جایگاه زیستمحیطی رسانههای ارتباط جمعی
از دیرباز بشر در تلاش بوده است تا بر عنصر زمان و مکان به عنوان عوامل مانع ارتباط سریع مستقیم میان انسانها فائق آید. از زمانی که پیامهای انسانی توسط قاصدکها و کبوتران نقل مکان داده میشد تا پیدایش وسایل نقلیه و ظهور تلگراف و بیسیم و سرانجام عصر امواج، مراحل تاریخی پیروز آمدن انسان بر موانع زمان و مکان در تاریخ رسانههای ارتباط جمعی شاهد هستیم. ظهور صنعت چاپ و پس از آن اختراع فتوگرافی و بالاخره فیلم و سینما، چهرههای فرهنگی جوامع را پیوسته دگرگون ساخت. در هر یک از این مقاطع رشد و توسعه وسایل ارتباط جمعی، شاهد نگرانیها و اعتراضات بخشی از جامعه علیه رشد وسیلهای نو در پیامرسانی بودهایم. اعتراضات کلیسا و یا سایر مقامهای وابسته به کانونهای قدرت، چه دینی و چه غیردینی در اروپا نسبت به رشد باسوادی و گسترش رسانههای نوشتاری از دیدگاه ایدئولوژیک قابل درک مینماید. ابراز نگرانی ناقدان در گذشته، گاه با انگ بدبینی و گاه واپسگرایی مواجه بوده است. برخی از نمونههای این نگرانی را در جامعه خود نیز شاهد بوده و هستیم. امروز که رشد وسایل ارتباط جمعی الکترونی و امکانات روزافزون فنی و صنعتی، آن حد و مرزهای مطلوب و ممکن را درنوردیده است و نه تنها چهره روابط انسانها را با یکدیگر که حتی نحوه استفاده انسانها از این وسایل را دگرگون ساخته و بهرهوری از آنها را از حد معقول و مفید و قابل کنترل ناممکن ساخته است، باز شاهد ابراز نگرانیها و هشدارهای فرزانگانی در اینجا و آنجا هستیم. آیا این جا هم میتوان از بدبینی و واپسگرایی سخن گفت؟ آنژلا فریتس (Angela Fritz) میگوید: «... اگر در گذشته پارهای از نگرانیها خالی از اهداف عقیدتی یا سیاسی و حتی ضدمردمی نبوده است ولی امروز این نگرانیها محتوا و کیفیتی دیگر دارد. در کنار نگرانیهایی که ابراز میشود این سوال نیز جلب نظر میکند که آیا میتوان یا باید هر آن چه را که به لحاظ صنعتی و فنی امکانپذیر و عملی مینماید، تحقق خارجی بدان بخشید؟ اثرات مشهود و غیرقابل کنترل رسانههای تصویری جدید را میتوان با انگ «بدبینی و ترس تاریخی از نوآوریها» نادیده انگاشت؟...» وی سپس در مقام پاسخ به این سوال میگوید: به هنگام ارزیابی یک وسیله یا وسایل ارتباط جمعی خاصه در شرایطی که جامعه را یکسره سیطرهی امواج و پیامها به اشکال گوناگون در بر گرفته است باید این ملاک را در نظر داشت که تا چه حد و به چه میزان «رابطه سالم» تبادلات میان انسانها و موضوعات مورد مبادله عملی و امکانپذیر است و چگونه این «سلامت ارتباطی» تأمین میگردد. امروز صنعت و تکنولوژی، وسایل ارتباطی را به عنوان جزئی از نظام زندگانی و اقلیمی و عنصری از عنصر زیستمحیطی و حیات بیولوژیک ما به میدان آوردهاند. تحولات دو دهه اخیر نشان میدهد که باید به آینده این رسانهها لااقل در حد بهبود آینده آب و هوا و عناصر لازم برای زیست انسان ارزش گذاشت و تدابیر لازم را برای مهار کردن و افسارگسیختگی آنها اتخاذ کرد. تأمین نیازمندیهای اساسی برای تضمین «سلامت ارتباطاتی» مانند تأمین ضروریات «سلامت جسمانی» که علاوه بر ابعاد اجتماعی و سیاسی در مسائل زیستمحیطی ریشه دارد، دارای ابعاد گوناگونی است که هنوز علیرغم توجهات روزافزون پژوهشگران بررسی و ارزیابی نشده است. نگریستن به رسانههای ارتباط جمعی به مثابه عنصری از عناصر زیستمحیطی و اکولوژیک، که طی آن و از فرایند آن روابط انسانها با خود و با یکدیگر و نیز رابطه جمع و جماعت به عنوان یک واحد کثیرالوجه انسانی به هر یک از رسانههای ارتباطی شکل میگیرد، سوالاتی چند را مطرح میسازد. یا به عبارت دیگر، این تأثیر متقابل یعنی رابطه و اثر رسانهها بر افراد و اجتماع و کنش و واکنش افراد و اجتماع بر رسانهها از چند بعد بایستی مورد بررسی قرار گیرد.
