سرشت فناوری و هنجارهای سیاسی
مقاله «آیا مصنوعات سیاست دارند؟» تالیف «لانگ دان وینر»، از معروفترین و پرارجاع ترین مقاله ها در گستره فلسفه فناوری است.
وینر را هم متعلق به نسل اول فلسفه فناوری و هم متعلق به نسل دوم این نوع فلسفه دانسته اند. برخلاف نسل اول فیلسوفان فناوری که معمولاً فناوری را یک کل می دانند که تأثیری اجتناب ناپذیر و همه گیر بر همه شؤون زندگی فردی و اجتماعی ایجاد می کند، نسل دوم نگاهی همه جانبه تر و عینی تر به بحث فناوری دارد. از این لحاظ، وینر را می توان متفکری دانست که در حد مرزی میان این دو نسل قرار دارد. به همین دلیل، در آرای وی هم می توان نشانی از متفکران نسل اول چون «هایدگر» و «ایلول» و «بورگمن» یافت و هم از اندیشه های نسل دوم چون «آیدی» و «میچام» و «فینبرگ» مشاهده کرد.
آنچه می خوانید، شرحی معرفی گونه از مقاله «آیا مصنوعات سیاست دارند»؟ تالیف «لانگ دان وینر» است.
کسی منکر تأثیر فناوری بر شؤون مختلف زندگی فردی و اجتماعی ما نیست. اما برخی معتقدند خود فناوری خنثی است و این به کارگیری آن از سوی آدمی است که چنین تاثیرهای شگرفی را بر زندگی ما به بار می آورد. به نظر می رسد، تعریفی این گونه از فناوری حداقل تعریفی قرن هجدهمی و قرن نوزدهمی از آن است که در آن دوره فناوری چنین زندگی بشر را زیر و رو نکرده بود. در مقابل، طیفی دیگر که هر روز هم قوی تر می شوند، بر این باور هستند که در سرشت فناوری هنجارهای اخلاقی و مشخصه های سیاسی قرار دارند، یعنی سرشت فناوری - و نه به کارگیری آن- مروج هنجارهای خاص اخلاقی و سیاسی است. یعنی نه تنها کاربرد خاص فناوری می تواند تأثیرهای سیاسی متفاوتی داشته باشد، بلکه خود فناوری واجد کیفیاتی است که این کیفیات از مشخصه های سیاسی بهره مندند.
وینر در این مقاله نشان می دهد که مصنوعات تکنولوژیک، کیفیاتی سیاسی دارند و این کیفیات، اشکال مشخصی از قدرت و مرجعیت را به وجود می آورند. در این راستا، او از دو مجرا این سرشت سیاسی کیفیات تکنولوژیک را بررسی می کند.
ابتدا وی مثالهایی می زند، که در آنها، ابزارها و نظام تکنولوژیک به کار می روند تا مشکلات اجتماعی و سیاسی را حل کنند. باز هم تکرار کنیم که در این مقاله، فناوری خنثی نیست و نتایجی به وجود می آورد که این نتایج، روابط اجتماعی را سامان می دهند. یکی از مثالهای وی، ایجاد پلهایی کوتاه در شهر نیویورک در ابتدای قرن بیستم است تا اتوبوسهای طبقه فرودست و پایین نتوانند از آنها رد شوند و تنها اتومبیلهای افراد ثروتمند از آن استفاده کنند؛ یعنی نفس طراحی یک پل در خود، ارزشهای سیاسی و طبقاتی را به همراه دارد. از سوی دیگر، وینر مثال خوابگاه های دانشجویی را می زند. به نظر وی، بخشی از جنبش دانشجوی می 1968 به این دلیل به وجود آمد که طراحی ساختمانهای خوابگاهها به شکل مشخصی بود و بعد از این حادثه ساختمانهای خوابگاه ها طوری طراحی شدند که جلو تجمعات را بتوانند بگیرند. خوابگاه های دانشجویی بعد از این به گونه ای ساخته می شوند که امکان تجمع افراد زیادی را نداشته باشند.
