زن در نگاه علم
گزارشی از کتاب:
زن در نگاه علم
منبع: کتاب نقد۱۷-فمینیزم
کتاب، حاصل تحقیقات جمعی از محققان بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی (گروه زن) تحتنظر حجت الاسلام والمسلمین آقای محمد حکیمی است که بزودی به بازار تحقیق عرضه خواهد شد.
کتاب با ذکر پیشینه تاریخی مظلومیت زنان، توضیح میدهد که چگونه در طول تاریخ و در جوامع بشری شرق و غرب، علیرغم تعالیم انبیأ (ع)، ستم و اهانتهائی علیه زنان اِعمال شده و برخی از این موارد برخلاف تصریحات شریعت الاهی، به دین نیز نسبت داده شده است.
یهودیان، زنان را به حد اشیأ و املاک، تنزل میدادند. در جهان مسیحی نیز تا قرن هفتم میلادی به جدایی زن و مرد در آفرینش، اصرار ورزیده میشد و تصاحب زنان از طریق ربایش، اسارت و خرید و فروش انجام میشد. در چنین شرایطی، زن استقلال اقتصادی و اجازه تصرف در اموال را نداشت. در برخی منابع کهن چین از زن بهعنوان آب ناپاک، تعبیر شده و نزد هندوان، سوزاندن زنان همراه با جسد مردان مورد پذیرش همگان و از هنجارهای هندوئی بهشمار میآمد که پرهیز از آن دشوار بود. در زمان جاهلیت، اعراب نیز مقام زن را پایین آورده و دختران را زندهبهگور میکردند. در تمدنهای کهن و بنحوی در جوامع مدنی امروزین، ستم و بیدادگری بر زنان رواج داشته است. در تمدنهای بینالنهرین و از جمله در مقررات حمورابی، زن جزء املاک و دارایی مرد بهشمار میآمد. در یونان باستان نیز زنان همانند حیوانات مورد معامله قرار گرفته و او را سلاله شیطان و پائینتر از حیوان هم میخواندند. در جهان مسیحی نیز وضعیت تیره و تار زنان ادامه یافت. چنانچه موضوع کنفرانس برگزار شده در سال ۵۶۸ م در فرانسه، این مسأله بود که آیا زن، انسان است یا خیر؟ و پس از مباحثات فراوان، سرانجام نتیجهگیری شد که زن، انسان است اما فلسفه مستقلی برای آفرینش او وجود دارد و تنها فلسفه آفرینش او منحصر در خدمت به مرد است. حتی در قرن ۱۸ و پس از انقلاب کبیر فرانسه و در عصر شکوفائی لیبرالیزم و اومانیزم نمایندگان مجلس فعالیت زنان را در خارج از خانواده برای نظم عمومی خطرناک شمردند و زنان را از هر فعالیتی در خارج از خانه ممنوع کردند.(۱)
در انگلستان نیز زن مملوک مرد و قابل خرید و فروش بود. حتی امروزه هم در فرهنگ انگلوساکسونها گرچه موقعیت زن دگرگون شده اما هنوز در مقایسه با مردان در موقعیتهای بسیار پایینتری قرار دارند.(۲) در تمام جوامع این وضعیت قابل تشخیص است. اینک فصولی از کتاب را به اختصار ذکر میکنیم:
۱٫ نفی کرامت انسانی زنان
در این فصل، توضیح داده میشود که نخستین مسأله، تعریف زن است اما در آنجا که «قدرت»، اصل میشود فرد فاقد قدرت هویتی ندارد:
«در بریتانیا زنان متأهل عموماً نام خانوادگی شوهرانشان را میگیرند و اغلب ضمیمه شوهران و فرزندانشان محسوب میشوند، بیآنکه دارای هویت اجتماعی جداگانهای باشند. حتی وقتی زنان متاهل به کارمزدی اشتغال دارند، اغلب همچنان هویت آنان را تبعی، تلقی میکنند… بندرت از زنان میپرسند که خودشان چه کار میکنند.»(۳)
مرد یا جنس نر به دلیل برخورداری از قدرت، نیروی محور را تشکیل میدهد. ویژگیهای وی دربر گیرنده: شجاعت، قدرت، سخاوت، عقلانیت، ابتکار و خلاقیت و… میباشد، اما پیرامونیان افرادی ضعیف، ترسو، حیلهگر و غیرخلاق پنداشته میشوند. لامحاله آنان که از ویژگیهای مردانه برخوردار نیستند از امتیاز انسان بودن محروم میشوند و یا در برزخ انسان و حیوان قرار میگیرند و یا انسانی معرفی میگردند که پستتر از نوع قدرتمند میباشند(۴) در نتیجه، مرد نمونه کامل و برجسته «بشریت عام» تلقی میشود؛ باوری که در دورههای مختلف تاریخی بصورت یک اندیشه هژمونی و مسلط بر افکار انسانها حکومت کرده و میکند.
به همین دلیل است که تمایل به داشتن اولاد ذکور ۵۵ تا ۶۵ درصد بیشتر از دختران است.(۵)
آیا چنین رفتاری با زنان، چنانکه برخی از مکاتب و جوامع، تبلیغ میکنند، ناشی از اراده خداوند است؟ آیا طبیعت چنین نظمی را سامان داده است؟ و یا زیستشناسی باید مسؤول القای اینگونه تفاوتها پنداشته شود؟ بسیاری از پژوهشگران با تکیه بر رفتار متفاوت جوامع با زن و مرد، چنین نتیجه گرفتهاند که رفتار اجتماعی، مقصر اصلی بهشمار میرود.(۶) بدون تردید، رفتار اجتماعی، علتالعلل همه مسائل نمیباشد و ستمهای جنسی، هیچ مبنای فرابشری ندارد بنابراین دور از واقعیت نیست که گفته شود مسؤول ستمهای روا داشته شده بر زنان، خود آن جامعه میباشند.
زنان بگونهای در جوامع باستان، میانی و جدید بهعنوان موجود فرعی و درجه دو مطرح بودهاند. در زمینههای حق مالکیت، دانشاندوزی و موقعیت اجتماعی نیز زنان (بجز از برخی استثناها) فرصت عرض اندام جدی نیافتند. در جوامع باصطلاح توسعه یافته نیز زنان از کرامت انسانی خود، برخوردار نیستند.
۲٫ خشونت
کاربرد زور و خشونت، سابقه دیرینه در تاریخ دارد و یکی از نمونههای مهم آن، خشونت جنسی است. گذشته از روابط همدلانه بین دو جنس، موارد و شواهد بسیاری از روابط سلطهگرانه و سلطهپذیر وجود دارد که در چارچوب آن، زنان مورد ستم و خشونت قرار گرفتهاند. چنین رفتاری تا آنجا شکل پایدار و تکرار شونده به خود گرفته است که افزون بر شوهر، پدر و برادر شوهر و در مواردی پسر، نسبت به زن، اعمال خشونت کردهاند.
خشونت چیست؟ و به شکل ویژه، خشونتهای اعمال شده بر زنان چیست؟ خشونت تمام رفتارهایی را که مرد برای ایجاد یا دوام سلطه بر رفتار زن اعمال میکند، دربر میگیرد. رفتارهای خشونتآمیز، اشکال و انواع مختلف دارند: فیزیکی، روانی، اقتصادی و جنسی. ضرب و جرح، کشیدن موی سر، سوزاندن، هل دادن و…، خشونتهای بدنیاند و تعقیب، تجسس، بدرفتاری کلامی و استهزأ، تهدید به آزار و یا کشتن زن و اطرافیانش، دشنام و ناسزا، اهانت و تحقیر و بطور کلی تمام رفتارهایی که موجب برهم زنی تعادل روانی، کاهش اعتماد به نفس و پیدایش روحیه خود نابودسازی میشود، همچنین ممنوعیت بدون دلیل ملاقات با دوستان و اقوام، زندانی شدن در منزل و عدم جواز تکالیف اجتماعی، در محدوده خشونت روانی قرار میگیرد. خشونت اقتصادی یعنی پرهیز از ادأ نفقه، سوءاستفادههای مالی از زن، صدمه زدن به اشیأ و لوازم مورد توجه و علاقه زن، اجرای سیستم جیرهبندی سفت و سخت و پنهان ساختن درآمد واقعی از زن است. خشونت جنسی دربرگیرنده رفتارهای خشونتآمیز در روابط جنسی و استفاده قهرآمیز و مضر از زن میشود. آزار جنسی از جمله در محل کار توسط افراد دارای اقتدار شغلی صورت میگیرد.
«بر پایه گزارشهای شخصی، برآورد گردیده است که در انگلستان از هر ده زن، هفت زن در دوره زندگی شغلی خود به مدت طولانی دچار آزار جنسی میگردند. در مورد تجاوز جنسی نیز بررسی در لندن آشکار ساخت که از هر شش تن، یک تن مورد تجاوز قرار گرفته بود…»(۷)
این زنان در عرصههای گسترده فوق مورد ستم قرار گرفته و میگیرند اما بیشتر اوقات به دلایلی مانند ترس و خجالت و یا طبیعی پنداشتن ستمپذیری و یا کاستیهای حقوقی نمیتوانند از خود دفاع کنند.
«مردان در آن جوامع از هر طبقه اجتماعی، با هر میزان سواد و تحصیلات و با هر نوع وابستگی قومی زن خود را کتک میزنند و از طرف دیگر زن نیز بدون توجه به طبقهبندی اجتماعی خود، سطح سواد و تحصیلات و وابستگیهای قومی ممکن است از شوهر خود کتک بخورد.»(۸)
منشأ استفاده از زور، معمولاً با نوع تلقی و وجود سود و منفعت در روند بهکارگیری خشونت قابل تحلیل است. خصمانگاری زن از سوی مرد در برخی جوامع به چشم میخورد.
۳٫ استثمار
صرف نظر از برخی موارد استثنایی، جنس مؤنث نمونه آشکار و در عین حال، فراموش شده استثمار و بهرهکشی در گذشته و حال بهشمار میرود؛ پدیدهای که در فرهنگ الاهی استوار بر پایه فطرت و فارغ از سود و منفعتهای زودگذر، کاملاً محکوم و نکوهیده است.
استثمار و بهرهکشی از زنان چه عرصههایی را در بر میگیرد؟ عرصه بسیار گستردهای که مهمترین آنها عدم بهرهمندی از فرصت مالکیت، کار بیشتر و مزد کمتر، عدم دریافت امکانات کافی در خانواده، سود تغذیه، کاستیهای قانونی و… میباشد. مالکیت که در حیات بشری نقش اساسی بازی میکند از شاخصهای مهم توزیع درآمد و منابع آن در میان لایههای مختلف اجتماعی و از جمله دستههای جنسیتی است.
«بین دوسوم تا سه چهارم کار در کل دنیا توسط زنان انجام میشود. آنها ۴۵ درصد از غذای دنیا را نیز فراهم میکنند. در حالی که فقط ۱۰ درصد از درآمد جهان و یک درصد از دارایی جهان به زنها تعلق میگیرد و قسمتی از این یک درصد به مردانی تعلق دارد که برای فرار از دادن مالیات به اسم زنان کردهاند.» این آمار بیشتر بر تجربه کشورهای غربی استوار است و وضعیت دارایی زنان در کشورهای دیگر دنیا بهتر نیست.»(۹)
اداره سرشماری امریکا اعلام داشته است، در این کشور ۱۴ درصد بهنام زنانی که عنوان ریاست خانواده را دارند، ثبت شده است. در آفریقا بیشتر زنان بهعنوان زن نمیتوانند زمینی را مالک شوند. مگر آنکه شوهران آنها در قید حیات باشند. زنان میتوانند زمینهای شوهران خود را که در شهرها مشغول کار هستند، کشت کنند اما اجازه مصرف ندارند.
«تبعیض علیه زنان در زمینه حق تملک، نهتنها روی قدرت اقتصادی زن بلکه حقوق اجتماعی، جسم او و فرزندان او تاثیر میگذارد.»(۱۰)
با در نظر گرفتن جایگاه والای زن و خانواده در تربیت و شخصیتدهی کودکان سازنده جامعه، براحتی مشخص میگردد که آثار و پیامدهای سود و زیانبار محرومیت زن از حق تملک دارایی و درآمد به شخص او و کودکانش محدود نمیشود بلکه جامعه را نیز متاثر میسازد.
گاهی اوقات، استثمار و بهرهکشی از زنان در قالب کار زیاد و دستمزد اندک، جلوه میکند. سیاست استخدامی زنان و کودکان بهخاطر مزد کم، یک سیاست جهانی است که در گذشته و حال دنبال میشود. سیاست پرداخت تبعیضی، چنانچه به دلیل ناتوانی زنان در برخی از کارها باشد میتواند قابل توجیه باشد حال آنکه، این تبعیض در مواردی به چشم میخورد که زنان مهارت و کارایی مساوی یا حتی بیشتری دارند. در کارخانههای کرک پاککنی، وجین، خیاطی و دیگر کارهایی که با مهارت و سرعت دست ارتباط دارد، زنان همچنان بمراتب کمتر از مردان حقوق و دستمزد دریافت میدارند. براساس برخی از آمارهای پایان دهه ۸۰ میلادی، زنان و مردان همسن و سال از لحاظ درآمدی بسیار تفاوت داشتند. مثلاً درآمد زنان ۵۴ – ۴۵ سال تنها به ۵۹ درصد متوسط درآمد مردان در همان سنین بالغ میشد. این درصورتی است که در برخی موارد، زنان مدت بیشتری از مردان کار میکنند. چنانچه در برخی از کشورها زنان روزانه تا ۴ ساعت بیشتر از مردان کار میکنند. مظلومیت زنان درصورتی بیشتر نمایان میشود که مرد و زن هر دو شاغل باشند؛ زیرا مردان برحسب عادت دیرینه، با ورود به خانه کار و وظیفه خود را پایان یافته تلقی میکنند اما زنان قبل از رفتن به سر کار یا پس از بازگشتن، کار خانه را هم انجام میدهند.
«طبق برآورد پژوهشگران، در هند مردان ۸۰ درصد از درآمدی را که بهدست میآورند صرف خودشان میکنند…. کارگران مهاجر افریقایی فقط ۱۰ درصد از درآمد خود را برای خانوادهشان میفرستند…. در امریکا هم تعداد بیشماری از مردان همسران و فرزندان خود را رها کرده، پی کار خود میروند و پولی را که درمیآورند صرف خود میکنند…»(۱۱).
بدین ترتیب، زنان به دلیل مزد کم و همچنین مصرف آن برای بهبودی وضع خانواده، نمیتوانند پساندازی برای خود دست و پا کنند و بر فرض چنین مسألهای در بیشتر فرهنگها و جوامع، مالک درآمد خود نخواهند بود. از سوی دیگر، این سرمایهداران و کارفرمایاناند که با استفاده از کار ارزانِ زنان، ثروت میاندوزند و زمینه تمرکز و گردش ثروت در دست عده اندکی را فراهم میسازند. همان گونه که هویت زنان مورد بیتوجهی قرار گرفته است، کار آنان نیز از جهات مختلف کم ارزش شناخته شده است. مهمتر اینکه اصلیترین کار زنان که اکثریت قریب به اتفاق به انجام آن همت میورزند، یعنی تربیت کودکان، نتوانسته است در مقایسه با سایر کارها و مشاغل، جایگاه درخور توجهی را به خود اختصاص دهد. حقیرانگاری تلاش و زحمات زنان، بویژه وظیفه تربیتی آنان میتواند آثار و تبعات ویرانگری بر روح و روان زن و در سلامت جامعه داشته باشد.
«نخست، همانطور که جوامع امروزی بطور فزایندهای در صدد تعیین پایگاه اجتماعی برای افراد، براساس اشتغال آنها در فعالیتهای اقتصادیِ به رسمیت شناخته شده هستند، زنان بهخاطر انجام کارهایی از قبیل خانهداری، تولیدات غیررسمی و داد و ستد که خارج از استاندارد تعاریف مربوط به فعالیتهای اقتصادی هستند، مقام پایینتری بهدست آوردهاند. دوم، برای اشتغال در بخش رسمی و قانونی هم زنان تحت فشار گفتمانهای(Sex-role) هستند.»(۱۲)
اما چرا بسیاری فعالیتهای زنان، کار به حساب نمیآید؟ نهتنها از پاداش، مزد و پسانداز خبری نیست بلکه پرداخت نفقه و حقوق قانونی زنان نیز با کاستی و تاخیر روبهرو میشود. در نظر بگیرید زمانی را که مرد، خانواده را رها میکند و زن در میان رنجهای بیپایانش و نبود کمترین ثروت و سرمایه، مسئولیت را به عهده میگیرد و یا زمانی که با جدایی زن و مرد از یکدیگر و مسئولیت حضانت کودک توسط مادر، پدر در پرداخت تکالیف مالی، مسئولیت نپذیرد.
۴٫ تحقیر مدرن
با پایان رسیدن قرن بیستم رنج و آلام و ستمهای اعمال شده در حق زنان پایان نیافته است. درصد افرادی که هنوز از سوء تغذیه و گرسنگی رنج میبرند، در میان زنان و کودکان بسیار بالا است.
دوران جدید، علیرغم تأمین برخی امتیازات مادی برای زنان، جایگاه اصلی آنان را احیا نکرد. شخصیت انسانی زنان بشکل مدرنی مورد بیحرمتی قرار گرفت؛ امنیت و آرامش زنان از آنها گرفته شد و چیزی جایگزین نشد تا خلأ را جبران کند. زنگرایان افراطی با نام دفاع از زن، به انکار جنسیت و طبیعتِ زن پرداختند. چنانچه درگذشته موجود مؤنث، مطرود و تحمیلی بود زنگرایان افراطی برای شخصیت دهی به زن راه چاره را در تغییر جنسیت یافتند. تغییر جنسیت، سقط جنین، تقلید رفتار جنس نر، راههای رهایی از بحران دامنگیر زنان شناخته شدند. به بیان دیگر، در دنیای مدرن دوباره زن به جایگاه باستانی و قرون وسطایی بازگشت و علیرغم حضور در میان مردان، دیگر بار به کنارههای جامعه بشری رانده شد؛ مردان همچنان بهعنوان محور و اصل باقی ماندند. تفاوت اساسی در وضعیت زنان متمدن امروز با دنیای گذشته در این است که در گام نخست، با رانده شدن زن از خانه به بیرون، بهرهکشی از زن البته تحت عنوان آزادی و رهایی زن از سلطه مرد و استقلال در تصمیمگیری!! حالتی گستردهتر از گذشته گرفته است. در نظامهای مدعی آزادسازی زنان، این بار بهنام آزادی زنان، دوباره مورد سوءاستفادههای اقتصادی و جنسی قرار میگیرند. جداسازی زنان از قید خانواده و ارزشهای انسانی هیچگاه نمیتواند بمعنای حرمتگذاری به آنان باشد. بلکه از قضأ، مفهوم صریح چنین رفتاری، قانونی ساختن هرگونه استفاده سوء از زنان برای سوء استفاده چیان میباشد.
