افغانستان، ایران، آسیای مرکزی و قفقاز در مسیرهای ارتباطی
بررسی وضعیت ارتباطات در افغانستان
افغانستان، ایران، آسیای مرکزی و قفقاز در طول تاریخ علایق فرهنگی، مذهبی و زبانی داشته ودر بسیاری از مقاطع تاریخی به مثابة یک قلمرو واحد اداره میشدند، اما در بعضی از دورههای تاریخی تحت تأثیر رقابتهای استعمارگران اروپایی، مشکلات و مصایب بیشماری را تجربه کردهاند که بررسی مسیرهای ارتباطی را در این مناطق لازم و ضروری مینماید. با توجه به اهمیت این مسیرها، اینک سه راه ارتباطی را که در سرنوشت این مناطق تأثیر بهسزایی داشتهاند به بحث میگیریم.
الف ـ مسیر ابریشم (پکن، بلخ و افیزوس)
اصطلاح راه ابریشم برای اولین بار توسط تاجری مقدونی به نام مائیس تتیانوس
(Maes Titianus) که در شام تجارتخانه داشت اطلاق شد. راه ابریشم به طول 11000 کیلومتر، کشورهای افغانستان، آسیای مرکزی، قفقاز و ایران را به هم متصل میکرد. این راه از لویانگ در جنوب رود هوانگ هو یا پکن در شرق چین شروع میشود و تا شهر افیزوس و میلهتوس در غرب ترکیه میرسید و شهر بلخ در میانة این شاهراه ارتباطی قرار داشت و کلیة شعب و شاخههای این راه در بلخ به هم متصل میشدند.
راه ابریشم (Silk Route) مسیر صلح ، تجارت بینالمللی و کانال انتقال ایدهها، افکار، اطلاعات و عقاید بود. این جادة ارتباطی حوزههای تمدنی ایران، هند، چین، بینالنهرین و افغانستان را به هم گره میزد و نقش ارتباطات بینالمللی را از قرن دوم میلادی تا سال 576 میلادی به عهده داشت.
زائران، سیاحان، هنرمندان، صنعتگران، دانشمندان، مبلغان مسیحی، نقاشان و معماران با استفاده از همین راه به تبادل افکار و اطلاعات میپرداختند. این بزرگراه ارتباطی بخشهای عمدة افغانستان، ایران و آسیای مرکزی و قفقاز را پوشش میداد و افغانستان سهم قابل ملاحظهای در این بزرگراه ارتباطی داشت. در دایرهالمعارف جهان
(The World Book Encyclopeadia) آمده است :
"کوشانیها افتتاحکننده و نگهدارندة این راه (Silk Route) بودند. که از سال 40 تا 220 میلادی حکومت کردند. مؤسس آن کجولاکدفیزس و بزرگترین شهنشاه آن کنیشکای کبیر بود. پایتخت کوشانیها شهر بگرام یا کاپیسای قدیم در شمال کابل و پایتخت تابستانی آن پیشاور بود." شایان ذکر است که افغانستان آن دوره (آریانا) از لحاظ دیانت بزرگترین مرکز بودیسم جهان و از لحاظ اقتصادی بزرگترین مارکت (بازار) بینالمللی وقت محسوب میشد و نیز از لحاظ شهرسازی، صنایع، به ویژه معماری و شیشهسازی، هنر نقاشی و مجسمهسازی شهرة آفاق بود که میتوان آن دورة تاریخی را رنسانس آریانا خواند.
در اواخر قرن ششم میلادی تحت تأثیر رقابت یفتلیها و ساسانیان، راه ابریشم از رونق افتاد که با قطع این بزرگراه، افغانستان و چین منزوی شدند. میرغلام محمد غبار، مورخ افغان مینویسد: " پس از بسته شدن راه ابریشم راههای ارتباطی تغییر کرد. رومیها نیز متوجة راههای دریایی شدند و با کشتی به دلتای سند و سواحل هند رسیدند. به این ترتیب اولین صدمه و خسارت ارتباطی با بسته شده راه ابریشم بر پیکر کشورهای افغانستان، ایران ، آسیای مرکزی و قفقاز وارد شد.
شایان ذکر است که این کشورها در عصر هخامنشیها، پارتها (طایفهای از اقوام سکایی)، اشکانیها و ساسانیها قلمرویی واحد بودند و همانند کشوری واحد اداره میشدند. در تهاجم یونانیها نیز باشندگان این مناطق سرنوشت مشترک سیاسی داشتند. همچنین از سال 751 میلادی به بعد بسیاری از ساکنان این مناطق (افغانستان، ایران ، آسیای مرکزی و قفقاز) پذیرای دین اسلام شدند و دین مقدس اسلام پیونددهندة روح برادری و اخوت بین آنان بود.
در دورههای خلافت امویان و عباسیان نیز ساکنان این مناطق سرنوشت مشترک سیاسی داشتند و متعاقبا" در قلمرو واحدی به نام خراسان دور هم آمدند و سلسلههای طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، خوارزمشاهیان و سلجوقیان در همین قلمرو حکومت کردند. همان پژوهشگر افغان مینویسد: "خراسان آن روزمشتمل بر ایران، افغانستان و بخشهایی از آسیای مرکزی بود. ساکنان این مناطق در برابر تهاجم مغولان و دیگر مهاجمان به مثابة پیکر واحد، مصایب را تحمل کردند." پژوهشگر دیگر معتقد است: " ساکنان این مناطق نظامهای سخت طبقاتی را تجربه کردند. شکافتن بطن زنان به دست مغولان را دیده و به دعوت عیارانة یعقوب و ابومسلم پاسخ دادند و امروز نیز در تنگنای رقابتهای شرق و غرب قرار گرفتهاند و چنین پیوندهایی را نمیتوان نادیده انگاشت و چنین مشترکاتی را نمیشود به یکبارگی پوشاند."
در دورة حاکمیت نادر افشار نیز افغانستان، ایران ، آسیای مرکزی و قفقاز کشوری واحد بودند. اما در دورههای بعد به تأثیر از رقابتهای استعمارگران شرق و غرب (روسیه و انگلیس) بسیاری از این مناطق به اشغال استعمارگران درآمد و شیرازة وحدت و یکپارچگی آنان از هم پاشید و ساکنان این مناطق دچار بحران ارتباطات شدند.
ب ـ مسیر ارتباطی اورنبرگ، سمرقند و هندوستان
فردیناند د لسپس (Ferdinand De Lesseps) که تُرعه (کانال) سوئز را ساخته بود به ژنرال "ان. پی. ایگناتف" سفیر روسیه در استانبول پیشنهاد کرد که راه آهنی از اورنبرگ به سمرقند و از آنجا تا هندوستان بسازند که دولت روسیه پس از یک سال آن را اجرا کرد.
