آثار زیانبار فردی و اجتماعی استفاده از کامپیوترها در آموزشگاه ها
همزمان با اختراع رسانههایی نظیر تلویزیون، سینما و کامپیوتر، بسیاری از حامیان این تکنولوژیها معتقد بودند که به جایگزین مدرنی برای کتابهای درسی دست یافتهاند. پس ازگذشت سالها از آغاز به کارگیری این رسانهها در مدارس، ما تنها شاهد غرق شدن دانشآموزان در دنیایی از صداها و تصاویر غیرواقعی، تخیلی و مصنوعی هستیم که روز به روز آنان را از دنیای واقعی دورتر و دورتر می کند. نویسنده که قریب دو دهه است به آموزش کامپیوتر به دانشآموزان و دانشجویان میپردازد، این نکته را که با بهرهگیری از چنین تکنولوژیهایی، فرزندان معصوم ما هیچ گاه قادر به درک ویژگیهای طبیعت و روابط ارزشمند انسانی نخواهند بود، لذا هیچ اهمیتی نیز برای حفظ این اکوسیستمهای زیستی قائل نمیشوند، تذکر می دهد و می پرسد، آیا رها کردن فرزندانمان در اسارتگاه این تکنولوژیها و رویکرد رو به گسترش آنان به استفاده از سایتهای مستهجن، موادمخدر، اسلحه و الکل را میتوان غیرمرتبط با یکدیگر دانست؟ سؤالی که این کارشناسان، هیچ گاه تمایلی به پاسخ دادن به آن ندارند.
توماس ادیسون یک مخترع بزرگ بود اما باید وی را یک پیشگوی احمق نیز دانست. او در سال 1922 میلادی ادعا کرده بود که دنیای تصاویر متحرک، جای جزوات و کتابهای درسی را در مدارس خواهد گرفت. به علاوه او زنجیرهای طولانی از پیشبینیهای کاملاً اشتباه را براساس ظرفیتهای تکنولوژیکی مختلف در جهت ایجاد انقلابی در آموزش بیان نموده بود؛ اما اینک هیچ کدام از آنها از فیلم گرفته تا تلویزیون، نتوانستهاند تحقق پیدا کنند. حتی کامپیوترها نتوانستهاند یک عملکرد باثبات از پیشرفت و ارتقای آموزشی را نشان بدهند.
لوی کیوبان استاد دانشکده تعلیم و تربیت «دانشگاه استانفورد»، با خلاصه نمودن نتایج پژوهشهای کنونی در حوزه استفاده از کامپیوترها در آموزش میگوید: «در دهههای گذشته ما شاهد هیچ دستاورد پژوهشیای که استفاده بیشتر از کامپیوترها را در کلاسهای درس تشویق نماید، نبودهایم... حتی ارتباط میان بهبود نمرات درسی و استفاده از کامپیوتر و در دسترس بودن آن هم با تردیدهای زیادی روبهروست.»
از سوی دیگر، پژوهشهای اخیر انجام گرفته از جمله تحقیق «دانشگاه مونیخ» بر روی 000/174 دانشجو در 31 کشور مختلف نشان میدهند، دانشجویانی که به صورت مداوم از کامپیوتر استفاده می کنند، از لحاظ نمرات دانشگاهی، در مقایسه با کسانی که به ندرت و یا هیچ گاه از آن استفاده نمیکنند، نتایج بدتری را کسب مینمایند.