به تعبیر دیگر، این تکنولوژیها پیشاپیش از علایق و منافع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خاصی ناشی می شوند. به سخن دیگر، نظامهای تکنولوژیک در اینجا مانند قوانینی عمل می کنند که خواهان ایجاد نظمی جدید هستند و این نظامها شکلی از زندگی به وجود می آورند.
نحوه دومی که مصنوعات کیفیات سیاسی دارند، مثالهایی هستند که در آنها، مصنوعات مستلزم نسبتهای سیاسی خاص هستند. حداقل اینکه این مصنوعات با نسبتهای سیاسی خاصی سازگارند. در این مثالها این مصنوعات به صورت اجتناب ناپذیر، روابط انسانی را به سوی اشکال خاص سیاسی سوق می دهند. یعنی آنها به صورت اجتناب ناپذیر، تکثر گرایی یا تمامیت خواهی یا برابری و یا نابرابری به وجود می آورند. واضح است که در اینجا هم مدنظر، تأثیر عوارض فناوری بر جامعه، فرهنگ، اقتصاد و سیاست نیست، بلکه سخن از تأثیر خود فناوری به عنوان شکلی از نظام زندگی است.
نوع حاد این دیدگاه مدعی است خود فناوری مستلزم شرایط اجتماعی خاصی است که محقق می شود. نوع ضعیف تر این دیدگاه اذعان می کند که یک فناوری مفروض با شکل خاصی از روابط اجتماعی و سیاسی سازگار است. مثالهایی از جمله نظامهای تکنولوژیک قدرت، ارتباطات، حمل و نقل و تولید همه متمرکز، سلسله مراتبی و با نظارت از بالا هستند. البته، این نظارت از سوی مدیران متخصص سطح بالا صورت می گیرد. خود سرشت این نظامهای فناوری مخالف نهادهای سیاسی و اجتماعی هستند که دموکراتیک، برابرخواهانه و غیر متفکر قلمداد می شوند.
این دیدگاه کاملاً در مقابل دیدگاه «لوئیس مانفورد»، مورخ معروف فناوری قرار می گیرد که معتقد است، ما هم یک سنت تکنولوژیک داریم که به دموکراسی ختم می شود و هم سنتی تکنولوژیک داریم که به تمامیت خواهی منجر می شود. سخن مانفورد آن است که فناوری سیال تر از آن است که بتوان نظام مشخص سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بدان نسبت داد و مهم شیوه استفاده از فناوری است.
اما وینر از ما می خواهد میان این مدعیات تمرکز گرایانه و آن آرای دموکراتیک و غیر متمرکزانه قضاوت کنیم. اگر سیاست در ذات مدیریت تکنولوژیک است و ما دیگر نمی توانیم فناوری را از سیاست عمومی جدا کنیم، چرا باید حقوق خود را به پای کارآمدی تکنولوژیک بریزیم؟ اگر خود فناوری کیفیاتی سرکش و غیرقابل را دارد، دیگر مهم نیست که آنها در چه نظامی، سرمایه داری، سوسیالیستی و یا آنارشیستی کار می کنند، زیرا کیفیات سیاسی ذاتی آنها غیرقابل تغییر هستند.
وینر معتقد است ما به کاربرد سیالتری از فناوریها در ارتباط با بسترهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی فناوری آنها نیاز داریم. سیال نکردن مفهوم و تعریف فناوری ما را به گونه ای تاویل خود بنیاد از فناوری می کشاند که وینر در مهمترین کتابش «تکنولوژی خودبنیاد» بدان اشاره می کند. این تقریر از فناوری، نسبتهایی نزدیک با مفهوم دترمینیسم تکنولوژیک برقرار می کند که تعریف نسبت میان آنها، به مجال گسترده تری نیاز دارد.
با همه اینها، در مقاله معروف وینر، جای تحلیلهای مفهومی بسیاری خالی هستند. معلوم نیست این کیفیات تکنولوژیک که سیاسی هستند، چه تفاوتهایی با آثار تکنولوژیک دارند. همچنان که میان دو نوع سیاست تکنولوژی نیز خط مشخصی ایجاد نشده است.
منبع: / روزنامه / قدس ۱۳۸۷/۰۵/۱۹
نویسنده : سپهر نیک گوهر
نظر شما