«یکی از رسواترین اشکال توسعه، تجارت جدیدی بهنام بهرهبرداری جنسی یا جهانگردی سکس است که طی آن مردان کشورهای توسعه یافته!! به روسپی خانههایی که در جهان سوم صرفا برای آنها برپا شده میروند. این مراکز فساد مملو از دختران و نوجوانانی است که توسط پدران روستایی فقیر به صورت برده فروخته شدهاند…. تایلند، فیلیپین و کره جنوبی برخی از مراکز فعلی جهانگردی سکس هستند. گروهی از تجار ژاپنی از طرف شرکتهایی که در آن مشغول کار هستند، بهعنوان پاداش به این مراکز فرستاده میشوند. کارگران آمریکایی که در عربستان سعودی روی پروژههای ساختمانی کار میکنند، هر دو هفته یک بار با هواپیما به بانکوک فرستاده میشوند در سالنهای ماساژ توسط زنان تایلندی پذیرایی شوند. بخش دیگری از صفت سکس، دلا لی ازدواج است: شرکتهای خصوصی که اکثر آنها در کشورهای غربی هستند، زنان آسیایی یا امریکای لاتین را میفروشند و علناً آنها را بهعنوان زنانی مطیع، چشم و گوش بسته و فرمانبردار تبلیغ میکنند.»(۱۳)
دوم اینکه براساس اصول سوداگرایانه نظام سرمایهداری، زنان بهعنوان ابزار سود رسانی، منتها از طریق اعمال و ترویج فرهنگ مصرف گرایانه در خانواده، استثمار شوند. بنابراین، زنان را (حتی بر فرض حضور در خانه) بصورت ابزار مصرف نظام سود اندوزی به بار میآورد. فرهنگ مصرفگری و رواج آن در خانواده، در مرحله بعدی باز هم شخصیت زنان را بیشتر از بقیه اعضای خانواده آسیبپذیر میسازد. مونا شارن امریکایی میگوید:
«آزادی زنان برای ما افزایش درآمد، سیگار ویژه زنان، حق انتخاب برای تنها زیستن و تشکیل خانواده یک نفره، ایجاد مراکز بحران تجاوز، اعتبارات فردی، عشق آزاد و زنان متخصص بیماریهای زنان را به ارمغان آورد و لیکن در ازای آن چیزی را به غارت برده که خوشبختی بسیاری از زنان در گروی آن میباشد و آن وجود همسر و خانواده است.»(۱۴)
زن و خانواده
لیبرالیزم و فردگرایی با خانواده که بر گستردگی، همکاری جمعی، مسؤولیت جمعی و اهمیت نهاد خانواده و افراد مسن تاکید داشت، سازگار نبوده است و با ایجاد تقابل بین نهادهای انسانی و اجتماعی به رد و انکار نهاد گرم خانواده تحت عنوان «سنتی» پرداخته شد. در این گفتمان، خانواده بهعنوان پدیده سنتی، زیر حمله قرار گرفت.
درهم ریختگی اجتماعی و ساخت شکنی تقسیمبندیهای رائج برای نظامهای سرمایهداری منافعی فراوان به همراه داشت. فردگرایی مبتنی بر لیبرالیزم، با تجزیه خانواده گسترده به خانوادههای هستهای از یک طرف و ترویج فکر «درآمد هر کس مال خودش» نیروهای فراوانی را وارد بازار کار خود نمود. در این میدان، برندگان اصلی، صاحبان سرمایهها و کارخانههای کلان بودند که از قرن ۱۹ به بعد بهعنوان گردانندگان مهم امور بینالمللی و داخلی نقش بازی کردهاند؛ زیرا ورود تمام اعضای فعال خانوادهها به شمول زنان، با تامین نیروی کار فراوان، تعادل بین اشتغال و نیروی کار را بر هم زد. بدیهی بود که وجود نیروی کار فراوان، دستمزدها را بشدت پایین آورد. عدم سامان یافتگی کارگران و نبود مؤسسات تنظیم حقوق و دستمزد، فرایند بیتعادلی نیروی کار، اشتغال را به زیان کارگران ادامه میداد. ممکن بود رونق سرمایهگذاری به جذب کارگران بیشتری بینجامد تا از طریق آن، تعادل بازار کار برقرار گردد اما نارضایتیهای کارگری در قرن ۱۹ از فقدان چنین تعادلی حکایت دارد. توسعه نظام سرمایهداری و تحولات اجتماعی در جهت لیبرالیسم و سازمانهای تأمینی، اقتدار خانواده را بشدت کاهش دادند.
«یکی از «علل مهم افت اقتدار خانواده را میتوان مربوط به جهانبینی سرمایهداری دانست که بطور معمول بیشتر بر امیال فردی تاکید میورزند تا بر مسؤولیتهای گروهی. روند دموکراسی سرمایهداری بسان نهادهای سیاسی و اقتصادی و آموزشی، نقش خانواده را نیز تغییر داد. آخرین عامل موثر در این روند، پدید آمدن امکانات متنوعتری است که در برابر افراد مایل به گسستن از خانواده وجود دارد.»(۱۵)
نگرش اقتصادی به خانواده در مرزهای غرب محدود نماند و نیروهای متاثر از غرب از بازسازی خانواده!! در کشورهای در حال توسعه سخن گفتند. در برخی موارد، هجوم بقدری شدید است که کلیت خانواده بهعنوان ابزار پسماندگی و ماندن زن در خانه بهعنوان نگرشی کهنه تلقی میشود. مدافعان چنین دیدگاهی، خانواده را نهاد بردگی میدانند و همانگونه که انسان باید برای رهایی از بردگی تلاش کنند، به زنان توصیه میشود که برای دستیابی به آزادی، از «دخمه هولناک خانه» و از جمع بگریزند. بگفته لنسکیها، در قاموس جوامع صنعتی خانواده به صورت نوعی انتخاب درآمده است تا یک ضرورت.(۱۶)
وضعیت زن در ابعاد گوناگون اندامی، موقعیت اجتماعی، مشاغل، پوشش و… مورد هجوم قرار گرفت. در یک قطب، زن سنتی قرار میگرفت که وضعیت او مورد پذیرش سرمایهداران نبود در قطب مخالف، زن روز قرار داشت که از کار بزرگ زنان یعنی مادری، فاصله گرفته بود. چنین زنی ادای مردان را درمیآورد و برخلاف روحیات فطری خود، به حیات خودخواهانه فردی و تنهایی گام میگذارد. بدین ترتیب، کسی که در تمام تاریخ بشریت، زایش و تربیت کودکان را بهعهده داشت، گسست بزرگی را با فطرت خود مشاهده میکند؛ گسستی که زن را دچار نوعی از خودبیگانگی و خودباختگی میسازد و همه ویژگیهای بدنی و روانی او را زیر پا مینهد تا بر رونق تراستهای خصوصی سرمایهداری و دیگر جریانهای فکری جدا شده از آن بیفزاید.
اهمیت زن در خانواده
چرا زن و جایگاه او اینچنین مورد تهاجم قرار میگیرد؟
«اغلب زنها مادر بوده و فقط زنها مادر هستند. مادر شدن یعنی قبول مسئولیت کردن… این انتخاب زنان است، زنها این مسئولیت را بهعهده گرفتهاند، و این نه به دلیل ژنتیکی یا هورمونی است، بلکه به علت لزوم آن است. فقط کافی است به نوزاد تازه متولد شدهای نگاه کنید تا این الزام را درک کنید.»(۱۷)
بدین ترتیب، آنانی که زنان را بهسوی کارکرد خلاف مادری سوق میدهند، ارزش ذاتی و تواناییهای فطری و طبیعی آنان را نادیده میگیرند. امروزه بیشتر دانشمندان خانواده را مهمترین نهادی میدانند که جامعه و کودک را تغذیه میکند و پرورش میدهد. خانواده در جامعهپذیری، سلامت و سازگاری و نابهنجاری کودک نقش اساسی را برعهده دارد.
«کودک نخستین و اساسیترین درسهای زندگی را در این نهاد کسب میکند… فداکاری، محبت، عشق، آداب و رسوم، مراسم فرهنگی و دینی، وظایف و مسئولیتپذیری را در خانواده میآموزد… محیط خانواده در تشکیل شخصیت کودک و نوجوان مؤثر میباشد… تامین سلامت فردی و اجتماعی بدون درنظر گرفتن نقش خانواده امکانپذیر نمیباشد. خانواده میتواند عامل سازنده کودک در زمینه جسمی، روانی، عاطفی، ذهنی و… باشد و یا عامل نابودی و ویرانی او.»(۱۸)
باید افزود که خانواده بدون وجود زن مصداق پیدا نمیکند و در نهاد خانواده که نخستین نهاد و کانون ساخته شدن فرد بهشمار میرود جایگاه مهم و والایی به زن اختصاص دارد. درواقع، در هر اجتماعی زن و مادر، نقش بنیادین و اساسی است.(۱۹) برای از همپاشی کانون خانواده، تهاجم به جایگاه زن و از خود بیگانهسازی او از اهداف اصلی مدعیان مدرنسازی خانواده بهشمار میرود.
کارکردهای خانواده
خانواده کارکردهای مختلفی دارد که اهمیت والای این نهاد مهم، تنها در پرتو توجه به ابعاد مختلف آن هویدا میشود. هرگونه بیتوجهی به تعدد کارکردهای خانواده، نوعی بیتعادلی ایجاد میکند که به دنبال آن، خانواده دچار بحران میشود؛ وضعیت خانواده در غرب از برجستهسازی جنبه اقتصادی خانواده و زیر پا گذاشتن سایر ابعاد مهم آن ناشی میشود.(۲۰)
۱٫ بهداشت روانی
پژوهشگران، افزایش افسردگی را از عوارض سبک زندگی قرن بیستم میدانند:
«… کانون خانوادگی از هم گسسته است؛ اکثر مردم درحالی رشد میکنند که در کنار خانواده خود نمیباشند؛ والدین وقت کافی را صرف فرزندان خود نمیکنند. همه این استرسها بر روی هم جمع شده و افراد را در معرض افسردگی قرار میدهد.»(۲۱)
افسردگی که از عوارض سبک زندگی قرن بیستم قلمداد شد، در یک رابطه دوسویه از عوامل تهدیدکننده بهداشت روانی و همزمان، معلول نبود بهداشت روانی به حساب میآید. تغییر بنیادین بنیان خانواده و تحتالشعاع قرار گرفتن کارکردهای غیراقتصادی آن موجب تهدید بهداشت روانی اعضای خانواده شده است. خانواده چنانچه کارکردهای خود را بهگونهای پیوسته با یکدیگر انجام دهد، پیامدهای مثبت و ماندگار، از جمله سلامت روانی اعضای خود را بههمراه دارد. تاثیرات روانی در گام نخست، کودکان را تحت تاثیر قرار میدهد. وظایف و تکالیف والدین در برابر کودکان چنانچه از مجرای طبیعی خود انجام نگیرد و بهعهده مؤسسات و نهادهای غیر از خانواده سپرده شود و یا در درون خانواده بهفراموشی سپرده شود، بدون تردید، آسیبهایی را برای کودکان به دنبال خواهد داشت. این آسیبها میتواند در هوش، شخصیت، زبان و بهداشت روانی تجلی یابد. کودک در خانواده با رفتار و کنشهای خود رفتار مناسب متقابل اعضای خانواده مخصوصاً مادر را به همراه دارد. نوزاد با هر گریهای در آغوش گرفته میشود و با مکیدن شیر از پستان مادر اقناع شدیدی به او دست میدهد. کودکانی که در خانه و با شیر مادر تغذیه میکنند، در بزرگسالی دارای شخصیت متعادلتر و قوام یافتهتر میباشند. در مقابل، کودکانی که به مؤسساتی مانند پرورشگاهها و مهدها سپرده میشوند، از نظر مسائل عاطفی و رشد وابستگیها و کلامی آسیب میبینند. در آنجا سخنان آنها چندان مورد توجه بزرگسالان قرار نمیگیرد و افراد غیر از مادر تا اندازه زیادی از درک مفهوم کنشهای کودک ناتوانند.
«مطالعات نشان میدهد، نوزادانی که در اختیار پرورشگاهها قرار میگیرند و از محرکهای لازم بهدور میمانند کسی با آنها حرف نمیزند، دعوا نمیکند، محرکهای بینایی، شنوایی، بویایی و لامسه فراهم نمیآورد، کمبودهای زیادی نشان میدهند، از جمله کمبود در ضریب هوشی. بنابراین، این کودکان از نظر بهداشت روانی نیز آسیب میبینند.»(۲۲)
البته، اینگونه تاثیرات متقابل است و افزون بر کودک، والدین بویژه مادر را نیز دربر میگیرد. طی تحقیقات درباره کودکان پرورشگاهی مشاهده گردید که آنها از لحاظ هوشی از همسالان خود در مرحله پایینتری قرار دارند. برای درک ارتباط بین عقبماندگی هوشی و محرومیت از کانون خانواده یا پایین بودن میزان ارتباط با خانواده، تعدادی از این کودکان به مؤسسه دیگری که مسؤول نگهداری زنانی با عقبماندگی ذهنی بودند، انتقال یافتند. در آنجا هر کودکی در اختیار زنی قرار گرفت تا نقش مادری را در برابر او برعهده گیرد. نتیجه این نقل و انتقال، تحول دو جانبه بود. از یک طرف، کودکان نشاط و شادابی خود را بازیافتند و پس از مدتی مشخص گردید که بهره هوشی آنها افزایش قابل توجه یافته است؛ از سوی دیگر، زنانی که مسؤولیت مادر خواندگی کودکان را پذیرفته بودند به اندازه زیادی نشاط و شادابی خود را بازیافتند.(۲۳) زنها در خانواده با ایفای نقش مادری و ایجاد ارتباط با سایر اعضای خانواده و از طریق همصحبتی بر احساسات و مشکلات خود فایق میآیند. از لحاظ روانی زنان دوست دارند تا فرزندی داشته باشند و احساس مادری کنند. چنانچه پدران با احساس رضایت و اقناع و مسؤولیت میکنند.(۲۴) این شرایط و احساس، تنها در درون خانواده و از طریق ازدواج برآورده میشود.
«زنان جوان متأهل دارای استرس کمتری از دوره تجرد خود هستند. برعکس، مردان جوانی که همسر اختیار کرده، در مقایسه با دوره تجرد خود، استرس بیشتری دارند. ازدواج منبع بسیار مهمی از امنیت خاطر برای زنان و جایگاه مهمی برای احساس مسئولیت بیشتر مردان است. ازدواج برای زنان بیشتر جنبه عاطفی و صمیمیت و تعلق دارد در حالی که برای مردان بطور عمده از نظر مراقبت و انجام کارهای خانه و ارتباط جنسی و همزبانی و پرورش فرزندان اهمیت دارد. سلامت جسمی و روانی افراد متأهل بیشتر است و عموماً عمر طولانیتر و وضعیت اقتصادی بهتری نیز دارند.»(۲۵)
تاثیر مثبت خانواده بر بهداشت روانی اعضای جوان خانواده نیز قابل بحث و تامل است. عدم تشکیل خانواده بویژه در دختران مسن اضطرابهایی مانند پراشتهایی، بیاشتهایی، اختلالات خواب و بسیاری از اختلالات روانی یا روانتنی دیگر را پدید میآورد که از احتیاج به ارضای نیازهای غریزی و حل تعارضات خود ناشی میشود. احساس تنهایی و نیاز به شریک زندگی دختران را دچار اضطرابهای روانی زیادی میسازد و هرچه بر سن دختران افزوده شود، احساس گناه و کاستی عزت نفس آنان افزایش مییابد. احساس عزت نفس، که باعث افزایش اعتماد به نفس میشود، مطلوب نوع بشر است. زنان از طریق ازدواج و ارزشگذاری شوهر، احساس عزت نفس بیشتری میکنند. عدم ازدواج و بالا رفتن سن، معمولاً در دختران باعث ایجاد نیروی پرخاشگری میشود که نیاز به تخلیه دارد. این تخلیه به دو صورت خودآزاری و یا دگرآزادی بروز میکند. چنانچه دختر دریابد که اطرافیان، منشأ پرخاشگری او را میدانند، آثار و پیامدهای عدم ازدواج افزایش مییابد و فرد دچار احساس بیکفایتی و بیلیاقتی میشود.(۲۶) مشاهده میشود که تاثیر مثبت ازدواج و خانواده از نظر روانی بر اعضای خانواده تا چه اندازه است.
۲٫ کارکرد اقتصادی
خانواده در تمام دورههای تاریخی، کارکرد اقتصادی ایفا کرده است؛ هرچند قبلاً چنین نقشی پررنگتر بوده است. خانواده، واحد زیربنایی سازمان اقتصادی میباشد. معمولاً در آغاز ازدواج، دختران به تشکیل خانواده بیشتر از زاویه اقتصادی نگاه میکنند. آنها به دنبال یافتن تکیهگاه مالی میباشند که از طریق تشکیل خانواده و ازدواج فرزندان و یا تحصیل آنها بهعنوان یک تکلیف از سوی اعضای دیگر خانواده فراهم میشود.
۳٫ کارکرد اجتماعیسازی (جامعه پذیری)
در تمام فرهنگها، خانواده عامل اصلی اجتماعی شدن کودک در دوران کودکی است؛ هر چند در مراحل بعد، عوامل دیگری نیز در این فرایند نقش بازی میکنند. همچنین در همهجا مادر مهمترین فرد در روند جامعهپذیری کودک در دوران طفولیت به حساب میآید. فرد برای نخستین بار در خانواده چگونگی ارتباط با گروهها، موسسات و سازمانهای اجتماعی را فرا میگیرد. جامعه پذیری که عامل مهمی برای سازگاری اعضای جامعه و آشنایی آنها با گذشته و آینده خود است، معمولا در چارچوب فرهنگ غالب صورت میگیرد. در واقع، اجتماعی شدن یک فرایند دو سویه است که جامعهپذیر شونده و جامعهپذیر ساز را با هم متاثر میسازد.
«اجتماعی شدن، فرایندی است که طی آن کودک ناتوان بتدریج به شخص خودآگاه، دانا و ورزیده در شیوههای فرهنگی که در آن متولد گردیده است، تبدیل میشود. اجتماعی شدن، نوعی «برنامهریزی فرهنگی» نیست که در آن کودک، تاثیراتی که با آنها برخورد میکند بطور انفعالی جذب نماید. حتی کودک نوزاد نیازها یا خواستهایی دارد که بر رفتار کسانی که مسئول مراقبت از او هستند تاثیر میگذارد. اجتماعی شدن نسلهای مختلف را به یکدیگر پیوند میدهد… تولد یک کودک زندگی کسانی را که مسؤول پرورش او هستند تغییر میدهد و در نتیجه آنها خودشان فرایندهای یادگیری جدیدی را تجربه میکنند. تجربه پدر و مادری معمولاً فعالیتهای بزرگترها را به کودکان برای بقیه زندگی هر دو پیوند میدهد. بدیهی است بزرگترها هنگامی که پدر بزرگ و مادر بزرگ میشوند، هنوز پدر و مادر باقی میمانند، و بدین سان یک رشته روابط دیگری را بهوجود میآورند که نسلهای مختلف را به هم پیوند میدهد. اگر چه فرایند یادگیری فرهنگی در دوران خردسالی و اوایل کودکی شدیدتر از دورههای بعدی است، یادگیری و سازگاری در سراسر دوران زندگی ادامه مییابد.»(۲۷)
اجتماعی شدن، جنبههای گوناگونی دارد که فرد در خانواده، تا حد ممکن با آنها آشنا میشوند. فرد در خانه میآموزد که چگونه در مسائل سیاسی – اجتماعی مشارکت داشته باشد و جایگاه، مصالح و منافع خود و جامعه را دریابد. خانواده در برخی موارد پشتوانه مبارزه و مقاومت در برابر نیروهای ستمگر میباشد. «سالی وست وو د» و «پارمیندر باچو» (۱۹۸۸) اهمیت خانوادههای آسیایی ساکن انگلستان را بهعنوان منشأ قدرت و پایداری و ستیز با نژادپرستی مورد تاکید قرار دادهاند.(۲۸)
۴٫ کارکرد جنسی
در جامعه انسانی تشکیل خانواده تنها راه مشروع و بهترین راه برای ارضای نیاز جنسی بهشمار میرود. تشکیل خانواده، افزون بر پاسخگویی به نیازهای فردی، بقای نسل بشر را نیز ممکن میسازد.(۲۹) همچنین در خانواده کودک از جنسیت خود، آگاهی پیدا میکند و تربیت و آموزش متناسب با آن را دریافت میکند. آنچه به آن اشاره شد، تمام کارکردهای خانواده نمیباشد و جامعه شناسان نیز کارکردهای متعددی را در نظر گرفتهاند.
