حرکت توسطیه و قطعیه از دیدگاه حکیم سبزواری
حرکت توسطیه و قطعیه، از مباحث عمیق فلسفه است. ژرفای بحث، باعث اختلاف نظر فیلسوفان بزرگی، همچون شیخالرئیس، محقق داماد، صدرالمتألهین، حکیم سبزواری و علامه طباطبایی رحمهالله علیهم شده است. از اینرو، برای اصطیاد نظریهای که به واقعیت، نزدیکتر به نظر میرسد، لازم است در آغاز، سیر و تاریخچه بحث بررسی شود، آنگاه، اقوال حکمای قبل از حاج ملاهادی سبزواری؛ تبیین گردد و سرانجام، نظر ایشان، در مقایسه با آرای دیگران ارزیابی شود.
تاریخچه بحث
بررسی سیر تدریجی و تکاملی هر بحث، میتواند کمک شایانی برای تحقیق و تبیین ابعاد مختلف آن باشد و فراز و نشیبهای پیش آمده در راه تحقیق و تکامل را آشکارتر سازد.
از بررسی تاریخی بحث، به نظر میرسد که نخستین بار، عنوان «توسط و قطع» درباره حرکت، در کتاب «شفاء» شیخ الرئیس، مطرح شده است. گرچه میر سیدشریف جرجانی، در کتاب «شرح مواقف» گفته است: «... ذهب ارسطو الی ان الحرکه تقال بالاشتراک اللفظی» اما تفصیلی که از این بحث، انتظار میرود، در کلمات ارسطو به چشم نمیخورد. میرداماد نیز در کتاب «قبسات» درباره حرکت توسطیه و قطعیه، مطالب مبسوطی را بیان کرده است. که در بخش بررسی اقوال، متعرض آن خواهیم شد: اما در اینجا اجمالا اشاره میکنیم که میرداماد، قائل است که حرکت قطعیه نیز، همچون توسطیه، نحوهای از وجود را داراست و در این زمینه، شاگردان ایشان، مانند «صدرالمتألهین و سیداحمد عاملی، محشّی شفاء، از ایشان تبعیّت کرده و گفتهاند که حرکت قطعیه، در خارج، موجود است. اینان، همچنین مدعیاند که از سخنان شیخ، در باب زمان، استفاده میشود که ایشان، حرکت قطعی را نیز به نحوی ضعیف موجود میداند.
حکیم، ملاهادی سبزواری، نظری بدیع و مخصوص به خود دارد که علیرغم گستردگی و پراکندگی کلماتشان در این زمینه، میتوان چکیده تحقیقات و افکار ایشان را از کتابهای شرح منظومه، پاورقیهای جلد سوم اسفار و تعلیقات معظمله بر کتاب شواهدالربوبیّه استفاده کرد و آنچه که در مجموعه گفتار ایشان مورد تأکید قرار میگیرد، انکار وجود خارجی حرکت قطعیه است. بر خلاف عقیده علامه طباطبایی؛ که هر دو اعتبار حرکت (قطعی و توسطی) را در خارج، موجود میداند و میفرماید: «والاعتباران جمعیا موجودان فی الخارج لانطباقهما علیه»
مبادی بحث حرکت توسطیه و قطعیه
حرکت توسطیه و قطعیه، دو اعتبار برای یک حقیقت، به نام «حرکت» هستند و حرکت، همواره با زمان همراه بوده و زمان مقدار آن است. از اینرو، رابطه وثیقی، میان حرکت و زمان وجود دارد که این رابطه، در معانی و اعتبارات حرکت (توسط و قطع) نیز تأثیر میگذارد. به همین جهت، باید قبل از بحث درباره حرکت توسطیه و قطعیه، بحث زمان مطرح شود، حقیقت و وجود زمان بررسی شود و امور زمانی و اقسام آنها، «آن و آنیات» به مداقّه گذاشته شود، آنگاه، سخن از توسطیه و قطعیه میتواند جایگاه فلسفی خویش را باز یابد.
«آن» و «زمان» در حرکت
آنچه که از کلمات شیخالرئیس، در طبیعیات شفاء استفاده میشود، این است که برای زمان، سه امر قابل تصور است:
1. امری بسیط و بدون امتداد که از درون، خالی از تغییر و تبدیل بوده، ولی در خارج از ذات، سیلان دارد و به آن، «آن سیال» میگویند.