دولت تزاری روس که از مدتها قبل استراتژی تهاجم به چین، افغانستان، ایران، آسیای مرکزی، قفقاز و سیبری را در برنامة خود داشت، از نیمة قرن شانزدهم، تهاجم خود را به هدف تحقق اهداف استراتژیک آغاز کرد. ایالت حاجی طرخان و سپس شهر اورنبرگ در شمال دریای خزر را اشغال کردند که نقطة پرش به هند محسوب میشد. متعاقبا" به سوی دریاچة بالخاش پیشروی کردند و کوپال را در سال 1846، رنی را در 1855، تخماق را در سال 1860 و بیشکک را که در فاصلة 200 کیلومتری شهر خوقند قرار دارد، در سال 1862 اشغال کردند.
دومین مرحلة تهاجم روسها از اورنبرگ به استقامت جنوب بود که تاشکند را در سال 1865، سمرقند را در سال 1867 و خوقند را در سال 1876 به تصرف خود درآوردند. سومین مرحلة تهاجم در آسیای مرکزی و قفقاز از کراسوودسک (Kraswodsk) آغاز شد که در نتیجة آن شهر خیوه را در سال 1883، گوک تپه را در ترکمنستان تصرف کردند. همچنین در سال 1884 به عشقآباد و سرخس دست یافتند. به این ترتیب بخشهای عمدة آسیای مرکزی و قفقاز در سیطره و کنترل روسها درآمدند و روسها در مرزهای افغانستان، ایران و دریای خزر استقرار یافتند. (گروموف 1375) در نتیجه، راه تهاجم به هندوستان فراهم شد.
با اینکه روسیه، آسیای مرکزی و قفقاز را اشغال کرد اما ایران را در برابر انگلیس به حال خود رها نکرد. " مسئلة دسترسی به ایران به همان اندازه برایش اهمیت داشت که برای رقیبش بریتانیا." باید اذعان کرد که سرنوشت ناسازگار، ایران را زیر چکش روسیه و سندان انگلیس قرار داد. میرغلام محمد غبار مینویسد : " بین ایران و روس جنگهایی درگرفت تا آنکه معاهدة گلستان در 1813 به امضا رسید. طی آن ایروان، گرجستان، دربند، باکو، شیروان، شکی، گنجه، قرهباغ و قسمتی از طالش به روسیه واگذار شد و حق کشتیرانی در دریای خزر از ایران سلب گردید."
متعاقب لشکرکشی روسها به ایران، عباس میرزا مجبور به امضای معاهدة ترکمانچای در سال 1828 شد که طبق آن ایروان و نخجوان، با پنج میلیون تومان به عنوان غرامت جنگ و نیز حق قضاوت کنسولی و امتیازات تجاری به روسیه داده شد. شایان ذکر است که روسیة تزاری به تصرفات خود در آسیای مرکزی، قفقاز و ایران بسنده نکرد و همواره تلاش میکرد تا از ایران و افغانستان به مثابة پایگاهی به هدف ضربه زدن به منافع انگلیس در هندوستان استفاده کند.
در یک جمعبندی میتوان گفت که با تصرف این مناطق شیرازة ارتباطات منطقهای ساکنان آسیای مرکزی، قفقاز و ایران از هم پاشید. زبان، فرهنگ و مراکز ارتباطی این مناطق را دستخوش دگرگونی و تحول ناپایدار گردانید.
ج ـ مسیر ارتباطی باکو، بندرعباس و کراچی
رقابت دو قدرت استعماری آن روز باعث شد تا راههای نو ارتباطی برای اهداف استعماری مورد توجه قرار گیرد که ایران و افغانستان پس از اشغال آسیای مرکزی در معرض دید این سیاستهای ارتباطی قرار داشتند. در نامة ولف به سالزبری آمده است: "هرچند کانال سوئز باعث شده است که راه لندن به بمبئی 4009 کیلومتر به سود بریتانیا کوتاه گردد، ساختن راهآهن سراسری ایران موجب خواهد شد که راه باکو به کراچی به طول 4941 کیلومتر به نفع روسیه کوتاه شود."
همچنین رئیس سازمان اطلاعات نظامی انگلیس مینویسد: "خراسان پایگاهی است که اگر روزی بخواهد، میتواند از آنجا عملیات شدید نظامی علیه هندوستان را صورت دهد. از این مهمتر آن که تصرف خراسان برای روسها از نظر ادامة عملیات نظامی ضرورت اساسی دارد. این نکته در نامة رسمی و محرمانه و مهم روسها آشکارا مطرح است. حتی اگر بپذیریم که خراسان دیر یا زود باید مبدل به یکی از شهرهای روسیه گردد و هرات و افغانستان شمالی به دست روسها افتد بهتر آن است تا آنجا که ممکن است آن روز شوم را به تأخیر افکنیم و البته هیچ پدیدهای هم نمیتواند فرا رسیدن آن روز را تسریع کند، مگر ساختن راهآهنهایی که در این جا افکار این و آن را به خود مشغول میکند."
نویسندة کتاب "افغانستان در مسیر تاریخ" در تأیید این مطلب مینویسد:" دولت انگلیس که عملا" از جلوگیری پیشرفت نظامی ایران درهرات و پیشرفت سیاسی روس در ایران عاجز بود نمایندگان خود "برنس و مسترلیچ" را به قندهار اعزام کرد و خود درصدد برآمد که به نام مقابله با روسیه، افغانستان را استیلا نماید. به این ترتیب افغانستان بین دو سنگ آسیاب گیر افتاد."
رقابت استعمارگران اروپایی انگلیس، روس و فرانسه سالها ادامه داشت که بهخاطر تضاد منافع آنها سختترین خسارات مادی و معنوی بر ساکنان افغانستان، ایران و آسیای مرکزی وارد آمد و نیز با انقلاب اکتبر 1917 سیاستهای توسعهطلبانة کمونیستها در آسیای مرکزی ادامه یافت. در زمان رهبری استالین تمامی نواحی آسیای مرکزی و قفقاز از پیکرة اسلام جدا شد و آسیای مرکزی به پنج جمهوری تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان تقسیم شد. متعاقبا" استالین جغرافیای طبیعی آن مناطق را بر اساس مرکزیت مسکو به شرح زیر تغییر داد:
1ـ آسیای نزدیک، شامل آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، نخجوان، چچن (منطقة قفقاز).
2ـ آسیای مرکزی، شامل تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان.
3ـ آسیای دور، شامل سیبری و شرق آسیا .
