نگاهی به زندگى حضرت امام على النّقى الهادى
نام: على.
القاب: نقى، هادى، نجیب، مرتضى، عالم، فقیه، ناصح، امین، مؤتمن، طیّب، فتّاح ومتوکل.
واژه «متوکل» لقب «متوکل على اللَّه»، خلیفه عباسى نیز بود که در عصر امام هادى علیه السلام مى زیست. به همین دلیل، امام هادى علیه السلام این لقب را براى خویش نمى پسندید وبه اصحابش دستور مى داد که از به کاربردن آن اعراض کنند.
کنیه: ابوالحسن.
چون کنیه امام موسى کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام نیز ابوالحسن بود، به امام هادى علیه السلام ابوالحسن ثالث گفته مى شود.
منصب: معصوم دوازدهم و امام دهم شیعیان.
نسب پدرى: ابوجعفر، محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام.
نام مادر: سمانه مغربیه که کنیه وى ام الفضل بود.
امام هادى علیه السلام در شأن مادرش فرمود:
مادرم به حق من عارف و از اهل بهشت است. شیطان سرکش به او نزدیک نمى شود و مکر جباران به وى نمى رسد. او در پناه خدایى است که نمى خوابد و مادران صدیقان و صالحان را به خود وا نمى گذارد.
تاریخ ولادت: نیمه ذى حجه سال 212 هجرى.
برخى مورخان تولد آن حضرت را دوم یا پنجم رجب همین سال و برخى دیگر رجب سال 214 دانسته اند. یکى از ادله اى که زمان تولد آن حضرت را ماه رجب مى داند، دعاى ناحیه مقدسه است: «اللّهُمَّ اِنّی أسئلکَ بالمَولوُدَینِ فی رَجبٍ، مُحمّدِ بنِ عَلیٍ الثّانی وَابنه علیّ بنِ محمّدٍ المُنتَجب». (1)
محل تولد: «صُریا» در حوالى شهر مدینه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى). صریا قریه اى بود که امام موسى بن جعفر علیه السلام آن را بنا نهاد و سال هاى طولانى، موطن اولاد و احفاد آن حضرت بود. فاصله آن با مدینه حدود سه میل است.
مدت امامت: از ذى قعده سال 220 هجرى تا رجب 254 هجرى، به مدت 33سال. زمانى که آن حضرت به امامت رسید، هشت سال و پنج ماه بیشتر نداشت.
تاریخ و سبب شهادت: سوم ماه رجب (و به قولى 25 جمادى الاخر) سال 254 هجرى، به وسیله زهرى که معتمد عباسى، برادر معتز (خلیفه وقت) به آن حضرت خورانید. سن آن حضرت در هنگام شهادت، 40 یا 42 سال بود.
محل دفن: سامرا، که در سابق به آن «سرّ مَن رَأى » گفته مى شد (درکشور عراق کنونى).
همسر: حدیث (یا سلیل) که به او جده مى گفتند.
فرزندان: 1. ابا محمد حسن عسکرى علیه السلام. 2. حسین. 3. محمد. 4. جعفر (معروف به جعفر کذّاب). 5. علیّه یا عایشه.
اصحاب
1. على بن مهزیار اهوازى.
2. خیران خادم.
3. ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى.
4. عبدالعظیم بن عبداللَّه حسنى.
5. على بن جعفر همیناوى (همانى).
6. ابن سکیت بن یعقوب اهوازى.
7. احمد بن اسحاق اشعرى.
8. ابراهیم بن مهزیار اهوازى.
9. ایوب بن نوح.
10. ابو على حسن بن راشد.
تعداد اصحاب و یاران امام هادى علیه السلام بیش از این است و در برخى منابع، نام نزدیک به دویست نفر از آنان ذکر شده است.
زمامداران معاصر
1. مأمون عباسى (196 - 218ق.).
2. معتصم عباسى (218 - 227ق.).
3. واثق عباسى (227 - 232ق.).
4. متوکل عباسى (232 - 247ق.).
5. منتصر عباسى (247 - 248ق.).
6. مستعین عباسى (248 - 252ق.).
7. معتز عباسى (252 - 255ق.).
خلفاى نامبرده، که همگى از سلسله بنى عباس هستند، در غصب خلافت و نادیده گرفتن حقوق امام معصوم علیه السلام متفق و هم رأى بودند؛ اما از میان آنان، متوکل عباسى جنایات و جسارت هاى فراوانى در مورد امام معصوم علیه السلام روا داشته است و دشمنى هاى وى به اهل بیت علیهم السلام زبانزد است.