2. امری ممتد و کششدار است که از حرکت آن سیال به وجود میآید و به آن «زمان» میگویند.
3. امری مفروض که به طرف زمان، انتساب دارد و در اصطلاح فلاسفه، به «آن» شهرت دارد.
از آنجا که زمان، مقدار حرکت ماده است، امور مذکور، در حرکت نیز به نحوی متصورند؛ زیرا حرکت، متقوم به مسافت و زمان است.
بنابراین، میتوان امور یادشده را به گونههای دیگری در خط و حرکت نیز ترسیم نمود و از رهگذر تبیین آن، حرکت توسطیه و قطعیه نیز تبیین صحیح خود را باز مییابد. اگر فرض کنیم که سرِ مدار، یک نقطه واقعی است و با آن، یک خط رسم کنیم، سه امر مختلف در آن متصور خواهد بود:
1. نقطهای که راسم خط است و از ابتداء تا انتها با حفظ وحدت خود، موجود است.
2. خط که معلول حرکت این نقطه است و امری دارای امتداد میباشد.
3. نقطهای که طرف خط است و راسم خط نیست؛ چه اینکه، این نقطه متوقف بر خط است ولی نقطه راسم، «متوقف علیه» خط است.
بدینسان، حرکت نیز که متقوم به زمان و مسافت است دارای چنین اموری است:
1. امری واحد و بسیط، بدون کشش و امتداد که از ابتدا تا انتهای حرکت، به طور ثابت وجود دارد و تنها، نسبت آن با اجزای فرضی مسافت، دائما در تغییر است، ولی در ذات آن، تغییر و سیلانی وجود ندارد.
2. امری ممتد و کششدار که جاری و غیر قار است و از آن، به حرکت، تعبیر میشود.
3. طرف حرکت که امری عدمی و منتهیالیه حرکت میباشد و متناظر با نقطه است که طرف خط است.
توضیح مطلب
اکنون لازم است برای زدودن ابهامی که ممکن است از تقسیمات ذکر شده، به وجود آمده باشد، به توضیح معانی «آن» بپردازیم و معنای مقبول آن را در فلسفه بیان کنیم.
1. «آن» میتواند حد زمان باشد که وجود عینی ندارد و یک امر فرضی و اعتباری است.
2. در صورتیکه زمان، مجموعهای از ذرات کوچک بیامتداد باشد، در آن صورت، «آن» جزء لایتجزای زمان خواهد بود که مجموعه این اجزاء، تشکیلدهنده زمان خواهد بود.
«آن» به معنای اول، از زمان متأخر است، زیرا حد زمان خواهد بود؛ اما به معنای دوم، بر زمان، متقدم است، زیرا تشکیل دهنده زمان میباشد. ولی به عقیده فلاسفه، «آن» به معنای دوم، وجود ندارد؛ زیرا زمان، یک واحد متصّل است، نه مجموعهای از ذرات و آنات.
اگر چه، در این مرحله، جای طرح نظریات مرحوم سبزواری نیست اما نظر به اینکه ایشان تعلیقهای بر کلمات صدرالمتألهین درباره معانی «آن» دارند، مناسب به نظر میرسد هم بیان صدرالمتألهین به عنوان شاهد دیگری برای معانی «آن» و معنای مقبول آن ذکر شود و هم تعلیقه مرحوم سبزواری، که گرایش فلسفی او را درباره حرکت توسطیه و قطعیه معلوم میسازد، آورده شود.
صدرالمتألهین میفرماید: «واعلم ان الان یکون له معنیان: احدهما ما یتفرّع علی الزمان و الثانی ما یتفرع علیه الزمان، امّا الان بالمعنی الاول فهو حدّ و طرف للزمان المتصل فالنظر فی کیفیة وجوده کیفیة عدمه»
مرحوم سبزواری، تعلیقه خود را ناظر بر جمله «والثانی ما یتفرع علیه الزمان» نموده و چنین میفرماید: «... یقال له الان السیال و هوالراسم للزمان کالحرکه التوسطیه الراسمه للقطعیه»...