ما چه این نتایج را بپذیریم و یا رد کنیم، روشن است که کامپیوترها در دستیابی به دورنمایی که به ما وعده داده شده بود، ناتوان بودهاند. حامیان گسترش تکنولوژیهای آموزشی نوین، اینک ادعای پرسش برانگیزتری را مطرح می کنند: «کامپیوترها تنها یک ابزار جدید در دسترس ما هستند و آنچه را که شما با آن انجام میدهید، باید مورد توجه قرار گیرد.» بیتردید چنین پاسخهایی، تأثیرات اکولوژیکی تکنولوژیهای مدرن را نادیده گرفتهاند. این پیشرفتها فارغ از بیطرف بودن، همه روابط ما را در محیط برهم زده و در مجموع نیز در بخشهایی بهبود و در بخشهایی دیگر به بدتر شدن اوضاع منجر گردیدهاند. امروزه کامپیوترها میخواهند شیوههای جدیدی از تجارب آموزشی را گسترش داده و در عین حال سایر روشها را بیارزش جلوه دهند. به یاد داشته باشیم که منتقد تکنولوژیهای نوین، نیل پستمن چنین میگوید: «آنچه را که ما نیازمند توجه به آن در مورد کامپیوترها هستیم، ارتباطی با کارایی آنها به عنوان یک ابزار آموزشی ندارد. چرا که مسأله اصلی این است که کامپیوترها چگونه تصورات ما را در مورد آموزش دستکاری و تغییر دادهاند؟»
چندین سال پیش، من در یک جلسه بحث و بررسی گروهی در تلویزیون ملی آیووا (IPT) شرکت کردم. عنوان جلسه چنین بود: «بررسی پیرامون بهترین روشهای به کارگیری کامپیوترها در کلاسهای درس.» در اوایل برنامه، گزارشی تصویری از کلاس چهارم مدرسهای در مناطق روستایی آیووا پخش شد که نشان میداد، دانشآموزان در حال ساخت یک کتاب الکترونیکی بر مبنای یکی از رمانهای مورد علاقه کودکان یعنی کتاب «شارلوت» بودند. در این فیلم، دانشآموزان با افتخار از این فعالیت خود صحبت میکردند. در اواخر این گزارش هم، یک دانشآموز یازده ساله از درسهای مهمی که وی از این رمان آموخته بود، سخن میگفت: «همواره تلاش کن که برای دیگران فردی محبوب باشی و یار و یاور یکدیگر باشید.»
خانم معلم این کلاس هم توضیح میداد که دانشآموزانش آنچنان با ذوق و شوق بر روی این پروژه کار میکردند که ترجیح میدادند، به جای رفتن به حیاط مدرسه در زنگهای تفریح، در آزمایشگاه رایانه بمانند. در حالی که به نظر میرسید او تحت تأثیر این فعالیتها قرار گرفته، به اولین مشکل به وجود آمده ناشی از استفاده از کامپیوترها اشاره نمود. وی اعتقاد داشت که این رسانه آنچنان چشم گیر و سحرانگیز است که دانشآموزان را از فعالیتهای همیشگیشان که از مشخصههای دوره کودکی است، باز میدارد.
بدین ترتیب، با وجود کارایی کتاب الکترونیکی شارلوت در آموزش به بچهها، نیاز به برقراری ارتباطات اجتماعی و اهمیت قائل شدن برای همه عناصر و اعضای جامعه به ویژه فرصت زنگهای تفریح، به شدت احساس میگردد. این زمانهای استراحت بین دو کلاس، تنها فرصتی برای دور شدن از مباحث فکری و یا بازیابی انرژیهای تحلیل رفته نیست، بلکه ما باید به این فرصتهای کوتاه 10 یا 15 دقیقهای، به عنوان زمانی جهت تخلیه فشارهای فکری به وجود آمده ناشی از حضور در یک محیط فیزیکی و اجتماعی به شدت کنترل شده، بنگریم. در این زمان، دانشآموزان میتوانند آزادانه با یکدیگر ارتباط برقرار نمایند و برای مدتی کوتاه از زیر چتر اقتدار یک بزرگسال خارج شوند؛ اما هم اینک در سراسر ایالات متحده، این فرصتها در حال از بین رفتن هستند. در سال 2000 میلادی، براساس گزارش منتشر شده از سوی پرفسور جودی کییف از دانشگاه نیواورلئان، بیش از 40 % مدارس ابتدایی و راهنمایی، زمانهای مربوط به زنگهای تفریح را محدود و یا کاملاً حذف نمودهاند. در مقابل، آمارهای ارائه شده از سوی وزارت آموزش و پرورش حاکی از آن است که در یک فاصله زمانی 10 ساله (1990 تا 2000 میلادی) هزینههای انجام شده در بخش خرید تکنولوژیکیهای جدید در مدارس آمریکا با 300 درصد رشد روبهرو گردیده است.
