امرئ القیس ابن حابس
امرئ القیس بن حابس: از بزرگان و شعراى قبیله کِنْدَه و صحابى پیامبر(صلى الله علیه وآله)
نسب وى به قبیله کنده از قبایل معروف قحطانى در یمن مىرسد. [1] زادگاه او را شهر «تِریم» حضرموت در جنوب جزیرة العرب دانستهاند. [2] وى غیر از امرئ القیس کِنْدى شاعر مشهور عرب و صاحب یکى از معلّقات سبعه است. گویند: وى همراه قبیله خود از یمن به «ریاض» کوچ کرد. [3] با ظهور اسلام و گسترش آن، همراه هیئتى از کنده به حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله)رسید و اسلام آورد. [4] او پس از رحلت رسول خدا بر خلاف قوم خود که مرتد شدند، بر اسلام خود پایدار ماند و قومش را انذار کرد و در نکوهش آنها اشعارى سرود. [5] نیز به اشعث بن قیس بزرگ کنده در مورد مخالفت با حکومت مدینه و خوددارى از پرداخت زکات هشدار داد و او را از قدرت دستگاه خلافت ترساند؛ اما اشعث مغرورانه نصیحت امرئ القیس را نپذیرفت. [6] وى همچنین با نوشتن نامهاى به ابوبکر، او را از ارتداد قبیله کنده آگاه ساخت. [7] در جنگهاى ارتداد شرکت داشت. [8] مطابق گزارشهایى او در فتح «نُجیر» یمن عموى مرتدش را کشت [9] و در یکى از این نبردها سِمَت فرماندهى داشت. [10] از حضور او در جنگ «یَرْموک» [11] و فتوحات شام نیز گزارشهایى رسیده است. براساس برخى اخبار، او پس از این فتوحات، در «بیسان» سکنا گزید؛ اما با بروز طاعون «عَمَواس» (از توابع شام بین رمله و بیت المقدس [12]) در سال 18 هجرى نزد قبیلهاش که در این زمان به کوفه مهاجرت کرده بودند، بازگشت و تا پایان عمر در آن شهر اقامت گزید. [13] از تاریخ درگذشت او اطلاعى نیست؛ اما گزارشهایى از زنده بودن او در دوران خلافت عثمان (23 ـ 35 ق.) حکایت دارد. [14] برخى وى را از راویان حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله)برشمردهاند. [15]
امرئالقیس در شأن نزول:
مفسران در ذیل آیاتى بدین شرح از امرئ القیس سخن به میان آوردهاند:
1. در ذیل آیات 95 ـ 97 نحل/16 از ابنعباس روایت شده است که یکى از اهالى حضرموت به پیامبر(صلى الله علیه وآله)عرض کرد: همسایه من امرئ القیس بخشى از زمین مرا تصاحب کرده و مردم گواه صدق من هستند؛ ولى چون او بیش از من مردم را گرامى مىدارد آنان حاضر به حمایت از من نیستند. امرئ القیس نخست همه چیز را انکار کرد و چون شاکى شاهدى نداشت حضرت از امرئ القیس خواست تا براى اثبات دعوى خود سوگند یاد کند. هنگامى که او براى اداى سوگند برخاست پیامبر(صلى الله علیه وآله) او را از قسم دروغ برحذر داشت و او از سوگند امتناع ورزید. خداوند با فرو فرستادن آیات«ولا تَشتَروا بِعَهدِ اللّهِ ثَمَنـًا قَلیلاً اِنَّما عِندَ اللّهِ هُوَ خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمون ما عِندَکُم یَنفَدُ وما عِندَاللّهِ باق ولَنَجزِیَنَّ الَّذینَ صَبَروا اَجرَهُم بِاَحسَنِ ما کانوا یَعمَلون» (نحل/16، 95 ـ 96) مسلمانان را از فروش عهد و پیمان الهى به بهاى اندک باز داشت. [16]
امرئالقیس پس از شنیدن این آیات با اظهار اینکه آنچه نزد من است سرانجام فانى شدنى است اعتراف کرد که حق با شاکى است و چون مقدار زمین او را نمىداند هر مقدار که مىخواهد برگیرد و در ازاى بهرهاى که در این مدت از زمین او برده است معادل آن را هم خواهد پرداخت. در این هنگام آیه 97 همین سوره نازل گشت: «مَن عَمِلَ صــلِحـًا مِن ذَکَر اَو اُنثى و هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَةً ولَنَجزِیَنَّهُم اَجرَهُم بِاَحسَنِ ما کانوا یَعمَلون» و به هر زن و مرد مؤمنى که کار نیک کند وعده حیات پاکیزه و پاداش نیکو داد. [17]