در مدت تقریبا" هفتاد و اندی سال سلطة اتحاد جماهیر شوروی سابق در آسیای مرکزی و قفقاز و نیز جابهجاییهای قومی در این مناطق چهرة دینی ساکنان آنجا را مکدر کرد، روابط و ارتباطات مردمان آن مناطق را برهم زد و مراکز ارتباطی مانند مساجد و اماکن مذهبی مسلمانان را منهدم نموده و هویت دینی و تاریخیشان را مخدوش کردند.
همچنین شوروی سابق در سال 1979 به افغانستان لشکرکشی کرد و آن را به اشغال خود درآورد. ملت مسلمان افغانستان برای حفظ عقاید دینی و دفاع از کشور، قیام کردند که خوشبختانه این قیام حمایتهای منطقهای و بینالمللی را به همراه داشت. سرانجام شورویها از افغانستان اخراج شدند و شیرازة نظام کمونیستی از هم پاشید.
پس از فروپاشی شوروی سابق و تغییراتی که در ساختار ژئوپلیتیک آسیای مرکزی بهوجود آمد، جمهوریهای مستقل سربرآوردند اما این جمهوریهای تازه استقلال یافته را به حال خود رها نکردند و همواره مسائلی را دامن زدند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند، چنان که شاهد تنشهای قومی از یکسو، اعمال سیاستهای استعماری غرب از سوی دیگر، و همچنین چشم طمع آزمندان و نفوذ شرکتهای فراملی در عرصههای اقتصادی بهویژه نفت و گاز و ترویج فرهنگ غربی در این مناطق بهوسیلة فنآوری ارتباطی غرب و نیز تهدید آسیای مرکزی بهوسیلة طالبان که با پتانسیل بیثباتی در این مناطق همراه بوده است، بودهایم.
متأسفانه افغانستان نیز تحت تأثیر بحران 20 سالة کشور دچار بحران ارتباطات است که قطعا" بیثباتی در افغانستان موجب میگردد تا منطقه بیثبات گردد. به قول رنهگروسه، محقق فرانسوی : " تاریخ افغانستان چه از نظر منافع خاص خودشان و چه از نظر هممرز بودن با بسیاری از کشورهای دور و نزدیک آسیایی یکی از مهمترین تاریخهای کشورهای خاور میانه بوده و همیشه صفحة متحرک مقدرات کشورهای آسیایی است. " مضاف بر آن که آمریکا میخواهد از یک طرف بازارهای بکر آسیای مرکزی را تسخیر کند و از طرفی میخواهد همگرایی منطقهای کشورهای آسیایی و مشترکالمنافع را برهم زند و بر این اساس افغانستان را پایگاه نظامی و سکوی پرش اهداف استعماری خود ساخته تا از اتحاد و همسویی منطقهای جلوگیری نماید.
باتوجه به وضعیت نامیمونی که بر این مناطق تحمیل شده و کشورهای ایران، افغانستان و آسیای مرکزی و قفقاز از وضع موجود رنج میبرند، با برگزاری سمینار میانمنطقهای کشورهای آسیای مرکزی، غربی و جامعة اطلاعاتی به ابتکار کمیسیون ملی یونسکو در ایران و با همکاری شورای عالی اطلاعرسانی، گروه علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها و سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، باید فرصت را غنیمت دانسته راهکارهایی را در جهت بهبود ارتباطات انسانی و نیز توسعة وسایل ارتباط جمعی این مناطق جستوجو کرد. با توجه به پیشینة ارتباطی و سوابق تاریخی این کشورها، امروز ضرورت همزیستی مسالمتآمیز، ارتباط و هماهنگی کشورهای افغانستان، ایران و آسیای مرکزی و قفقاز بیش از هر زمان دیگر محرز است. چون فرهنگ، اقتصاد، سیاست و ارتباطات، ابعاد فراملی پیدا کرده و ما ناگزیر از ارتباطات منطقهای هستیم.
وضعیت ارتباطات و فنآوریهای اطلاعاتی در افغانستان
نخستین روزنامة رسمی افغانستان به نام " شمسالنهار" در سال 1873 میلادی به زیور طبع آراسته شد و از آن تاریخ تا به حال در افغانستان نظامهای آمرانة مطبوعات، نظام مبتنی بر قانون، نظام آزادیگرا، نظام کمونیستی و مطبوعات انقلابی تجربه شده است. تجارب گذشتة مطبوعات و فنآوریهای ارتباطی در عرصة رسانههای جمعی افغانستان از جنبههای ساختاری و کارکرد از اهمیت خاصی برخوردار است. نوع نگاه زمامداران از یکسو، تلاش و مبارزات روزنامهنگاران از سوی دیگر و نیز تغییر و تطور قوانین اساسی کشور به ویژه در عرصة آزادی مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی و سرانجام تحقق آزادی مطبوعات در دهة دموکراسی افغانستان از دستاوردهای مهم و تجارب ارزندهای بوده است که مردم افغانستان شاهد آن بودهاند.
اما همة تجارب ارزندة گذشته در عرصة وسایل ارتباطی تحت تأثیر بحران کشور دستخوش دگرگونی عمیق و تحول ناپایدار شده است و اینک نظام مطبوعاتی و سایر وسایل ارتباط جمعی افغانستان در معرض تهدید و سراشیبی سقوط قرار گرفته است. بسیاری از روزنامهنگاران حرفهای، پیشکسوتان و متخصصان ارتباطی یا شهید شدند و یا در هجرت و آوارگی مرارتهای دوری از وطن را تجربه کرده با آه و حسرت مرگ تدریجی این صنعتگران سنگ فرهنگی را به نظاره نشستهاند. روزنامههای افغانستان که سالیان متمادی با تیراژ دهها هزار در داخل و خارج کشور چاپ و توزیع میشد، تحت تأثیر شرایط جنگ و بحران به جز چند نشریة محدود در قلمرو سیاسی افغانستان، چاپ و منتشر نمیشوند. مطبوعات خارج از کشور افغانستان نیز به دلیل فقدان نیروهای حرفهای، کارایی لازم را ندارند. در حال حاضر از دانشکدة روزنامهنگاری دانشگاه کابل خبری نیست، مرکز انتشاراتی خبرگزاریها، وزارت اطلاعات و کلتور و صدها مرکز مطبوعاتی به حالت تعلیق درآمده و یا به مخروبهای تبدیل شدهاند. قلمها از حرکت باز ایستاده و فریادها در گلو خفه شده است و اهل قلم به اسارت گرفته شدهاند. تلویزیون افغانستان تعطیل و درِ ساختمان آن بسته شده است. رادیو به جز ارائة چند رویداد جنگی و سیاسی در ساعات صبح و شام دیگر برنامهای ندارد. به همین دلیل افغانستان امروز فاقد تصویر است.