۱٫ خانواده کانون تربیت اولیه فرزندان است.
۲٫ خانواده کانون پرورش و رشد محبت و عواطف انسانی است.
۳٫ خانواده ریشه ایجاد ارتباطهای انسانی است.
۴٫ خانواده کانون پرورش و انتقال ارزشها است.
۵٫ خانواده سرچشمه انتقال اصول وراثتی و ژنتیکی است.
۶٫ نیازهای بدنی و روانی زن برای مادر شدن و زایمان و… در خانواده برآورده میشود.
۷٫ نیاز شدید پدر برای پدر شدن و مسؤولیتشناسی و خدمتکاری و… در خانواده است.
۸٫ بقای نسل سالم و یا پشتوانه طبیعی و متعادل در خانواده ممکن است.
۹٫ خانواده ریشه اصلی پرورش حس تعهدشناسی و مسؤولیتپذیری و قانونگرایی و ضابطهپذیری است.
«برخی از حساسترین این نقشها، از جمله تولید مثل و نخستین مراحل اجتماعی ساختن کودکان، هنوز بر عهده خانواده هستهای است. بخصوص، از آن جهت که گروههای بزرگ خویشاوند و خانوادههای گسترده اهمیت خود را از دست دادهاند، و همچنین بدان جهت که زندگی اجتماعی بیش از پیش پیچیدهتر و غیر شخصی میشود، شاید بتوان گفت که مسؤولیتهای خانواده هستهای از بعضی لحاظ پراهمیتتر هم شده است. برای مثال، تردیدی نیست که در حال حاضر مسؤولیت برآوردن نیازهای روانی و عاطفی افراد در وهله نخست بر عهده خانواده است. در مورد کودکان، خانواده هستهای هنوز عامل عمده توسعه شخصیت و القای ارزشهای بنیادین، و همچنین سرچشمه اصلی عواطف بشری، راهنماییها، تشویقهای لازم در زمینه یادگیری انتخاب شغل و حرفه، و بسیاری دیگر از آموختنیهاست.»(۳۰)
همانگونه که لنسکیها بر القای ارزشهای بنیادین از سوی خانواده تاکید کردند، جامعهشناسان دیگر نیز خانواده را حافظ ارزشهای دینی و مذهبی میدانند؛ زیرا بگفته باتومور، هیچ گروه دیگری در جامعه به اندازه خانواده تحت نفوذ اصول مذهبی و اخلاقی قرار نمیگیرد.(۳۱) این در حالی است که خانواده در بخشهائی از جهان در گذار از مرحله هستهای شدن بهسوی فروپاشی یا را میگذراند.
«دیری نخواهد پایید که مفاهیم مربوط به خانواده و مسؤولیتهای آن در بسیاری کشورها درهم خواهد ریخت، وقتی بتوانیم کودکان را در ظروف آزمایشگاهی پرورش بدهیم در مفهوم مادر شدن چه تغییراتی ایجاد میشود؟ و بر سر تصویری که جنس مؤنث از خود دارد و تمام جوامع وظیفه اصلیاش زاد و ولد و پرورش نژاد بشر است چه میآید؟»(۳۲)
هایمن ویتزن، روان پزشک و رئیس بخش خدمات روان پزشکی عصبی در بیمارستان پلی تکنیک نیویورک، با تاکید بر افتخارآمیز بودن بارداری و زایمان برای زنان و ستایش آن در ادبیات و هنر شرق و غرب، میپرسد:
«اگر «کودکی که در شکم زن است مال او نباشد بلکه از تخمک دیگر و از زن دیگر، و یا حتی از یک ظرف کوچک مخصوص کشت جنین به رحم او تلقیح شده باشد، کیش و ستایش مادری چه میشود؟»
وی میگوید چنانچه قرار باشد برای زنان اهمیتی قایل شد، اهمیتشان در این نخواهد بود که فقط آنان میتوانند کودک به دنیا بیاورند. قدر مسلم این است که در آینده ما حرمت مادری را از بین میبریم. نهتنها حرمت مادری، بلکه مفهوم پدر و مادری نیز مورد تجدید نظر اساسی قرار خواهد گرفت.(۳۳)
آلوین تافلر با اشاره به افزایش آمار زاد و ولد کودکان آزمایشگاهی و باروری جنین در رحم زن دیگر، میگوید:
«چنانچه زن و شوهری واقعاً بتوانند یک جنین خریداری کنند، در این صورت نقش والدین دیگر جنبه حقوقی پیدا میکند نه جنبه زیستی… بعلاوه اگر جنین، قابل فروش باشد آیا یک شرکت هم میتواند آن را بخرد؟ آیا میتواند ده هزار جنین بخرد؟ آیا این شرکت حق دارد آنها را بفروشد؟… آیا اگر ما حق خرید و فروش جنینهای زنده را داشته باشیم به معنای بازگشت به شکل تازهای از دوران بردهداری است؟»(۳۴)
بگفته تافلر در جامعه فراصنعتی سرعت بیش از حد دور زندگی خانواده را بهسوی متلاشی شدن هدایت میکند. در شرایطی که یک مادر میتواند بهجای تحمل رنج ایام بارداری ۹ ماهه، با دیدار کوتاهی از فروشگاه جنین یا با انتقال جنین از یک رحم به رحم دیگر روند زادوولد را سامان دهد، به یقین استحکام خانواده و تعهد اعضا در مقابل یکدیگر از بین میرود. پیامد این وضع، فروپاشی خانواده و یا ظهور آن به شکل اشتراکی، موقتی و یا حرفهای است. پدر و مادر برای افزایش مطلوبیت زندگی و رفاه فردی فرزندان را به آنچه که تافلر «خانواده حرفهای» میخواند، میسپارند و با استفاده از آزادیهای بیحد و حصر موجود، زنان و مردان خود را محق میدانند که پس از مدتی همسر اول را رها سازند و همسر دیگری برگزینند. مطلوبیت «آزادیهای داده شده»، نباید مانع توجه به تاوانهای آن شود. آزادی موجود در جوامع فراصنعتی که تا اندازه زیادی متاثر از سودگرایی اقتصادی است، افزون بر از هم گسستگی خانواده، جایگاه انسان را تا سرحد کالا و شیء پایین میآورد. همانگونه که مصرف کننده میتواند با مراجعه به سوپرمارکتها، کالاهای مورد نیاز خود را خریداری کند و یا از مراکز فروش حیوانات خانگی، حیوان مورد نظر خود را بخرد، میتواند با مراجعه به آزمایشگاهها، جنین مورد خواست خود را تهیه کند. خرید جنین به چه منظوری صورت میگیرد؟ انگیزه اصلی، حفظ خانواده و احیای حس مادری یا پدری نمیباشد. در جامعههای بسیار مدرن، همه زندگی یک انتخاب است: انتخاب ماشین، حیوان خانگی، دانشگاه، منزل، همسر، نوع فرزند و غیره. آیا رویآوری به جنین آزمایشگاهی، انتخابی است مدرنتر از کنترل جمعیت در خانواده و یا سقط جنین؟ فرزندانی که با چنین شخصیتی بار میآیند، چگونه میتوانند زمانی که خود پدر و مادر میشوند، حرمت مادری و پدری را حفظ کنند؟ تافلر در «موج سوم»(۳۵)، از احیای مجدد خانواده فروپاشیده موج دوم، و بازگشت اقتدار و احترام خانواده سخن میگوید که برپایه سود منفعت اقتصادی و تغییر شکل شیوه تولید در موج سوم استوار است. او استدلال میکند که انجام کار در خانه و عدم حضور افراد در محل و مراکز فعالیت، از طریق صرفهجویی در وقت، انرژی و عدم استهلاک وسایل ایاب و ذهاب و کوچک شدن تاسیسات، منافعی کلان را برای مؤسسات و افراد دارد. به دنبال آن، کارمندان و کارگران در خانه متمرکز میشوند و با استفاده از تلفن، فاکس، کامپیوتر و سایر ابزارهای ارتباطی، کارها را از آنجا هدایت میکنند و نیازمندیهای خانواده از طریق ارتباط الکترونیکی با مؤسساتی که پیش از این جایگاه مراجعه خانوادهها بودند، برآورده میشوند. او پیشبینی میکند که ممکن است در آینده ساختمانهای بزرگ موسسات به خانه اموات و اشباح تبدیل شوند.
تافلر حضور طولانیتر اعضای خانواده در خانه را موجب افزایش پیوند عاطفی آنها میداند و چنین نتیجه میگیرد که با استقرار روابط عاطفی بین اعضأ، پایههای خانواده استحکام مییابد و دوباره کارکردهای پیشین به کمک تکنولوژی در درون خانواده ایفا میشوند و قدرت و اعتبار از بین رفته آن، احیأ میگردد. تافلر اندیشه سوداگرانه سرمایهداری را که همه چیز را تنها در قالب سود تحلیل میکند، نادیده میگیرد؛ هرچند حضور و کار در خانه نیز براساس سود و منفعت تحلیل میشود. مسأله اصلی بحران خانواده در غرب این است که پدیده فزونخواهی، راحتطلبی و فردگرایی، مصرفگرایی را از عرصه کالا به عرصه انسان گسترش داده است. مشکل، صنعتی شدن نیست بلکه راحتطلبی و فزونخواهی است. زن و بهدنبال آن، خانواده بسان کالایی در کنار سایر اقلام مصرفی، تلقی میشود که فرد میتواند در موقع دلخواه آن را ترک کند، تغییر شکل دهد و یا از نو بنیان نهد. آز و حرص، از تکنولوژی بهره گرفته و به جایی رسیده است که در فرایند زاد و ولد تقلب کند، شاید روزی برسد که با دستکاری در مغز آدمی، انسان را در کنار حیوانات قرار دهد. درست است که از طریق «کلبه الکترونیک» میشود با مراکز آموزشی، خدماتی، اداری و اقتصادی تماس گرفت و مشکلات را برطرف کرد اما همین کلبه میتواند گسستگی بیشتر خانواده را دامن بزند. به همین دلیل برخی از نویسندگان امریکایی خواهان انقلاب در نظام فکری امریکائیان در زمینه مسائل جنسی و تفاوتگذاری میان عشق و سکس میشوند. از این زاویه، مشکل جامعه غربی، «بحران اعتماد» در روابط زناشویی و مشکل فکری است.
«من به این نتیجه رسیدهام که مسأله اصلی ما [امریکائیان] متلاشی شدن نظام خانوادگی است… تا زمانی که تعهد ازدواج را جدی نگیریم نمیتوانیم به ساختار زناشویی سالمی برسیم. تعهد است که اعتماد را امکانپذیر میسازد… فکر میکنم کاملاً روشن باشد که یک زندگی بهدور از تعهد چه زود میتواند درهم فروپاشد.»(۳۶)
اکنون یک بار دیگر این پرسش مطرح میشود که اهمیت خانواده در چیست؟ و جایگاه زن در آن در کجا قرار میگیرد؟ بطور خلاصه میتوان گفت که خانواده از نهادهای پایدار جامعه بشری بهشمار میرود. خانواده در دورههای مختلف تاریخ، نقشها و کارکردهای گوناگونی ایفا کرده است. اهمیت این نقشها زمانی بیشتر نمایان میشود که این نهاد مهم و مؤثر از صحنه پرورش و تربیت حذف شود و یا کارکردهای آن کاستی گیرد؛ آن چیزی که امروز در غرب پیش آمده و بحران خانواده به مشکل مهم جامعه تبدیل شده است.
ارزیابی خانواده با دید صرفاً سودگرایانه و اقتصادی، کار درستی نیست. درواقع، اهمیت خانواده در متغیرهایی است که بلاواسطه به شاخصهای کمیتپذیر تبدیل نمیشود. خانوادههایی که در آن به عواطف انسانی حرمت نهاده میشود، بسیاری از مشکلات و جرمها کاهش مییابد. خانواده چنانچه کارکرد طبیعی خود را ایفا کند بسیاری از آلام بشری در آن التیام مییابد و نیاز به مؤسسات دیگر پیدا نمیشود. موسسات رقیب خانواده گرچه در ظاهر بهنام حمایت از انسانهای نیازمند قد برافراشتهاند، در نهایت پایگاه نهاد اصلی حامی بشریت را لرزان کردهاند. حملات به خانواده در واقع با زیر سوال بردن جایگاه فردمحوری آن یعنی زن آغاز شده است و تا زمانی که هویت انسانی زن اعاده نشود، خانواده نیز نجات نمییابد. راستی انسان در دامان مادر، انسان میشود و زن، محور اصلی خانواده است.
عوامل اجتماعی – فرهنگی تفاوتهای رفتاری
رفتار افراد تحت تاثیر عوامل بیولوژیک، فرهنگی – اجتماعی و متغیرهای شخصی شکل میگیرد، اما در تحلیلها و تبیینها بیشتر دو دیدگاه مورد توجه قرار گرفته است: دیدگاه زیستشناختی و دیدگاه اجتماعی. در دیدگاه نخست، رفتارها از عوامل بیولوژیک ناشی میشوند؛ درحالی که براساس برداشت دوم، عوامل اجتماعی سازنده رفتار افراد به حساب میآیند. تاکید بیش از اندازه بر هر کدام، به جبر باوری منجر میشود. کسانی که رفتار را ناشی از ژن میدانند، جبر باورند؛ چنانکه فروید گرایان، رفتارگرایان و دیگران.
پیروان فروید، تجربه دوران کودکی را تعیین کننده رفتار افراد میدانند و رفتارگرایان، پاداش و جزا را و برخی از جامعهشناسان بر این دیدگاه پای میفشارند که رفتار افراد تحت تأثیر طبقه اجتماعی شکل میگیرد.
تحقیقات انجام شده طی نیمه دوم دهه ۹۰ توسط ژن شناسان بریتانیایی نشان میدهد که رفتار افراد تحت تأثیر ژن شکل میگیرد. این برداشت نیز جبر باوراست:
«جبر باوری ژنتیکی تنها شکل علیت است که صحنه را برای «اختیار»، باز میگذارد؛ زیرا ثابت میکند که بخشی مهم از شخصیت ما خارج از دسترس دیکتاتورها و دیگر هواداران شستشوی مغزی قرار دارد. به عبارت دیگر، «اختیار» در درون ژنهای ما خشک شده است.»(۳۷)
تردیدی وجود ندارد که بخشی از رفتار افراد، ریشه بیولوژیکی دارد اما بخشی از رفتار یا شدت و ضعف آن از عوامل اجتماعی و فرهنگی تاثیر میپذیرد؛ هر چند نشان دادن تمایز و تفکیک بین تأثیرات زیستشناختی و اجتماعی – فرهنگی کار سادهای نیست و نمیتوان گفت، که آن بخشی، ریشه بیولوژیکی دارد و این بخش، ریشه اجتماعی و فرهنگی؛ زیرا در بسیاری از موارد عوامل اجتماعی و فرهنگی به کمک عوامل زیستشناختی میآیند و رفتار را شکل میدهند. از تحقیقات بر میآید که در تحلیل و تبیین رفتار افراد در کنار عوامل بیولوژیک، عوامل دیگری مانند شرایط خانوادگی، مناسبات اجتماعی – فرهنگی(۳۸) و ادراکات فهم فرد باید در نظر گرفته شوند.
نقش جامعه و فرهنگ در تعیین رفتار
جامعه و مؤلفههای آن، حامل ارزشها، باورها و فرهنگهایی بهشمار میروند که بر رفتار اعضأ و در نهایت، زن و مرد تأثیر میگذارد. پذیرش باورهای عمومی جامعه را میتوان به اجتماعی شدن تعبیر کرد. این اجتماعی شدن اثراتی هم بر رفتار مبتنی بر جنسیت میگذارد. مطالعه نژادشناسانه «باری – بیکن – شیلد» درباره اجتماعی شدن در ۱۱۰ تمدن مختلف نشان میدهد که میزان و درجه تفاوت نقشهای زن و مرد بر حسب عوامل اقتصادی (بویژه عوامل ارزشگذار به نیروی بدنی) و نوع سازمان خانوادگی فرق میکند.
«هر چند که نوعی گرایش به تقلیل اختلافات وجود دارد، ولی بهنظر میرسد که اختلاف نقشهای جنسی امری غیر قابل اجتناب است.(۳۹)»
اجتماعی شدن تنها عامل تفاوت بین رفتار زن و مرد نیست. «هکسلی» و «هایدن» در بررسی تفاوتهای ظاهری میان زن و مرد، نقش تربیت را برجسته میبینند و عوامل دیگر را نادیده نمیگیرند.(۴۰)
عوامل فرهنگی و اجتماعی، همانگونه که در ایجاد تفاوتها موثرند، توانایی و توفیق زن و مرد را نیز تحت تاثیر قرار میدهند. این عوامل میتواند با ایجاد مانع، زمینه عقبماندگی جنسیتی را فراهم سازد و یا اینکه با پیرایش فرهنگ تاکید کننده بر تفاوتها، همسطحی موقعیتی و شغلی را به ارمغان آورد.(۴۱)
«قابل توجه است که از جنس زن کمتر نابغه خلا قی بهوجود آمده است. هیچ تئوری زیستی، روانشناسی یا روانکاوی، این جریان را به صورت واقعاً قاطعی توجیه و تبیین نمیکند. تنها میتوان ملاحظه کرد که شرایط موفقیت مردان را تسهیل میکند. این شرایط در درجه تاثیرپذیری و انگیزش افراد نیز موثر است.»(۴۲)
رفتار زن و مرد متأثر از ویژگیهای هیجانی و علایق آنها است، اما در مورد زنان، قبول نقش اجتماعی آنان نیز دخیل است. تحقیقات «لوِندراند» موید این مسأله است که پذیرش نقش اجتماعی زنان در جامعه، آنان را از لحاظ احساس موقعیتی به مردان نزدیک میسازد. او دریافت که دختران دانشجوی جویای کار و شغل از احساس «مردانگی» بیشتری برخوردارند تا دخترانی که بیشتر به کانون خانواده کشیده میشوند.(۴۳)
در میان آنان که اهمیت عوامل اجتماعی – فرهنگی را باور دارند، برداشتهای «مید»، «دوبوار» و فمینستهای افراطی قابل یادآوری است. مارگارت مید از برداشت تاثیرپذیری خلق و خوی افراد از فرهنگ جامعه دفاع و هرگونه برداشت از پیش ساخته مربوط به اختلافات مادرزادی را رد میکند. مطالعه قومشناسانه «میده» در سه جامعه ابتدایی گینه جدید انجام شد.(۴۴) براساس برداشت عمومی، مردان معمولاً نسبت به زنان خشنتر و پرخاشگرند، اما مطالعه او در نمونههای فوق از تنوع رفتارها و ناسازگاری آنها با برداشت پذیرفته شده عمومی پرده برداشت.
۱٫ در قبیله آراپش زنان و مردان حساس و روحیه ملایم دارند.
۲٫ در قبیله موندو گومور زنان و مردان هر دو خشن و پرخاشگرند.
