکر بودن برند زیر سئوال می رود. اینجاست که نیاز به طراحیهای جدید مد و ساخت برندهای نو، دوباره ققنوس وار از درون خاکستر مصرف، زنده شده و به پرواز در می آید. بدین ترتیب و با دستکاری و دخل و تصرف بازار آزاد و نظام سرمایهداری، چرخه تولید نیاز و بازتولید مصرف در مسیر رودخانه برندها و مارکهای دهانپرکن، همچون آسیابی به گردش دایمی خود ادامه میدهد. آسیابی که میچرخد و دستمایه اقتصاد بومی کشور را در میان سنگهای عظیم خود آرد میکند. آن هم آردی که از آن اگر نانی پخته شود، نصیب آن را طراحان مد و برندسازان نظام سرمایهداری و سیاستگزارن اقتصادی غرب خواهند برد.
منبع: / هفته نامه / پنجره / 1388 / شماره 7 ۱۳۸۸/۰۰/۰۰
نویسنده : مهدی مذهبی
نظر شما