کد های کپی و آینده تراژنتیک
کدهای کپی
مطلب زیر را که توسط بیل جوی، دانشمند ارشد میکروسیستم ها بیان شده است در نظر گیرید:
تکنولوژی های قرن بیست و یک ـ ژنتیک، نانو تکنولوژی و روبوتیک ـ بسیار قدرتمندند زیرا طبقات جدیدی از تصادفات و سوء استفاده ها را موجب می شوند.
در حالیکه کپی کردن در شبکه می تواند بسیار آزار دهنده باشد، در بدترین حالت یک ماشین را ناتوان کرده یا سرویس شبکه ای را از کار می اندازد، اما کپی غیرقابل کنترل در این تکنولوژی های جدید خود خطر بزرگتری را در بر دارد که همانا خطر وارد آمدن خسارت جدی به جهان فیزیکی است. این همان چیزی است که ژان بودریلار در پیشگویی هایش در خصوص توهم حیاتی بدان اشاره کرد:
شبحی که دستکاری ژنتیکی را تسخیر کرده یک ایده ال ژنتیکی و مدل بی نقصی است که به واسطه حذف تمامی خصایص منفی حاصل می شود: نه ویروسی، نه میکروبی، نه نقصی. . .
بدترین حالت آن است که موجودات زنده در خطر انقراض به واسطه فرمول ژنتیکی خود از فرایند کپی جان سالم به در نخواهند برد. آنچه بواسطه کد، زندگی کرده و بقاء می یابد بواسطه آن نیز خواهد مرد. آینده تراژنتیک چیست؟ ما به سوی ابرانسان می رویم یا فرو انسان؟
بازخلق، کپی کردن مجدد، خلق قل های ژنتیکی از خودمان؟
آینده اخلاقی قابل پیش بینی برای کیمراها، دورگه ها یا کلون شده های ایجاد شده توسط پیوندهای هسته ای، چیست؟ بودریلار می گوید:
مساله شبیه سازی انسان مساله فناناپذیری است. ما همگی در پی فناناپذیری هستیم. این هوس نهایی ماست. اما اگر فراموش کردیم بمیریم چه رخ خواهد داد؟سرنوشت انسان در عصر پسابیولوژی چیست؟
در فرهنگی که عمداً از زبان اسطوره تهی شده است، ما در عصری اسطوره ای تر از تمامی اعصار زندگی می کنیم: آینده جسم داده ای، جسم تراژنتیک اکنون با داستانهای اسطوره ای فراموش شده مینوتورها و هیولاها و پیشگویی های بومی درباره مجازات تخطی از زبان محدودیتها توسط خدایان در هم آمیخته است.اما به یاد داشته باشید:
آنچه بطور تمثیلی بیش از همه سرکوب شده باشد چونان شبحی بازمیگردد، و فقدان آن بر عملیات سرد سیستم دیجیتالی سایه می افکند.آنچه حذف شده است انکار نخواهد شد.
آنچه نامریی شده همچون ضربان سرگردان قلب آدمی و تخیلات ممنوع هنرمند باز می گردد.
بدون بازگشت خاطرات و تخیلات خلاقه، چنین فرهنگ سیم کشی شده ای بخاطر عقیم بودنش خواهد مرد. داده یک بدبین بالفطره است، که هیچ کدی را جز ترتیبهای نرم افزاری جهان مصنوع خویش و هیچ چیز جز دورسنجی های خود را نمی شناسد.
داده های ذخیره شده در اطلاعات سایبرنتیک که بصورت نامرئی، در ترتیبات نوری جهان بی سیم جریان دارند، ماده اصلی اراده معطوف به تکنولوژی به شمار می روند. اکنون منظور ما از تاریخ، پایگاهی کردن داده ها است. گذشته قابل ردیابی بوسیله الکترونیک، حال نظارت و ثبت شده دیجیتالی و دسترسی به داده های تهی، سرنوشت آینده سیم کشی شده ماست که نومیدانه محتاج دی ان ای هنری ناجی خویش است.
کدهای هنر رسانه ای جدید در مهندسی معکوس
مستقیما به مساله مورد نظر می پردازیم: آیا معکوس کردن حرکت رسانه جدید تحت لوای فرهنگ سیم کشی شده ممکن است؟ پاسخ مثبت است.
مهندسی معکوس کردن رسانه جدید هم اکنون آغاز شده است، و هنر رسانه جدید نام دارد و کدهای آن سه گانه هستند:
نخست، هنر رسانه ای جدید به سیستم جان دوباره می بخشد که بخاطر فقدان انرژی خلاقانه و خاطره سرکوب شده آنچه از گذشته تمثیلی و آینده الکترونیکی اش رانده شده در حال مرگ است.
دوم، هنر رسانه ای جدید تصویر مک لوهان مبنی بر اینکه هرحاشیه، یک مرکز بالقوه،هر محیط الکترونیکی، یک مرکز کهکشانی قطب رسانه ای جدید و هر تجسم یابی رسانه ای، یک سیستم عصبی مرکزی برای ادراک انسانی دگرگون شده است را محقق می کند.