۳٫ در قبیله شامبولی زنان جنس مسلط، فرمانده، منطقی و مردان عناصر کم مسؤولیت، احساسی و وابستهاند.
مارگارت مید از این مطالعه چنین نتیجه گرفت که تفاوتهای روانی و رفتاری زن و مرد برحسب گروهها مختلف و گوناگون میشود و چنانچه نظریهای ارائه شود این است که رفتار از فرهنگها ناشی میشود.
مطالعه «مید» در عین جالب بودن، قابل انتقاد میباشد. این مطالعه، «مبتنی بر مشاهده فشرده و سریع گروههای محدود میباشد. و نوعی ارزیابی کاملاً ذهنی از اختلافات؛ درحالی که از لوازم ارائه یک نظریه علمی، مطالعه عینی، عمیق و گسترده است.(۴۵) سیمون دوبوار با رد دیدگاه فروید که بر حسب آن، زنان به دلیل محرومیت از آلت تناسلی مردانه، خود را مرد ناقص میخوانند، مشکل زنان را در دو امر میدانند: تحمیل موقعیت درجه دومی از سوی مردان و پذیرش این موقعیت از سوی زنان. دوبوار، نقش تعیین کننده آناتومی در سرنوشت زن را رد کرده و معتقد است که در جامعه سعی میشود زنان خود را برای ایفای نقش شیئی آماده کنند نه فرد.(۴۶)
شکل افراطی گرایش به عوامل اجتماعی در بررسی رفتار زن و مرد در برداشت زنگرایان افراطی تجلی مییابد. جامعهشناسان فمینیست چنین میپندارند که عقاید «مردانگی» و «زنانگی» که پیش از این مسلم و طبیعی فرض شده بودند، منشأ اجتماعی دارند. «کرستین دلفی» و «مونیک ویتیک» دو تن از معروفترین فمینیستهای فرانسوی، «زاییدن» را فرایند زیستی و طبیعی نمیدانند و در برابر، از آن با نام «تولید اجباری» ناشی از ساختار اجتماعی – تاریخی یاد میکنند. آنان میگویند که زایمان، امری برنامهریزی شده است که زنان وادار به اطاعت از آن میشوند. زنان مجبورند که در عین اطاعت از برنامه اجتماعی (زایمان)، آن را طبیعی قلمداد کنند:
«نظریههای زیستشناختی در مورد تفاوتهای جنسی، مفاهیم اجتماعیاند که در خدمت منافع گروهِ از لحاظ اجتماعی مسلطاند. زنان به خودی خود طبقهای هستند؛ زیرا مقوله «زن» (چنانکه مقوله «مرد») نه یک مقوله زیستشناختی ثابت، بلکه مقولهای سیاسی و اقتصادی است.»(۴۷)
در مراحل بعد، نوع شغل زنان و تواناییهایشان را نیز سیاستهای دولت، معین میکنند. دیدگاه زنگرایان افراطی، بویژه «دلفی» و «ویتک» نادیده گرفتن واقعیتها و انکار حقایق زیستی است. با ارائه چنین دیدگاهی، مشکل زنان حل نمیشود. تردیدی نیست که فرهنگها و عوامل اجتماعی، نقش انکارناپذیری در نوع برخورد با مسائل جنسیتی دارد اما با فرض تاسیس جامعه با امکانات مساوی برای زن و مرد، باز هم زن، مرد نمیشود و مرد، زن.(۴۸)
نهادهای اجتماعی تاثیرگذار بر رفتار
تاثیرگذاری جامعه و فرهنگ بر شکلگیری رفتار از طریق مکانیسمها و نهادهای مختلف انجام میشود. تمام وسائل جامعهپذیری بطور عام، در جامعهپذیری رفتاری مبتنی بر جنسیت، نقش بازی میکند: خانواده، مدرسه، همسالان، وسائل ارتباط جمعی، نهادهای مذهبی و….
۱٫ خانواده
خانواده، کوچکترین واحد اجتماعی و در عین حال مهمترین و مؤثرترین نهاد جامعهپذیری بهشمار میرود. انسان در خانواده به دنیا میآید و در آنجا پرورش مییابد و شخصیت او ساخته و پرداخته میشود. دختران و پسران، در خانواده نقش جنسیتی را میآموزند. مردانی با درجه مردانگی زیاد، زنانی با درجه زنانگی زیاد را بیشتر میپسندند.(۴۹)
«والدین با ملاحظه اینکه فرزندشان دختر یا پسر است، نوعی جهت در دوره کودکی به آنان میدهند و شاخصهای بارز آنان را چشمگیرتر میکنند. نوع و طرز پوشاک کودکان، که در مراحل نخست کاملاً مشابه یکدیگر بوده و بتدریج که بدن رشد میکند، تغییر مییابد. انتخاب اسباب بازیها بهوسیله والدین، اغلب از همین جا ناشی میشود…. در اینجا نوعی تاثیرپذیری واقعی وجود دارد که از یک لحاظ نوعی الگوی جنسی را از همان دوره اول کودکی ایجاب میکند: «گلدبرگ – لوئیس» نشان دادهاند که این تاثیرپذیری در طول سال اول زندگی آغاز میشود و «وارد» نشان داده است که نقش جنسی معمولاً قبل از پنجسالگی پذیرفته شده است. در اینجا هدف این نیست که فعالیت خود به خودی و اختیاری کودک در نوعی معیار متغیر نتواند چارچوب تحمیلی را در هم بشکند ولی در هر حال، تاثیر محیط خیلی زود وارد میدان شده و ادراک اختلاف دو جنس را تحت تاثیر قرار میدهد.»(۵۰)
کودکان با توجه به سن و تفاوتهای جسمی و جنسی، نوع بازی را انتخاب میکنند اما هر چه به دوران بلوغ نزدیکتر میشوند، فشارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در گزینش نوع بازی نمایانتر میشوند.(۵۱) «روبین استابن» طی بررسی تاثیر روانی محتوای بازی، یادآور میشود که دختر خود را با عروسک همسان میگیرد. کودک، عروسک را بر حسب خوب یا بد بودن آن تشویق یا تنبیه میکند. اسباببازیهای دختران، عروسکها احساسات دارند در حالی که پسران با اسباببازیهای بیجان بازی میکنند و در نتیجه تحت تاثیر رفتار دیگران قرار نمیگیرند و تنها هدف و انگیزه آنها بازی است. نزدیک به ۶۰% هدایای دختران اسباببازی و بقیه لباس، پول و وسایل تزیین اطاق است اما هدایای پسران را معمولاً وسایلی مانند جعبه شیمی، الکترونیک، میکروسکوپ و… تشکیل میدهند.(۵۲)
«کوماروفسکی» از مطالعات خود درباره زندگانی خصوصی عدهای از دانشجویان دختر چنین نتیجه گرفت که در خانواده، با توجه به اهمیت نقش مردانه، دختران به «آشتی دادن نقشهای متعارض» میپردازند. از یک طرف، نقش زنانه را میآموزند تا براساس آن، حساستر و ملایمتر از مردان و کمتر سلطهطلب و ستیزهجو باشند و بیشتر از طریق دلربایی به جلب و جذب همکاری مرد بپردازند. از سوی دیگر، نقش «جدید» را یاد بگیرند تا رفتار و وضع نفسانیی شبیه مردان داشته باشند.(۵۳) در دیدگاه فمینیستها نیز خانواده کانون انتقال نگرشهای مردانه و زنانه به کودکان و درونی کردن آن و تحکیم سلطه مردان بر زنان بهشمار میرود.(۵۴) با توجه به آموختههای درون خانواده است که دختران و پسران یاد میگیرند که رفتار متفاوت از یکدیگر داشته باشند.
عوامل اجتماعی – فرهنگی، حتی تعریف از جنسیت را متاثر میسازند. در بیشتر جوامع، مذکر بودن به معنای قاطعیت، استواری، قدرت جسمانی، اختیار و منطقی بودن و مونث بودن یعنی صمیمیت، عطوفت، حساسیت و خودآرایی.(۵۵) در خانواده معمولاً پدران، دوست دارند که پسران را تنبیه بدنی نمایند و دختران را نه؛ کج رفتاری پسران را راحتتر بپذیرند تا دختران و به ظواهر و لباس دختران حساسیت بیشتری نشان داده میشود. پدران در نگاهشان به دختران، محافظهکارانهترند تا مادر.(۵۶) صفاتی مانند خودبسندگی و استقلال، در پسران و ویژگیهایی مانند میل به نزدیکی و ارتباط خواهی و مسؤولیتپذیری در دختران پدید میآیند.(۵۷)
۲٫ مدرسه
پس از خانواده، مدرسه و همسالان مهمترین کانون تاثیرگذار بر رفتار کودکان محسوب میشود. در مدرسه رفتار آموزگاران، موارد درسی و سازمان مدارس در امر تمایز بین رفتار دختر و پسر نقش مهم بازی میکنند.
الف. سازمان مدارس: مدرسهها در بیشتر جوامع امروزی بشکل مختلط و آموزش همزمان دو جنس فعالیت میکنند. با وجود این، رشتههای آموزشی همسانی ندارند. در رشتههای درسی تفاوت رعایت میشود: بچهداری، خانهداری، اقتصاد منزل، نقشهکشی فنی، خیاطی، برخی از کارهای هنری و غیره مناسبتر با زنان دانسته میشوند.
ب. کتب درسی: در بیشتر کشورها، زنان در کتابهای درسی بیشتر نقش مادر را بازی میکنند، عرصه فعالیت کودکان نیز برحسب جنسیت، مشخص میشود.(۵۸)
ج. آموزگاران: رفتار معلمان و آموزگاران با دانشآموزان دو جنس با توجه به جنسیت صورت میگیرد.(۵۹)
۳٫ نهادهای مذهبی
تمایزگذاری دین، نقش متفاوت زن و مرد را برپایه تفاوتهای فیزیولوژیکی استوار میسازد.(۶۰)
۴٫ درونیسازی/ پذیرش
نهادهای فرهنگی – آموزشی نوعی تفاوت رفتاری زن و مرد را القا میکنند که عوامل را میتوان عوامل خارجی تفاوتگذاریاند. در کنار آن، عامل داخلی وجود دارد که در تحکیم و دوام تمایز قابل توجه است.(۶۱) برخی از یک توافق ضمنی بین دو جنس از اوان کودکی یاد کردهاند که یکی را به طرف اشخاص و دیگری را به طرف اشیا میکشاند.(۶۲)
۵٫ رسانههای گروهی
وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو، تلویزیون، کتاب، مطبوعات، تاتر و سینما در عصر کنونی از ابزارهای مهم القای پیام از مبدأ به مقصد بهشمار میروند. در زمینه تفاوت یا تشابه رفتاری زن و مرد نیز کارایی بسیار دارند.
ارزیابی
برخی، رفتار و خلق و خوی افراد (دو جنس) را به آناتومی آنان بازمیگردانند و برخی نیز با رد و انکار تاثیر بعد فیزیکی وجود انسانی، فرهنگ و جامعه را سازنده رفتار میدانند. به بیان دیگر، از دید برخی، تفاوت رفتاری زن و مرد ذاتی است و برخی آن را اکتسابی میدانند.
طرفداران اکتسابی بودن رفتار، تفاوت فیزیکی و اندامی زن و مرد را منکر نیستند بلکه تمام آنها حتی زنگرایان افراطی، تفاوت اندامی و آناتومیک را میپذیرند اما در تحلیل رفتار دست به تقلیلگرایی میزنند و آن دسته از تفاوتها را یا نادیده میگیرند یا به آن اهمیت نمیدهند. اعتقاد به تولید اجباری، رویارویی با واقعیتها و قواعد حیات جانداران و انسان بهشمار میرود. افراط گرایان در تاثیرگذاری عوامل اجتماعی، همانگونه که به تقلیلگرایی دست میزنند در سوی دیگر، عوامل اجتماعی را بزرگ جلوه میدهند.
با توجه به تفاوت زن و مرد از نظر ژن، کروموزوم، هورمون و اندام و با در نظر گرفتن انعطاف پذیری و استعداد و تواناییهای انسان، ممکن است چنین نتیجه گرفته شود که منشأ تفاوت رفتاری زن و مرد نه در اجتماع بلکه در وجود هر یک نهفته است؛ منتهی این پتانسیل درونی بدون نقش پرورشی و تربیتی جامعه به ظهور نمیرسد و یا به شکل ناقص نمایان میشود. جامعه با پذیرش جنس بیولوژیک کودک، نوعی جنس روانی – اجتماعی به وی تحمیل میشود.(۶۳) با توجه به تفاوتها و تنوع وجودی، زنی که رفتار خود را نوعی کاستی و ناشی از جامعه بداند و برای جبران کاستی و زدایش آن، «حریصانه به دنبال تکالیف مردانه برود، او در واقع خود و اهمیت نقش خود را نمیشناسد و لذا خویشتن را موجودی حقیر میداند و برای جبران این حقارت کاذب پا در جای مردان میگذارد.(۶۴) گذشته از آن، انسان (زن و مرد)، موجود مختار است که در اسارت جامعه و بدن قرار نمیگیرد. چنانکه یاد شد، همه عوامل فیزیکی و فشارهای اجتماعی از زمینههای رفتاری است نه علل آن و اگر در سلسله علل رفتاری قرار دارد از علل تامه نیستند بلکه این انتخاب و اراده انسان است که پس از همه زمینهها و انگیزشها، راهی را برمیگزیند و یا رها میکند.
جنسیت، ذهن و روانشناختی
پژوهشهای انجام شده در زمینه تحصیل و آموزش دختران و پسران، زنان و مردان بیانگر این است که تفاوتهای مهمی بین آنها در عرصه توانایی و استعداد، علائق تحصیلی و رشتههای مورد علاقه، رفتار و کنش در کلاس، موضوعات مورد مطالعه وجود دارد. نحوه و نوع آموزش همواره بر پیش فرض وجود تفاوتهای اساسی بین دو جنس استوار بوده است. در غرب در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ دیدگاههای تاکید کننده بر تفاوت برنامههای آموزشی دختران و پسران در مباحث آموزش و پرورش بر دلائل زیستشناختی استوار بود. به بیان دیگر، بدلیل وجود تفاوتهای زیستشناختی بین دو جنس چنین نتیجهگیری شد که زن و مرد یا دختران و پسران، هر کدام استعداد و توانایی خاص خود را دارد که نادیده گرفتن آن، در فرایند آموزشی و تحصیلی میتواند مشکلاتی را به همراه داشته باشد. بنابراین، برنامههای آموزشی بایستی با توجه به آن تفاوتها متفاوت باشند. غربیان در قرن ۱۹ و اوائل قرن ۲۰ به پسران باغبانی و نجاری میآموختند و به دختران آشپزی، خیاطی و مهارتهای خانهداری. هدف از این نوع آموزش، تربیت مردان ماهر و سربراه و زنان خانهدارتر و مادران آمادهتر برای پرورش فرزندان جامعهپذیرتر و مفیدتر بود. حتی نروود(nor wood) در سال ۱۹۴۳ طی گزارشی موفقیت علمی و داشتن اشتغال را قسمت پسران و ازدواج و مادری را قسمت دختران خواند و چنین نتیجه گرفت که «دختر به موفقیت علمی نیاز ندارد.»(۶۵)
ذهن علمی و حسابگر
برخی مطالعات، موفقیت تحصیلی دختران نسبت به پسران را در سالهای آغازین نشان میدهند. در این دوره بندرت اتفاق میافتد که دختران به تکرار کلاس مجبور شوند؛ در حالی که در مورد پسران گهگاهی چنین حادثه رخ مینماید.(۶۶) این گزارش بسیار کلی است و رد و پذیرش آن، هر دو دشوار است؛ هر چند برتری کلامی دختران از دوران کودکی مورد تایید قرار گرفته است، چنانکه در برخی موضوعات درسی، مانند ریاضی، از برتری پسران سخن به میان میآید. روانشناسان تفاوت پسران و دختران در اعداد و ریاضی در سن قبل از دبستان را، اندک میدانند (گاهی از عملکرد یکسان دو جنس در دوره ابتدایی صحبت میشود) اما از دوره ابتدایی و پس از آن معمولاً برتری پسران در استدلالات عددی و ریاضی ظاهر میشود؛ گرچه این برتری در بازی با اعداد و حل مسائل به یک اندازه نیست(۶۷). علاوه بر ریاضی و اعداد، موفقیت و علاقمندی پسران در درسهای علوم، تاریخ، جغرافیا و ورزش از دوره ابتدایی نمایان میباشد. در مقابل، دختران در زبان مادری و بویژه قرائت، نسبت به پسران برترند و به درسهایی مانند زبان خارجی، نقاشی، نمونهسازی، موسیقی، و سرود علاقمندی بیشتری نشان میدهند. این پژوهش که توسط «نورمن» انجام شد، مورد تایید تحقیقات دیگری در اروپا و امریکا قرار گرفته است.(۶۸) علیرغم برخی اختلافهای جزئی در زمان ظهور برتری پسران در استدلال ریاضی، در دوران راهنمایی، دبیرستان و دانشگاه وفاق بیشتری به چشم میخورد. پسران از ابتدای دوازده سالگی در ریاضیات برتری پیدا میکنند و در این زمینه از استعدادهای ویژهای برخوردار میشوند.(۶۹) به گفته «هیلمند»، «این بزرگترین استعداد تجریدی پسران است که آنها را برتر از دختران میکند.(۷۰)
پسران در توانایی بصری – فضایی از حدود ۱۰ سالگی نسبت به دختران برتری فراوانی دارند.(۷۱) در هر سه نوع توانایی فضایی، مردان نسبت به زنان موفقترند. در نوع نخست، یا تجسم فضایی، که شخص باید شیء پنهان شده را از میان اشکال پیچیده پیدا کند، تفاوت اندک است. در نوع دوم یا درک فضایی که شخص باید خط عمودی یا افقی را در برابر اطلاعات گمراه کننده تشخیص دهد، مردان موفقترند. در نوع سوم یا چرخش، که برای دستیابی به جواب درست باید شیئی در ذهن چرخانده شود، تفاوت درکی زیاد است و مردان برترند. از لحاظ استعدادهای حرکتی و مکانیکی، آزمونهای ساختمانی و دهلیزها نیز نتیجه آزمایش مربوط به مردان وضع بهتری دارند.(۷۲) در ریشهیابی برتری مردان و پسران در ریاضی، هندسه، فیزیک، مکانیک، معماری و نقاشی به برتری آنها در تجسم، درک و استعداد فضایی استناد شده است؛ زیرا علوم فوق مستلزم استفاده از توانایی فضایی است که پسران در آن نوعی برتری دارند. افزون بر آن، پسران تمایل بیشتری به اندیشههای انتزاعی دارند و هم تجربه بیشتر.
ممکن است در ریشهیابی این تفاوتها به امکانات خانوادهها و تامین نیازمندیهای آزمایشگاهی پسران در رشتههای فنی تاکید شود. به عبارت دیگر، امکان دارد خانواده برای رشد استعداد پسران خود وسایل مورد نیاز آنها را تامین کند، اما چنین تسهیلاتی را در اختیار دختران نگذارند. در نتیجه رشد استعداد فنی و علمی پسران و فروماندگی دختران از چنین شرایطی ناشی میشود. برخی از محققان، برداشت فوق را موثر میدانند اما این مسأله «برای تعیین اختلافات مشهوری که ریشه آن خیلی عمیقتر بهنظر میرسد، کافی نیست.»(۷۳) تفوق و علاقمندی هر یک از دو جنس در برخی موارد گاهی از آغاز سن آموزش ظهور مییابد و گاهی در مراحل بالاتر آموزشی نمایان میشود. در هر صورت، چنین وضعیتی دوام مییابد و در مراحل بعد در انتخاب رشتهها و علاقمندی آنان تاثیر میگذارد.