بهرغم همة ناملایماتی که دامنگیر مطبوعات و رسانههای جمعی کشور شده، تجارب روزنامهنگاری و دیگر وسایق ارتباطی افغانستان حائز اهمیت است که اینک به اختصار به آن اشاره میشود:
1ـ روزنامهنگاری افغانستان در سایة نظام آمرانه
چنان که پیشتر آمد، روزنامهنگاری افغانستان با تأسیس روزنامة "شمسالنهار" در سال 1873 میلادی آغاز شد و این آغاز یک نشریه نیست که رویکردی نو در عرصة صنعت نوشتاری و دومین تجربة روزنامهنگاری در کشورهای فارسی زبان است که با نخستین روزنامة ایران به نام "کاغذ اخبار" در سال 1837، 36 سال فاصله دارد. باید اذعان کرد که اولین روزنامة فارسی زبان هندوستان به نام "اخبار" در سال 1798 توسط کمپانی هند شرقی و اولین روزنامة فارسی زبان در ماورای قفقاز به نام "تفلیسکی ودوموسیتی" (Tifiliskis Vedomosti) به مدیریت یکی از کارمندان امور نظامی نظام تزاری منتشر شد که هر دو بر اساس ارادة استعمارگران انگلیسی و تزاری منتشر شدند. لذا سزاوار نیست که این دو را نخستین و دومین نشریههای فارسی زبان بنامیم زیرا این دو روزنامه ماهیت ملی نداشتند و برای ارتباطات ملی آن دو کشور مورد استفاده قرار نمیگرفتند.
اما دو نکتة مهم در تأسیس این دو روزنامة فارسی زبان هندوستان و قفقاز حائز اهمیت است :
نخست اینکه نیاز به ارتباطات نوشتاری در سالهای 1798 و 1828 از سوی استعمارگران انگلیسی و روسی نشانگر حضور قابل ملاحظة فارسی زبانان باسواد در هند و قفقاز است و ثانیا" تأسیس این دو نشریه حکایت از آن دارد که قلمرو جغرافیای زبان فارسی فراتر از کشورهای ایران، افغانستان، آسیای مرکزی و قفقاز بوده است. به عبارت دیگر زبان فارسی به عنوان یک وسیلة ارتباطی، تمام جغرافیای طبیعی از قفقاز تا هندوستان و چین را پوشش میداد که زبان فارسی (دری) افغانستان سهم قابل ملاحظهای در ارتباطات منطقهای داشت.
شایان ذکر است که روزنامهنگاری افغانستان در دامان نظام آمرانه متولد شد و به مدت پنج سال منتشر گردید که با دخالت و تجاوز انگلیسیها در سال 1878 میلادی متوقف شد. از آن پس به مدت 28 سال تحت تأثیر شرایط جنگی و اوضاع نامیمون کشور روزنامة دیگری منتشر نشد. تا آنکه به همت و تلاش عدهای از روشنفکران و موافقت امیر حبیبالله خان در سال 1906 روزنامة دیگری به نام "سراجالاخبار" در چاپخانة عنایت چاپ شد. اما این شروع مجدد با اصول روزنامهنگاری همراه بود. گردانندگان این نشریه جوانان تحصیلکرده، نخبگان علمی و در رأس آنها محمود طرزی پدر روزنامهنگاری افغانستان بود که در واقع این روزنامه، جنبش مشروطیت و تحولات بعدی کشور را بنیان نهاد. اما به دلیل نبود قانون مدون ملی، تمام امور طبع و نشر روزنامهها و جراید به دستور امیر انجام میشد. شایان ذکر است که در این دورة 33 ساله از 1873 تا 1906، نظام آمرانة مطبوعات در افغانستان حاکم بود و روزنامة خصوصی وجود نداشت. مدیریت و مالکیت روزنامهها دولتی بودند و در گسترة حقوق دولت قرار میگرفتند.
تأسیس روزنامههای مستقل و آزاد پس از استقلال افغانستان
مطبوعات افغانستان پس از کسب استقلال سیاسی 1919 وارد مرحلة تکاملی خود شدند. بر اساس تضمین قانون اساسی آن دوره، تنوع و کثرت مطبوعات طرف توجه قرار گرفت. مطبوعات خصوصی با مدیریت افراد حقیقی یکی از دستاوردهای مهم این دوره بود که
بهحق نقش روزنامهنگاران سختکوش را نمیتوان در تحولات بنیادین ارتباطات کشور نادیده گرفت. قانون مطبوعات مصوب 1303ـ1301 شمسی موتور محرکة مطبوعات کشور بود.
در مادة 11 نخستین قانون اساسی افغانستان که به نظامنامة دولت علیة افغانستان موسوم است، آمده است : "مطبوعات و چاپ روزنامههای داخلی مطابق حکم قوانین مربوطه آزاد است. حق چاپ روزنامهها مختص به دولت و اتباع افغانستان است. نشرات خارجی از طرف دولت تنظیم یا سانسور خواهد شد." پس از تصویب و انفاذ این قانون توسط امیر امانالله خان، مطبوعات وارد مرحلة نوین شد. تنوع و تکثر مطبوعات با پیشگامی نهضت روشنفکری جامعه یکی از خیزشهای فرهنگی و ارتباطی کشور محسوب میشود. روزنامة "انیس" به مدیریت و مالکیت محیالدین انیس به عنوان یک نشریة خصوصی و مستقل در این دوره به تاریخ 15 ثور (اردیبهشت) 1306 شمسی، چاپ و منتشر شد. مضاف بر آن 23 روزنامه و جریده در مرکز و ولایات (استانها) مملکت چاپ و منتشر میشد.
"در همین دوره برای اولین بار جریدة "ارشادالنسوان" به همت زنان افغانستان نیز به زیور طبع آراسته شد."
چالشهای مطبوعاتی بر سر مقولة آزادی و کنترل پس از تصویب دومین قانون اساسی
در اصل بیست و سوم دومین قانون اساسی افغانستان مصوب 1309 شمسی، آمده است: "مطبوعات و اخبارات داخله که خلاف مذهب نباشد مطابق اصولنامة مخصوص آن آزاد است. نشر اخبار فقط از حقوق حکومت و تبعة افغانیه است. مطبوعات و جراید خارجه که به مذهب و سیاست حکومت علیة افغانستان اخلال نرساند، ادخال ان به افغانستان آزاد است."