در آخر، هنر رسانه ای جدید در آستانه ادراک ارتقاء یافته است.
ارتقای زیبایی شناختی هنر رسانه ای جدید که مشابه تکنولوژی مطلق است در حقیقت به خلق یک تجربه درگیر کننده مربوط میشود، اما گمان می کنم اشتباهی در بین است. رسانه های جمعی بدون هیچ تلاشی درگیر کننده هستند، و تنها کاری که خوب از عهده آن بر می آیند کرخت کردن است.
آنها حواس انسان را استثمار کرده، بر ادراک مسلط شده و بینش نابینا به وی اعطاء میکنند.
نکته نه در تقلید زیبایی شناختی رسانه های جمعی، که در از بین بردن افسون آن است. کد ادراک ارتقاء یافته در تاریخ هنر مساله تازه ای نیست، جسم آلوده فرانسیس بیکن، تقلیدهای تصویری والاسکوئز از تئاتر، بازنمودی از طغیان هنری دادائیسم، سوررئالیسم، فلوکسوس و نوشتن خودکار در عصری پرهرج و مرج است.
هنر جدید نه یک هنر تعاملی برای تکنولوژی مطلق، که هنری در نصف النهار است، از یک سو آگاهی از تضادهای صدا، روایت، تصویر و جسم را موجب شده و از سوی دیگر از له شدن به واسطه وزن زیبایی شناختی رسانه جمعی اجتناب می کند.
امروز هنر رسانه ای جدید مرکز خلاقه ای است که تصاویر سرکوب شده دورگه ها، کلون شده ها و کیمراها به واسطه آن به درون سیستم دیجیتالی جاری شده و بخاطر نرم افزارها و سخت افزارهایش، و بیش از همه بخاطر آنچه ناپدید کرده است جذابیت دارد.
تاکنون جهت گیری رسانه جدید واضحا و شاید لزوما به سمت مهندسی خلاقانه گسترش نرم افزار و سخت افزار با یک کد اولیه دیجیتالی توام با سرعت، شفافیت، اتصال و بلافصل بودن متمایل بوده است. گرچه این امر مدت زیادی نخواهد پایید. جهت گیری ارتباط دیجیتالی نیز همچون رسانه های پیش از آن در شرف برگشتن است. پارادوکس در آستانه شفافیت، اتصال در شرف پشت و رو شدن توسط ادراک دیجیتالی ارتقاء یافته، سرعت در شرف معکوس شدن توسط هنر نوین تصاویر سریع و ادراک کند قرار دارد. اکنون مهندسی معکوس جسم و کدها تنها توسط هنرمندان رسانه ای یعنی آواتارهای واقعی آینده دیجیتالی و شاید ژنتیک صورت می گیرد.
مهندسی معکوس
در زبان نرم افزار کامپیوتر، مهندسی معکوس به تجزیه کردن کدهای قابل توزیع، هک کردن نرم افزار سیستم عامل برای احیای کدهای از دست رفته، تغییر محل کاربری به سکوی سخت افزاری جدید، ترجمه کدهای نوشته شده به زبان منسوخ جدید،واشکال زدایی سیستمهای فرگمنت شده اشاره دارد. تا به اینجا مشکلی ندارد.مهندسی نرم افزار بامقصودی روشن یعنی تحلیل جریان داده ها، تحلیل جریان کنترل، شفافیت سیستم و جوابگویی نرم افزار، توام بوده است.
اما در هک کردن، رویای اصلی وارونه می شود. مهندسی معکوس به متضاد خویش بدل می شود.
تعداد کثیری از هکرهای علاقمند به مسایل سیاسی و زیبایی شناختی همچون آزادی الکترونیک، امکان تعامل بالابرای هر کس، دسترسی به دهکده جهانی همچون آینده نرم افزار اشتراکی ویک لینوکس برای هرمغزالکترونیک، شروع به مهندسی معکوس کدهای منبع فرهنگ اطلاعات می کنند.
آنها خود را به شکل قبیله های الکترونیکی سازماندهی می کنند. می توانید آنها را در داده های پنهان در شبکه بیابید. آنها موسیقیدانان محبوب ـ اسکنر، دی جی اسپوکی، استیو گیبسون ـ و قهرمانان رسانه جدیدـ جسم مهندسی شده استلارس و تخیل بصری مهندسی شده پری هوبرمان ـ خاص خود را دارند. کد کاری آنها عبارات جدا کردن، تجزیه کردن و اشکال زدایی در شیوه های هنر رسانه ای جدید را دگرگون می کند.
چرا که نه؟
سرعت تغییر تکنولوژیک جهانی، جامعه معاصر را دگرگون می کند. در فرهنگ جهانی که بواسطه توسعه بنیادین تکنولوژیک به جلو رانده می شود، هیچ وجهی از سیاست، فرهنگ و جامعه دست نخورده باقی نمی ماند. اقتصاد نوین وابسته به تکنولوژی کامپیوتر سرمایه داری صنعتی را به چالش طلبیده و سپس توسط آنچه شامپیتر آن را ویژگی «نابودی خلاقانه» اقتصادهای بازاری نامید، تحلیل می رود. توسعه خلاقانه آموزش دیجیتالی و ترقی در توزیع دانش دیجیتالی، نوید دگرگون ساختن تصویر مارشال مک لوهان از «آموزش بدون دیوار» به واقعیت یادگیری از راه دور در زمان واقعی را می دهد. اعمال تغییرات بنیادین در ماهیت ارتباط، از سیستم پالم گرفته تا وسایل بی سیم، دورنمای رسانه از چگونگی و چرایی و مکان ارتباط با افراد را دگرگون می سازد.