درک کلامی؛ برتری زنان
«ثوراندایک» دریافت که در دوره متوسطه، پسران به رشتههای علمی و دختران به رشتههای ادبی گرایش پیدا میکنند. «ژوردان» با کنترل و بررسی معلومات علمی و ۱۹۰۰۰ دانشآموز (۸ هزار پسر و ۱۱ هزار دختر) متوجه شد که پسران نوعی برتری را نشان میدهند. در رشتههای انسانی در همین دوره پسران در درس تاریخ، جغرافیا و علوم و دختران در زبان انگلیسی از جنس مخالف خود برتر بودهاند. برتری دختران در رشتههایی مسلم است که عامل کلامی در آن نقش بازی میکند. ثوروندایک بر علاقمندی دختران به تحصیلات بازرگانی نیز تاکید کرده است!(۷۴)
در انگلیس در سال تحصیلی ۸۷ – ۱۹۸۶ در دوره پیش دانشگاهی، دختران در درسهای زبان انگلیسی و فرانسه، زیستشناسی، تاریخ و یا هنرهای خلاق رتبههای اول تا سوم را بهدست آوردند و تعداد کمی از پسران در مطالعات بازرگانی و خانهداری نمره قبولی گرفتند؛ در حالی که در درس فیزیک ۲۲ درصد پسران و تنها ۹ درصد دختران نمره بالاتر از قبولی آوردند. این مطالعات نشان داد که پسران رشتههای ریاضی، علمی و فنی و دختران ادبیات و علوم انسانی و خانهداری را بیشتر انتخاب و در آن قبول میشوند.(۷۵)
چنانچه به برتری کلامی دختران در دوره کودکی و ابتدایی اشاره شد، این برتری ضمن ادامه در مراحل بعدی حتی در دوره دبیرستان افزایش مییابد. برتری کلامی دختران در برگیرنده میزان واژگان، درک مطلب و خلاقیت کلامی میباشد. زنان در حفظ ارقام و اشکال هندسی بدون استدلال، بررسی و محاسبه برتر از مردان شمرده شدهاند. بنابر این، برتری زنان یا جنس مؤنث در سیالی کلام، حافظه و سرعت ادراک نمایان میشود.(۷۶) تحقیقات دیگری، ضمن تایید برتری روانی کلامی زنان، پسران را در ادراک کلامی برتر دانستهاند.(۷۷) گزارش هَدُو(Hadow) در سال ۱۹۲۷، مانند برخی از برداشتهای پیشین، علاقمندی دختران به هنر را به انفعال، احساسات، شهودی بودن و خمودگی بیشتر آنان ارجاع داد.(۷۸)
تاثیر علمی تفاوتها
تفاوتها و برتریهای خاص دو جنس که از اواخر دوره ابتدایی بیشتر نمایان میشوند، پیامدهای عملی به همراه دارد که بیشتر در وضعیت و نوع کار و اشتغال بروز میکند. پژوهشی که روی ۳۹۰۰۰ نفر انجام شده، نشان میدهد که در کاریابی و شغلگزینی پسران به کشاورزی، صنعت و تجارت گرایش داشتند؛ درحالی که دختران تدریس، کارهای هنری، دفتری و مشاغل اجتماعی را ترجیح دادهاند.(۷۹) «موریس دابس» نیز یادآور میشود که دختران بدون توجه به مسؤولیتها و حوادث به مشاغلی روی میآورند که با عنصر کلامی و تماس انسانی مانند پرستاری بیماران، بویژه کودکان، ارتباط دارند. او برخلاف برداشت بالا زنان را علاقمند به تجارت میداند.(۸۰) شکلتون و فلتچر، موفقیت دختران و خانمها را در مشاغلی مانند منشیگری به گنجایش حافظه کلامی و ویژگی حفظ مطالب غیر مرتبط بهم در حافظه باز میگردانند. زنان و دختران میتوانند مطالبی را که هیچگونه ارتباطی با هم ندارند و یا به خود آنان مربوط نمیشوند، برای مدت کوتاهی در حافظه خود نگهدارند؛ در حالی که مردها و پسران تنها مطالبی را میتوانند برای مدت کوتاه حفظ کنند که از ویژگی ارتباط برخوردارند. این ویژگی یک استعداد عملی پنداشته نمیشود؛ هرچند در اجرای اعمال یاری میرساند.(۸۱) اکنون مجدداً این سؤال مطرح میشود که آیا این تفاوتها با همان شدت وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش دشوار است. مطالعات انجام شده و نیز انتظارات از دو جنس، از شکاف موجود میکاهند.
۱٫ «ترمن» در روند مطالعات متوجه شد که علائق تحصیلی پسران بمراتب کمتر از علائق تحصیلی دختران، به درجه هوشی آنان بستگی دارد. هفتادودو درصد پسران خیلی باهوش، به رشتههایی علاقه نشان میدهند که پسران عادی؛ یعنی ۷۲% پسران عادی رشتههایی را انتخاب میکنند که پسران خیلی باهوش برمیگزینند و با درجه هوشی پسران عادی تناسب ندارند. دربرابر، ضریب همبستگی بین علایق تحصیلی دختران خیلی باهوش و دختران عادی نزدیک به ۱۷% است. از سوی دیگر، اختلاف در علائق تحصیلی بین دختران و پسران مستعد از افراد عادی کمتر است.(۸۲) بنابراین، میتوان گفت که شاخص علائق تحصیلی برای تبیین وجود تفاوتهای دو جنس از کارایی بالا برخوردار نیست و نمیتواند حقایق را با درصد اطمینان بیشتر بیان کند.
۲٫ انتظارات و توقعات خانواده در روند پیشرفت پسران و دختران و علائق تحصیلی آنها تاثیر میگذارند. از دید والدین، پسرها برای رشتههای ریاضیات و علمی و فنی مناسبت بیشتری دارند تا دختران.(۸۳)
فمینیستها چنین انتظارات را مورد حمله قرار میدهند و بر این نکته انگشت میفشارند که انتظارات تبعیضآمیز والدین، کارفرمایان و مدرسه نهتنها زنان را از کارهای علمی بازمیدارد؛ بلکه از هر نوع درس مانع میگردد.
«بسیاری از والدین، آموزگاران و کارفرمایان میپرسند وقتیکه در آینده دختران ازدواج میکنند پس فایده تلاششان برای موفقیت در مدرسه چیست؟»(۸۴)
۳٫ وضعیت روانی دختران نیز در تداوم موفقیت تحصیلی آنان اثر میگذارد:
«دختران پس از کسب موفقیتهای تحصیلی اعتماد به نفس خود را در تواناییهای هوشی از دست میدهند. پسران پس از کسب موفقیتهای تحصیلی از اعتماد به نفس بهتری برخوردار میشوند در صورتی که دختران موفق دچار پریشانی و افسردگی میگردند.»(۸۵)
۴٫ پرداختن زنان به کارهای علمی، تحقیقاتی و آزمایشگاهی به معنای نفی استعداد علمی نیست. عدم حضور فعال زنان در چنین کارها را تنها میتوان بازتاب عدم علاقه زنان به مسائل علمی و تحقیقاتی یا تمایل کمتر آنها به آنگونه مسائل دانست. بمرور زمان، که زنان ضرورت حضور خود را در کارهای علمی بیشتر احساس میکنند و امکانات بیشتر نیز در اختیار آنها قرار میگیرد، آمار زنان شاغل در پروژههای علمی و تحقیقی افزایش مییابد.(۸۶)
نظمپذیری و سازگاری
آنچه تا کنون بیان شد، مبین برتری یک جنس بر دیگری نبود؛ برتری یک جنس در یک مورد با برتری جنس دیگر در مورد دیگر جبران میشود. رفتار دانشآموزان دختر و پسر در کلاس نیز از مطالعه پژوهشگران – بهدور نمانده است. در کلاس انواع متفاوتی از کنشهای متقابل و رفتار وجود دارد که به دو جنس متفاوت مربوط است. این مطلب که رفتار دختران در کلاس متفاوت از پسران است، همزمان مورد تایید زنگرایان و روانشناسان قرار دارد. زنگرایان که به اهمیت زبان در کلاس درس توجه دارند، میپندارند که پسران در کلاس بیشتر حرف میزنند و در عین حال اجازه دارند تا بر رفتار متقابل در کلاس استیلا یابند. در مقابل، زنان کمتر صحبت میکنند و در امر مشارکت دچار تردید میشوند.(۸۷) روانشناسان به سکوت و آرامش بیشتر کلاسهای دخترانه با دید مثبت نگاه میکنند. دختران با وجود احتمال پرحرفی، اطاعتپذیر و نظمپذیرند؛ درحالی که در پسران تمایل به زورگویی و گریز از کار به چشم میخورد و سرزنشها به واکنشهای خشمآلود تبدیل میشود. درسهای مطلوب پسران، درسهای مبارزهآمیز است ولی دختران، منفعلانه به درسها گوش میکنند و تا از آنها خواسته نشود در فعالیتها مشارکت نمیکنند.(۸۸) مطالعاتی که در دانشگاههای هلند و امریکا به عمل آمدهاند بر اطاعت، نظم و ترتیب حضور دختران دانشجو در کلاس درس، صحه میگذارند. برجستگی ویژگیهای فوق در دختران، در مجموع، موفقیت و برتری دختران با در امر تحصیل نمایان میسازد؛ زیرا ویژگیهایی مانند فرمانبرداری و نظمپذیری، روابط میان استاد و شاگرد را تسهیل میکند که راندمان تحصیلی را بالا میبرد. همچنین، روانی کلام دختران فرصت بیشتر برخورداری از اصطلاحات مورد نظر میسر میسازد. در عین حال، نباید از یاد برد که دختران بیش از پسران برای مطالعه، وقت صرف میکنند.(۸۹)
مواد مطالعه
دختران از دوران مدرسه کتب تاریخی و یا آثاری را که با احساسات و هیجاناتشان دمساز باشد، مطالعه میکنند و پسران در پی کشف عجایب و مسائل اعجابانگیز میباشند، اغلب این اعجاب و شگفتی را در حوادث پر جنب و جوش، در سیاحتها، مسافرتها و تفسیرهای ورزشی جستجو میکنند و جستجوی امر فوقالعاده، بعضی را بهسوی رمانهای پلیسی، جاسوسی یا خرابکاری میکشاند.(۹۰) بیوگرافی مردان، مقالات علمی و اخبار عمومی توجه پسران را جلب میکند؛ درحالی که دختران به بیوگرافی زنان، مطالب مربوط به کودکان، رمانهای عاشقانه نوعی علاقه و امتیاز قایلند. تحقیقات پرسشنامهای «ژوردان» بر روی ۳۵۰۰ کودک و نوجوان ۱۱ تا ۱۸ ساله نیز این مطلب را تایید کرد که پسران کتابهای، پرحادثه و دختران، رمان میخوانند. پسران مجلات پرماجرا، علمی و فنی را دوست دارند و دختران مجلاتی با محتوای فعالیتهای زنانه را ترجیح میدادند.(۹۱)
آزمایش «مادام بومگارتن» نیز با تایید نتایج فوق، نشان میدهد که اختلاف در موضوعات مورد مطالعه، در دوره ابتدایی چشمگیرتر از دوره متوسطه است. او همچنین نتیجه میگیرد که دختران طبقات پایین از لحاظ اولویتهای مورد مطالعه بیشتر به پسران نزدیک میشوند تا همجنسهای خود در طبقات دیگر. در دوره بزرگسالی نیز مردان بیشتر از زنان به موضوعات سیاسی، اقتصادی و ورزش علاقه نشان میدهند و زنان به مطالعه مطالب متنوع، آگهیها و عناوین مختلف که از لحاظ اهمیت در مرتبه دوم قرار دارند اقدام میکنند.(۹۲)
فیلم و موسیقی
مطالعات «میچل» بر روی دههزار کودک، علاقه پسران به فیلمهای پرماجرا و جنگی و خندهدار و کمیک را نمایان میسازد؛ درحالی که فیلمهای مطلوب دختران از نوع فیلمهای غمگین و عاشقانه بوده است. «بیانکا – زازو» بررسی مشابهی را در فرانسه روی افراد بزرگسال از دو جنس، زن و مرد، انجام دادند که نتایج مشابه به دست آمد. در آنجا مردان به فیلمهای خشن، بویژه پلیسی، گرایش داشتند و زنان به فیلمهای موزیکال و احساساتی.(۹۳)
در مورد تفاوتهای موجود بین زن و مرد در تمایل فراگیری موسیقی مطالبی تاکنون بهدست نرسیده است. مدارک موجود، بر رعایت احتیاط در آموزش موسیقی به دختران تاکید دارد؛ زیرا ممکن است موسیقی در برخی از دختران موجب آشوبهای عصبی و بلوغ زودرس گردد(۹۴). و این مسأله تاثیرپذیری بیشتر زنان را نشان میدهد.
جنسیت و رفتار اجتماعی
۱٫ تاثیرپذیری/ تاثیرگذاری
زنان در مقایسه با مردان از میزان تاثیرپذیری بیشتری برخودارند. این مسأله اختصاص به بزرگسالی ندارد، بلکه از دوران کودکی و جوانی خود را نشان میدهد. دختران زودتر و سریعتر از پسران تحت تاثیر برنامههای آموزشی و اصلاحی قرار میگیرند.(۹۵) تاثیرپذیری و احساس همدلی جنس مؤنث، ریشه در عواطف و احساس رقیق آن دارد. به همین دلیل، زنان معمولاً بیشتر از مردان میتوانند به احساس عواطف دیگران بپردازند و خود را در جایگاه آنان قرار دهند و به دنبال آن، ابراز همدلی کنند. میزان همدلی زنان با دیگران با میزان شدت رنجها و سختیهای افراد آسیب دیده همبستگی مستقیم دارد. «اگلی» و «کارلی» طی مطالعهشان دریافتند که سرعت تاثیرپذیری زنان در مقایسه با مردان، بیشتر است و چنانچه پیامهای انتقال یافته و فشارها بر زنان، حالت گروهی و جمعی داشته باشند، میزان اثرپذیری و تغییر رای در آنها شدت میگیرد.(۹۶) برخورداری زنان از چنین ویژگی و انجام رفتار بر حسب آن، زنان را در مقابل برخی از مشاغل که با شدائد و یا القائات زیاد توأم است، آسیبپذیر میسازد.
۲٫ اعتماد به نفس
مردان در مقایسه با جنس مؤنث از اعتماد بیشتری برخوردارند و روانشناسان نیز این مسأله را مورد تایید قرار دادهاند.(۹۷) ممکن است به همین دلیل باشد که دختران، عموماً به همراهی دیگران بیشتر تاکید میورزند.(۹۸) زنانی که از ویژگیهای مانند قاطعیت، استقلال، سلطهجویی و برتریطلبی بر دیگران برخوردارند، از الگوهای رفتاری مردانه تبعیت میکنند.(۹۹)
۳٫ دروغگویی
زنان، بیشتر از مردان به دروغ توسل میجویند؛ چون قوه تخیل آنان با پوشاندن پوشش جذاب، دروغ را به راست و کذب را به حقیقت نزدیک میسازد.(۱۰۰)
۴٫ بازی گروهی/ فعالیت گروهی
پژوهشهای «اندرسون»، و «بلن کارد» (۱۹۸۲) نشان میدهند که زنان، اجتماعیتر از مردان هستند و در برابر، مردان از مسئولیتپذیری بیشتری برخوردارند. «اَگلی» و «کارلی» در سال ۱۹۹۱ به این نتیجه رسیدند که مردان بیش از زنان به رهبری علاقه نشان میدهند.(۱۰۱) دختران بیش از پسران گروهگرا و مشتاق کارهای جمعی هستند؛ هرچند پسران زودتر از دختران گروهسازی میکنند. تمایل هر دو جنس به گروهسازی در اوایل دوره بزرگسالی در حد چشمگیری کاهش مییابد. بگفته «آولسن»، دختران از طریق گروهها به مبادله تجارب میپردازند و مسایل مربوط به جنسیت را فرا میگیرند. در عین حال، گروههای تشکیل یافته از دختران از ویژگیهای سازمانیافتگی، استبداد بیشتر و سختگیری در پذیرش عضو جدید، برخوردارند.(۱۰۲) بازیهای خیالی دختران را بیش از پسران بهسوی خود جلب میکند، چنانکه کودکان باهوش بیشتر از کودکان متوسط به آن رو میآورند.(۱۰۳) با توجه به ویژگیهای جنس مذکر، بازیهای مورد توجه پسران، بازیهای خشن، پرتحرک و پرخاشگرانهاند؛ درحالی که دختران، بازیهایی را ترجیح میدهند که با فعالیت، تحرک و خشونت کمتر همراه است.(۱۰۴) تفاوت در بازیها که از حدود سنین ۷ تا ۹ سالگی شروع میشود، میتواند تحت فشار اجتماعی بروز یابد که از طریق والدین برای ایفای نقش جنسی از سوی کودک، انجام میشود.(۱۰۵) زمانی که پسران به تحرک و رقابت میپردازند، دختران دنبال صمیمیت هستند. دختران کودکستانی با دیگران رفتار ملایمتر از پسران دارند و در برابر بزرگترها تسلیم پذیرند البته، حالت تسلیمی آنها بیشتر در برابر پسران نمایان میشود تا دختران همجنس.(۱۰۶) پسران تعداد بیشتری را وارد بازی میسازند تا شمار بازیگران افزایش یابند اما دختران میکوشند آمار همبازیها را کاهش دهند تا به خواست اصلی یعنی صمیمیت دستیابند. در بازی، دختران بیش از پسران به دوستان خود اعتماد میکنند و هوای یکدیگر را دارند و برای ایجاد روابط اجتماعی بهتر حرف میزنند، از هم صحبتی با یکدیگر لذت میبرند؛ به افراد کوچکتر از خود یاری میرسانند. چنانچه در کودکستانها مشاهده شده است که دختران به مدد یکدیگر میروند و در حمل اشیای سنگین، پوشیدن لباس، کفش و بستن دگمهها به کوچکترها کمک میکنند و توجه مادرانه نشان میدهند، تازه آمدهها را دلداری میدهند، نوازش میکنند، در آغوش میگیرند و میبوسند؛ درحالی که پسران دوست دارند با بزرگترها معاشرت نمایند و از کنار افراد کوچکتر و تازه وارد با بیتفاوتی میگذرند.(۱۰۷)
۵٫ دیگرخواهی/ خودخواهی
از جمله تفاوتهای رفتاری دو جنس در نحوه نگرش به «خود – دیگر» است. روانشناسان زیادی بر این نکته تاکید دارند که زنان، بیشتر «دیگرخواهند» و مردان خودخواه. یعنی زنان، هستی خود را برای دیگران میخواهند و خوشیها و آرزوهای خود را بر مدار هستی کسانی استوار میسازند که دوست دارند: همسر، فرزند، پدر و مادر و…؛ در حالی که مردان، دیگران را برای خود میخواهند و خود و مصالح خود را محور روابط با دیگران قرار میدهند.(۱۰۸) زنان در زمینه همکاری و همدردی از حساسیت بیشتری برخوردارند و گویا به همین دلیل، همکاری را بر رقابت ترجیح میدهند(۱۰۹) و به گفته «کوهن»، اصلا، زنان توانایی بیشتری برای درک و فهم افکار ۰و احساسات دیگران دارند و میتوانند واکنشهای عاطفی افراد را نسبت به موضوعات گوناگون تقلید کنند.(۱۱۰)
البته، این مطلب که مردان خود را محور قرار میدهند و همه چیز را برای خود میخواهند و احساس یاریگری ندارند، بیانگر تمام مسأله نیست و احساس دیگرخواهی و یاریرسانی در مردان را انکار میکند. خودگرایی زنان به شکل دیگر، یعنی خودآرایی بروز میکند. دختران و زنان بیشتر از پسران و مردان به قد و قامت و زیبایی خود عشق میورزند و زمان بیشتری برای رسیدگی به این امور اختصاص میدهند.(۱۱۱) زنان در موقعیتهای احساسات برانگیز برای یاری رسانی فعال میشوند، اما مردان در موقعیتهایی تمایل به یاری نشان میدهند که احساس قهرمانی کنند. براساس تحقیقات «کرولی»، «مردان بیشتر در موقعیتهای خطرآفرین، ایفای نقش میکنند. به علاوه بررسیها نشان میدهند که فعالیتهای یاری رسانی مردان تابع حضور دیگران میباشد، به این معنا که چنانچه دیگران شاهد یاریگری فرد یاری رسان باشند، احتمال نقشآفرینی مردان بیشتر میشود. یاری رسانیای که مستلزم خطر بوده و همراه با مشاهده کنندگان باشد جزء نقشهای اجتماعی مردان محسوب میشود.»(۱۱۲) دست زدن به اعمال مخاطرهآمیز تا سن ۱۰ سالگی ظاهراً ارتباطی با جنسیت کودکان ندارد و از سن ۱۱ سالگی تمایل به مخاطرهجویی در پسران در مقایسه با دختران بیشتر میشود.(۱۱۳) لازم به یادآوری است که رفتار افراد تحت تاثیر دیگران و نقش آفرینی تابع حضور دیگران، یک قاعده کلی نیست و از فرهنگ جامعه اثر میپذیرد.