رویدادهاى مهم
1. از دست دادن پدرش، امام جواد علیه السلام، در سن هشت سالگى.
2. سعایت بریحه عباسى، امام جماعت حرمین، عبداللَّه بن محمد، والىِ مدینه و جماعتى دیگر، از امام هادى علیه السلام نزد متوکل عباسى و خشم گرفتن وى بر امام علیه السلام.
3. نامه امام هادى علیه السلام به متوکل عباسى درباره اذیت و آزار والى مدینه به آن حضرت.
4. عزل محمد بن عبداللَّه از حکومت مدینه به خاطر بد رفتارى با امام هادى علیه السلام و نصب محمد بن فضل به جاى وى توسط متوکل عباسى، و دستور خلیفه مبنى بر اکرام و اعزاز امام علیه السلام.
5. تبعید امام هادى علیه السلام از مدینه به سامرا به دستور متوکل عباسى و رفتار نیکوى او با آن حضرت در آغاز اقامت امام علیه السلام در سامرا، به سال 243 هجرى.
لازم به یادآورى است که شهر سامرا در سال 220 هجرى به دستور معتصم عباسى بناگردید و از آن زمان، پایتخت عباسیان به شمار مى آمد.
6. بد رفتارىِ تدریجىِ متوکل عباسى و آزارهاى جسمى و روحى او به امام علیه السلام.
7. عداوت متوکل عباسى با اهل بیت علیهم السلام در تخریب بارگاه ابا عبداللَّه الحسین علیه السلام و مشاهد مشرفه اهل بیت علیهم السلام و خانه هاى اطراف آنها و جارى کردن آب بر روى قبر امام حسین علیه السلام وکشت نمودن بر روى آن.
8. سختگیرىِ والیان مدینه و مکه با آل ابى طالب و علویان، به دستور متوکل عباسى.
9. کودتاى منتصر، علیه پدرش، متوکل، در سال 247 هجرى و خشنودى علویان از موفقیت منتصر.
این واقعه مهم، پس از یک سال و چند ماه از اقامت اجبارىِ امام علیه السلام در سامرا اتفاق افتاد.
10. مسموم و شهید شدن امام هادى علیه السلام در تبعید گاهش (سامرا)، به دستور معتمد عباسى، برادر معتز، خلیفه وقت.
داستان ها
1. احضار امام هادى علیه السلام نزد متوکل عباسى
احمد بن اسرائیل، کاتب معتز باللَّه عباسى نقل کرده است که وى روزى به همراه معتز نزد متوکل عباسى (خلیفه وقت، در رجب سال 254 هجرى) رفت. متوکل بر کرسىِ سلطنتى نشسته و فتح بن خاقان (صدر اعظم) نزد وى ایستاده بود. معتز بر پدرش، متوکل سلام کرد و نزد او ایستاد. عادت متوکل بر این بود که هر گاه معتز بر او وارد مى شد، وى را گرامى مى داشت و اجازه نشستن به او مى داد؛ اما در این روز به خاطر خشمى که بر او مستولى بود، متوجه معتز نشده و سرگرم گفتگو با فتح بن خاقان بود. هر چه از محاوره او با فتح بن خاقان مى گذشت، بر خشم و اضطراب او افزوده مى شد.
گفتگوىِ متوکل با فتح بن خاقان درباره امام على النقى علیه السلام بود. متوکل مى گفت: این مرد - امام على النقى علیه السلام - که تو درباره او حسن ظن دارى، چنین و چنان کرده است. ادعاى دروغ مى کند و رخنه در دولت من مى افکند. به خدا سوگند، من او را مى کشم و سپس وى را در آتش مى سوزانم. فتح بن خاقان که تلاش فراوان در فرو نشاندن خشم او داشت، گفت: اى امیرالمؤمنین! اینها بر او افترا است. او مرتکب هیچ خلافى نشده است. سخنان فتح بن خاقان در متوکل اثر نکرد و سرانجام دستور داد آن حضرت را نزد او آورند.
متوکل به چهار تن از غلامان خزرى (که کاملاً از اوضاع بى اطلاع بودند) دستور داد به محض ورود امام على النقى علیه السلام به مجلس، با ضربات پى در پى شمشیر، او را به قتل رسانند. متوکل توصیه هایى به غلامان خزرى نمود و تأکید فراوان در اجراى امر کرد.
