همگرایی ادبیات توسعه صنعتی
دنیای اقتصاد - برزین جعفرتاش : صنعتی شدن به معنی توسعه نیست؛ ولی برای توسعه حتما باید صنعتی شد. حال سوال اساسی و تاریخی توسعه اقتصادی این است که چگونه میتوان صنعتی شد. ادبیات توسعه صنعتی برای پاسخ به این سوال، از دوران ملیگرایی اقتصاد و مرکانتیلیسم قرن۱۶ تا ۱۸ تا ساختارگرایی آمریکای لاتین و نئومرکانتیلیسم در قرن بیستم، دچار تحولات قابل توجهی شده است. هرچند رویکرد اصلی در تمام این دوران از منظر این مکاتب، مداخله دولت برای تغییر قواعد بازی به نفع اقتصاد ملی است. افزایش تعرفه و تحدید واردات، بهویژه درباره کالاهای نهایی، ممنوعیت صادرات مواد خام، جلوگیری از مهاجرت نیروی کار متخصص، تشویق صادرات محصولات نهایی، تسهیل واردات مواد خام و اولیه و جذب نیرویهای متخصص خارجی چند نمونه از سیاستهای اصلی مکتب مرکانتیلیسم بود.
همگرایی ادبیات توسعه صنعتی
از منظر فردریک لیست، یکی از ستونهای اصلی این رویکرد اقتصادی، هدف علم اقتصاد، حرکت برای حلوفصل مسائل و مشکلات ملی بوده و دیدگاه خصوصینگر و فردگرای کلاسیکها درست نیست. انتقاد لیست از مبلغان تجارت آزاد مانند آدام اسمیت هم جالب توجه است. لیست مدعی بود که حمایت آدام اسمیت از تجارت آزاد صادقانه نبوده و برای حمایت از محصولات صنعتی انگلیس و عقب نگاه داشتن سایر اقتصادها مطرح شده است. از قرن شانزدهم تا قرن بیستویکم و توجه دوباره به سیاست صنعتی و حمایتگرایی، این ادبیات دچار تحولات قابل توجهی شده و جریانهای مختلفی ظهور کردهاند. این نظریات سعی داشتند کاستیهای حمایتگرایی کلاسیک را رفع کنند. برای مثال از جمله انتقادات به نظریات لیست، نشان ندادن نحوه و ملاک تشخیص رشته فعالیتهای اقتصاد ملی بود که باید مورد حمایت قرار گیرد. همچنین درباره سوءاستفادههای ممکن در صورت بهکارگیری سیاستهای حمایتی تحت عنوان تسخیر سیاست توسط بنگاههای دریافتکننده حمایت، مباحث چندانی در ادبیات مرکانتیلیسم کلاسیک وجود نداشت. ازاینرو موج نوی حمایتگرایی در غالب نظریههای مختلف سعی در پاسخ به سوالات داشتند. بهویژه موضوع انتخاب صنایع پیشران برای حمایت دولت از آنها، همواره موضوع مناقشهانگیزی بوده است. چراکه به معنی اختصاص رانت به یک صنعت (یا بنگاه) و عدم تخصیص رانت به صنعت (یا بنگاه) دیگر است. با این حال به نظر میرسد با توجه به محدودیت منابع و ظرفیت دولتها بهویژه در کشورهای در حال توسعه، انتخاب یکسری از فعالیتها یا صنایع ضرورت دارد و گریزی از آن نیست. در این یادداشت چهار نظریه نسبتا جدید درباره اولویتبندی یا انتخاب صنایع پیشران بهطور بسیار مختصر شرح داده شده و در آخر مشابهتها و تفاوتهای آنها بحث میشود. هدف نشان دادن نوعی همگرایی و نزدیکی نظریههای مختلف حمایتگرایی درباره مساله انتخاب و اولویتبندی است.