1ـ همانگونه که از لحاظ زیستمحیطی، حداقل چارچوب مکانی و اقلیمی حیات انسانی و به عبارت دیگر در و دیوار زندگی و خانه ما دارای یک حداقل ابعاد تعریف شده و تعیین شدهای میباشد، در ارتباط با خصلت اکولوژیک و زیستمحیطی رسانههای ارتباط جمعی باید این حداقل ابعاد لازم را شناخت و ارزیابی کرد. چه میزان از ارتباط با رسانهها و چه نوع و چه حد بهرهوری از آنها برای تأمین «سلامت اطلاعاتی» ضرورت دارد؟
2ـ مقیاس و حد و حدود تواناییها، انعطافپذیریها و تحولات فردی و اجتماعی ما، در بهرهگیری از رسانهها، بدون آنکه اثرات نامطلوبی بر «سلامت اطلاعاتی» ما بگذارد چقدر است و تا کجا است؟ در این بررسی باید حد و مقیاس ظرفیت تک تک افراد ملاک قرار گیرد، واحد خانواده و نیز گروههای اجتماعی و سرانجام کل جامعه و جماعات بشری از دیدگاه پژوهش نبایستی به دور باشد.
3ـ آیا مجموعه بافت فرهنگی رسانههای ارتباط جمعی اکنون در حالت تعادل زیستمحیطی با تواناییها و امکانات عملی و فکری ما برای کنترل و حفظ سلامت گردونه مبادلاتی قرار دارد؟ آیا در صورت بروز اختلال در این تعادل، امکان حذف عناصر مزاحم و مخرب و جلوگیری از رشد و توسعه ناهمگون و ویرانگر هر شکل از اشکال رسانهها فراهم است؟
تحلیل و بررسی این مسائل به موازات بررسیهای مشابه اکولوژیک که در مورد مسائل محیط زیست صورت میگیرد، موضوع مطالعه را از حوزه هر یک از رسانهها فراتر برده و نگرش و بررسی گستردهتر را اجتنابناپذیر ساخته است. از اواخر دهه هفتاد و اوائل دهه هشتاد که عنوان «اکولوژیک» بر رسانهها اطلاق شد و خط و راه سیاسی و اجتماعی روشنی برای پژوهشهایی چندبعدی در این زمینه مطرح و تعیین گردیده و در حالی که در آن زمان رسانههای ارتباطی فردی نظیر تلکس، تلهتکست (Tele – Text) و کامپیوتر هنوز مراحل آغازین حیات خود را میگذراندند، ابعاد تأثیرات متقابل اجتماع و فرد بر رسانهها نامحدود و بسیار متنوع و گسترده جلوه کرد. فابریس (Fabris, H)، به طرح این سوال پرداخت که «یک انسان تا چه میزان و در چه سطح به رسانهها نیازمند است»؟، در حالی که پژوهشگری مانند مالتسکه (Maletezke) ابعاد سیاسی و اجتماعی این مسأله را با اهمیت بیشتری مورد بررسی قرار داده است، بالاخره هاخ مایستر (Hach Meister) اظهار نگرانی کرد که: «جهان ارتباط و داد و ستدهای انسانی به دنیایی تبدیل شده است که ابزارهای تصویری و بصری، میداندار روابط انسانی شده است...». بدیهی است که از این اظهارات چنین مستفاد نمیشود که نقش و اثر چه برنامه و چه فرستندهای و نیز محتوای کدام شبکه تلویزیونی مورد نظر است بلکه، ساختار اصلی و اصولی انواع رسانهها و مخاطبهای آنها، به ویژه تلویزیون و بینندههای آن موجبات نگرانیهای هاخ مایستر را فراهم کرده است. آنجا که سخن از حفظ «سلامت اطلاعاتی» و یا «موازنه اکولوژیک» و «تعادل گردونه ارتباطاتی» در میان است، منظور، تبادل و تعاطی و اثرات متقابل و تداخل انواع رسانههای موجود چه در مرحله امکان و چه در مرحله عمل با مجموعه انسانها نیز میباشد «مهمترین ویژگی تلویزیون یک طرفه بودن آن است، یعنی اثر از رسانه به بیننده است و بازتاب تأثیر از بیننده بر رسانه ممکن نیست» همین ویژگی را اویریش (Eurich, k.) بزرگترین نقطه ضعف در این