پس از چندى امام على النقى علیه السلام با وقار و طمانینه کامل و بدون هیچ گونه اضطراب و ترسى وارد قصر شد و لب هاى مبارکش به ذکر و ثناى الهى در حرکت بود. با این که امام علیه السلام را تعدادى از نگهبانان قصر احاطه کرده بودند، ولوله اى میان نگهبانان و قصر نشینانان افتاد. آنان به احترام امام علیه السلام تکبیر و تهلیل سر دادند و به امام علیه السلام اشاره کرده و مى گفتند: «هذا ابن الرضا».
امام على النقى علیه السلام وارد مجلس متوکل عباسى گردید. چون چشم متوکل به امام علیه السلام افتاد، هیبت و سطوت امام علیه السلام او را فراگرفت و بى اختیار از تخت به زیر آمد و از امام علیه السلام استقبال کرد، امام علیه السلام را در آغوش گرفت و میان دیدگانش را بوسید و او را با این القاب خطاب کرد: اى آقاى من، اى فرزند رسول خدا، اى بهترین خلق خدا، اى پسر عموى من، اى مولاى من، اى اباالحسن و....
متوکل پس از تعارفات ظاهرى، از امام علیه السلام پرسید: براى چه کارى در این وقت، نزد من آمده اى؟
امام علیه السلام پاسخ داد: من حاجتى نداشتم و فرستاده تو مرا به اجبار به این جا آورد.
متوکل گفت: آن زنا زاده دروغ گفته است و من تو را درخواست نکرده بودم. حال به خانه ات برگرد و ملالى بر تو نیست. سپس به اطرافیان نزدیک خویش و فتح بن خاقان، عبداللَّه و معتز گفت: آقاى مان را مشایعت و بدرقه کنید.
غلامان خزرى، که مأمور ترور امام علیه السلام بودند، چون این وضعیت را مشاهده کردند بدون این که هیچ آسیبى به امام علیه السلام برسانند، در برابر ایشان تواضع نموده و در تعظیم آن حضرت به سجده افتادند. پس از رفتن امام علیه السلام، متوکل غلامان خزرى را طلبید و باخشم به آنان خطاب کرد که چرا دستور مرا اجرا نکرده و بر او این همه تعظیم و تکریم روا داشتید.
غلامان گفتند: همین که این مرد، وارد قصر شد و چشمان ما به او افتاد، بى اختیار شدیم؛ زیرا پیرامون او بیش از صد شمشیر برهنه دیدیم، بدون این که شمشیرداران را ببینیم. مشاهده این وضعیت، وحشت و ترسى را بر ما مستولى کرد که قدرت انجام هر کارى را از ما سلب نمود و چاره اى جز تسلیم و تعظیم نداشتیم. (2)
آرى، توطئه ها و دشمنى هاى متوکل با امام على النقى علیه السلام، نه تنها وى را به مقاصد پلیدش نزدیک نمى کرد، بلکه بر عظمت و بزرگوارىِ خاندان عصمت و طهارت مى افزود.
2. مبارزه فرهنگى و عقیدتى امام هادى علیه السلام با متوکل عباسى
از میان خلفاى بنى عباس، متوکل بیش از همه با خاندان پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم وائمه اطهار علیهم السلام دشمنى مى ورزید و کینه آنان را در دل داشت. به همین دلیل، دستور داد قبور منور ائمه اطهار علیهم السلام، مانند مرقد امیر المؤمنین علیه السلام، مرقد امام حسین علیه السلام وشهداى کربلا را تخریب نموده و بر قبور آنان آب بسته و زراعت نمایند.
امام على النقى علیه السلام با افکار و اعمال ننگین متوکل مقابله و مبارزه مى نمود و از هر راه ممکن براى خنثى کردن توطئه هاى وى تلاش مى کرد و دشمنان اهل بیت علیهم السلام را رسوا مى ساخت.
چندى بود که امام على النقى علیه السلام به بیمارى مبتلا شده بود و بهترین داروى شفا بخش خویش را زیارت قبر شریف ابا عبداللَّه الحسین علیه السلام و راز و نیاز در پیشگاه خداوند منان در جوار مرقد آن حضرت مى دانست. از این رو به برخى از یارانش، مانند ابوهاشم جعفرى و محمدبن حمزه فرمود که از مال آن حضرت، گروهى یا شخصى را اجیر کنند و آنان را به کربلا فرستاده تا در کنار ضریح مقدس سبط ثانىِ پیامبراکرم، حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السلام به راز و نیاز پرداخته و براى آن حضرت دعا و طلب شفا نمایند.