علاوه بر تکنولوژی تولید و ارتباط، آینده دیجیتال تکنولوژی های قدرتمند مصرفی در قالب فرهنگ مصرفی همگن و عضویت فوری در نسل دیجیتالی را ارایه می دهد.
امروزه بیش از آنچه ما فکر می کنیم مدیا پلیرها و سایت های گوگل، لینوکس و ... جهان واقعی فرهنگ دیجیتالی هستند. آنچه زمانی تنها رویایی علمی تخیلی بود، یعنی فرهنگ سیم کشی شده، اکنون بدل به سیستم عامل جوامع بسیاری شده است.
آیا داده ها بخشی از گوشت انسان اند؟ آیا ما اجسام گوشتین ماورایی هستیم؟
این امر در تکنولوژی های در حال ظهور مرتبط با آینده بیوتکنولوژی بیش از پیش مشهود است.
بیوچیپ ها، شبیه سازی انسان، تحقیقات سلولی، پیوندهای میان گونه ای، مهندسی ژنتیک، خلق انسان،حیوان و گیاه تراژنتیک واحیای گونه های منقرض شده حیوانی خود مبین این حقیقت است.
این موارد همگی در زمره جریانهای بیوتکنولوژیک هستند که عمیقا بر تلاشهای فعلی انجام گرفته در جهت طراحی آینده تکامل همچون ماتریکس ژنتیک تاثیر می گذراند.
یکی از جنبه های اصلی اصول اخلاق سیاسی مرتبط با «مساله بیوتکنولوژی» به پیش بینی مسیر تغییرات آتی بیوتکنولوژی مربوط میشود.آنچه در پروژه بیوتکنولوژی قابل توجه است آینده جسم انسان می باشد. فوران بیوتکنولوژی در تقابل با درک فعلی از جسم ادغام شده انسان، به سمت دگرگونی بنیادین ادراک جسم گاهی از خارج (شبیه سازی، پیوند میان گونه ای) و گاهی از درون جسم (پروژه ژن انسانی) پیش می رود. بروز این چنین دگرگونی بنیادینی در جسمِ آینده در بطن ابتکارات معاصر بیوتکنولوژیک مشهود است که متوجه خلق «جسم تراژنتیک» است، یعنی خلق جسم میان گونه ای از انسان ، حیوان و گیاه است که از نظر ژنتیکی سیال تولید شده است.
اینجاست که آینده جسم – در قالب آزمایشات حیوانی انجام شده توسط شرکتها ـ همچون شرکت تکنولوژی سلولی پیشرفته اینفیجن و گرئون، به عنوان محصولی از توالی ژنتیکی و پیوند های میان گونه ای به تصویر کشیده می شود. در حالیکه معانی ضمنی جسم تراژنتیک را می بایست در علوم اجتماعی و انسانی جست، هنرمندان رسانه جدید بازنمود های هنرمندانه قابل توجهی از جسم بیوتکنولوژیک آینده ارایه داده اند. نه تنها تصویر جسم تراژنتیک در تخیل هنرمندانه آنان تجسم یافته، که در کدهای صوتی و تصویری رسانه های جدید قابل اجرا است.
هنرمندان رسانه جدید ـ مهندسان معکوس جسم تراژنتیک ـ اشتباهات مرگبار ادراکی و اخلاقی کدگذاری آن را دهه ها پیش از تحققش تشخیص داده اند.
اخیرا گزارشی از یک جلسه در جامعه ستاره شناسی آمریکا در روزنامه ای منتشرشد. در این جلسه ستاره شناسان از کشف خلاءهای عظیم یا غارهای اشباح خبر دادند که به کمک گازهای احاطه کننده کهکشانهای دور گسترش می یابند. این چنین غارهایی را نمی توان با چشم انسانی دید، بلکه تنها با چشم مسلح به اشعه ایکس ـ ثبت موجهای الکترومغناطیسی با دامنه بالا و در نتیجه تشخیص فرکانسهای فرابنفش ـ قابل تشخیص اند.
اکنون می توان هنرمندان رسانه جدید را بدین صورت تصور نمود:
آنها با برخورداری از چشم مسلح به اشعه ایکس، در جستجوی راهی برای درک فرکانسهای خاطرات دردناک سرکوب شده حیات بخش فرهنگ معاصر انسان اند. هنر آنها شناخت غارهای اشباح و خلاءهای عظیم کهکشانی است که مانند قلابهای زیبایی شناختی حافظه انسانی راه را بدرون ادراک آدمی گشود.
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
مترجم : کامبیز پارتازیان
نویسنده : آرتور کروکر
نظر شما