۶٫ استقلال/ وابستگی
بیشتر از مردان بهعنوان موجود مستقل و از زنان بهعنوان موجودات دیگرگرا، منعطف و وابسته یاد میشود؛ هر چند درباره شروع چنین رفتاری همسویی بین پژوهشگران و کارشناسان دیده نمیشود. بعضی این وضعیت را در دوران کودکی تایید میکنند؛(۱۱۴) در حالی که برخی، مساله روحیه وابستگی یا چنین تفاوتی را در کودکان خردسال مورد تردید قرار میدهند و بر این باورند که چنین جهتگیری در اوایل دوران بلوغ شروع و بتدریج، تثبیت میشود.(۱۱۵) به هر حال، زنان ترجیح میدهند که بهجای ایفای نقش مستقل، بیشتر سازگار شونده باشد و مورد توجه و احترام مردان قرار گیرند؛ بگونهای که بین افزایش سازگاری و انعطافپذیری زنان و میزان حرمتگذاری مردان به زنان همبستگی مستقیم وجود دارد. حتی گفته میشود که اهمیت دادن زنان به توجه و تحسین مردان بیشتر از بها دهی به مسائل و لذات جنسی میباشد.
ریشه چنین تفاوتی (استقلالطلبی مرد/ وابستگی زن) را به عاطفی بودن شدید، ضعف جسمانی، عدم رشد عقلانی و سلامت فطری و اخلاقی زنان باز میگرداند. این ویژگیها که بیشتر ریشه فیزیولوژیکی دارند، زنان را وا میدارند که تحت نظر پدر یا شوهر خود زندگی کنند. بگفته «کلیودالسون»، زنان از مرئوس بودن، بیشتر لذت میبرند تا رئیس بودن.(۱۱۶) زنان، مردانی با صلابت، شجاعت و تدبیر را بیشتر میپسندند و احساس نشاط میکنند. زن و مرد از نظر آفرینش دارای وحدت نوعی میباشند و از لحاظ استعداد و از جمله نیروی عقل همانندیهای بسیار دارند، اما رشد عقلانی و یا به کارگیری نیروی عقل زنان همسطح مردان نمیباشد؛ زیرا شدت عاطفه و احساساتی بودن، زمینه شکوفایی عقل را در زنان محدود میسازد. خانم «لامبر» نیز هنگام سخن از نقصان عقلانی زنان، به «شدت عاطفه»، اشاره دارد:
«در زن قدرت عقل ناقص است؛ زیرا عاطفه قدرتمندش او را بازی میدهد. ما زنان در عین تیزهوشی و ادراک سریع، افکارمان در مسائل اجتماعی ارتباط و پیوستگی ندارند.»(۱۱۷)
بنابراین، عدم توازن عواطف و عقل و رشد سریعتر عواطف در زنان، مردان را خودگراتر به بار میآورد. در همان حال، چنین بیتعادلی در مردان نیز وجود دارد: کاستی عاطفه. دیدگاهی که به وحدت نوعی زن و مرد و تساوی استعدادها قائل است، نابرابری در رشد عقل و عاطفه در زن و مرد را با وظایف تکوینی آنها سازگارتر میداند. زنان با قدرت عواطف و مردان با قدرت عقل به حفظ، جذب و تداوم خانواده و نسل انسانی کمک میکند و در نهایت هر دو یک واحد کامل را میسازد.
۷٫ لبخند زدن
زنان بیشتر از مردان، لبخند به لب دارند و تبسم میکنند. «کورنر»، چنین تفاوت را به دوره اولیه نوزادی باز میگرداند و ریشه آن را به تفاوتهای جنسیتی میرساند. دخترها بیشتر از پسران لبخند میزنند و این عمل بشکل خود بخودی انجام میشود.(۱۱۸) زنان بیش از دوبرابر مردان لبخند میزنند ولی این عمل بیانگر شادکامی، خوشحالی و نشاط آنان نیست.(۱۱۹) صاحب نظران، این حرکت زنان را حرکتی صلحطلبانه میدانند.
۸٫ رازداری
برخی از تحقیقات، برتری دختران را بر پسران در امر رازداری نشان میدهد. در فعالیتهای سیاسی نیز مشخص شده است که پسران زودتر از دختران، اسرار را لو میدهند.(۱۲۰)
۹٫ حسادت
پدیده حسادت در روابط میان دختران بیشتر به چشم میخورد تا روابط میان پسران.(۱۲۱)
۱۰٫ تعصب
روان شناسان بر این نکته تاکید دارند که پسران نسبت به دختران متعصبترند.(۱۲۲)
۱۱٫ پرخاشگری/ ملایمت
پرخاشگری جنس نر در میان حیوانات و انسانها فراوان به چشم میخورد. این ویژگی از تفاوتهای مهم زن و مرد را از نظر رفتاری تشکیل میدهد. گرایش به پرخاشگری تقریبا از سن دو سالگی بین کودک دختر و پسر تمایز ایجاد میکند. خشونت رفتاری در میان کودکان مذکر، رایجتر از دختران است. بگفته «ترمن»، پسران از اوایل کودکی در مقایسه با دختران، پرخاشگری و بدخلقی زیادتری از خود نمایان میسازند. دختران مهربانتر، رامتر و متمایل به همرنگی اجتماعی بیشتر هستند.(۱۲۳) در دوران بلوغ نیز پسران در انجام اعمال خود بکارانه و جسورانه جرئت بیشتری از خود نشان میدهند. در برابر، دختران بیشتر دارای صفات اطاعتپذیری، انفعالی و تلقینپذیری هستند و در برابر تاثیرات محیطی، زمینه تاثیرپذیری بیشتری دارند. با فرض وجود پرخاشگری در زنان، از لحاظ شدت به شکل خفیفتری ظاهر میشود. در بزرگسالی نیز مردان بشکل مستقیم و غیر مستقیم بیش از زنان جسارت و ستیزهجویی از خود نشان میدهند. البته، پرخاشگری زنانه بیشتر به صورت خشونت کلامی ظاهر میشود در حالی که پرخاشگری مردانه به اشکال بدنی و کلامی بروز میکند.
ریشه پرخاشگری مردان و ملایمت رفتاری زنان در دو چیز نهفته است: عوامل زیستی و اجتماعی. از لحاظ زیستی میتوان به ترشح هورمون تستوسترون و بیضهها در مردان اشاره کرد. افزایش این هورمون در مردان، با افزایش پرخاشگری رابطه مستقیم دارد؛ در حالی که تزریق چنین هورمونی در زنان اثر معکوس بهجا میگذارد.
«الیوت» از تحقیقات (۱۹۹۲) خود نتیجه میگیرد که نیمکرههای مغز و هیپوتالاموس نیز در پرخاشگری نقش دارد. در کنار عوامل زیستی، باید از نقش فرهنگ و جامعه یاد کرد. تمام نهادهای موثر در جامعهپذیری ضمن قبول جنس بیولوژیک افراد، از دوران کودکی رفتار متفاوتی را از جنس مذکر و مؤنث میطلبند: پسران و مردان رفتار آمرانه داشته باشند و زنان، شیوه ملایم در پیش گیرند.(۱۲۴)
۱۲٫ رفتارگرایی/ گفتارگرایی
عملگرایی و قولگرایی به ترتیب از ویژگیهای نسبتاً پذیرفته شده مرد و زن بهشمار میآیند. هر یک از دو جنس در رویارویی با مشکلات به اشکال متفاوت برخورد میکند. پسران احساسات خود را از طریق رفتار و عمل بیان میکنند؛ در حالی که دختران شفاهاً ابراز احساسات میکنند. البته از این جهت که رفتار ممکن است بر پایه تفکر استوار نباشد، هر دو جنس با هم تفاوتی ندارند، به بیان دیگر، یک دختر ممکن است بدون تفکر به صحبت کردن بپردازد و یک پسر به عمل. همچنین، یک مرد از طریق حل کردن جزئیات مبهم یک مسأله به کمال میرسد، زن نیز از طریق صحبت کردن با جزئیات بیشتر راجع به مشکلاتش به تعالی میرسد.(۱۲۵) زنان برای حل مشکلات حال و آیندهاش با دیگران صحبت میکنند و هرچه بیشتر صحبت کنند به آرامش بیشتری دست مییابند. برای زنان، مشارکت دادن دیگران در مشکل خود و طرح مسأله با دیگران، نشانهای از عشق و اطمینان است نه مزاحمت و تحمیل(۱۲۶) زنان زمانی که با مشکل روبهرو شوند، به دنبال جستجوی راه حل فوری برنمیآیند بلکه تلاش میکنند تا به آرامش برسند که دستیابی به چنین هدفی را از طریق صحبت با دیگران میسر میسازند(۱۲۷).
تفاوتهای روانی میان زن و مرد، امری پذیرفته شده است اما این پذیرش بدان معنا نیست که چنین تفاوتهایی بطور مطلق واقعیت دارد. پژوهشهای موجود تنها بطور کلی و در حد اندازه میانگین صادق است. زنانی با ویژگیهای مردانه و مردانی با صفات زنانه وجود دارند. مطالعات نشان میدهند دخترانی که از شرایط تربیتی، آموزشی و اجتماعی همسطح با پسران برخوردار باشند، از لحاظ منطقی بودن، اجتماعی بودن، قدرت تحلیلگری و تمایل به پیشرفت، تفاوت زیادی با پسران ندارند. در محیطهای روشنفکری که زمینه بهرهگیری از امکانات مساوی برای دو جنس بیشتر از محیط کارگری فراهم است و حتی دختران دبیرستانی و دانشسراها تا حد زیادی به الگوی ثابت مردانه نزدیک میشوند.(۱۲۸) علیرغم چنین همسانیها، اصل تفاوت انکارناشدنی است که به گفته «گزل» مبنای عضوی و سرشتی دارد و تشویقها و ممنوعیتهای فرهنگی آنها را بهوجود نمیآورد بلکه تنها تقویت میکند.(۱۲۹)
«اختلافات موجود، آنقدر به نسبت افراد تغییر کرده و متفاوت است که علم روانشناسی باید هر نوع تصوری را درباره طبقهبندی سفت و سخت ویژگیها را برحسب جنس افراد بکلی فراموش کند. به عبارت دیگر، روانشناسی نمیتواند در این مورد به «آری» یا «نه» اکتفا کند بلکه میتواند بین «بیشتر» و «کمتر» یکی را انتخاب کند. «جنس»، مسأله «همه یا هیچ» نیست: هر فردی کم و بیش «مرد» و کم و بیش «زن» است، زیرا به درجات مختلف از مقداری ویژگیهای روانی «مردانه» و «زنانه» برخوردار است… . بدون شک، بین زنان و مردان، اختلافات قابل توجهی بهعنوان گروههای انسانی وجود دارد ولی تنوع زیاد بین افراد، تداخل چشمگیر طبقهبندیها را ایجاب میکند.(۱۳۰)»
جنسیت و اشتغال
پایههای اختلاف
زن و مرد در طول تاریخ حیات بشری، همدم و همکار و یاور همدیگر بودهاند. اصولاً تاریخ بدون این همکاری شکل دیگری به خود میگرفت، اگر نگوئیم که در فرایند حرکت خود دچار ایست میگردید. در میان انواع همکاری، میتوان از تقسیم کار نانوشتهای نام برد. چنین تقسیم کاری هیچگاه به تعارض و جنگ میان مردان و زنان نینجامید؛ هرچند با گذشت زمان، منتقدانی پیدا کرد. شناخته شدهترین نوع تقسیم کار، دستهبندی مشاغل و کارها به درونی و بیرونی بوده است که در آن، کارهای بیرون از منزل را مردان و درون خانه را زنان هدایت و رهبری میکردند. در یک تقسیمبندی دیگر، مردان معمولاً کارهای سخت و نیازمند فیزیک قوی را انجام میدادند و زنان به کارهای ظریفتر میپرداختند (در برخی موارد چنین دستهبندی رعایت نشده است). اکنون این سوال مطرح میشود که چنین تقسیم کاری بر چه پایهای استوار است؟ آیا میتوان آن را نادیده گرفت؟ قدرت بدنی و روانی، فرهنگ و ارزشهای جامعه و شأن و مقام از عوامل اثرگذار بر پیدایش و تداوم تقسیم کار بین دو جنس به حساب میآیند.
۱٫ قدرت فطری
این برداشت که از لحاظ آفرینشی، بدن مردان، قویتر است از رهیافتهای دیرینه و پرسابقهای در توجیه اختلاف زن و مرد در نوع مشاغل بهشمار میرود.(۱۳۱) بعلت تفاوت در نیروی جسمانی، کارهایی مانند شکار، کشاورزی، آهنگری، حمل و نقل و جنگ بهعنوان کارهای دشوار بر دوش مردان بود و پخت و پز، نظافت، شستشو و رسیدگی به فرزندان وظیفه زنان.
۲٫ ظرافت جنس مؤنث
زنان بنابه ظرافت روانی و عصبی نباید به کارهایی گمارده شوند که خشن و درهم کوبنده است. در دنیا هنوز به دختران سفارش میشود که به دلیل وجود صحنههای دردناک و فشار عصبی، از انتخاب شغل پزشکی خودداری ورزند و به کارهایی رو آورند که نهتنها با صحنههای دردآور توأم نباشند بلکه آرامشبخش نیز باشند، مانند پرستاری و مامایی. البته در این مرحله یک گام به جلو گذاشته شده است و مشاغلی مانند پرستاری و مامایی برای زنان دانسته میشود.(۱۳۲) زنان با توجه به ویژگیهای روانی خود از انجام چنین کارهایی لذت میبرند.
۳٫ مقام والای مادری
تلقی ناسازگاری بین کارها برون از خانه و مقام مادری، بهعنوان یک برداشت، فعالیت زنان را در مشاغل متعارض با وظیفه مادری نادرست میانگارد. «ژان السون»، مورخ نامور، در کتاب «دنیا از آن زنان است»(۱۸۷۰ م)، تصور قاضی شدن یا وکیل شدن زنان را رد میکند و چنین کارهایی را مخالف شأن و مقام والای مادری میداند؛ و از دید او آنگونه کارها «مضحک و مسخره» شمرده میشد. «ژول لیمون» و «الکساندر دوما»، اشتغال زنان به کارهای دفتری یا اداری را «خروج از زنانگی» دانستهاند.(۱۳۳) مخالفان برداشتهای فوق از اشتغال زنان در کلیه مشاغل طرفداری میکنند و نتیجه میگیرند که با اشتغال زنان در کارهای مردانه، نه مخشان ترکید و نه تخمدانشان خشکید.»(۱۳۴)
در همان حال باید یادآور شد که اشتغال و توفیق زنان در مشاغل پزشکی، تساوی تواناییهای عصبی و روانی مردان و زنان را با درصد بالا منعکس نمیکند. امروزه ادعای تساوی زن و مرد در انجام شغل پزشکی از سوی زن گرایان عمدتاً در کشورهایی اتفاق میافتد که مشاغل از لحاظ دشواری یا سهولت انجام به هم نزدیک شدهاند. از باب نمونه، پیشرفت تکنولوژی و استفاده از آن در پزشکی بسیاری از درد و رنجها و صحنههای دردناک عمل را از بین برده است و در نتیجه زن و مرد پزشک با به کارگیری امکانات میتوانند کارها را انجام دهند. در عین حال، تفاوتهای روانیِ (مانند تفاوتهای فیزیکی) دو جنسِ، غیرقابل انکار است. اگر مردان به کار و تکنولوژی و مظاهر تمدنی بسیار بها میدهند، زنان ترجیح میدهند که با حفظ روابط دوستانه، با هماهنگی و تعاون زندگی کنند.(۱۳۵) با وجود نیازمندی به هر دو جنس در قاموس آفرینش و مکمل بودن زن و مرد، برای هر یک (با وجود وظایف مشترک) کارکردهای خاصی در نظر گرفته شده است که تنها فرد مؤظف میتواند بنحو احسن از عهده انجام آن برآید. به بیان دیگر، زن و مرد، سنگربانان دو سنگرند و چنانچه هر یک، سنگر خود را رها کند، جامعه از آن ناحیه آسیبپذیر میشود. زنی که وظایف خود را فراموش کرده و حریصانه به دنبال تکالیف مردانه برود، در واقع خود و اهمیت نقش خود را نمیشناسد و لذا خویشتن را موجودی حقیر میداند و برای جبران این حقارت کاذب پا در جای مردان میگذارد.(۱۳۶)
با پذیرش وجود تفاوت در تواناییهای زن و مرد در انجام کار، مفهوم تقسیم کار استوار بر پایه جنسیت، مسؤولیت مراقبت از کودکان و کار خانگی را برعهده زنان میگذارد.(۱۳۷) از سوی دیگر، مطالعات و تحقیقات گسترده «مردوک» درباره توزیع فعالیتهای اقتصادی میان زن و مرد در میان ۲۲۴ جامعه در سراسر جهان، چنین مینماید که در ۱۶۸ مودر یا ۷۵% آنها کارهای زیر جزء وظایف ویژه زنان به حساب میآمد: آسیاب کردن، تهیه آب، آشپزی، تامین مواد سوختی و جمعآوری محصولات گیاهی، کنسرو گوشت و ماهی، خیاطی و وصله البسه، بافتن حصیر و ساختن ظروف سفالی. در این کارها، حیطه فعالیت زنان گسترده و فراتر از خانه بود اما خیلی دور از آن نبود. در برابر، در ۷۵% جوامع فوق کارهایی که مردان انجام میدادند عبارت بودند از: شبانی ۸۴% صید ماهی ۸۶%، صید پستانداران دریایی ۹۸%، قطع درختان ۹۲%، دامگذاری ۹۵%، کار در معادن فلزات و سنگ ۹۵%، شکار ۹۸% و جنگ. در تمام این موارد، مردان ناگزیر بودند از خانه خود دور شوند و محیط و اطراف خود را بشناسند.(۱۳۸)
بدین ترتیب، امروزه در جوامع صنعتی و غیرصنعتی عرصه فعالیت زنان گسترش فراوان یافته است. نمونههای متعددی در میان کشورها دیده میشود که حاکی از فعالیت زنان در خانه و مزرعه باشند. چنانچه در ساحل عاج میزان کار زنان به دوبرابر مردان میرسد و در بورکینافاسو زنان افزون بر کلیه کارهای منزل، در مزرعه ۸۲% بیشتر از مردان کار میکنند. در مالاوی زنان در کشت پنبه به اندازه مردان کار میکنند و در کشت و جمعآوری غلات دوبرابر مردان. در کل افریقا زنان در کنار نگهداری از کودکان، آشپزی، جمعآوری هیزم، تهیه آب و نظافت، ۷۵% کارهای کشاورزی را انجام میدهند. آنان علاوهبر تهیه مواد غذایی جامعه، بیشتر کالاهایی را که در تجارت داخلی و خارجی کاربرد دارد، تولید میکنند. در هندوستان نیز زنان روزانه طی ۱۰ تا ۱۵ ساعت کارهای گوناگونی را انجام میدهند.(۱۳۹)
علیرغم گستردگی دامنه فعالیت زنان در برخی از جوامع و همچنین افزایش ساعات کار، هنوز این سوال مطرح است که آیا این گستردگی و افزایش میتواند همسانی توانایی زنان و مردان را منعکس کند. ممکن است با وجود برتری مردان در انجام برخی از کارها، آداب و رسوم یک جامعه زنان را به کار و تلاش بیشتر وادارد، چنانکه در برخی جوامع دیگر، مردان به کار بیشتر واداشته میشوند.