حاصل اینکه صدرالمتألهین، همان معانی سابق را برای «آن» طرح میکند که یکی از آندو، متفرع بر زمان و دیگری «متفرع علیه» زمان بود و آن که «متفرع علیه» زمان است، به قول مرحوم سبزواری «آن سیال» نامیده میشود که راسم زمان است؛ مثل حرکت توسطیه که راسم حرکت قطعیه است.
حرکت توسطیه و قطعیه
قطع و توسط، دو اطلاق برای حرکتند که هر کدام به نوعی، حرکت را تفسیر میکنند. بر این اساس، نباید آن دو را از اقسام حرکت به شمار آورد، بلکه باید درباره تحقق واقعی آن دو در خارج، تحقیق نمود و مطابقت آن دو تفسیر با واقع را کشف کرد.
تعریف حرکت توسطی و حرکت قطعی
حرکت توسطیه، در «آن» حادث میشود و در زمان باقی میماند؛ مثل خط، که چیزی غیر از نقطه نیست که در آنِ اوّلِ وجود خط، فرض میشود. آنچه که حادث میشود، نقطه است که در زمان، سیر و بقا دارد؛ یعنی اصل وجود، در «آن» واقع میشود. و در زمان، استمرار مییابد.
در حرکت قطعی، حدوث و فنای تدریجی، ملحوظ است که منطبق بر زمان میگردد؛ همچون خطی که به وسیله مداد، در بستر زمان، تدریجا حادث میگردد و به محض رسم شدن، از روی کاغذ محو میشود و بقا و دوامی برای آن، وجود نخواهد داشت.
حرکت توسطیه و قطعیه از دیدگاه شیخالرئیس
شیخالرئیس فرموده است که حرکت، برای دو معنی به کار میرود: «... ألاول، الامر المتصل المعقول المتحرک من المبدأ الی المنتهی و ذلک مما لا حصول له فیالاعیان لان المتحرک مادام لم یصل... الثانی، و هوالامر الوجودی فیالخارج و هو کون الجسم متوسطا بین المبدء و المنتهی بحیث کل حدّ فرض فی الوسط لا یکون قبله و لا بعده فیه و هو حاله موجودة مستمرة مادام کون الشیئی متحرکا و لیس فی هذه الحاله تغییر اصلا بل قد یتغیّر بحدود المسافه بالعرض...»
حاصل کلام شیخ، این است که در حرکت، یک امر واحد و بدون امتداد وجود دارد که از ابتدا تا انتهای حرکت، بهطور ثابت موجود است و تنها نسبت آن با اجزای فرضی مسافت، دائماً در حال تغییر است، ولی در ذات آن امر واحد؛ تغییر و سیلانی وجود ندارد. این امر، همان حرکت توسطیه است که معمولا آن را چنین تعریف میکنند: «کون الشییء بین المبدأ و المنتهی بحیث ای حد فرض من حدود المسافة لا یکون قبله و لا بعده فیه» این حرکت توسطیه، به منزله نقطه فاعله، در خط است و در اثر تغییرات نسبت آن با حدود مسافت، حرکت قطعی به وجود میآید که مانند خط، یک امر کششدار و ممتد است، با این تفاوت که امتداد خط، امتداد قارّ است و امتداد حرکت قطعیه، غیر قارّ است. و اگر فرض کنیم که حرکت قطعیه در حدّی از حدود مسافت، قطع شده است،... طرف آن به دست میآید که منطبق بر نقطه است و نقطه نیز طرف خط است.
قبلاً گفته شد که به ارسطو نسبت داده شده است که وی قائل به اشتراک لفظی حرکت برای دو معنای توسط و قطع است، اما مرحوم سبزواری تقسیم مذکور را به افلاطون نیز نسبت داده و معتقد است که افلاطون نیز به دو معنای یاد شده، توجه داشته است به هر حال، فلاسفه بعد از شیخ، معمولا این تقسیم را ذکر کردهاند. بعضی از ایشان وجود خارجی معنای اولی را انکار کرده و برخی دیگر، وجود خارجی معنای دوم را منکر شدهاند. در این میان، میرداماد، به وجود هر دو، در خارج، اعتقاد داشته است و شاگرد او، صدرالمتألهین در این زمینه، از او تبعیت کرده است، تا آنجا که مرحوم سبزواری، با صراحت به مرحوم آخوند نسبت میدهد که او معتقد است به وجود هردو، درخارج بوده است با وجود اینکه معنا از کلمات خود ایشان نیز استفاده میشود، معالوصف، صدرالمتألهین در ربط حادث به قدیم، حرکت توسطیه را منکر میباشد.
