موضوع : پژوهش | مقاله

اصول عملی معرفت‌شناسی(3)

برخی پیامدهای نظریه عمل‌شناختی در معرفت‌شناسی
نظریه مطرح شده در این مقاله دارای پیامدهایی مهم در برخی مباحث معرفت‌شناختی، و نیز مباحث مرتبط با آن است. یکی از پیامدهای مهم و مستقیم این رویکرد عمل‌شناختی به معرفت آنست که معرفت قضیه‌ای، مقوله‌ای صرفاً معرفت‌شناختی ـ معنی شناختی نیست که تنها با استفاده از مفاهیم معرفتی ـ معنایی (Semantic) محض مورد ادعای معرفت‌شناسی رایج و پذیرفته شده موجود، همچون قضیه، صدق، توجیه، شاهد، دلیل و حتی لغوناپذیر بودن و توثیق، بتوان به تبیین و تحلیل آن پرداخت، بلکه بیش از آن معرفت، مقوله‌ای عمل‌شناختی نیازمند و وابسته به متن و اوضاع و احوال است که از اصولی جامعه‌شناختی و روان‌شناختی سازنده یا تنظیم‌کننده رفتار معرفتی انسان، همچون اصل برائت، اصل ترجیح، اصل تخییر، اصل احتیاط و مانند آنها، تبعیت می‌کند. به عبارت دیگر معرفت‌شناسی رایج و متداول مورد قبول هنجارگرایان و وثوق‌گرایان دارای اصولی است که این اصول خود دیگر از سنخ مفاهیم متداول معرفتی ـ معنایی محض مورد استفاده آن معرفت‌شناسی نیستند بلکه در زمره مفاهیم اجتماعی ـ روانی قرار می‌گیرند که قوام‌بخش یا تنظیم کننده رفتار معرفتی انسان هستند.
یکی دیگر از پیامدهای رویکرد اخیر این است که توجیه، و حتی لغو، اعتقاد به قضیه‌ای صرفاً امری معرفت‌شناختی نیست که تنها بتوان با تکیه بر شواهد و دلایل تأیید کننده، و نیز لغو کننده، به تبیین آن پرداخت بلکه علاوه بر آنها نیازمند دخالت دادن ملاحظاتی عمل‌شناختی، همچون اصول جامعه‌شناختی ـ روان‌شناختی برائت، تقصیر، ترجیح، احتیاط و مانند آنهاست.همانطور که دیدیم معرفت‌شناسان هم در تحلیل خود از معرفت ناخودآگاه به این اصول استناد کرده و از آنها بهره گرفته‌اند.
شاخه‌ها و حوزه‌های گوناگون معرفت شناسی، مانند معرفت‌شناسی علمی ـ تجربی و معرفت‌شناسی دینی هم تحت تأثیر رویکرد عمل شناختی فوق هستند. در تاریخ معرفت‌شناسی رویکردهایی به معرفت علمی ـ تجربی متداول بوده و هستند؛ مانند رویکرد اثبات‌گرایانه، رویکرد ابطال گرایانه، و به طور کلی رویکردهای مبتنی بر شواهد، که توجیه معرفت را تنها تابع شواهد تجربی دانسته، و برای عناصر جامعه شناختی و روان‌شناختی وابسته به متن هیچ نقش تعیین کننده‌ای را درنظر نگرفته‌اند. حال آنکه دیدیم تکیه صرف به شواهد، اعم از تأیید کننده یا لغو کننده، برای توجیه اعتقاد ما به قضیه‌ای تجربی کافی نبوده و ما در توجیه رفتار معرفتی علمی و تجربی خود از اصولی عمل شناختی بهره می‌گیریم.
برخی از رویکردهای موجود در توجیه اعتقادات دینی، مانند رویکرد الهیات طبیعی (theology natvral)، بسیاری از پیروان رویکرد مبتنی بر تجربه دینی (religious experie nce) و حتی تعدادی از ایمان‌گرایان (fideists) و نیز بسیاری از طرفداران معرفت‌شناسی اصلاح شده (epistemologye formed)، تلاش کرده‌اند صرفاً با تکیه بر دلایل و شواهد معرفتی، اعم از دلایل و شواهد بیرونی و درونی، و یا با پایه (و در عین حال معرفتی) دانستن اعتقادات دینی به توجیه این اعتقادات بپردازند. در مقابل این اشخاص هم باید گفت اعتقاد دینی، و از جمله ایمان به خدا، تنها موضوعی معرفت شناختی نیست که تنها بتوان با تکیه بر دلایل و شواهد به توجیه آن پرداخت بلکه بیش از آن مقوله‌ای عمل‌شناختی و مبتنی بر اصولی جامعه‌شناختی و روان‌شناختی، مانند اصول مورد بحث این مقاله است.