به یاد داشته باشیم که جایگاه یادگیری نباید در هیچ شرایطی تضعیف گردد. رویارویی بدون واسطه دانشآموزان با دنیای امروز، مطمئناً بر کیفیت یادگیری آنان مؤثر خواهد بود. یک دانشآموز، شکنندگی گلبرگهای یک گل را با لمس کردن آن میآموزد. بچهها با بازیهای کودکانهشان همکاری گروهی را یاد میگیرند. کامپیوترها هرگز نمیتوانند شور و هیجان ایجاد شده در برنامهریزی حملات و دفاع گروهی در یک بازی راگبی و یا یک مسابقه طنابکشی را ایجاد کنند. در بسیاری از این تعاملات اجتماعی، ما نه تنها تفکرات فرزندان خود، بلکه روح او را تعلیم می دهیم. هنگامی که یک کودک را آزادانه به این روابط وارد میکنیم، آنها تلاش میکنند که درک شخصی خود از دنیای پیرامونشان را مورد آزمون قرار دهند و ویژگیهایی نظیر همراهی، انضباط درونی و شخصی، اشتیاق و انگیزش، مهربانی، همفکری، تحمل و همچنین گذشت را تمرین نمایند و گام به گام نشان دهند که چگونه میتوانند به عنوان یک فرد و همچنین عضو جوامعی بزرگتر به نقشآفرینی بپردازند.
اگر کودکان ما تجربه بازی کردن با اسباببازیهای شناور در آب یک حوض کوچک را نداشته باشند، هرگز قادر نخواهند بود که در دریاهای آزاد به شنا کردن بپردازند. اگر فرزندان دلبند ما تجربه بازی کردن و مشاهده خاک، شناخت عنکبوتها، پرندگان، قارچها و گیاهان حاشیه حیاطها و خیابانها را نداشته باشند، تمایلی هم به کشف ویژگیها و حفاظت و سپاسگزاری از طبیعت، مشابه کاری که بزرگسالان ما انجام میدهند را نخواهند داشت.
کامپیوترها نه تنها دانشآموزان را از استفاده از زنگهای تفریح و سایر تجارب ساختار نیافته باز میدارند، بلکه این فرصتهای ارزشمند را در قالب تصاویری مجازی به آنان ارائه میکنند. هم اینک آمارهای رسمی حاکی از آن است که دانشآموزان ما روزانه 5 ساعت از وقت خود را به تماشای تلویزیون، به منظور تفریح و سرگرمی اختصاص میدهند. البته تقریباً همه این برنامههای تلویزیونی در قالب پروژههای آموزشی در مدارس تولید شدهاند.
در برنامههایی کارتونی نظیر سفر مجازی به قطب شمال، صعود مجازی به قله اورست و یا سفر به درون منظومه سایبر که یکی پس از دیگری و با پیشرفتهای تکنولوژیکی جدیدتر به عرصه میآیند، دانشآموزان فرصت یک سفر واقعی بر روی یخ و یا صعود به یک قله را تجربه نمیکنند. بدین ترتیب، ما به بچههای خود اجازه نمیدهیم که حتی تا درون جنگل مجاور خانههایمان بروند.
تجارب واقعی من نیز در تدریس یک درس دانشگاهی با عنوان «تکنولوژیهای پیشرفته کامپیوتر» نشان داد که شاگردانم در پایان کلاس، با خستگی و بیعلاقگی مواجه میشوند و علاقه دارند که به سرعت، گشت و گذارهای تفریحی خود در شبکه اینترنت را دنبال کنند. یک نکته مهم دیگر نیز این است که مشاهده انبوهی از برنامههای کارتونی و انیمیشنهای آموزشی، بدون تجربه طبیعت واقعی، بچههای ما را با تصویری غیرواقعی، تحریف شده و نادرست از واقعیات آشنا میکند که در آن قورباغهها قور قور نمیکنند، ماهیها نمیپرند، گوزنها چیزی نمینوشند و راکونها (و حتی خرسها) ماهی گیری نمی کنند. تجربه الکترونیکی آنها با واقعیتهای حیات طبیعت، کاملاً متفاوت و تا حدود زیادی سادهانگارانه است. لذا مفاهیمی نظیر زنده ماندن، تلاش کردن، احساس تعلق گروهی در دنیای واقعی و اجتماعی، هیچ گاه در ذهن کودک به صورتی صحیح شکل نخواهد گرفت.
سالها پیش هنگامی که من در نواحی روستایی آیووا زندگی میکردم، با محرومیتهای زیادی روبهرو بودم. مهمترین توانایی ما، در همکاری گروهی با دیگران و احساس تعلق خاطر نهفته بود. نکتهای که در رمان شارلوت هم به آن اشاره می شود. زندگی در دامن طبیعت، مرا با زندگی یک مزرعه، ویژگیهای آب دریا و جزر و مد آن، ویژگیهای بهار، شناخت بوها و رایحههای مختلف گیاهان و اشیاء و همچنین زندگی گاوها و گوسفندها و پرندگان آشنا نمود.