اما، از کلمات شیخالرئیس، استفاده میشود که ایشان موجودیت حرکت قطعی را در خارج، به نحوی که اجزای آن در وجود، اجتماع داشته باشند، مورد تردید و انکار قرار میدهد و معتقد است که حرکت متصل و ممتد وجود خارجی ندارد؛ زیرا به نظر ایشان، شییء در حال حرکت تا زمانی که به انتهای مسافت نرسیده حرکت تامّی تحقق پیدا نکرده است تا بتوان، نام حرکت بر آن نهاد و آنجا که به مقصد میرسد، دیگر از حرکت باز میماند و وصول آن با سکون، هم آغوش میشود که در این صورت نیز نمیتوان آن را حرکت خواند و این همه، به دلیل آن است که حرکت، در ذات خود، وجودی بیقرار دارد که تدریجا حدوث و فنا میپذیرد و همچون خط نیست که وقتی با مداد رسم میشود به صورت یک امر ممتد، باقی بماند. البته، ایشان میپذیرد که حرکت به عنوان یک کشش متصل میتواند در ذهن و قوه خیال، موجود باشد؛ یعنی بر خلاف خارج، ذهن میتواند از حرکت تدریجی و حادث شونده، تصویری باقی و غیر فانی در خود رسم کرده و نگه دارد؛ اما قبول این معنا نیز موجودیت مجتمعالاجزای حرکت قطعیه را در خارج، تصحیح نمیکند.
جناب شیخ، حرکت توسطیه را در خارج، موجود میداند و در تعریف آن میگوید: «... التوسط بین المبدء و المنتهی...» شهید مطهری، در توجیه کلام شیخ میفرماید: «... مثلا هنگامی که کبوتری میخواهد پرواز کند، یک حالتی برایش پیدا میشود. این حالت بسیط که در یک «آن» ایجاد شده، نامش حرکت است که این حالت آنی الحدوث است؛ منتهی در زمان ادامه مییابد و آنچه را که ما به عنوان حرکت میشناسیم، در واقع استمرار حرکت است بین دو نقطه مبدأ و نهایت. که در این بین، مبدأ و نهایت هر حدّی را فرض کنید آن حالت بسیط حرکت در یک «آن» از زمان، در این حد قرار میگیرد. و اینکه حرکت در زمان، وجود دارد به این معناست که برای زمان هم مثل مسافت میشود «آناتی» فرض کرد و حرکت که امری است آنیالحدوث و بسیط در «آنات» زمان واقع میشود. پس، حرکت، وجود زمانی دارد و با این معنا که حرکت توسطیه خالی از حرکت قطعیه نیست و چون حرکت قطعیه در زمان است حرکت توسطیه هم به جهت ارتباطش با حرکت قطعیه، در زمان صورت میگیرد که از قبیل وصف شییء به حال متعلق است.
بررسی دیدگاه شیخالرئیس درباره حرکت قطعیه
از مجموع کلمات شیخ، در این زمینه، استفاده میشود که ایشان به وجود خارجی زمان، مسافت، آن سیال، نقطه فاعله در خط و حرکت قطعیه، اعتقاد داشته است، اما در حرکت قطعیه، نظر وی بهطور صریح تعبیر نشده است، ولی با توجه به قرائنی که در عبارات او به چشم میخورد و با توجه به اینکه ظرف تحقق حرکت قطعیه، یعنی زمان را موجود میداند، میتوان گفت که وی به موجودیت حرکت قطعیه، در خارج نیز اذعان داشته است. صدرالمتألهین، نفی وجود حرکت قطعیه، در خارج را که به ظاهر کلام شیخ مستند است، بر اساس مبنای خود توجیه میکند و میفرماید: تصوّر شیخ از حرکت قطعیه که آن را در خارج انکار میکند، آن است که شییء، تدریجا در زمان حادث شود و پس از حدوث نیز در زمان، باقی باشد و چنین معنایی در نظر وی نمیتواند در خارج، محقق شود و همین معنا در نظر او انکار شده است و امّا حرکت قطعیه، به معنای مصطلح و مشهور که شییء تدریجا و به نحو اتصال، حرکت را دریابد و همانگونه نیز حرکتش معدوم گردد، اصلا مورد نفی و اثبات مرحوم شیخ، واقع نشده است، اما بر اساس مبنای مورد تأکید ایشان که زمان را امر واقعی میداند، باید قائل به وجود حرکت قطعیه، در خارج نیز باشد؛ زیرا وی زمان را مقدار حرکت میداند و از طرفی حرکت توسطیه را آنی و بیمقدار قلمداد میکند. بنابراین، به ناچار میپذیرد و باید بپذیرد که حرکت قطعیه، واقعی و دارای مقدار است.