اقتصاد ساختارگرایی جدید
این رویکرد اولینبار توسط جاستین یوفو لین، اقتصاددان ارشد بانک جهانی مطرح شد. اقتصاد ساختارگرایی جدید با الهام گرفتن از اقتصاد ساختارگرایی به دنبال تحول ساختاری اقتصاد از طریق حمایتهای دولتی است. هرچند برخلاف اقتصاد ساختارگرایی آمریکای لاتین که در پی ایجاد صنایع سنگین و پیشرفته بود، این رویکرد به پیروی از مزیت نسبی و حرکت گام به گام کشورهای در حال توسعه به سمت صنعتی شدن تاکید دارد. اقتصاد ساختارگرایی جدید با تاکید بر پویایی مزیت نسبی معتقد است که با بهرهبرداری کشورها از مزیت نسبی فعلی (تعیینشده توسط ساختار عوامل تولید و قابلیتهای فناورانه در دسترس کشور)، بیشترین عایدی نصیب کشور شده و احتمال موفقیت برنامه توسعه صنعتی حداکثر میشود. همچنین با افزایش درآمد و سرریز فناوری و کارآفرینی ناشی از توسعه صنایع دارای مزیت، زمینه برای توسعه صنایع سنگین و پیچیدهتر نیز فراهم میشود. به عبارت دیگر، کشورهای در حال توسعه از طریق بهرهبرداری از مزیت نسبی خود (در اکثر مواقع نیروی کار و منابع ارزان)، عوامل تولید و قابلیتهای فناورانه لازم برای توسعه سایر صنایع را بهدست میآورند. ازاینرو علت شکست بیشتر برنامههای توسعه صنعتی، از منظر این رویکرد اقتصادی، تمرکز برای توسعه صنایع بسیار پیشرفته و نامربوط به مزیت نسبی کشورهای در حال توسعه است.
بهطور خلاصه، اقتصاد ساختارگرایی جدید دو رویکرد را برای شناسایی صنایع منتخب پیشنهاد میکند. اول یافتن کشورهایی با رشد سریع که از ساختار عوامل تولید مشابه برخوردار هستند و درآمد سرانهای بیشتر از شما داشته باشند (یا ۲۰سال قبل درآمد سرانه مشابهی با درآمد سرانه فعلی شما داشتند). شناسایی صنایع صادراتی این کشورها که عملکرد خوبی در ۲۰سال گذشته داشتند. رویکرد دوم، مبتنی بر شناسایی کالاهای عمده وارداتی است که در کشورهایی با ۱۰۰ یا ۲۰۰درصد درآمد سرانه شما تولید میشود. از این طریق میتوان صنایع صادراتی و موفقی را که کشورهای مشابه قادر به تولید آن هستند، شناسایی کرد و مورد حمایت قرار داد. استدلال اصلی این است که اگر کشور مشابهی (از نظر ساختار عوامل تولید) میتواند کالایی را به مدت ۲۰سال تولید و صادر کند و موفق باشد، احتمالا کشور مورد نظر هم میتواند قدم در پای همان کشور بگذارد.
غازهای پرنده
الگوی غازهای پرنده در اصل برای توضیح الگوی توسعه کشورهای شرق آسیا مطرح شد. پارادایم پرواز غازها در دهه۱۹۳۰ از آنچه کانام آکاماتسو (۱۸۹۶-۱۹۷۴) آن را پدیده گانکو کیتای (پرواز غازها) توسعه صنعتی در اقتصادی رو به رشد نامید، سرچشمه گرفت. در نیمه دوم دهه۱۹۸۰ پارادایم پرواز غازها مجددا در ژاپن ابتدا توسط محافل دانشگاهی و سپس توسط مقامات دولتی این کشور بهعنوان چارچوبی برای ادغام منطقهای شرق آسیا از طریق کمکها و سرمایهگذاریهای خارجی ژاپن مورد استفاده قرار گرفت. از زمان آکاماتسو این پارادایم دستخوش تغییرات مختلفی شده است. نسخههای مدرن آن اغلب با اهداف تجویزی ارائه میشوند؛ بهعنوان مثال، ترویج این مفهوم که سیاستهای توسعه اتخاذشده توسط ژاپن میتواند برای همسایگانش قابل تکرار باشد.