پس از تصویب این قانون و تغییراتی که در ساختار سیاسی پدید آمد، چالشهایی پیرامون آزادی مطبوعات آغاز شد که تحت تأثیر آن روند رو به رشد مطبوعات کشور با مشکلات جدی مواجه شد. به رغم مشکلات و شرایط نامیمونی که در دورة نخستوزیری سردار محمد هاشم خان پدید آمده بود، مقاومتهایی از سوی نخبگان کشور به ویژه پیشکسوتان مطبوعات صورت گرفت که مقاومت آنان در برابر شرایط اختناق و پلیسی آن دوره سرفصل دیگر مقاومت روزنامهنگاران میباشد.
در این دورة برای نخستین بار ریاست مستقل مطبوعات تأسیس شد که سعی و تلاش روزنامهنگاران به ویژه سید قاسم رشتیا و حمایت سردار محمد نعیم نیز قابل توجه است. اما در دورة نخست وزیری سردار شاه محموخان، اوضاع بهتر شد و مطبوعات نیز در بستر توسعه و بالندگی قرار گرفت که باز هم نقش نخبگان و دست اندرکاران مطبوعات را باید ستایش کرد. مطبوعات این دوره در بیداری جامعه نقش قابل ملاحظهای داشت و اصلاحیههای قوانین مطبوعات نیز از دستاوردهای این دوره است.
نظام آزادیگرای مطبوعات افغانستان در دهة دموکراسی
در مادة بیست و ششم قانون اساسی افغانستان مصوب 9 میزان (مهر) 1343 شمسی آمده است: "آزادی حق طبیعی انسان است. این حق جز آزادی دیگران و منافع عامه که توسط قانون تنظیم میگردد، حدودی ندارد. آزادی و کرامت انسان از تعرض مصون است، انفکاک نمیپذیرد. دولت به احترام و حمایت آزادی و کرامت انسان مکلف است. "
همچنین در مادة سی و یکم همین قانون اساسی آمده است: "آزادی بیان از تعرض مصون است. هر افغان حق دارد فکر خود را بهوسیلة گفتار، نوشتار، تصویر و امثال آن مطابق قانون اظهار کند. هر افغان حق دارد مطابق به احکام قانون به طبع و نشر مطالب بدون ارائه قبلی آن به مقامات دولتی بپردازد. اجازة امتیاز تأسیس مطابع عمومی و نشر مطبوعات تنها به اتباع دولت افغانستان مطابق به احکام قانون داده میشود. تأسیس و تدویر دستگاه عامه فرستنده رادیو و تلویزیون مختص به دولت است. "
این دو مادة قانون اساسی تصویر شفاف و روشنی از نظام آزادی گرای مطبوعات افغانستان ارائه میدهد که در نوع خود یکی از پیشرفتهترین قوانین اساسی در بارة مطبوعات است. این قانون آزادی بیان، افکار و اندیشه را به عنوان حق طبیعی انسان به رسمیت میشناسد و نیز مصونیت روزنامهنگاران را تضمین میکند. مضاف بر آن دولت را ملزم میسازد تا شرایط تحقق آزادی را فراهم سازد. به این ترتیب این مفاد قانون، تصویری از نظام تنبیهی را در برابر نظام پیشگیرانه ارائه مینماید. چون هر کسی حق دارد بدون اجازة قبلی از مقامات به چاپ و نشر عقاید و افکار اقدام کند و نظام سانسور را مردود میشمارد.
باید خاطر نشان ساخت که محتوای این قانون با قوانین اساسی کشورهای مترقی مانند انگلیس، فرانسه و آمریکا قابل مقایسه است که پس از تصویب و تنفیذ آن مطبوعات کشور وارد تکاملیترین دورة خود شد. در تنظیم و تدوین مسودة این قانون اساسی نقش نخبگان کشور و نیز همکاری لوییز فوئیر (Loueis Fouere) متخصص فرانسوی و دو کارشناس هندی و مصری را نمیتوان نادیده گرفت.
این دوره را به لحاظ فنآوریهای اطلاعاتی میتوان درخشانترین دورة ارتباطی افغانستان نامید. تأسیس خبرگزاری باختر، تشکیل کلوپ مطبوعات و برگزاری کنفرانسهای مطبوعاتی، تأسیس انجمن دائره المعارف و ... گامهای بلندی بود که در این دوره برداشته شد. این دوره را به دلیل ترویج آزادیها و تنوع و تکثر مطبوعات، فنآوریهای ارتباطی و تشکل احزاب سیاسی چپ و راست، میانه و اسلامی، دهة دموکراسی نامیدند. در این دهه دولت برای 31 جریدة غیر حکومتی جواز نشر صادر کرد که هفت نشریة آن یعنی جراید خلق، پرچم ، مساوات، صدای عوام، شعلة جاوید، افغان ملت و اتحاد ملی متعلق به احزاب چپ، اسلامی و ملیگرا بودند. جراید خلق و پرچم، ارگان نشراتی گروههای کمونیستی خلق و پرچم طرفدار شوروی سابق بودند و شعلة جاوید ارگان نشراتی گروه کمونیستی طرفدار چین بود.
به این ترتیب با اعطای آزادی مطبوعات، سه نوع مدیریت مطبوعاتی (دولتی، شخصی و حزبی) تحقق یافت و هر شهروندی که استطاعت مالی و توانایی نویسندگی داشت میتوانست نشریهای داشته باشد. حقوق روزنامهنگاران بهوسیلة دولت مورد عنایت قرار گرفته بود و انتقاد از دولت و عملکرد مسئولان یک امر عادی بود. خلاصه اینکه نظام مطبوعات دهة دموکراسی به معنی حقیقی کلمه یک نظام تنبیهی بود نه نظام سانسور و پیشگیرانه.
بنبست فنآوری مطبوعات پس از جمهوری محمد داود
با کودتای محمد داود در سال 1352 و اعلام رژیم جمهوری، به نظر میرسید که فرایند روزنامهنگاری سیر صعودی خود را به نحو بهتری سپری کند. اما بر خلاف انتظار، روند روبهرشد مطبوعات متوقف شد. فعالیت دستاندرکاران مطبوعات محدود شد و کاهش یافت. قانون اساسی جمهوری محمد داود هرچند متأثر از قوانین دهة دموکراسی بود اما در عمل شرایط اختناق و فضای رعب و اضطراب بر مطبوعات سایه افکند.
در مادة سی و هشتم قانون اساسی جمهوری محمد داود مصوب 5/12/1356 آمده است: "آزادی فکر و بیان از تعرض مصون است. هر افغان حق دارد فکر خود را بهوسیلة گفتار، نوشتار و تصویر و امثال آن مطابق به قانون اظهار کند. اجازة امتیاز تأسیس مطابع و نشر مطبوعات تنها به اتباع افغانستان مطابق به احکام قانون داده میشود. تأسیس مطابع بزرگ و تأسیس و تدویر دستگاه عامه فرستنده رادیو و تلویزیون مختص به دولت است."
