صنعت ارتباطات و تاثیر آن بر تغییر مولفه های قدرت سیاسی
دوران جدید راعصر ارتباطات نامیده اند. عصری که صنعت ارتباطات ورسانه ها مرزهارادرنوردیده، وهنجارهای نوایینی ازکنش جمعی سیاسی راپی افکنده است. درگذشته های دور، فرد به واسطه قدرت بدنی می توانست برای خود جایگاه موثری درتاثیرگذاری سیاسی دست وپاکند. درعصرانقلاب صنعتی نیز این ارباب ابزارهای تولید بودند که بواسطه سکانداری ماشین های مولد، می توانستند درفرایندهای سیاسی منشا اثرباشند. اما دردوران کنونی این متغیر مستقل رسانه است که می تواند سرشت کنش سیاسی را ترسیم کند.
این که رسانه خود می تواند فارغ از منافع طبقه مسلط اقتصادی وسیاسی، کارگزار منافع عمومی باشد یاخیر موضوعی است که دراین نوشتار موضوع بررسی نیست. بلکه انچه حائز اهمیت ازدیدگاه این مختصراست این است که درمقطع کنونی عنصر تبلیغات، رسانه وارتباطات تبدیل به مولفه ای تعیین کننده درامرسیاسی ومجرای اعمال آن شده است.
هانا آرنت، کنش سیاسی را اصیل ترین طرح افکنی انسان می دانست. کنشی که فرارغ از دغدغه معاش، به مثابه مجرایی برای تحقق نظام ارزشی فرد متجلی می شد. کنشی که لاجرم، مقوله قدرت را دربطن خود نمایندگی می کند.
قدرت سیاسی چه مختصاتی دارد؟آیا توانایی اعمال قدرت سیاسی، عطیه ای الهی برای عده ای برگزیده است؟آیاسیاست، پوششی واهرمی برای پیگیری منافع اقتصادی است؟آیا به روایتی ارسطویی ریشه درویژگی اجتماعی انسان دارد؟ویابه قول فروید کنش مبتنی بر امر سیاسی، ریشه در وضعیت تروماتیک وعسرت زده سوژه گسیخته شده از دنیای لذت بخش کودکی دارد؟پاسخ دادن به این پرسشها نه دروسع معلومات نویسنده ونه درحوصله این نوشتار است.
رسیدن به منشا ذاتی سیاست وگوهر معنا بخش آن-قدرت-هرچند مقصودی ابهام آلود به نظر می رسد، ولی بدیهی است که عوارض ومولفه های تعیین کننده آن دربستر زمان، دستخوش تحولات بنیادین شده است.
درمنزلگاه های نخستین تاریخ، قدرت بدنی فرد فرصت نقش آفرینی سیاسی اوراتعیین می کرد. داشتن قدرت رزم آوری وروحیه تهاجمی فردی، سایرین را تحت نفوذ خواسته های او قرار می داد وهمین موقعیت، فرد قدرتمند را درجایگاه طرح افکنی وکنشمندی سیاسی تثبیت می کرد. تاریخ کشورها پر است از حکایت هایی که قهرمانان زورمند ورزم آور، که گاه درهیات پهلوان ولوطی وگاه در قامت شوالیه وسامورایی، قدبرمی افراشتند ومسیرومقصد سیاست رادرموقعیتی تاریخی عوض می کردند.
انقلاب صنعتی سهم سرمایه وپول رادربسترسازی برای نقش آفرینی سیاسی، از نیروی فیزیکی افزون تر ساخت. کسی که سرمایه بیشتری داشت، ظرفیت های بیشتری برای تحقق مطالبات سیاسی خود و مشروعیت بخشی به نظام فکری اش درجامعه داشت. استیلای سیاسی بورژوازی درکشورهای غربی سیطره سرمایه سالاری واصالت ارزش مصرفی رادرافق فکری غرب درپی داشت. از انقلاب صنعتی به این سو داشتن سرمایه به فرد اجازه می داد که با دراختیارگرفتن ابزارهای موثر بر افکار عمومی، ازنمایندگان پارلمان واعضای کابینه گرفته تادستگاه تبلیغات مذهبی پازل سیاست رابراساس خواسته های خود آرایش دهد. دراین دوران دولت وحکومت به تعبیر مارکس به کمیته اجرایی طبقه بورژوازی برای چهره عمومی بخشیدن به مطالبات شخصی آنها شد. دراین مقطع تاریخی اربابان سرمایه یا خود بر اریکه قدرت وسیاست تکیه می زدند یا با ایجاد روابط ارگانیک با مجراهای اعمال قدرت سیاسی، ساختارهای حکومتی ومجریان را ناگزیر به حمایت از روند بازتولید سرمایه می کردند.