رسانه تصویری میداند. برقراری «تعادل در گردونه ارتباطاتی» چنانچه گفته شد یکی از شاخصهای «اکولوژیک ارتباطی» است، بدین معنی که هماهنگی و همنوایی و تأثیر متقابل تمامی انواع رسانههای ارتباط جمعی با یکدیگر و با آحاد جامعه لازمه سلامت ارتباطاتی و اطلاعاتی جامعه است. براین اساس و در چنین شرایط ایدهآلی، چشمپوشی و یا عدم بهرهگیری از اطلاعات منتشره از رسانههای ارتباط جمعی، نوعی واماندگی و عقبنشینی در صحنه اجتماع تلقی شده و فاصله انسانها را از یکدیگر زیادتر ساخته و رشد بیشعوری را باعث میگردد. در تعیین حد و مرز و ضوابط «سلامت ارتباطاتی» گروه پژوهشگران گراوس سه ویژگی را برمیشمرند، جلوه و زیبایی و حرکت ظاهری، احساسات و عواطف و بالاخره تعقل، تفکر و دانش. هر کدام از این سه بعد باید در یک پیام و یک رسانه در حد اعتدال وجود داشته باشد، وگرنه عدم تعادل میان آنها «سلامت اکولوژیک اطلاعات» را به مخاطره میاندازد. هابرماس از این دیدگاه استمرار در کاربرد و بهکارگیری رسانههای انفرادی، نظیر کامپیوتر و تلهتکست را توصیه نمیکند زیرا بعد زیبایی و جلوه ظاهری در آن وجود ندارد. نشانههای بیماری که «سلامت ارتباطاتی» را به مخاطره میاندازد کدام است؟ تشخیص شاخصههای مهم ساختاری در رسانههای ارتباطی به عنوان عضوی از اعضا محیط زیست قدم اساسی در پاسخ به این سوال است. چهره صحنه ارتباطات را در جهان امروز پنج رسانه با ویژگی مشترک و نیز خاص خود رقم میزنند: تلویزیون، رادیو، روزنامه، مجله و کتاب. در جامعه امروز ایران رسانههایی نظیر ویدئو، تکستهای ویدئویی، حروف الکترونی و تلهتکست هنوز آن اندازه فراگیر نشده و از صحنه رابطه میان تک تک افراد و روابط انفرادی هنوز خارج نگشتهاند، لذا شاخصههای رسانه جمعی را نیافتهاند. اگرمیان این پنج رسانه ارتباطی، رابطه متعادل و کاملکننده دیگر وجود نداشته باشد، راه برای ظهور بیماری یا لااقل ظهور نشانههای فقدان «سلامت ارتباطی» هموار میگردد. هر کدام از این پنج رسانه بر حسب محتوای پیام و نیز ساختار و نقش خاص خود، به ایفای نقش میپردازد. زاک سر (Saxer) میگوید: «رسانهای که رسالت خود را در رساندن اطلاعات انبوه و نیز القاء پیام و تغییر و دگرگونی آراء و محتوای اندیشه مخاطبهای خود میداند و در یک مجموعه به هم پیوسته و به هم مرتبط پیام خود را میرساند، تنها در قالب کتاب میتواند رسالت و وظیفه خود را ایفا کند. ساختار و شکل کاربردی تابع وظیفه و رسالت رسانه است. باک (Baache) از این دیدگاه، نقش و رسالت رسانههای مذکور را بر دو گروه عمده تقسیم میکند: رسالت ابتدایی و گذرا، شامل خبررسانی، سرگرمی، تجزیه و تحلیل، کمک به شکلگیری اندیشه، اخطار و تفسیر و هشدار و هدایت و رسالت درازمدت، شامل انتقال دانش، ایجاد موقعیت اجتماعی از طریق تعلیم و دانایی بیشتر و ارتقاء سطح دانش و بینش و تفکر. در حالت دوم مخاطب رسانه، اهداف لحظهای نداشته، بلکه به خاصیت و تأثیر بلندمدت رسانه مینگرد. رسالت و نقش نخستین از طریق تنظیم برنامههای گوناگون و وظیفه دوم از طریق محتوای مناسب و اهداف مخاطب و شکل ارتباط او با رسانه قابل تحقق است. برای ایجاد هماهنگی و همنوایی و ارتباط متقابل رسانههای ذکر شده لازم است به ویژگیهای هر کدام نظر افکنیم.