نکته محوری در الگوی غازهای پرنده، مساله توالی است که در پرواز غازهای مهاجر به چشم میخورد. در این الگو، غاز پیشتاز کشور صنعتی و توسعهیافته بوده (در اینجا ژاپن)، در رده بعدی کشورهای تازه صنعتیشده (NIEs) (شامل جمهوری کره، تایوان، سنگاپور و هنگکنگ)، در رده سوم اقتصادهای تازه صنعتیشده (مالزی، تایلند و اندونزی) و در نهایت چین و سایر کشورهای منطقه در یک سلسلهمراتب منطقهای ترسیم شدهاند. ادعا این است که کشورهای پیشرو با سرمایهگذاری و تعامل تجاری و صنعتی با کشورهای رده پایینتر میتوانند یک همکاری اقتصادی برد-برد را ایجاد کنند. به این صورت که کشورهای پیشرو از نیروی کار و منابع ارزان کشورهای پایینتر در سلسلهمراتب استفاده میکنند و در عوض کشورهای عقبتر از سرمایه و فناوری کشورهای پیشرو بهره خواهند برد. ازآنجاکه مزیت نسبی مفهومی پویا است، کشورهای عقبتر هم به مرور و با کسب توانمندیهای لازم به سمت تولید کالاهای با ارزشافزوده بیشتر حرکت میکند؛ اتفاقی که برای ژاپن و در سالهای بعدی برای کشورهای کرهجنوبی، تایوان، سنگاپور و هنگکنگ رخ داد. در این الگو سه نوع توالی محوریت دارد. اول توالی چرخه صنعت در توسعه اقتصادی؛ به این معنی که حرکت اقتصاد ملی از تولید کالاهای سبک و ساده به سمت تولید کالاهای پیچیده و با ارزشافزوده بالا است. توالی دوم مربوط به چرخه یک صنعت خاص است که مراحل توالی آن به ترتیب شامل واردات، جایگزینی واردات، صادرات و واردات مجدد میشود. توالی سوم مربوط به روابط فرامرزی اقتصادها است. به این معنی که منابع و قابلیتهای فناورانه از کشورهای صنعتی و پیشرفته به اقتصادهای پیرو منتقل میشود. این سه توالی اساس مدل غازهای پرنده را توضیح میدهند.
الگوی یونیدو
ادبیات حاکم بر سازمان توسعه صنعتی ملل متحد (یونیدو) بهعنوان اصلیترین نهاد بینالمللی متولی توسعه صنعتی متفاوت از سایر نهادهای مشابه مانند سازمان تجارت جهانی یا بانک جهانی است. در این سازمان برخلاف رویه معمول نهادهای بینالمللی، توجه به امر تولید، حمایتگرایی و همچنین انتقال فناوری و یادگیری تابو نیستند. یکی از برنامههای اصلی این سازمان، کمک به کشورهای در حال توسعه برای شناسایی صنایع اولویتدار و با افق رشد بالا است. یونیدو تا به امروز برای چندین کشور آفریقایی و آسیایی این نوع مطالعات را انجام داده و هرچند روششناسی مطالعات در خلال سالهای اخیر تکامل یافته، ولی اصول آن ثابت مانده است.