ویژگیها و انگیزه انتخاب نوع شغل
تصور، ذهنیت و واقعیت توانایی زن و مرد برای کارهای خاص، ویژگیهایی برای کارهای آنان همراه میسازد. براساس ادعای زنگرایان، زنان عموماً به کارهایی واداشته میشوند که «تکراری» و «ضروری» هستند و باید «بطور منظم» و «ثابت» انجام شوند؛ درحالی که مردان مسؤول کارهای خلاقاند که میتوانند در زمان «مناسب» انجام دهند.(۱۴۰) مطالعات انجام شده در اروپا و امریکا نشان میدهد که در دوران جوانی، پسران کارهای رقابتی را ترجیح میدهند مانند: دوچرخه سواری، فوتبال، استفاده از ابزار آلات و کارهای مکانیکی، علمی و سیاسی، نظامی و بازرگانی. اما فعالیتهای دختران را کارهای ظریف هنری و توأم با آرامش تشکیل میدهند: صنایع دستی، لباس، کارهای هنری، کارهای خانه و کارهای همراه با نشستن،(۱۴۱) موزیکال، کارهای دفتری و مشاغل اجتماعی مرتبط با عنصر کلامی بویژه پرستاری و تربیت کودکان.(۱۴۲)
«براساس پژوهش بودن، نزدیک به نصف تعداد دخترانی که به درجه دکتری نائل میشوند به کارهای تدریس و معلمی میپردازند و آنهایی هم که خود را وقف تحقیقات میکنند مخصوصاً در زمینههای علوم زیستی و انسانی کار میکنند. مطالعاتی که فول انجام داده به این نتیجه رسیده است که زنان مخصوصا علاقه خاصی نسبت به این علوم دارند. در نتیجه بخشهای عظیم تکنیک و اقتصاد- بدون صحبت از سیاست – در اختیار مردان و در دست آنان باقی میماند. تعداد زنان در این بخشها، لااقل در کارهای عالی، اقلیت محدودی را تشکیل میدهند.»(۱۴۳)
البته زنگرایان، مشارکت نسبتاً کم زنان در فعالیتهای سیاسی را نشانه پایین بودن آگاهی سیاسی زنان نسبت به مردان یا عدم توانایی آنان در چنین فعالیتهایی نمیدانند. بهنظر آنان احزاب سیاسی، اتحادیههای کارگری و مقررات مربوط به مشارکت سیاسی بازتاب کنند علایق و خواستههای زنان نیست و شرایط مناسب حضور زنان را فراهم نمیسازند. مثلا، زمان برگزاری نشستهای احزاب سیاسی و اتحادیههای کارگری با ساعتکار زنان در خانه تصادم میکند و با توجه به مسؤولیت خانگی زنان، آنها از شرکت در جلسات باز میمانند و یا اینکه زمان طرح مسائل مهم در جلسات مناسب نیست؛ چنانکه مسائل حیاتی معمولاً در نشستهای پس از جلسات مطرح میشود که با پذیرایی توام است اما زنان حضور در چنین نشستها را دشوار مییابند.(۱۴۴)
تفاوتهای موجود در انتخاب مشاغل بین دو جنس، برتری هر کدام را در آن مورد منعکس میکند. چنانکه زنان کارهای مرتبط با عنصر کلامی را بیشتر ترجیح میدهند و این اولویت دهی حاکی از برتری زنان در آن موارد است. علاوهبر این تفاوت، در انگیزه انتخاب شغل نیز تفاوتهایی دیده میشود.
۱٫ سودجویی/ عشق: مطالعاتی که در امریکا و اروپا انجام شده است، نشان میدهد که پسران در انتخاب شغل، جنبه سود دهی آن و دختران، مطلوبیتهای معنوی آنرا در نظر میگیرند. در امریکا در دوره متوسطه روی دانشآموزان دختر و پسر و در انگلیس درباره ۴۰۰ دانشجوی خواستار شغل معلمی، مطالعاتی انجام شد که به دنبال آن معلوم گردید پسران ۳ برابر دختران مسائل پولی و امتیازات مادی مانند تامین هزینه معالجه، خورد و خوراک، تعطیلات و… را در نظر میگیرند، اما دختران بیشتر «جذابیت – تحصیلات و شغل و عشق به کودکان» را. در عین حال، نباید از یاد برد که چه بسیار زنانی که واقعاً برای کسب درآمد کار میکنند و چه بسیار مردان که علاقه و جاذبههای یک شغل در آنان تاثیر بسیاری دارد. بعلاوه، از آن جایی که در بیشتر جوامع، مرد وظیفه تامین اقتصادی خانواده را به عهده دارد، طبیعی مینماید که مردان به درآمد توجه ویژه کنند.
۲٫ تاثیرپذیری در گزینش: در موارد دیگر بارها به تاثیرپذیری جنس مؤنث به تفصیل بحث شده است. در فرایند انتخاب شغل نیز این ویژگی روانی زنان، خود را نشان میدهد. تحقیقات انجام شده توسط «لوگو» اختلافات جالبی را بین دختران و پسران نشان میدهد. طبق این مطالعه، پسران در انتخاب شغل کمتر تحت تاثیر دیگران قرار میگیرند اما دختران در برابر عوامل اجتماعی مانند توصیه والدین، معلمان و مراکز راهنمایی حرفهای بیش از پسران حساسیت نشان میدهند و اثر میپذیرند.(۱۴۵)
تاثیر اشتغال زنان
اشتغال زنان که از سوی برخی بهعنوان رهایی از اسارت زنجیرهای کهن تعبیر شده است،(۱۴۶) تاثیرات نسبتاً گسترده به همراه دارد. این تاثیرات شخص کارگر، همسر، فرزندان و مدرسه و بطور غیرمستقیم، جامعه را دربر میگیرد. برخی از پیامدهای اشتغال زنان میتواند مفید باشد؛ درحالی که پیامدهای منفی نیز دارد. باتوجه به پیامدهای منفی آن، میتوان گفت که مردانهسازی زنان، اسارت جدیدی برای زنان به ارمغان میآورد که در برخی موارد بدتر از اسارت زنجیرهای کهن میباشد. برای بررسی پیامدهای اشتغال زنان میتوان از دستهبندی آنها به اقتصادی، آموزشی و روانی بهره جست و افرادی را که در عرصه تاثیرات قرار میگیرند مورد ارزیابی قرار داد.
۱٫ پیامد اقتصادی
نخستین کسی که از اشتغال زن متاثر میشود، خود زن است. با اشتغال وی وابستگی او به خانواده از بین میرود. در مرحله بعد این خانواده و کودکان هستند که از لحاظ سطح تغذیه و رفاه پیشرفت میکند. ضربالمثل هندی «یک پنی برای یک زن، مثل یک پنی برای خانواده است. و یک پنی برای مرد، یک پنی برای خودش است»(۱۴۷)، بخوبی دیگرخواهی زنان را نشان میدهد. این دیگرخواهی موجب میشود که زنان درآمد خود یا بخشی از آن را صرف بالا بردن سطح تغذیه کودکان خود کنند. چنانچه زنان هندی، برخلاف مردان، ۹۵ درصد درآمد خود را در این راه صرف میکنند. بنابر این، از لحاظ اقتصادی، اشتغال زنان برای خانواده مفید است اما اثرات دیگری را بر جنبههای دیگر خانواده و بخصوص خود زن بهجا میگذارد.
۲٫ پیامدهای روانی – خانوادگی
افزایش فعالیتهای شغلی زنان، الگوی خانواده را دچار دگرگونی میسازد. زنان با احساس بینیازی کامل، ممکن است به این نتیجه برسد که اصولاً چه نیازی است به مرد؟! و سپس اینکه یافتن و انتخاب مرد، مشکلاتی دارد و به فایدهاش نمیارزد(۱۴۸). ایجاد چنین نتیجهای در ذهن زنان، اثرات سوء روانی بر خانواده بهجا میگذارد و چه بسا آن را متلاشی سازد. بنابراین، بهنظر میرسد که اشتغال زنان در مرحله نخست احساس استقلال ایجاد میکند و در مرحله بعد نوعی تعلق خاص که در هر دو صورت، شرایط جدیدی را در درون خانواده پدید میآورد. برخی از زنان با رسیدن به مرحله نخست، توقف میکنند و احساس استقلالشان به نیروی گریز از مرکز (خانواده) تبدیل میشود. آنانی که پس از استقلال مالی به نیاز عاطفی خود به مرد، آگاهی مییابند درصورت عدم حمایت احساسی یا عاطفی مرد به مرحله اول بازمیگردند و خانواده دچار مشکل میگردد.
اشتغال زنان، بر کودکان تاثیراتی بهجا میگذارد که با توجه به جنسیت آنان متفاوت میشود. فعالیت شغلی مادران بر دختران و پسران، تاثیرات همانند بهجا نمیگذارند. برخی از این تاثیرات مثبت و برخی منفی هستند و کودکان با توجه به جنسشان اثرات مثبت و منفی مشابه نمیپذیرند. پسران در کوچکی دچار تاثیرات منفی میشوند و مهارتهای شناختی و تحصیلی آنان آسیب میبینند؛ درعین حال، این اثرات خیلی زیاد و پایدار نیستند. در دوران نوجوانی و بلوغ اینگونه تاثیرات کمتر میشود که در صورت اثرپذیری به اشکال استقلال زود هنگام، ناسازگاری و کنارهگیری از خانواده بروز میکند. در صورت توفیق مادران شاغل در وظایف خانگی و کارهای بیرون از خانه، تاثیر مثبت آن بر دختران بیشتر نمایان میشود. دختران در دوران نوجوانی و بلوغ در غیاب مادر که فرصت بازی و تفریح نمییابند، سهم بیشتری در مسؤولیتهای خانه بهعهده میگیرند.(۱۴۹)
۳٫ تاثیرات آموزشی
چنانچه اشاره شد، اشتغال زنان میتواند کودکان آنها را از نظر تحصیلی و مهارتهای شناختی دچار آسیب سازد. چنانچه شغل زنان معلمی و آموزگاری باشد، فرزندان دیگر و دانشآموزان را متاثر میسازد. معمولاً در دوره ابتدایی، معلمان زن به کار گرفته میشوند و در دوره دبیرستان مرد. با توجه به برتری زنان در مشاغل و رشتههای مرتبط با عنصر کلامی، آنان زبان و دروس اجتماعی تدریس میکنند و به مردان غالباً ریاضی و علوم؛ اما در دوره ابتدایی زنان تمام دروس را تدریس میکنند.
«پسرها در سالهای اولیه مدرسه با مشکلاتی روبهرو میشوند، چون محیط مدرسه ابتدایی محیطی زنانه است. در حقیقت کودکان بسیاری از جنبههای مدرسه ابتدای را زنانه میدانند و اینگونه قالبهای جنسیتی میتواند در انگیزش و پیشرفت کودکان تاثیر گذارد.(۱۵۰)»
ارزیابی
مسأله اشتغال زنان به مسأله پردامنه و جنجالی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی تبدیل شده است. اینکه زنان نیمی از جامعه بشری را تشکیل میدهند و نیز با توجه به تواناییهای آنان، دلیل موجهی برای عدم اشتغال و محرومیت زنان از کار وجود ندارد. درواقع محرومیت زنان از کار بهمعنای محرومیت جامعه از نیمی از تواناییها و استعدادهای خود است. از سوی دیگر، فقر و تهیدستی زنان و عدم تعلق مزد در برابر کارهای خانگی، آنان را آسیبپذیر ساخته است. اشتغال میتواند جایگاه او را تغییر دهد و به استقلال مالی برساند که در نهایت به نفع خانواده تمام میشود.
آنچه در اینجا آورده میشود به معنای رد اشتغال نیست، بلکه ارزیابی آن با توجه به روحیات مختلف زن و مرد است که به آنها اشاره شد. هیچ عقل سلیم نمیتواند قبول کند که کار خانگی کار نیست. با ایجاد تغییرات در این بینش و پرداخت حقوق مادی زن، مسأله اشتغال زن به شکل بهتری حل میشود.
مسأله مورد تعمق، این است که اشتغال زنان در خارج از خانه باید حد و اندازه داشته باشد. رعایت حد و اندازه در کار باتوجه به روحیات و طبیعت ظریف و صمیمانه زن لازم است. به بیان دیگر، روحیات و طبیعت مرد با روحیات و طبیعت زن تفاوت دارد و اگر بپذیریم که زن، مرد نیست و بالعکس، آنگاه خیلی از مشاغل مردانه با طبیعت زنان، ناسازگار خواهد بود. شاید چنین بیتوجهی باعث شده است که علیرغم اشتغال بالای زنان در کشورهای صنعتی، بحث و جنجال آن به پایان نرسیده است. کار زیاد و تمام وقت برای مردان، یک اعتیاد مثبت است اما چنین تمرکز و اعتیادی برای زنان مثبت نیست؛ زیرا زنان از فرصتهای حرف زدن و همکاری با دیگران محروم میشوند و خیلی زود با طبیعت ظریف و صمیمی زنانه قطع رابطه میکنند. در آن صورت، زن دچار از خود بیگانگی جدید میشود و بازگشت به طبیعت اولیهاش بدون تلاش آگاهانه و موزون برای تغییر این گرایش و فرایند التیامبخشی با مشکل روبهرو میشود. زن برای حفظ شادمانی، نیاز به روحیه زنانه دارد. بعلاوه، تمام مطلوبیتها را نمیتوان از طریق درآمد مالی و پول، تبیین کرد.