یاران امام على النقى علیه السلام پس از مشورت، به محضر آن حضرت رسیده و عرض کردند: یا ابن رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم! محضر تو، افضل از کربلا است؛ زیرا امام زمان و بهترین خلق خدا در روى زمین، شما هستید و دعاى شما مستجاب است. چگونه دعاى ما درباره شما، آن هم در کربلا مؤثر واقع مى شود؟
امام علیه السلام با منطق شیرین خویش با این مضامین به آنان پاسخ داد: «براى خداوند مواضعى است که دوست دارد در آن جا عبادت شود. رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم با این که مقام و عظمتش از بیت اللَّه و حجر الاسود افضل بود، در عین حال، بیت اللَّه و حجر الاسود را طواف مى کرد؛ زیرا براى خداوند، مکان هایى است که واجب است در آن جا عبادت و خوانده شود. خداوند دعاى کسى را که او را بخواند و در حائر باشد به اجابت مى رساند. حائر امام حسین علیه السلام نیز چنین است؛ زیرا او عزیز و حبیب خدا است و براى بر پایىِ دین خدا جانش را فدا کرد و با اخلاص کامل، فرزندان و اهل بیت واصحاب خویش را تقدیم محبوب خود نمود و در این راه، مصائب فراوانى را به جان و دل خرید. به همین دلیل، در پیشگاه خدا از قرب و منزلت ویژه اى برخوردار است که هیچ یک از اولیاى الهى، جز جدش، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم وپدرش، امیرالمؤمنین علیه السلام، به آن قرب و منزلت نمى رسد. (3)
امام هادى علیه السلام با این دستور، و تأکید در اجراى آن، به محبان و شیعیان خویش آموخت که راه مبارزه با ستمکاران و مستکبران، تنها تمسک به خاندان عصمت و شاخه هاى لاله گون نبوّت است.
کلمات شریفه
1. قالَ ابوالحسن الهادى علیه السلام: من رَضِىَ عَن نفسه کَثُرَ السّاخِطونَ علیه. (4)
هر کسى که از خود خشنود شد و خود را پسندید، خشم کنندگان بر او فراوان گردند.
2. قالَ علیه السلام: الحِکمَةُ لا تنجعُ فِی الطّباعِ الفاسِدَةِ. (5)
حکمت در سرشت هاى فاسد تأثیر نمى گذارد.
3. قالَ علیه السلام: اُذکُرْ مَصرَعَکَ بینَ یَدَیْ اَهلِکَ فَلا طَبیبٌ یَمنعُکَ ولا حَبیبٌ یَنفعُکَ. (6)
به یادآر (زمان جان دادن را) آن هنگامى که نزد خانواده ات بر زمین افکنده شوى. در آن وقت هیچ طبیبى نمى تواند تو را از مردن باز دارد و هیچ دوستى نمى تواند نفعى به تو رساند.
4. قالَ علیه السلام: الهَزْلُ فَکاهَةُ السُّفَهاءِ وَصناعَةُ الجُهّالِ. (7)
بیهودگى، خوش منشى بى خردان و کار نادانان است.
5. قالَ علیه السلام: المُصیبَةُ للصّابِرِ واحِدَةٌ وَللجازِعِ اثنتان. (8)
مصیبت براى صبر کننده یکى و براى ناله کننده، دو تا است (یکى براى مصیبتى که بر او وارد شده و دیگرى به خاطر از دست دادن اجر و پاداش مصیبت است).
پی نوشت:
1. مفاتیح الجنان، دعاى ششم ماه رجب.
2. حیاة الامام على الهادى، ص 264.
3. همان، ص 256.
4. همان، ص 158.
5. بحارالأنوار، ج 78، ص 370، باب 25، ح 4.
6. بحارالأنوار، ج 78، ص 370، باب 28، ح 4؛ حیاة الامام على الهادى، ص 162 و165.
7. حیاة الامام على الهادى، ص 161.
8. همان، ص 160.
منبع: / سایت / پژوهه دین ۱۳۸۷/۴/۱۵
نظر شما