اگر مفاد و محتوای این مادة قانون اساسی با قوانین دورة دموکراسی مقایسه شود، بین این دو شباهت زیاد وجود دارد. اما در عمل نظام مطبوعات جمهوری محمد داود نظام سانسور، پلیسی و خلاف قانون اساسی بود. جراید و نشریات شخصی و خصوصی مصادره شد. جراید دولتی تحت نظارت و کنترل شدید مقامات حکومت تهیه و سانسور میشدند. انتقاد از مسئولان دولت جرم تلقی میشد. به خبرنگاران خارجی اجازة فعالیت داده نمیشد. صباحالدین کشککی در مقالهای تحت عنوان قوة چهارم (مطبوعات) مینویسد : "هنگامی که محمد داود رژیم سلطنت را در 17 جولای 1973 از پادرآورد، 10 جریدة غیرحکومتی به نشر میرسید. محمد داود همة جراید غیرحکومتی را مسدود و متوقف کرد و از آن تاریخ به بعد در افغانستان هیچ جریدة شخصی به نشر نرسید."
بنابراین در جمهوری محمد داود یک بار دیگر نظام آمرانه و دیکتاتوری بر مردم تحمیل شد و مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی تنها در چارچوب سیاست حاکم اجازة فعالیت داشتند. سازمانهای دولتی تنها مرجع رسیدگی به تخلفات بود. نه از هیأت منصفة مطبوعات خبری بود و نه از بررسی جرایم مطبوعات در دادگاههای عادی. روزنامهنگاران در حرفة خود فاقد استقلال و صلاحیت بودند. خبرنگاران و مدیران مطبوعات از سوی دولت تعیین و منصوب میشدند. سانسور و نظام پیشگیرانه بر مطبوعات تحمیل شده بود.
بحران ارتباطات در نظام کمونیستی افغانستان
مادة بیست و نهم، بند هفت اعلامیة شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان مصوب 25 حمل (فروردین ) 1359، آزادی مطبوعات را تضمین میکند: "حق بیان آزادانه و علنی فکر، حق تشکیل اجتماعات و تظاهرات مسالمتآمیز و همچنین حق ایجاد میتینگهای وطنپرستانه در سازمانهای دموکراتیک و مترقی اجتماعی از حقوق شهروندان بوده، تضمین میشود. " در ادامة همین ماده آمده است که استفاده از حقوق متذکره در چوکات (چهارچوب) که نظم اجتماعی، آسایش و امنیت کشور را مختل نکند توسط قانون تنظیم میگردد.
همچنین در مادة چهل و یکم قانون اساسی جمهوری افغانستان مصوب 9/9/1366 شمسی آمده است: "آزادی حق طبیعی انسان است این حق جز آزادی دیگران و منافع عامه که توسط قانون تنظیم میگردد، حدودی ندارد. آزادی و کرامت انسانی از تعرض مصون بوده و دولت آن را احترام و حمایت میکند. " و نیز در مادة چهل و نهم تحریر یافته است که : "اتباع جمهوری افغانستان دارای حق آزادی فکر و بیان میباشند، اتباع میتوانند از این حق به صورت علنی، شفاهی و تحریری طبق قانون استفاده کنند. سانسور مطبوعات قبل از نشر جواز ندارد."
اگر به محتوای این مادههای حقوقی موشکافانه نگاه شود، درمییابیم که این اسناد متأثر از قوانین اساسی قبلی است. اما در عمل رژیم کمونیستی در دورههای ریاست جمهوری ترهکی، امین، ببرک کارمل و دکتر نجیبالله، نه تنها آزادی مطبوعات را محدود کردند که در برابر باورها و اعتقادات دینی مردم مسلمان نیز مخالفت کردند. سرانجام مردم مسلمان برای حفظ عقاید اسلامیشان از تعرض کمونیستها قیام کردند و دامنة این قیامها هر روز ابعاد گسترده به خود میگرفت. رژیم کمونیستی تلاش کرد تا با سرنیزه و قدرت نظامی، قیامها را سرکوب نماید که موفق نشد. سرانجام ارتش سرخ شوروی سابق به مدد کودتاگران و اذنابشان (خلق و پرچم) آمدند و در 6 جدی (دیماه) 1358 با تهاجم نظامی در بخشهایی از کشور مستقر شدند اما اوضاع کشور بیش از پیش بحرانی شد و شعلههای جنگ هر روز ابعاد گسترده به خود میگرفت. این جنگ خانمانسوز تمام دستاوردهای علمی و فکری و منابع ملی و طبیعی را از بین برد.
رژیم کمونیستی فریادها را در گلوها خفه کرد و مخالفان را سرکوب نمود و سرانجام تحت تأثیر فضای جنگ و خونریزی شیرازة نظام مطبوعاتی کشور از هم پاشید.
مطبوعات انقلابی افغانستان
با کودتای کمونیستی و تهاجم شوروی سابق در افغانستان، فعالیتهای مطبوعاتی از پایتخت کشور به شهرها و نیز به خارج از کشور منتقل شد. جراید و روزنامههای پرتیراژ با محتوای مطالب انقلابی در خارج از کشور به ویژه در کشورهای همسایه چاپ و نشر میشد و در داخل کشور توزیع میگردید.
روزنامهنگاران و ارباب جراید انقلابی این دوره در جهتدهی و هدایت انقلاب و مردم نقش قابل توجهی داشتند. گروههای مبارز اسلامی و مخالف رژیم کمونیستی افغانستان جراید و روزنامههای متعددی را چاپ و منتشر میکردند. بسیاری از گروههای جهادی امکانات طبع و نشر را خریداری کردند و خود در چارچوب حزب و گروه خود به چاپ و نشر جراید میپرداختند. تیراژ این نشریات بالا بود. بسیاری از جراید و روزنامهها به زبانهای دری و پشتو و تعداد دیگر به زبانهای اردو، عربی، انگلیسی، روسی، ازبکی، فرانسوی و ... انتشار مییافتند.
اما نبود تشکلهای هماهنگی صنفی، عدم توجه به روزنامهنگاران حرفهای و نادیدهگرفتن حقوق و مقررات اخلاقی روزنامهنگاری و نبود نظام مطلوب مطبوعاتی از ضعفهای روزنامهنگاری انقلابی کشور بوده است.