پینوشتها:
۱٫ ملکم همیلتون، جامعهشناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، (تهران، موسسه فرهنگی – انتشاراتی بیان، ۱۳۷۷)، ص ۲۸
۲٫ برای اطلاع بیشتر، ر.ک: زنان از دید مردان، ص ص ۸ – ۳
۳٫ پاملا ایوت/ کلر والاس، درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمنیستی، ترجمه مریم خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای مادر، ۱۳۷۶)، ص ۱۶۸
۴٫ در زبانهای انگلیسی و فرانسه از ضمایری که برای مردان به کار میرود، He (در انگلیسی) و Homme (در فرانسوی) میباشد. این ضمایر و واژه «Man» مترادف با انسان و آدم، استعمال میشوند، اما ضمایر ویژه زنان چنین کاربردی ندارند. در زبان ژرمن و رومن نیز واژگان «مرد» و «انسان» مترادفند. برای اطلاع بیشتر، ر.ک:
– بادانتر الیزابت، زن و مرد، ترجمه سرور شیوا رضوی، (انتشارات دستان و هاشمی، ۱۳۷۷)، صص ۱۸ – ۱۷، ۲ – ۲۱
– نوشین احمدی خراسانی، جنس دوم (مجموعه مقالات)، (تهران، نشر توسعه، ۱۳۷۷)، ص ۸
۵٫ دیوید ام ارویک (با همکاری لاندر و م. بی شتلز)، انتخاب جنسیت فرزند، ترجمه عبدالخلیل حاجتی، (تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۶)، ص ۱۲۲
۶٫ پیکار با تبعیض جنسی، ص ۱۷
۷٫ آنتونی گیدنز، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، (تهران، نشر نی، ۱۳۷۳)، صص ۲ – ۲۰۱
۸٫ شهلا اعزازی، جامعهشناسی خانواده، (تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۷۶)، صص ۹ – ۲۰۷؛ همچنین:
– زنان از دید مردان، ص ۱۲
– ماراین فرنچ، جنگ علیه زنان، ترجمه توراندخت تمدن (مالکی)، (تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۳)، صص ۷ – ۳۶
۹٫ جنگ علیه زنان، صص ۵۳-۴؛ پیکار با تبعیض جنسی، ص ۳۳
۱۰٫ جنگ علیه زنان، صص -۹ ۳۸، ۵۴، ۶۲
۱۱٫ جنگ علیه زنان، ص ۶۴ و ۵۳، ۹ – ۵۸، ۶۱، ۷۴
– زن و رهایی نیروهای تولید، صص ۱۵ – ۲۱۴
– اسلون فیدر شرلی، بار سنگین زنان شاغل، ترجمه مینا اعظامی، (تهران، نشر البرز، ۱۳۷۷)، صص ۴ – ۳ و ۷
۱۲٫ بلور کریمی [مترجم]، «نقش زنان آسیا در اقتصاد»، گزیده مسائل اقتصادی – اجتماعی، شماره ۳۸، (۱/۲/۱۳۶۴)، ص ۳۷
۱۳٫ جنگ علیه زنان، صص ۶۵-۶
۱۴٫ بهنقل از؛ دکتر مرضیه صدیقی، «نگاهی به روند جهانی جنبش زنان و موقعیت زن در جمهوری اسلامی ایران»، در: کتاب نقد، شماره ۱۲، پاییز ۱۳۷۸، ص ۶۹
۱۵٫ گرهارد لنسکی/ جیق لنسکی، سیر جوامع بشری، ترجمه ناصر موفقیان، (تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹)، صص ۴۷۰-۱
۱۶٫ علیرضا افشارنیا:ژ، زن و رهایی نیروهای تولید، (تهران، انتشارات پیشگام، ۱۳۵۷)، صص -۱۴ ۲۱۳، -۳۰ ۲۲۹
۱۷٫ ماراین فرنچ، جنگ علیه زنان، ترجمه توراندخت تمدن (مالکی)، (تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۳)، ص ۳ – ۲۲ و ۶ – ۴۵؛ بادانتز الیزابت، زن و مرد، ترجمه سرور شیوارضوی، (تهران، انتشارات دستان و هاشمی، ۱۳۷۷)، ص ۳۴
۱۸٫ حسین نجاتی، روانشناسی رشد (از کودکی تا نوجوانی)، (مهشاد، ۱۳۷۱)، ص ۶۷
۱۹٫ محمدعلی سادات، خصوصیات روح زن، (نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱)، ص ۲۲
۲۰٫ ر.ک. نیل کلارک وارن، در جستجوی عشق زندگی، ترجمه مهدی قراچهداغی، (نشر اوحدی، ۱۳۷۷)، ص ۱۶۹؛ حسین نجاتی، روانشناسی زناشویی، (انتشارات بیکران، ۱۳۷۶)، صص ۲۵، ۲۳ و ۲۱
۲۱٫ اسکات کی. وگبرگ، مداوای روان، ترجمه بهزاد بسیجی، (نشر اوحدی، ۱۳۷۶)، صص ۶ – ۱۰۵
۲۲٫ حمزه گنجی، بهداشت روانی، (نشر ارسباران، ۱۳۷۶)، صص ۲ – ۱۲۱؛ روانشناسی رشد (از کودکی تا نوجوانی)، ص ۱۵۹؛ دیوید روبن – جورج رایلی اسکات – اریک و. جانسون، دانستنیهای زناشویی، ترجمه کیومرث دانشور، (انتشارات کوشش، ۱۳۷۷ – چاپ دوم)، ص ۸۲؛ سعید شاملو، بهداشت روانی، (انتشارات رشد، ۱۳۶۶)، صص ۷۵ و ۱۴۹
۲۳٫ سیامک رضامهجور، روانشناسی بازی، (نشر راهگشا، ۱۳۷۰)، ص ۲۲۳
۲۴٫ جانگری، روشهای پیشرفته روابط زناشویی، ترجمه فرشته صالحی، (انتشارات آبتین، ۱۳۷۵)، ص ۹۵؛ دکتر حسین لطفآبادی، روانشناسی رشد(۲): نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، (تهران، سمت، ۱۳۷۸)، ص ۲۴۵
۲۵٫ روانشناسی رشد(۲): نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، صص ۵ – ۲۳۴
۲۶٫ سیامک خدارحیمی و همکاران، روانشناسی زنان، (نشر مردمک، ۱۳۷۷)، صص ۵ – ۱۶۴، ۱۶۷، ۷۰ – ۱۶۹، ۱۷۲، ۱۷۶
۲۷٫ آنتونی گیدنز، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، (تهران، نشرنی، ۱۳۷۳)، ص ۶۷؛ شهلا اعزازی، جامعهشناسی خانواده، (تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۷۶)، صص ۱۷۳-۴؛ روانشناسی زناشویی، صص -۲ ۲۱
۲۸٫ پاملاابوت/ کلروالاس، درآمدی بر جامعهشناسی نگرشیهای فمینیستی، ترجمه مریم خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای مادر، ۱۳۷۶)، صص ۱۸۶-۷
۲۹٫ روانشناسی زنان، ص ۱۷۵؛ آن دیکسون، قدرت زن موثرترین شکردهای قاطعیت، ترجمه توران تمدن (مالکی)، (تهران، نشر البرز، ۱۳۷۳)، صص ۱۷ – ۲۱۶
۳۰٫ سیر جوامع بشری، صص ۴۶۸-۹
۳۱٫ تی. بی باتومور، جامعهشناسی، ترجمه منصور و حسینی کلجاهی، (امیرکبیر، ۱۳۷۰، چ چهارم)، ص ۲۰۲
۳۲٫ آلوین تافلر، شوک آینده، ترجمه حشمتا کامرانی، (تهران، مترجم، ۱۳۷۲)، صص ۲۴۰-۱
۳۳٫ شوک آینده، ص ۲۴۱
۳۴٫ همان، ص ۲۴۲
۳۵٫ الوین تافلر، موج سوم، ترجمه شهیندخت خوارزمی، (تهران، نشر نو، ۱۳۷۰)، چاپ پنجم، صص ۳۱۱ – ۲۶۹
۳۶٫ نیل کلارک وارن، در جستجوی عشق زندگی، ترجمه مهدی قراچه داغی، (نشر اوحدی، ۱۳۷۷)، صص ۱۱۰، ۱۶۳
۳۷٫ دیلی تلگراف، «رفتار متفاوت زن و مرد؛ ذاتی یا اکتسابی؟»، صفحه اول، سال هفتم، شماره ۵۱، اسفند ۱۳۷۶، ص ۶۵
۳۸٫ روژه پیره، روانشناسی اختلافی زن و مرد، ترجمه دکتر محمد حسین سروری، (بیجا، انتشارات جانزاده، ۱۳۷۰)، ص ۱۰۷؛ دکتر حسین لطفآبادی، روانشناسی رشد (۲): نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، (تهران، سمت، ۱۳۷۸)، ص ۷۰
۳۹٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۲۳
۴۰٫ اتو کلاین برگ، روانشناسی اجتماعی، ترجمه دکتر علیمحمد کاردان، (تهران، نشر اندیشه، ۱۳۶۸ – چاپ نهم)، ج ۱، ص ۳۱۳
۴۱٫ دکتر سوسن سیف – پروین کدیور – رضا کرمی – حسین لطفآبادی، روانشناسی رشد(۱)، (سمت، ۱۳۷۳)، ص ۳۴۴
۴۲٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۱۰۵
۴۳٫ همان، ص ۲۰
۴۴٫ همان، ص ۲۲؛ روانشناسی اجتماعی، ج ۱، صص ۳۱۴، ۳۲۴
۴۵٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۲۲؛ علیرضا افشارنیا، زن و رهایی نیروهای تولید، (پیشگام، ۱۳۵۷)، ص ۲۱۱
۴۶٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۲۲؛ ریک ویلفور، «فمینیسم» در: یان مکنزی و دیگران، مقدمهای بر ایدئولوژیهای سیاسی، ترجمه م. قائد، (تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۵)، ص ۳۶۷
۴۷٫ پاملا ایوت/ کلر والاس، درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمینیستی، ترجمه مریم خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای مادر، ۱۳۷۶)، صص ۱۴۲، ۸ – ۲۵۷
۴۸٫ همان، ص ۲۲۲، روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۲۵
۴۹٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، صص ۲۴، ۲۰
۵۰٫ همان، صص ۴ – ۲۳
۵۱٫ سیامک رضا مهجور، روانشناسی بازی، (نشر راهگشا، ۱۳۷۰)، ص ۲۴۴
۵۲٫ شهلا اغرازی، جامعهشناسی خانواده، (تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۷۶)، ص ۱۹۳
۵۳٫ روانشناسی اجتمامعی، ج ۲، ص ۴۲۱
۵۴٫ همان، ج ۲، ص ۱۵۷
۵۵٫ دیوید و رایلی اسکات روبن – اریک جورج جانسون، دانستنیهای زناشویی، ترجمه کیومرث دانشور، ۱۳۷۷، ص ۲۳۱
۵۶٫ ویلیام سیرز، نقش پدر در مراقبت و تربیت کودک، ترجمه شرفالدین شرفی، (انتشارات صابرین، ۱۳۷۷)، صص ۱۰۰ – ۹۹؛ جامعهشناسی خانواده، صص ۱۹۳-۴
۵۷٫ وناکرولی، روانشناسی افسردگی زنان، ترجمه بهزاد رحیمی، (انتشارات زریاف، ۱۳۷۵)، صص ۷ – ۲۶
۵۸٫ جامعهشناسی خانواده، ص ۱۹۴
۵۹٫ درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمینیستی، صص ۲ – ۱۲۰
۶۰٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۲۶
۶۱٫ موریس دوبس – هانری پیرون، روانشناسی اختلافی، ترجمه دکتر محمدحسین سروری، (بیجا، مترجم، ۱۳۶۲)، ص ۱۴۹
۶۲٫ دوان شولتر و اِلن سیدنی شولتر، نظریههای شخصیت، ترجمه یحیی سیدمحمدی، (انتشارات هما، ۱۳۷۷)، ص ۱۸۱
۶۳٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۲۳
۶۴٫ محمدعلی سادات، خصوصیات روح زن، (نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱)، صص ۹ – ۲۸
۶۵٫ پاملا ابوت/ کلرودلاس، درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمینیستی، ترجمه خراسانی/ احمدی، صص ۱۶ – ۱۱۴
۶۶٫ ژانت هاید، روانشناسی زنان، ترجمه بهزاد رحمتی، (انتشارات لادن، ۱۳۷۷)، ص ۱۶۳
۶۷٫ پاول هنری ماسن و همکاران، رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایی، (تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۰)، ص ۳۲۴؛ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۵۲
۶۸٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، صص ۷۵، ۵۹؛ موریس روبس – هانری پیرون، روانشناسی اختلافی، ترجمه دکتر محمد حسین سروری، (بیجا، مترجم، ۱۳۶۲)، ص ۱۴۸؛ دکتر حسین لطفآبادی، روانشناسی رشد (۲): نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، (تهران، سمت، ۱۳۷۸)؛ ص ۸۴
۶۹٫ سوسن سیف – پروین کدیور- رضا کرمی – حسین لطفآبادی، روانشناسی رشد (۱)، (سمت، ۱۳۷۳)، ص ۳۴۰
۷۰٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۵۲
۷۱٫ روانشناسی رشد (۱)، ص ۳۴۰
۷۲٫ روانشناسی زنان، ص ۱۵۴؛ روانشناسی رشد (۲): نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، ص ۸۴؛ پویان شکلِتون، و فلچر، ترجمه یوسف کریمی و فرهاد جمهری، (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد، ۱۳۷۱)، صص ۱۴۲ – ۱۳۹؛ اتوکلاین برگ، روانشناسی اجتماعی، ترجمه دکتر علی محمد کاردان، (تهران، نشر اندیشه، ۱۳۶۸ – چاپ نهم)، صص ۱۶ – ۳۱۵
۷۳٫ روانشناسی اختلافی، ص ۱۴۷؛ روانشناسی رشد(۲): نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، ص ۱۱۰؛ تفاوتهای فردی، ص ۱۳۹
۷۴٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ۷۹، ۷۵؛ روانشناسی اختلافی، ص ۱۴۷
۷۵٫ درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمینیستی، ص ۱۱۰
۷۶٫ علی قائمی، دنیای نوجوانی دختران، صص ۱۸۰، ۵۸؛ تفاوتهای فردی، ص ۱۴۲؛ هرینگتون و پارکر، روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر، ترجمه جواد طهوریان و همکاران، ج ۲، ص ۳۱۷
۷۷٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۵۰
۷۸٫ درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمینیستی، ص ۱۱۶
۷۹٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، صص ۶ – ۷۵
۸۰٫ سیدمجتبی هاشمی رکاوندی، مقدمهای بر روانشناسی زن (با نگرش علمی و اسلامی)، (شفق، ۱۳۷۰)، صص ۷ – ۲۰۶
۸۱٫ سیامک خدارحیمی و همکاران، روانشناسی زنان، (انتشارات مردمک، ۱۳۷۷)، ص ۱۰۷
۸۲٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۷۵
۸۳٫ همانجا، روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر، ج ۲، ص ۷۱
۸۴٫ درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمینیستی، ص ۱۱۲
۸۵٫ وندر زندن و همکاران، روانشناسی رشد، ترجمه حمزه گنجی، (تهران، بعثت، ۱۳۷۶)، ص ۲۲۳
۸۶٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۶۱
۸۷٫ درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمینیستی، صص ۴ – ۱۲۳
۸۸٫ روانشناسی اختلافی، ص ۱۵۴
۸۹٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، صص ۵ – ۱۰۴، ۶۰
۹۰٫ روانشناسی اختلافی، صص ۵۰ – ۱۴۹
۹۱٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، صص ۴ – ۷۳
۹۲٫ همانجا
۹۳٫ همان، ص ۷۴
۹۴٫ بنوات گری، زنان از دید مردان، ترجمه محمدجعفر پوینده، (تهران، جامی، ۱۳۷۷)، ص ۹۵
۹۵٫ علی قائمی، دنیای نوجوانی دختران، (انتشارات امیری، ۱۳۷۰)، ص ۳۸۶
۹۶٫ لئونارد برکوروتینر، روانشناسی اجتماعی، ترجمه محمد حسین فرجاد و همکار، (انتشارات اساطیر، ۱۳۷۲)، صص ۵۲۵، ۵۲۰ و ۵۱۸
۹۷٫ ژانت هاید، روانشناسی زنان، ترجمه بهزاد رحمتی، (لادن، ۱۳۷۷)، صص ۹ – ۸۸
۹۸٫ محمد حسین سروری، تفاوتهای فردی، (سخن، ۱۳۷۴)، ص ۲۲۳
۹۹٫ هرینگتون و پارکر، روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر، ترجمه جواد طهوریان و همکاران، (مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۳)، ج ۲، ص ۷۸
۱۰۰٫ حبینا لمبروز، روح زن، ترجمه پری حسام، (انتشارات دانش،؟)، ص ۱۱۹
۱۰۱٫ سیامک خدارحیمی و همکاران، روانشناسی زنان، (انتشارات مردمک، ۱۳۷۷)، ص ۱۱۰
۱۰۲٫ ژانت هاید، روانشناسی زنان، ص ۱۳۴؛ حسن احدی – شکوهالسادات بنیجمالی، روانشناسی رشد (مفاهیم بنیادی در روانشناسی کودکان)، (نشر بنیاد، ۱۳۷۳ – هفتم)، ص ۲۵۱
۱۰۳٫ روانشناسی رشد (مفاهیم بنیادی در روانشناسی کودکان)، ص ۲۵۷
۱۰۴٫ پاول هنری ماسن و همکاران، رشد شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایی، (تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۰)، ص ۱۸۶
۱۰۵٫ سیامک رضامهجور، روانشناسی بازی، (نشر راهگشا، ۱۳۷۰)، ص ۲۴۱
۱۰۶٫ روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر، ج ۲، ص ۳۱۸
۱۰۷٫ روانشناسی زنان، ص ۱۲۹؛ وندر زندن و همکار، روانشناسی رشد، ترجمه حمزه گنجی، (بعثت ، ۱۳۷۶)، ص ۱۹۷
۱۰۸٫ روح زن، صص ۵ – ۴
۱۰۹٫ تفاوتهای فردی، ص ۲۲۴
۱۱۰٫ روانشناسی زنان، ص ۱۱۳
۱۱۱٫ همان، ص ۱۳۰
۱۱۲٫ ژانت هاید، روانشناسی زنان، صص ۲ – ۹۱
۱۱۳٫ روانشناسی زنان، ص ۱۲۷
۱۱۴٫ همان، ص ۱۱۹
۱۱۵٫ روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر، ج ۲، ص ۳۱۸
۱۱۶٫ هاشمی رکاوندی، مقدمهای بر روانشناسی زن (با نگرش علمی و اسلامی)، صص ۳ – ۶۲، ۶۶-۷ و ۹۳
۱۱۷٫ بهنقل از: مقدمهای بر روانشناسی زن (با نگرش علمی و اسلامی)، ص ۱۳۰
۱۱۸٫ روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر، ج ۱، ص ۳۸۰
۱۱۹٫ روانشناسی اجتماعی، ص ۵۱۴
۱۲۰٫ دنیای نوجوانی دختران، ص ۲۱۱
۱۲۱٫ روانشناسی رشد (مفاهمی بنیادی در روانشناسی کودکان)، ص ۲۲۵
۱۲۲٫ همان، ص ۲۵۳
۱۲۳٫ مارک آندره بلویش، رشد روانی – عاطفی کودک، ترجمه فرشته توکلی، ۱۳۷۷، ص ۱۸۵
۱۲۴٫ دکتر حسین لطفآبادی، روانشناسی رشد(۲): نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، (تهران، سمت، ۱۳۷۸)، ص ۱۷۵
۱۲۵٫ جانگری، مردان مریخی زنان ونوسی، ترجمه لوئیز عندلیب و اشرف عدیلی، (نشر سیمرغ، ۱۳۷۶)، صص، ۲۹ و ۳۶
۱۲۶٫ همان، ص ۳۹
۱۲۷٫ علیاکبر شعاری نژاد، روانشناسی بزرگسالان در فراخنای زندگی، (انتشارات پیام آزادی، ۱۳۷۳)، ص ۳۵؛ جانگری، روشهای پیشرفته روابط زناشویی، ترجمه فرشته صالحی، (انتشارات آبتین، ۱۳۷۵)، صص ۹۶ و ۱۰۰
۱۲۸٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۷۹؛ روانشناسی رشد(۲): نوجوانی، جوانی و بزرگسالی، ص ۴۱۰
۱۲۹٫ رشد روانی – عاطفی کودک، ص ۱۸۶
۱۳۰٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، صص ۷ – ۶
۱۳۱٫ بنواتگری، زنان از دید مردان، ترجمه محمدجعفر پوینده، (تهران، انتشارات جامی، ۱۳۷۷)، ص ۳۰
۱۳۲٫ همان، صص ۴ – ۳۳
۱۳۳٫ همان، صص ۴ – ۳۲
۱۳۴٫ همان، ص ۳۰
۱۳۵٫ جان گری، مردان مریخی زنان ونوسی، ترجمه لوئیز عندلیب – اشرف عدیلی، (نشر سیمرغ، ۱۳۷۶)، ص ۱۳
۱۳۶٫ محمدعلی سادات، خصوصیات روح زن، (نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱)، صص ۹ – ۲۸
۱۳۷٫ پاملا ابوت/ کلر والاس، درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمینیستی، ترجمه مریم خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای مادر، ۱۳۷۶)، ص ۱۶۷
۱۳۸٫ اتو کلاین برگ، روانشناسی اجتماعی، ترجمه علیمحمد کاردان، (تهران، نشر اندیشه، ۱۳۶۸ – چاپ نهم)، ج ۱، ص ۳۲۲؛ روژه پیره، روانشناسی اختلافی زن و مرد، ترجمه دکتر محمدحسین سروری، (بیجا، مترجم، ۱۳۶۲)، صص ۷ – ۲۶
۱۳۹٫ ماراین فرنچ، جنگ علیه زنان، ترجمه توراندخت تمدن (مالکی)، (تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۳)، صص ۵۶، ۲ – ۶۰
۱۴۰٫ درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمینیستی، ص ۱۷۸
۱۴۱٫ دکتر سوسن سیف – دکتر پروین کدیور- دکتر رضا کرمی نوری – دکتر حسین لطفآبادی، روانشناسی رشد(۱)، (تهران، سمت ۱۳۷۳)، ص ۳۴۸
۱۴۲٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۷۶؛ موریس دوبس – هانری پیرن، روانشناسی اختلافی، ترجمه دکتر محمد حسین سروری، (بیجا، مترجم، ۱۳۶۲)، ص ۱۴۹
۱۴۳٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۷۶
۱۴۴٫ درآمدی بر جامعهشناسی نگرشهای فمینیستی، ص ۱۹۴
۱۴۵٫ روانشناسی اختلافی زن و مرد، ص ۷۷
۱۴۶٫ علیرضا افشارنیا، زن و رهایی نیروهای تولید (انتشارات پیشگام، ۱۳۵۷)، ص ۱۱۴
۱۴۷٫ جنگ علیه زنان، ص ۶۴
۱۴۸٫ جان گری، مریخیها و ونوسیها شروع دوباره، ترجمه مهدی قراچهداغی، (انتشارات البرز، ۱۳۷۷)، صص ۱۶ – ۱۴؛ زن و رهایی نیروهای تولید، ص ۲۳۷
۱۴۹٫ مریخیها و ونوسیها شروع دوباره، صص ۱۶ – ۱۵؛ مردان مریخی زنان ونوسی، ص ۱۵۴
۱۵۰٫ سیاوش خلیلی شورینی، روانشناسی نوجوانی (رشد، رفتار، مسائل و ارائه راهکارها)، یادواره کتاب، ۱۳۷۷)، ص ۱۰۴؛ سن و همکاران، رشد شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایی، (تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۰)، ص ۴۷۳
نظر شما