ایمان به خدا به دلیل ماهیت خاص آن حتی بیش از سایر اقسام معرفت، مثل معرفت علمی ـ تجربی و معرفت عقلی ـ نظری، به عمل شناسی وابسته است. ایمان به خدا، مانند معرفت علمی ـ تجربی و معرفت عقلی ـ نظری، اعتقاد به وجود واقعیتی افزون بر سایر واقعیته‌ای موجود در عالم نیست که فرد آگاه از آن نسبت به فرد ناآگاه تنها دارای معرفت بیشتر اما کم‌تأثیر در زندگی انسان باشد، مثل اعتقاد به این قضیه که آب ترکیبی از دو عنصر هیدروژن و یک عنصر اکسیژن است و یا اعتقاد به این قضیه که جسم، جوهر دارای بعد و امتداد است بلکه ایمان ما به خدا، خود دربرگیرنده و مستلزم دریافت معنایی جدید از زندگی و هویت خود ماست. ایمان به خدا متضمن و همراه با پیدایش حالات و گرایش‌های عمل شناختی بسیار تأثیرگذار در فرد و زندگی او همچون عشق، عبادت، طلب مغفرت، توکل، اعتماد، اعتراف به گناه، درک حضور خداوند، شکر، درخواست، پرهیز، خویشتن‌داری، تقوی، ایثار، شهادت و مانند آنهاست. چگونه کسی می‌تواند به خدا ایمان داشته باشد بدون آنکه زندگی و شخصیت او اصلاً تحت تأثیر این ایمان قرار نداشته باشد؟ چگونه کسی می‌تواند بپذیرد خدا وجود دارد اما او را عبادت نکند، رضایت او را طلب نکند، از او یاری نجوید، از او نترسد، در پیشگاه او از ترس گناه به خود نلرزد، از عدم تمکین فرامین او مضطرب نباشد، یا با یقین به او در نزد وی احساس اطمینان نکند؟
اینکه ما انسانها بیشتر اعتقادات خود را از یکدیگر بدست می‌آوریم تا از سایر طرق، واقعیتی ملموس و انکارناپذیر است. این واقعیت باعث گردیده است تا «نظریه معرفت» با «نظریه تبادل اطلاعات» و «نظریه مفاهمه» در پیوستگی و ارتباطی وثیق قرار گیرد. انتقال اطلاعات از یک شخص به شخصی دیگر و برقراری مفاهمه میان آنها صرفاً امری معنایی ـ معرفتی و قابل انفکاک از متن و اوضاع و احوال اجتماعی و روانی نیست بلکه بیش ازآن وابسته به پذیرش و اعمال اصول عمل‌شناختی دو سویه میان متکلم و مخاطب است. «اعتقاد دو سویه» اعتقادی است که نه فقط متکلم و مخاطب واجد آن هستند بلکه هر دو معتقدند که واجد آن اعتقاد هستند و نیز هر دو اعتقاد دارند که هر یک از آنها اعتقاد دارد که هر دو واجد آن اعتقاد هستند. یکی از مهمترین اصول عمل‌شناختی اعتقاد دوسویه مخاطب و متکلم به اصل برائت است. بر اساس این اصل مخاطب شخص متکلم را در رفتار معرفتی مفاهمه‌ای خود موجه می‌داند؛ بدین معنی که او معتقد است متکلم در رفتار معرفتی مفاهمه‌ای برای اعتقادات خود دارای شواهد و دلایل کافی بلامعارض (لغو نشده) است، مگر آنکه خلاف آن اثبات شود. متکلم نیز با این اعتقاد که مخاطب دارای چنین اعتقاد مفاهمه‌ای است با مخاطب وارد گفتگو و مفاهمه می‌شود.