فقدان پرسنل فنی و حرفهای در حاکمیت دولت اسلامی مجاهدین
با انتقال قدرت در 8 ثور (اردیبهشت) 1371 و با تأسیس دولت اسلامی افغانستان جراید و مجلات انقلابی نیز به داخل کشور منتقل شدند. گروههای سیاسی در کنار نشریات دولتی، به نشر و پخش جراید و روزنامهها پرداختند و جراید خصوصی نیز اجازة چاپ و نشر یافتند. در این دوره مالکیت و ادارة مطبوعات دولتی، خصوصی و گروهی پذیرفته شد. اما نیروهای حرفهای در عرصة رادیو، تلویزیون و دیگر وسایل ارتباطی یا فرار کردند و یا در ساختار دولت اسلامی اجازة فعالیت نداشتند. و از سوی دیگر دولت نوپای اسلامی تحت تأثیر اختلافات داخلی و مداخلات آشکار و پنهان خارجی نتوانست نظام فروپاشیدة مطبوعات کشور را سروسامان دهد. هرچند پیشنویس قانون اساسی تهیه شده و مادههای 18، 32 و 34، آزادی بیان، مصونیت تلفن، تلگراف و دیگر وسایل ارتباطی را تضمین میکرد. اما شرایط ناخواستة سیاسی اجازه نداد تا در عرصة فنآوریهای ارتباطی گامهایی برداشته شود. رادیو و تلویزیون در آن هنگام فاقد پرسنل فنی و حرفهای بود و پرسنل جدید نمیتوانست برنامههای متناسب با شأن دولت نوپای مجاهدین تهیه و پخش نماید و مضاف بر آن اختلافات سیاسی در ارائة برنامههای رادیو تلویزیون نیز کشانده شد.
رادیوی ولایات (استانها) نیز به همین سرنوشت مواجه شدند. بدین ترتیب وسایل ارتباطی که نقش بنیادین آن در توسعه و تحولات کشور بر هیچکس پوشیده نیست، در دورة حاکمیت مجاهدین مورد استفادة مطلوب قرار نگرفت.
فرایند وسایل ارتباط جمعی افغانستان در حاکمیت طالبان
با تصرف کابل پایتخت افغانستان در 4 میزان (مهرماه) 1374 توسط گروه طالبان، امارت اسلامی تأسیس شد و کشورهای عربستان سعودی، پاکستان و امارات متحد عربی آن را به رسمیت شناختند.
روزنامهنگاری در حاکمیت طالبان زیر نظر وزارت اطلاعات و کلتور قرار گرفت و مطبوعات خصوصی اجازة فعالیت نداشتند. تلویزیون افغانستان تعطیل شد و رادیو افغانستان تحت عنوان رادیو شریعت اسلامی روزانه در دو نوبت به مدت سه ساعت برنامه داشت. روزنامة شریعت تنها ارگان نشراتی طالبان بود که محتوای مطالب آن، اخبار جنگ، پیامهای امیرالمؤمنین ـ ملا عمر رهبر طالبان، و اعلامیههای امارت اسلامی افغانستان بود.
داشتن نوارکاست و ویدیویی پیگرد قانونی داشت. فیلمبرداری ممنوع بود و گرفتن عکس (به استثنای شناسنامه) جرم تلقی میشد.
خبرنگاران خارجی و داخلی حق دریافت، انتقال و نشر اخبار و رویدادهای کشور را نداشتند. روزنامهنگاران کشور مهاجرت کردهاند و بسیاری از مراکز انتشاراتی به خرابهای مبدل شده است.
این است سرنوشت کشوری که 128 سال سابقة روزنامهنگاری دارد و اولین روزنامة مستقل "انیس" را در سال 1306 شمسی در پایتخت کشور به زیور طبع آراست. و نخستین روزنامة ولایتی (روزنامة اتحاد مشرقی) را در سال 1920 تجربه کرده و هشتاد سال قبل اولین روزنامة رسمی زنان "ارشادالنسوان" را به نشر سپرده و توزیع کرده است.
تأسیس رادیو در افغانستان
رادیو به عنوان یک وسیلة ارتباط جمعی در سال 1304 شمسی/1925 میلادی برای نخستین بار با دو دستگاه کوچک برودکاستنگ در افغانستان تأسیس شد. این وسیلة ارتباطی با همکاری مشاوران و متخصصان آلمانی در سایة حمایت دولت پا گرفت، اما تحت تأثیر بحران سیاسی و جنگهای داخلی متوقف شد تا آن که در سال 1319 و 1320 برنامههای رادیویی به صورت فنی و اساسی راهاندازی شد و مورد استفاده قرار گرفت. در ابتدا تعداد گیرندههای رادیویی محدود بود اما دولت با نصب بلندگو در نقاط پرجمعیت شهر، ارتباطات اجتماعی را متحول ساخت، اگرچه زمانی که رادیو در چارچوب ریاست مستقل مطبوعات فعالیت خود را شروع کرد، فعالیت آن به لحاظ ساختاری و محتوایی بسیار گسترده شد. در آن زمان رادیو به مدت یک ساعت در صبح و 5/3 ساعت در شب برنامه داشت.
تأسیس ریاست مستقل مطبوعات افغانستان
ریاست مستقل مطبوعات در سال 1318/1939، با پیشنهاد جمعی از نخبگان و روزنامهنگاران و به حمایت سردار محمد نعیم معاون نخستوزیر و وزیر معارف افغانستان پایهریزی شد که منشأ تحولات بسیار اساسی در عرصة مطبوعات و رسانههای جمعی کشور گردید. و تشکلیلات ریاست مستقل مطبوعات که قبلا" توسط استاد سلجوقی تهیه و تدوین شده بود به حکومت پیشنهاد شد و دولت آن را منظور کرد. به این ترتیب
صلاحالدین سلجوقی به عنوان رئیس مستقل مطبوعات تعیین شد و سید قاسم رشتیا نیز به عنوان مدیر عمومی نشرات آن منصوب شد. عدهای از نویسندگان و روزنامهنگاران مانند سرورگویا، عبدالرحمن، پژواک، احمدالله کریمی، رشید لطیفی، محمد عثمان صدقی و ... در این تشکیلات جای گرفتند. جراید افغانستان و نیز روزنامة مستقل "انیس" زیر چتر آن قرار گرفت.
مدیریت عمومی آژانس خبرگزاری باختر به مسئولیت لطیفی نیز در چارچوب آن فعال گردید که عهدهدار تهیه و توزیع خبرهای داخلی و خارجی به جراید مرکز و ولایات بود. تا قبل از تشکیل ریاست مطبوعات، روزنامهها و جراید اخبار خود را از منابع گوناگون اخذ میکردند و بیشتر اخبار داخلی و اعلامیههای دولت را منتشر میکردند.
"اعطای جوایز مطبوعاتی، برگزاری مراسم علمی، ادارة انتشارات رادیو، تأسیس کلوپ مطبوعات، مدیریت صحافت و تدریس از فعالیتهای این ریاست بود. این ریاست مرکز واقعی ادب و فرهنگ ملی و کانون جنبشهای فکری نوین شد."