تلویزیون دارای برنامههایی است که از یک مرکز پیامرسانی فرستاده میشود و این امکان را فراهم میسازد که مخاطبهای زیادی همزمان با آن مواجه شوند. تنوع برنامهها باعث برآوردن نیازهای ناهمگون شده و میتواند تعداد زیادتری را مخاطب قرار دهد. هم در محل کار و هم در خانواده، هم در اوقات بیکاری و فراغت قابل بهرهگیری است؛ یک چنین ارتباطی با فشار دادن یک تکمه برقرار میگردد.
رادیو یک مرکز پیامرسانی دارد. تقریباً همه جا قابل استماع است. مرکز ثقل پیامها را موسیقی تشکیل میدهد. در حین استماع برنامه رادیو انجام کار دیگر امکانپذیر است و با فشار دادن یک تکمه ارتباط برقرار میگردد.
روزنامه و مجله باید ابتدا و به صورت مستمر خریداری شود. امکان بهرهگیری چند نفر به طور همزمان از یک نسخه (حداقل یک صفحه و یک مطلب) وجود ندارد. همه جا قابل حمل است. نیازها و سلیقههای گوناگونی را طی مطالب متفاوت برآورده میکند. زمان و مدت مطالعه به میل شخص بستگی دارد و تابع اوست.
کتاب باید ابتدا خریداری شود. همه جا میتواند همراه انسان باشد. درک و فهم پیام آن نیاز به تمرکز دارد. محتوای آن با نیاز و تمایلات وسیعتر خوانندههای آن کاملاً انطباق دارد. زمان و مدت مطالعه در اختیار مخاطب آن است. همنوایی و اکمال متقابل رسانه بر این اساس بدین معنی است که هر کس میتواند ضمن بهرهگیری از امتیازات یک رسانه، از کمبودها و نقاط ضعف رسانهای دیگر مصون بماند و یا از ویژگی ساختاری رسانهای بهرهای متناسب نصیب خود کند. مثلاً میتواند ضمن رانندگی یا انجام کاری دیگر از رادیو هم استفاده کرد و یا در حین مسافرت با وسیله نقلیه همگانی از کتاب و رسانههای نوشتاری بهره جوید.