با رسیدن قطار تاریخ به منزلگاهی که نظریه پردازان علوم اجتماعی وسیاسی، آنرا عصر فراصنعتی نام نهاده اند، باز هم عناصر قوام بخش کنش موثر سیاسی دستخوش تحولاتی بنیادین شده است. اینک لزوما فرد دارای نیرو ی بدنی یا سرمایه اقتصادی، ازمنظر سیاسی ذی نفوذ محسوب نمی شود. این آیین ارتباطات وصنعت رسانه هاست که میتوانندبا پروپاگاندا، از فردی گمنام چهره ای سیاسی، فعالی مدنی یا هنرمندی سرشناس بسازند ویا با درپرانتز نهادن فرد، جریان یاتفکری، آن را ازطریق بایکوت خبری درحاشیه سیاست قرار دهند.
براساس مولفه های جدید قدرت، فرد قدرتمند از زاویه دید سیاسی، کسی است که می تواند رسانه های بیشتری را برای پوشش فعالیت هایش مجاب کند. می توان منشا قدرت رسانه های ارتباط جمعی عمده جهانی رابه سرمایه دارها، فراماسون ها، صهیونیست ها وامپریالیسم بین الملل ارجاع داد، ولی این تلقی تک ساحتی توطئه مدار، از ظرافت های صنعت تبلیغات وارتباطات بیگانه است. رسانه های جدید سایبری وشبکه های اجتماعی توانسته اند انقلابی رادر صورت بندی مولفه های نوین قدرت سیاسی، که فارغ ازنفوذ دولتها پایه های اقتدار های سنتی را به چالش کشیده اندپدید آورند. بازهم نمی توان از نظر دورداشت که عناصر قدرت بدنی وبنیه اقتصادی، هنوز درفرصت بخشی برای بسط نفوذ سیاسی ذی مدخلند ولی ازقرار معلوم، در رقابت با مدعیان تازه نقس رسانه ای وسایبری ازرمق افتاده اند.
تلاش برای درانحصار گرفتن تریبون های ارتباطی درکشورما ازقبیل صداوسیما واعمال کنترل شدید بر فضای سایبری، حکایت از درک قدرت این صنعت رو به رشد، در اثربخشی بر فضای سیاسی وخلق چهره ها ورویه های نوین سیاسی، از طرف نخبگان حاکم دارد. فرد یا گروهی که بر رسانه هاتسلط داشته باشد، می تواند -البته درنظر-پازل سیاست وبه تبع آن اقتصاد وفرهنگ را مهندسی کند. حال سوال اساسی اینجاست که پایه های این دیوار تبلیغاتی وانحصاررسانه ای، تا چه اندازه مستحکم است؟
درزمانی که پیشرفت تکنولوژی، مرزها را شیشه ای کرده وگوشی های همراه را به گیرنده ای ارزان قیمت وسهل الوصول برای کلیه رسانه های جهانی کرده است، آیا می توان به توانایی رسانه های انحصاری، برای بازتولید منابع مشروعیت سنتی اطمینان کرد؟آن هم در زمانی که همین فضای انحصاری وغیر رقابتی دستگاه تبلغاتی ورسانه ای رسمی، آنراتبدیل به نهاد عریض وطویل وغیر شفافی کرده است که پرخرجترن وکم کیفیت ترین محصولات را به مخاطبان عرضه می کند.
منابع قدرت سیاسی تغییر کرده است. آهنگ شتاب گرفته فن آوری، هرروز امکانات نوینی برای نشر ایده های سیاسی دراختیارافراد گذاشته است. چنگ زدن به شیوه های منسوخ اقناع آمرانه مردم، برای استفاده از محصول تبلیغی واحد، روز به روز دشوارتر شده است. آیا صنعت ارتباطات خواهد توانست مختصات جدیدی از کنش سیاسی درجوامع سنتی ایجاد کند؟سوالی است که رسیدن به پاسخ آن نیازی به گذشت نسل ها ندارد.
منبع: / سایت / باشگاه اندیشهبه نقل از: shabgard733.blogfa.com
نویسنده : امیر عباس سلطانپور
نظر شما