الگوی یونیدو برای اولویتبندی بر دو اصل اساسی استوار است. از یک طرف این اولویتبندی یا انتخاب باید مبتنی بر درک عمیق از «جذابیت نسبی» صنایع تولیدی برای کشور مربوطه در سطح توسعه فعلی و آینده آن باشد. از طرف دیگر، باید اذعان کرد که پتانسیلهای نسبی صنایع مختلف در یک کشور مشخص، به الزامات آن صنایع از نظر قابلیتهای فناورانه و ساختار عوامل تولید بستگی دارد. ازاینرو موضوع «امکانپذیری» توسعه صنایع اهمیت پیدا میکند. درحالیکه توسعه برخی صنایع در مراحل اولیه توسعه امکانپذیر بوده و نیازمند توانمندیهای فناوری محدودی است، فعالیتهای دیگر به توانمندیهای پیشرفته متکی هستند. بنابراین توسعه آنها فقط در درازمدت ممکن میشود. ازاینرو یک نمودار دوبعدی را میتوان تصور کرد که صنایع بر حسب جذابیت (ارزشافزوده، اشتغالزایی، حجم و رشد بازار صنعت و...) و امکانپذیری (عوامل تولید و قابلیتهای فناورانه موجود، محدودیتهای محیطزیستی، دسترسی به بازار و...) در چه شرایطی قرار دارند. با محاسبه این دو شاخص ترکیبی، میتوان به جذابیت و امکانپذیری صنایع پی برد. البته در نسخه جدیدتر مطالعات یونیدو، از یکسری شاخصهایی استفاده شده است که جذابیت و امکانپذیری را در خود جای داده است. در نسخه جدیدتر، عملکرد کشورهای با درآمد سرانه مشابه، در صنایع مختلف از ابعاد گوناگون (صادرات، اشتغالزایی، واردات و...) مقایسه میشود تا عملکرد کشور نسبت به میانگین جهانی مشخص شود. مجموعه این شاخصها دلالتهایی را درباره پتانسیل هر رشته صنعتی مشخص میکند. چند نکته درباره رویکرد یونیدو قابل توجه است. اول، توجه به مزیت نسبی و مساله تناسب صنعت با سطح توسعهیافتگی کشور. ازاینرو این چارچوب هم به نوعی به توالی توسعه صنعتی باور دارد. از طرف دیگر اشاره کارشناسان یونیدو به اینکه این نوع مطالعات جنبه مشورتی داشته و در نهایت یک تصمیم سیاسی توسط سیاستگذاران باید اتخاذ شود، بسیار جالب توجه است. به این معنی که توسعه صنعتی و حمایت از یکسری صنایع هرچند باید مبتنی بر مطالعه و آگاهی نسبت به ویژگیهای هر صنعت باشد، ولی در نهایت این مساله یک تصمیم سیاسی است و به عزم الیت حاکم و بوروکراسی کشور مربوط است.
مدل فضای محصول
الگوی فضای محصول ارتباط بین محصولات را بر اساس شباهت دانش لازم برای تولید آنها ترسیم میکند. در فضای محصول، همجواری و نزدیکی محصولات با یکدیگر با محاسبه احتمال صادرات توأمان آنها مشخص میشود. فضای محصول ایده سادهای دارد. این ایده بیان میکند که وقتی فناوری تولید کالایی مثل پیراهن را دارید، به فناوری تولید پارچه هم نزدیک هستید. این نزدیکی را پیچیدهتر هم میتوان مطرح کرد. برای مثال ممکن است تولید محصولی نیازمند وجود شبکه خاصی از حملونقلی باشد که بهدلیل تولید محصولی دیگر در همان کشور از قبل ایجاد شده است. مبتنی بر این مساله میتوان این دو محصول را نزدیک به هم قلمداد کرد؛ حتی اگر به نزدیکی پارچه و پیراهن نباشند.
فضای محصول، جزئیات ارتباط نزدیک به ۹۰۰محصول را بر اساس دادههای دنیای واقعی بر اساس تجربه متنوعسازی در ۵۰سال گذشته نشان میدهد. نزدیکی بین محصولات در واقع نقشه جنگلی است که هر محصول در آن، نماینده یک درخت است. جنگل دارای هستهای است که در آن انبوه درختان (یعنی کالاها) در مجاورت هم واقع شدهاند. فضای محصول نقشه تمام کالاهای صادرشده در جهان است؛ بهطوریکه در این نقشه، فاصله بین دو کالا نشاندهنده احتمال تولید کالاهای A توسط کشوری است که در حال حاضر کالای B را تولید میکند. بر مبنای این روش میتوان بخشها و کالاهای بالقوهای که بر اساس توانمندیهای موجود یک کشور میتواند در آینده رقابتی شوند، شناسایی کرد. مبنای فکری این چارچوب مبتنی بر این ایده است که فرآیند توسعه اقتصادی یادگیری تولید و صادرات محصولات پیچیدهتر است. بر این اساس فرآیند توسعه اقتصادی یک کشور بهشدت به ظرفیت یک کشور برای انباشت توانمندیهای مورد نیاز محصولات مختلف و مهارت برتر بستگی دارد. اگر کشورها در تولید کالاهایی تخصص پیدا کنند که اقتصادهای توسعهیافته آنها را تولید میکنند، احتمالا رشد اقتصادی سریعتری خواهند داشت. به عبارت دیگر کشورهای غنی کشورهایی هستند که ساختار تولیدشان را با محصولات کشورهای ثروتمند و کشورهای فقیر ساختار تولیدی خود را با محصولات کشورهای فقیر گره زدهاند. در یک کلام کشورها به چیزی تبدیل میشوند که تولید میکنند. ازاینرو حرکت به سمت تولید محصولات پیچیدهتر اهمیت دارد و این حرکت به سمت تولید محصولات نزدیک به محصولات تولیدی فعلی احتمالا با موفقیت بیشتری همراه باشد.