همین پژوهشها نشان میدهد که قشرهای مختلف اجتماع بر حسب دانش و موقعیت اقتصادی و اجتماعی خود از رسانههای یاد شده متناسب با وضعیت خود بهره میگیرند. مثلاً قشرهای تحصیلکرده در کنار رسانههای نوشتاری از رادیو و تلویزیون هم استفاده میکنند در حالی که قشرهای پایین اجتماع یا دارای سطوح پایینتر دانش، غالباً و اکثراً از تلویزیون بهره میگیرند. «تعادل ارتباطاتی» و «سلامت ارتباطی» ایجاب میکند که بهره بردن از این رسانهها متعادل و همآهنگ باشد. با توجه به اثراتی که کتاب خواندن در ارتقاء فکر و اندیشه و قدرت تعقل انسانها دارد و نیز اثرات ناخوشایند و درازمدت تماشای تلویزیون در کاهش قدرت تعقل و تخیل و حافظه و عدم امکان درک چهرهی واقعی و غیرمخدوش جهان و حوادث (همان طور که در بحثهای مربوطه دیدیم) واضح است که اختلال در تعادل کاربرد این رسانهها در کوتاه مدت و خصوصاً در بلندمدت نشانههای ظهور بیماری اطلاعاتی و به هم ریختن نظام اکولوژیک «سلامت ارتباطی» و محیط اطلاعاتی را به دنبال خواهد داشت. از آن جا که تمامی گروهها و قشرهای یک جامعه توانایی بهرهگیری متعادل از تمامی رسانهها را ندارند، بدیهی است که موجبات قطبی شدن جامعه بر حسب دانش و اطلاعات فراهم گشته، همانگونه که در فصل گذشته دیدیم، شکاف طبقاتی نوینی پدید میآورد. این شکاف طبقاتی فقط در حوزه دانش و بینش اطلاعاتی و اجتماعی قشرهای جامعه نمودار نمیشود، بلکه در دگرگونی و تغییر شکل زندگی و گذراندن اوقات فراغت و ایام تعطیلی و حتی روابط درونگروهی انسانها چه در خانواده و چه در اجتماع نیز پدیدار میگردد. نتیجه آن که افراد انسانی و گروههای یک جامعه روزبهروز از هم دورتر شده و نسبت به هم بیگانهتر گشته و سلامت جمعی و فرهنگی و ملی به مخاطره خواهد افتاد. آنژلا فریتس (A. Fritz) مینویسد: «... امروزه بیش از هر زمان دیگر روشن شده است که نگرانیهایی که اواخر دهه هفتاد و اوائل دهه هشتاد نسبت به رشد بیش از حد ابزار و رسانههای تصویری و الکترونی ابراز میشد و آثار منفی و ویرانگری که اطلاعات و پیامهای دریافت شده از این ابزار متوجه سلامت فکری و روانی افراد و قشرهای جامعه میکرد بیاساس و بیدلیل نبوده و ریشه در روح بدبینی و مخالفتهای سنتی با نوآوریهای عصر جدید نداشته است...» همین پژوهشگر نسبت به وضع فعلی و آینده جامعه خود ـ آلمان ـ چنین اظهار نظر میکند: «... در پاسخ به سوال مربوط به «سلامت ارتباطاتی» و خصلت «اکولوژیک رسانههای ارتباط جمعی» با اطمینان میتوان گفت که آنچه از مجموع ساخت و بافت و تداخل رسانههای جمعی نمودار است، نشانههایی از اعتدال و بازتاب متعادل رسانهها و افراد به چشم نمیخورد. خصوصاً آنکه فقط افرادی معدود و گروهایی از جامعه را میتوان یافت که توانایی کنترل و حفظ اجزاء و عناصر محیط زیست اطلاعاتی و ارتباطاتی خود را دارا بوده و متناسب با تواناییها و لیاقتهای شخصی خود بهرههای لازم را توانند برد...» در مورد همین گروهها نیز در گزارشهای دیگر پژوهشگران دیدیم که روند روبه رشد ایجاد حس بیاعتمادی و بیتوجهی نسبت به پارهای رسانهها از جمله تلویزیون و روزنامهها مشهود است. در ارتباط با جابهجایی و ایجاد اختلال و در تعادل و توازن قدرت و اجتماع و نیز اثرات کوتاه و بلندمدت رسانههای تصویری مسائل و مشکلات فراوانی وجود دارد که برخی نامشهود و پارهای جلوهگر میباشد. از جمله آثار و نشانههای آشکار تخریب زیست محیط اطلاعاتی میتوان رشد «بیسوادی عارضی» را نام برد. هیلمار هوفمان (Hillmar Hoffmann) در ارتباط با مسألهی «بیسوادی عارضی» به خطر روزافزون رشد بیسوادی و عدم قدرت مطالعه و کتابخوانی در کشورهای صنعتی اشاره کرده و مینویسد: «... بیسوادی عارضی پدیدهای است که افراد قدرت درک و استنباط و نتیجهگیری از یک پیام مکتوب را