آیا سفر به دنیای مجازی و مشاهده فیلمهای ویدیویی هم میتواند همین تجارب و آموخته را به فرزندان ما انتقال دهد؟ بچههای ما با فرآیندهای واقعی طبیعت کاملاً ناآشنا و غریبهاند. هانا آرنت و گروهی دیگر از پژوهشگران نیز یادآور شدهاند که ما وقتی میتوانیم خود را به عنوان یک انسان بشناسیم که آنچه را که نیستیم، دریابیم. جابهجایی تجارب دست اول و بکر انسانی با تصاویری مجازی، کاری شبیه شناخت ویژگیهای یک منطقه از طریق یک نقشه کاغذی خواهد بود.
کامپیوترها در سایه قدرت چشم گیر خود، علاوه بر اینکه ما را بیش از هر زمان دیگری از درک واقعی این دنیای خاکی محروم نمودهاند، به ما این تفکر نادرست را القا میکنند که تصاویر دستکاری شده و فانتزی، سرازیر نمودن حجم عظیمی از اطلاعات و حتی گفت وگوی آنلاین با کارشناسان، یک گزینه جایگزین دقیق و مناسب در مقایسه با رویارویی واقعی با اشیاء و موجودات زمین و آسمانهاست.
در سایه شعار «به همه جا برو، در هر زمانی که دوست داری»، بچههای ما دیگر به هیچ جایی، به هیچکسی و به هیچ زمانی، حتی بدون هیچ دلیل قابل ذکری، تعلق خاطر و دلبستگی ندارند. البته فرزندان بیگناه و معصوم ما هنگامی که مجبور میشوند به آموزشهایی مجازی و خستهکننده در مورد ویژگیهای افغانستان و نه آموزشهایی رودررو و دست اول از منطقه زندگی خود تن دهند، چگونه میتوان انتظار داشت که آنان به شهر محل سکونتشان احساس دلبستگی کنند؟ آیا نشستن مداوم در برابر مانیتور کامپیوتر و مشاهده کتابها، تصاویر و صداهای غیرمرتبط با مکان، زمان، عمق، ارتفاع، طعم، بافت و یا بو، دانشآموزان را از ویژگیهای زندگی عاری نخواهد نمود؟ و آیا آنان در خود احساس مسئولیتی نسبت به حفظ و نگهداری از ذخایر ارزشمند طبیعت خواهند داشت؟
در این میان، بیعلاقگی دانشجویان به شرکت طولانی مدت در پروژههای کامپیوتری، خستهکننده بودن این آموزشها، تلاش برای تغییر موضوع بحث در کلاس به موضوعاتی مبتذل و پیش پا افتاده، همراه با اشتیاق فراوان به چت کردن با دانشجویان آن سوی دنیا، در حالی که از همان کشورها در همین دانشگاهها، دانشجویان زیادی وجود دارند، نکات قابل توجه و مهمی است که ما باید از توجه به آنها غافل نشویم. گویی این دانشجویان از رویارویی چهره به چهره با مهاجران بیمناکند. لذا به همان صحبتهای کنترل شده آنلاین در مورد موضوعات فرهنگی بسنده می کنند.
من معتقدم که دانشآموزان باید قدرت کنترل محیط خود را داشته باشند. در فراسوی هر برنامه کامپیوتری، برنامهنویسی نشسته است که به صورت مخفیانه، گزینههایی را در برابر کودک شما قرار میدهد. اگر فرزندان ما بخواهند در مورد آنچه که در خارج از این گزینههای ارائه شده قرار دارد، بیاندیشند و آنها را درک کنند، با پیغامهای خطای کامپیوتر (Error) روبهرو میشوند. و البته بدون درک منطق فراسوی چنین برنامههایی، نمیتوان آنها را کنترل کرد و مورد استفاده قرار داد.
کامپیوترها به خاطر قدرت بالای تحلیلهای ریاضی خود، به گونهای طراحی شدهاند که همواره مخاطب خود را شکست بدهند. فرزندان ما با وجود کنترل مفاهیمی انتزاعی و پیچیده، فرصت عملی انجام کارها توسط خود را از دست میدهند. فراموش نکنیم که با مشاهده دائمی برنامههای کامپیوتری، محدودیتهای جهان واقعی و همفکری و همراهی با دیگران، هرگز آموخته نمیشوند، بلکه تلاش برای مغلوب کردن سایرین و دیدن دیگران به عنوان دشمن و استفاده از هر روشی برای نابودی وی، یک حقیقت غیرقابل چشمپوشی در ارتباط دانشآموزان ما با کامپیوترهاست.