2. «اِنَّ الَّذینَ یَشتَرونَ بِعَهدِ اللّهِ واَیمـنِهِم ثَمَنـًا قَلیلاً اُولـئِکَ لا خَلـقَ لَهُم فِى الأخِرَةِ ولا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ و لا یَنظُرُ اِلَیهِم یَومَ القِیـمَةِ ولا یُزَکّیهِم ولَهُم عَذابٌ اَلِیم = آنانکه عهد الهى و سوگندهاى خود را به بهایى اندک مىفروشند، در آخرت بىنصیب هستند و خداوند با آنان سخن نمىگوید و نظر [رحمت [ندارد و تزکیه شان نمىکند و آنان را عذابى دردناک است.» (آلعمران/3، 77). جمعى از مفسران در ذیل این آیه با اشاره به نزاع یاد شده در شأن نزول پیشین آوردهاند: هنگامى که امرئالقیس خواست سوگند یاد کند از پیامبر(صلى الله علیه وآله)پرسید: آیا اگر سوگند یاد کنم زمین از آنِ من خواهد شد؟ حضرت پاسخ داد: کسى که براى پایمال کردن حق برادرش سوگند دروغ یاد کند خداوند را غضبناک ملاقات خواهد کرد. او پرسید: کسى که مىداند حق با اوست، ولى از حق خود بگذرد چه پاداشى دارد؟ فرمود: پاداشش بهشت است. امرئالقیس پیامبر(صلى الله علیه وآله)را شاهد گرفت که از حق خود دست برداشته است. در این هنگام آیه فوق نازل گردید. [18] بنا به قول دیگرى وى پس از نزول آیه ترسید و با خوددارى از سوگند، زمین را رها کرد. [19]
3. مقاتل نزول آیه «ولا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبـطِـل...» (بقره/2، 188) را درباره نزاع امرئالقیس با عبداللّهابناَشْوَع حَضْرَمى در مورد قطعه زمینى دانسته که براى رفع خصومت نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند و هنگامى که امرئ القیس خواست براى اثبات مالکیت خود سوگند یاد کند آیه فوق نازل شد و او از سوگند امتناع ورزید. [20]
منابع
اسباب النزول، واحدى؛ الاستیعاب فى معرفة الاصحاب؛ اسدالغابة فى معرفة الصحابه؛ الاصابة فى تمییز الصحابه؛ الاعلام؛ الاکمال فى رفع الارتیاب عن المؤتلف والمختلف فىالاسماء والکنى والانساب؛ تاریخ الامم والملوک، طبرى؛ تاریخ المدینه دمشق؛ تاریخ المدینة المنوره؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابى حاتم؛ جامع البیان عن تأویل آى القرآن؛ جمهرة انسابالعرب؛ رجال الطوسى؛ روض الجنان و روحالجنان؛ زادالمسیر فى علم التفسیر؛ کتاب الرده؛ مجمعالبیان فى تفسیر القرآن؛ المحبر؛ معجم ما استعجم.
پی نوشت:
[1]. تاریخ المدینه، ج 2، ص 547: جمهرةانسابالعرب، ص 428 ـ 429؛ اسدالغابه، ج 1، ص 276.
[2]. الاعلام، ج 2، ص 12.
[3]. تاریخ دمشق، ج 9، ص 250.
[4]. اسدالغابه، ج 1، ص 1276؛ الاکمال، ج 6، ص 17؛ تاریخ دمشق، ج 9، ص 249.
[5]. الرده، ص253ـ256؛ المحبر، ص186؛ تاریخ مدینه، ج 2، ص 547.
[6]. الاصابه، ج 1، ص 263.
[7]. المحبر، ص 186 ـ 187؛ تاریخ دمشق، ج 9، ص 249 ـ 250.
[8]. همان، ج 9، ص 250 ـ 251.
[9]. الاستیعاب، ج 1، ص 194؛ جمهرة انساب العرب، ص 429؛ الاصابه، ج 1، ص 263.
[10]. تاریخطبرى، ج2، ص336؛ الاصابه، ج 1، ص 263.
[11]. تاریخ دمشق، ج 9، ص 246.
[12]. معجم ما استعجم، ج 3، ص 227.
[13]. تاریخ دمشق، ج9، ص250؛ اسدالغابه، ج1، ص276.
[14]. تاریخ دمشق، ج 9، ص 252.
[15]. رجال الطوسى، ج ص 26؛ الاصابه، ج 1، ص 262.
[16]. اسبابالنزول، ص 50؛ مجمعالبیان، ج 6، ص 497؛ زادالمسیر، ج 4، ص 356.
[17]. مجمعالبیان، ج 6، ص592 ـ 593؛ زادالمسیر، ج4، ص 356.
[18]. جامعالبیان، مج 3، ج 3، ص 436.
[19]. روضالجنان، ج 4، ص 397.
[20]. تفسیر ابن ابى حاتم، ج 1، ص 321؛ اسباب النزول، ص 50.
● برگرفته از سایت مرکز فرهنگ و معارف قرآن www.maarefquran.com نوشته اسماعیل حائرىنژاد
نظر شما