ندارند. این بیسوادی شامل کسانی نمیشود که حروف الفبا را نمیشناسد و یا نوشتن و خواندن را فرانگرفتهاند. این گونه بیسوادان کسانی هستند که چه بسا تحصیلات و آموزشهای دبیرستانی را نیز طی کردهاند؛ ولی در اثر استمرار ارتباط و مراوده با رسانههای ارتباطی قدرت تمرکز و درک مطلب و استدلال نهفته در پیام را نداشته و لذا نمیتوانند با حقوق و قدرت مساوی از عنصر زیستمحیط اطلاعاتی بهرهمند شوند...» وی اضافه میکند: «... براساس دستور کنگره آمریکا در سال 1984م. مطالعاتی در این زمینه صورت گرفت. 23 میلیون نفر (یعنی حدود 10% جامعه آن روز آمریکا) توانایی درک پیام ساده یک متن مکتوب را نداشتند و پیشبینی میشد سالی 3/2 میلیون نفر بر آنان افزوده شود. همین گزارش میافزاید متجاوز از 40 درصد جوانان 17 ساله قادر به خواندن و درک یک متن ساده از روزنامه یا یک کتاب عادی نبودند، در حالی که تحصیلات متوسطه را دنبال میکردند. همچنین مشاهده شد که حدود 44% آمریکائیان اصولاً علاقه به مطالعه و کتابخوانی ندارند...» هوفمان در ادامه میگوید: «... وضع در دیگر کشورهای صنعتی کموبیش از همین قرار است و چارهای نیست که با تهاجمی حساب شده علیه این رشد بیسوادی وارد کارزار شد...» به یکی از شیوههای مقابله با این بحران خانم فریتس (A.Fritz) پرداخته و پیشنهاد میکند: «... در مرحله اول مانند هر عنصر از عناصر محیط زیست خود، باید حداقل نیاز فرد و گروههای جامعه را در بهرهوری از رسانههای ارتباطاتی، چه در روابط درونگروهی و چه در روابط انفرادی (نظیر تلهتکست در کامپیوتر و ارتباط الکترونیک با بانکهای اطلاعاتی و اینترنت (...Internet)، چه به لحاظ فرم و چه از نقطهنظر محتوی، شناخت و تعیین کرد. تأثیر فرد و جامعه در برخورد با رسانهها باید آموزش داده شوند. هدف از این آموزش و روشنگری باید ایجاد توانایی در بهرهگیری از رسانههای موجود متناسب با نقش و رسالت و ساختار رسانهها باشد. خانواده به عنوان مهمترین و اساسیترین رکن اجتماع باید مورد توجه قرار گیرد. پدران و مادران باید در تربیت فرزندان خود در بهرهگیری از این رسانهها بیش از گذشته اقدام کنند. باید از آنان اعضایی فعال و خلاق در زندگی اجتماعی بسازند و روحیه مشارکت عمومی را در آنان پرورش دهند: به آنان یاری رسانند تا سرنوشت خود و دیگران را به دست صاحبان چند رسانه نسپارند. ثالثاً مانند گذشته باید نظارت هدفدار و هدایتشده بر طرح و برنامههای رسانهها اعمال شود. همانگونه که از لحاظ سیاسی و تجاری به محتوای رسانهها پرداخته میشود، از لحاظ تربیتی و اجتماعی و روانی و تعلیمات نیز باید کنترل و نظارت جدی اعمال گردد. ممکن است برخی افراد این کار را مغایر با بند 5 قانون اساسی (آلمان) دانسته و آن را دخالت در حریم آزادی عقیده و بیان بینگارند. در چنین صورتی باید به آنها هشدار داد که مگر سیاست تبلیغاتی و آموزش همگانی و نظایر آن همیشه از جانب ارگانهای دولتی و ایالتی و ملی اعمال نمیشده است؟ هرچند ناقص و بدون سیستم و ناپخته بوده است. مگر قوانینی که برای ارسال مطبوعات و هزینههای انتشاراتی وضع و اجرا میگردد، پرداخت و هزینه صدها میلیون مارک برای امور نمایشی، تئاتر و اپرا، هدایت و برنامهریزی و اجرای برنامههای فراوان فرهنگی و نمایشی و فستیوال و ... در شهرها و مراکز استانها و تأمین هزینههای آن از منابع عمومی و دولتی، دخالت و حضور کنترلکننده در مورد سینما و فیلمهای سینمایی و ویدئویی، معنایی جز دخالت و نظارت و هدایت ارگانهای مسئول دولتی دارد؟ تردیدی نیست که این کارها سیستماتیک و حساب شده و برخاسته از احساس مسئولیت عمیق و آگاهانه نبوده است. ولی به هر حال دخالت و تجاوز به حریم آزادیهای مصرح در قانون نبوده و هرگز هم به شمار نیامده است.
نویسنده : صادق طباطبایی
نظر شما