منابع
Annis, D. B. (1973). Knowledge and Defeasibility. Philosophical Studies, no. 24. PP. 199-203.
Armestrong, D.M. (1973). Belief, Truth and Knowledge. Cambridge: Cambridge University Press.
BonJour, L. (1985). The Structure of Empirical Knowledge. Cambridge, MA: Harvard University Press.
Bosanquet, B. (1920). Implication and Linear Inference. London: Macmillan.
Bradley, F.H. (1914). Essay on Truth and Redlity. Oxford University Press.
Dretske, F. (1981). Knowledge and the Flow of Information. Cambridge, MA: MIT Press.
Foley, R. (1998). Epistemic Justification, in Encyclopaedia of Philosophy. London: Routledge.
Gettier, E. (1963). Is Justified True Belief Knowledge?. Analysis, 23:6, PP. 121-3.
Goldman, A. (1986). Epistemology and Cognition. Cambridge, M.A: Harvard University Press.
Haman, G. (1973). Thought. Princeton, NJ: Princeton University Press.
James, W. (1956). The Will to Believe and Other Essays. New York: Dover Books.
Klein, P.D. (1980). Misleading Evidence and the Restoration of Justification. Philosophical Studies, 7:1, PP.81-99.
------------ (1981). Certainty: A refntation of Scepticism. Minneapolis, MN: University of Minnesota Press.
Lehrer, K. (1990). Theory of Knowledge. Boulder, CO: Westview Press.
------------ And Paxson, T. (1969). Knowledge: Undefeated Justified True Belif. Journal of Philosphy, no. 66, PP. 225-37.
Lycan, W.J. and Schlesinger, G.N. (1992). You Bet Your Life: Pascals Wager Defended in Contemporaty Perspectives on Religious Epistemology. (eds). R.D. Geivett and B.Sweetman. New York: Oxford University Press.
Morris, T.V. (1992). Pascalian Wagering in Contemporary Perspectives on Religious Epistemology. Eds. R.D. Geivett and B. Sweetman. New York: Oxford University Press.
Neurath, O. (1933) Protokollsatze. Erkenntnis, no.3؛ trans. As Protocol Sentences in A.J.Ayer (ed.). Logical Posilivism. New York: Free Press, 1959.
Rescher, N. (1973). The Coherence Theory of Truth. Oxford: Oxford University Press.
------------ (1974). Foundationalism, Coherentism and the Idea of Cognitive Systematization. Journal of Philosophy, 71:19, PP.695-708.
------------ (1977). Methodological Pragmatism. New York: New York University Press.
Sellars, E. (1963). Science, Perception and Reality. London: Routledge & Kegan Paul.
Sosa, E. (1991). Knowledge in Perspective. Cambridge: Cambridge University Press.
Swain, M. (1972). Knowledge, Causality, and Justification. The Journal of Philosophy, 69:11, PP.291-300.
------------- (1981). Reason and Knowledge. Ithaca and New York: Comell University Press.

* محمد علی عباسیان: دانشیار گروه الهیات دانشگاه پیام نور abbasian@pnu.ac.ir


منبع: / فصلنامه / حکمت و فلسفه / 1386 / شماره 9 ۱۳۸۶/۰۰/۰۰
نویسنده : محمد علی عباسیان

نظر شما