ما حتی بچههای کوچک فاقد ظرفیت تمایز اخلاقی خوب و بد خود را با کامپیوتر سرگرم می کنیم. ناکارایی حصارهای الکترونیکی موجب خواهد شد که فرزندان ما هیچ گاه برای مشارکت در یک جامعه دموکراتیک، فاقد حصارهای کنترلی و موانع، آماده نشوند.
تکنولوژی میتواند کمکهای زیادی را در انجام کارها به ما کند، اما این محصولات پیشرفته، در تعیین کاری که ما باید انجام دهیم، ناتوان و خاموشند. بدون ایجاد پیشزمینه اخلاقی، وابستگی به کامپیوترها ما را به سوی دستکاری و تحریف واقعیتها و سادهانگاری حقایق در تعاملات اجتماعی با دیگران سوق میدهد. بسیاری از آسیبهای وارده به محیط زیست نیز با بهرهگیری احمقانه و بدون تفکر از کامپیوترها به وجود آمده است. حتی شبیهسازیهای کامپیوتری، به آسیبهای وارد شده به طبیعت هم نگاهی انتزاعی و نه حقیقی دارند. بیتردید این سادهانگاریها یکی از دلایل نابودی کره خاکی ماست و کاربران تکنولوژی که به جداسازی، دستکاری، کنترل و اعمال قدرت در فضای مجازی عادت کردهاند، به صورتی ناخودآگاه در تصمیمات اجتماعی و واقعی خود هم همین روشهای ناکارا و فاقد انطباق با واقعیتهای زندگی را اعمال میکنند.
عصر تکنولوژی نیازمند تعریفی مجدد از بلوغ است. چراکه با بزرگ شدن و ورود به عرصه زندگی، ما باید خود را برای رویارویی با ویژگیهای طبیعت، جامعه و خواستههای انسانی آماده کنیم. توانمندسازی محدودیتها و ضعفهای بشری، در کنار تصمیمگیریهای هوشمندانه و همهجانبهنگر را باید مهم ترین هدف آموزشهای قرن بیست و یکم دانست. البته کنار گذاشتن یک شبه کامپیوترها، راهحل پیشنهادی مناسبی نخواهد بود. از سوی دیگر، حتی یک واحد درسی ارائه شده در طول یک سال هم میتواند فرد را با نیازمندیهای کامپیوتری ورود به بازار کار آماده نماید. بدین ترتیب، ما نیازمند رویارویی با چالشهای تکنولوژیکی با سلاح منطق، تفکر و دقتنظر هستیم. سازمانهای متعددی هم این راه را آغاز نمودهاند. «انجمن دوره کودکی» یکی از این مراکز میباشد که اخیراً راهنماهایی را برای شناخت اکولوژیکی روابط انسانها و تکنولوژی منتشر نموده است. ما هنوز هم در آغاز راه هستیم. ما تا چه حدی میتوانیم تکنولوژیهای مدرن را برای انطباق با ویژگیهای خویش و ساخت دنیایی دلخواه برای بشریت محدود نماییم؟ متأسفانه مدارس ما عملکردی کاملاً وارونه دارند، چرا که آنان خواهان محدود کردن قدرت درک بشر برای یافتن بهترین روشهای انطباق ما با دنیایی هستند که تکنولوژیهای مدرن برای ما انسانها میسازند. فرزندان ما هم در یک از خودبیگانگی و تنهایی هولناک گرفتار آمدهاند که برای نجات از زنجیرهای این اسارت حاضرند به هر اقدامی دست بزنند. آنان انسانها، طبیعت و زمین را به عنوان سکوهای پرتاب و موفقیت خویش میبینند و در این میان، پناه بردن دانشآموزان کم سن و سال ما به سوی موادمخدر، اسلحه و سایتهای مستهجن اینترنتی و الکل، به همراه سایر ابزارهای به اصطلاح قدرتمند، به جای تفکر عمیق در مورد خود و یا تلاش برای جلب همکاری و همفکری با دیگر انسانهای جامعه، نباید چندان غیرعادی به نظر آید. البته این راهی است که ما خود به روی آنها گشودهایم!
منبع: / ماهنامه / سیاحت غرب / 1387 / شماره 60، تیر ۱۳۸۷/۰۴/۰۰به نقل از: www.OrionMagazine.org
نویسنده : لوول مونکی
مترجم : محسن داوری
نظر شما