آژانش خبررسانی باختر
این آژانس در سال 1318 فعالیت خود را آغاز کرد. در آن زمان در چارچوب وزارت اطلاعات و کلتور فعالیت میکرد. این آژانس اخبار را تهیه و بهوسیلة تله تایپ Teletype به روزنامهها ارسال میکرد. این آژانس با مؤسسات خبری اسوشیتدپرس، رویتر، تانیوگ، تاس و شن هوا، همکاری داشت که اخبار مربوط به افغانستان و وقایع بینالمللی تبادل میشد.
تئاتر افغانستان
هنر تئاتر به شکل سنتی آن سابقة طولانی در افغانستان دارد. افراد دورهگرد، نقالها، سادوها و مداحها با تمثیل صحنههای رزم و حوادث تاریخی در محلهای بازار و تفریحگاهها به هنرنمایی میپرداختند. اما هنر تئاتر به شکل نو و مدرن آن از سال 1330 شمسی مورد توجه قرار گرفت که هنرمندان در محلها و اماکن مشخص به هنرنمایی میپرداختند.
سینما در افغانستان
صنعت سینما در سال 1326 در افغانستان مورد توجه قرار گرفت. برای نخستین بار هنرمندان افغانی به تهیة فیلم اقدام کردند. "عشق و دوستی" به کارگردانی رشید لطیفی و با بازیگران افغانی به نامهای عبدالرحمن بیتاب و لطیف نشاط ساخته شد و بازیگر زن آن یک خانم هندی بود.
فیلمهای "عقاب" ، "روزگاران" و "اندرز مادر" یکی پس از دیگری ساخته شدند و متعاقبا" استودیوی فیلمسازی به نامهای "افغان فیلم" ، "مشعل فیلم" و "آپارسین فیلم" تأسیس شد.
شایان ذکر است که فیل عشق و دوستی با همکاری سینمای هند تهیه شد.
تلویزیون افغانستان
تلویزیون در سال 1356 از کشور ژاپن خریداری و به افغانستان وارد شد. ساختمان تلویزیون در کنار ساختمان رادیو تأسیس گردید. تعداد دانشجویان افغانی برای آموزش این وسیلة ارتباطی به کشورهای ایران، بلغاریا و ژاپن اعزام شدند که بیشتر آنها کارمندان وزارت اطلاعات و کلتور بودند.
تلویزیون کابل از بخشهای اطلاعات و اخبار، بخش روزنه (نگاه) ، بخش فیلم، بخش موسیقی و نمایشنامهها تشکیل شده بود که هر بخش وظایف خود را دنبال میکردند.
جمعبندی
سرنوشت ناسازگار، افغانستان، ایران، آسیای مرکزی و قفقاز را برای مدتهای طولانی زیر یوغ روس و انگلیس قرار داد. در قرنهای گذشته توسعة کانالهای ارتباطی، ساختن راهآهن و کشتیرانی از عمدهترین ابراز استراتژی قدرتهای استعماری روس و انگلیس بودند که تحت تأثیر آن ساکنان آسیای مرکزی و قفقاز، ایران و افغانستان قربانی مطامع استعماری شدند.
روزنامهنگاران افغانی از بدو تأسیس نخستین روزنامه در افغانستان ناملایمات زیادی را متحمل شدند. زندان دیدند، شهید شدند و با مصایب عدیدهای دست و پنجه نرم کردند اما تسلیم شرایط اختناقآمیز نشدند.
روزنامهنگاری افغانستان نشیب و فرازهایی را پشت سر گذاشته است. دورههای نظام آمرانه و استبدادی را تجربه کرده و دورههای قانون به همت روزنامهنگاران تحقق یافته و دهة دموکراسی یکی از درخشانترین دورههای مطبوعات کشور افغانستان بوده است. نظام کمونیستی افغانستان همة دستاوردهای مطبوعات را در سراشیبی سقوط قرار داد و مطبوعات انقلابی فاقد مدیریت هماهنگ بوده و غالبا" از وجود نیروهای متخصص و حرفهای محروم بودند. دولت اسلامی مجاهدین تحت تأثیر اختلافات سیاسی و فقدان نیروهای حرفهای نتوانست سهم و نقشی در صنعت فنآوریهای ارتباطی داشته باشد.
امارت اسلامی طالبان تنها به دو وسیلة ارتباطی (رادیوی شریعت و روزنامة شریعت) بسنده نموده، تلویزیون را تعطیل و استفاده از فنآوریهای ارتباطی را ممنوع کرد.
پیشنهادات
1ـ افغانستان، ایران، آسیای مرکزی و قفقاز به عنوان کشورهای همسایه و دارای پیشینة مشترک فرهنگی، زبانی، اقتصادی و ارتباطی ناگزیر از ارتباط میباشند. چون حیات سیاسی اجتماعی هر کشور ملتی در گرو سیاست، فرهنگ، اقتصاد و ارتباطات است، پس همکاریهای ارتباطی بین آنها ضروری است.
2ـ ارتباطات افقی را باید جایگزین ارتباطات عمودی نماییم. ارتباطات عمودی در گذشته تلخترین پیآمدها را به همراه داشته است و همة زیرساختهای فرهنگی، تاریخی و اقتصادی کشورهای منطقه را از بین برده است.
3ـ باید زمینههایی برای انتقال فنآوری اطلاعات و ارتباطات فراهم نماییم بدون آن که به منافع ملی یکدیگر ضربه وارد شود.
4ـ توسعة درونزا و اجتماعگرا، الگوی خوبی برای کشورهای منطقه بهشمار میآید که باید زمینههای آن را فراهم کرد. توسعة امکانات ارتباطی، امنیت مطبوعاتی، تغییر در ساختار مدیریت رسانهها، بالابردن تیراژها، ایجاد شوراهای مطبوعاتی، تقویت تشکلهای صنفی، استقلال صنفی پیش شرطهایی برای توسعة درونزا هستند.
5ـ باید به سمت و سوی تولید نرمافزارهای ارتباطی متناسب با خواستهای کشورهای منطقه مبذول نماییم.
6ـ عوامل فرهنگی تاریخی ، و مجاورت جغرافیایی، ارزشهای قبول شدهای است که باید دستاندرکاران امور ارتباطات منطقه به آن اهتمام ورزند.
* محمد هاشم عصمت اللهی: مدیر مسئول مجلة انسجام دفتر مطالعات و تحقیقات استراتژیک افغانستان
منبع: / سایت / ایران و جامعه اطلاعاتی ۱۳۸۳/۰۳/۲۹
نویسنده : محمد هاشم عصمت اللهی
نظر شما