مقایسه تطبیقی الگوهای توسعه صنعتی
در این یادداشت چهار الگوی اقتصاد ساختارگرایی جدید، غازهای پرنده، یونیدو و فضای محصول به اختصار شرح داده شد. این نظریات توسعه صنعتی، بهرغم تفاوتهای روشی، مفهومی و همچنین خاستگاههای زمانی و مکانی متفاوت (اقتصاد ساختارگرایی جدید از چین، غازهای پرنده از ژاپن، الگوی جذابیت/ امکانپذیری از یک نهاد بینالمللی و فضای محصول از آمریکا)، ولی مشابهتهای غیر قابل انکاری با یکدیگر دارند که تا حدی حاکی از همگرایی در ادبیات توسعه صنعتی و وجود اصول ثابت و مورد توافق اکثر نظریهها هستند. از جمله مهمترین اصول مورد توافق هر چهار الگو میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
۱- توالی تاریخی توسعه صنعتی همچنان ثابت بوده که عبارت است از حرکت از تولید صنایع سبک و ساده به سمت تولید صنایع سنگین و پیچیده. صنایع منتخب و پیشران هر کشور باید با توجه به سطح توسعهیافتگی اقتصاد (تعیینشده توسط درآمد سرانه یک کشور منهای درآمد حاصل از فروش منابع طبیعی، برخورداری از عوامل تولید، قابلیتهای فناورانه موجود و...) انتخاب شود. انتخاب صنایع پیچیده و نامرتبط با قابلیتهای تولیدی یک کشور، احتمال موفقیت برنامه توسعه صنعتی را کاهش میدهد.
۲- نقش قابلیتهای فناورانه و تولیدی دردسترس کشور برای ورود به صنایع جدید اهمیت دارد. یعنی اینکه کشورها در حال حاضر چه صنایعی دارند و دانش ضمنی تولید چه محصولاتی را دارند، مهم است. چراکه قابلیتهای فناورانه به راحتی قابل انتقال نیستند و نیازمند تلاش زیاد برای یادگیری است. ازاینرو وجود دانش ضمنی تولید در یک صنعت، امتیاز بزرگی است.
۳- اولویتبندی هرچند باید قابلیتهای دردسترس و همچنین پتانسیل رشد صادرات در آینده را مد نظر قرار دهد؛ ولی در نهایت انتخاب صنایع یک مساله سیاسی بوده و سیاستگذاران باید با توجه به اطلاعات فراهمشده تصمیم بگیرند که از کدام صنایع باید حمایت انجام شود.
۴- سرمایهگذاری خارجی میتواند باعث انتقال فناوری و یادگیری در کشورهای در حال توسعه شود. هرچند برای این منظور کشور میزبان باید بهصورت فعال تلاشهای لازم را برای یادگیری و انتقال فناوری انجام دهد و بهصورت خودکار این اتفاق رخ نمیدهد.
۵- حمایت دولت و استفاده از ابزارهای سیاست صنعتی برای رشد و توسعه صنایع ضروری است. هرچند ابزارهای سیاست صنعتی مدرن میتوانند متفاوت از ابزارهای سیاست صنعتی کلاسیک باشند. برای مثال میتوان به جای حمایتهای پیشینی (مانند تعرفه واردات، یارانه صادرات و...) که در حمایتگرایی کلاسیک غالب بود، از حمایتهای پسینی (مانند جایزه صادراتی، انحصار موقت و...) استفاده کرد.
شماره روزنامه:
۵۶۶۹
تاریخ چاپ:
۱۴۰۱/۱۱/۲۳
شماره خبر:
۳۹۴۳۳۰۰
نظر شما