حرکت توسطیه و قطعیه از دیدگاه میرداماد
میرداماد، برای حرکت دو معنا قائل است و در اینباره، چنین میفرماید: «... انّ للحرکه معنیین: احدهما حاله بسیطه شخصیه، هی کون المتحرک متوسطا بین المبدأ والمنتهی... و هذا الحالة البسیطه... یقال لها الحرکه التوسطیه و لیست هی بحسب نفسها من الموجودات الدفعیه الوجود، و لا من الموجودات التدریجیه الحصول بل هی من الموجودات الزمانیه التی یستلزم وجودها زمانا تکون هی موجوده فیه... و الثانی هیئه متصله هی القطع المنطبق علی المسافه المتصله ما بین طرفیها المبدأ و المنتهی تقال لها الحرکه القطعیه، و هی تدریجیه الوجود، غیر قاره الاجزاء انّما وعاء هویتها و ظرف حصولها الزمان... فالحرکه بالمعنی الاوّل خارجه عن الحرکه بهذا المعنی، غیر قائمه بها بل راسمه ایّاها و قائمه بموضوعها...»
به نظر میرداماد، حرکت توسطیه، ذاتا نه از موجودات دفعی است و نه از موجودات تدریجی، بلکه از وجودات زمانیه است که وجودش مستلزم زمانی است که حرکت توسطیه، در آن تحقق یابد. از اینرو، به این نحو از وجود، با تعبیر «کون المتحرک متوسطا بین المبدا و المنتهی» یاد میشود. اما حرکت قطعیه، هیئت متصلهای است که بر مسافت متصله بین مبدأ و منتهی منطبق میشود. ظرف هویت و تحقق آن، زمان است بدین سان، وجودش تدریجی و اجزای آن بیقرار است. به دلیل رابطهای که میان حرکت و زمان، وجود دارد، دو امر مختلف به موازات هم، در حرکت و نیز، در زمان متحقق است. میرداماد، در اینباره میفرماید: «... کما فی الحرکه امران مختلفان بالمفهوم، متباینان بالذات، فکذلک بازائهما فی الزمان شیئان مختلفان: احدهما، الان السیال و هر مکیال الحرکه التوسطیه... والاخر، الزمان المتصل الممتد و هو مقدار الحرکه القطعیه...»
میرداماد، وجوهی را برای اثبات وجود حرکت قطعیه در خارج، اقامه میکند. در عنوان «ومیض» سه دلیل ذکر میکند که با توجه به مبنای ایشان در زمینه وعاء دهری، حرکت قطعیه، توجیه خاص پیدا میکند و اشکال شیخ نیز مندفع میگردد؛ چه اینکه «المترفات فی وعاء الزمان مجتمعات فی وعاء الدهر» و با این بیان، میتوان به حرکت قطعیه (با قبول حدوث و فنای تدریجی آن در بستر زمان) در وعاء هر اشاره نمود و سیمای ثابت و تحقق کلی آن را در ظرف اجتماع مشاهده کرد.
به همین دلیل، میرداماد به رؤسای فلاسفه و اتباع و محصلین اخطار میکند که نباید و نشاید که وجود زمان را با هویت اتصالی از ازلی تا ابد، انکار کنند و اجتماع تحقق آن را در متن وعاء دهر نپذیرند: «... لا تحسبن احدا من رؤساء الفلاسفه و معلمیهم و اتباعهم المحصلین، مستنکرا لوجود الزمان الممتد بهویته المتصله من ازله الی ابده فی کبدالخارج و حاق الاعیان فی متن وعاء وجوده الذی هو الدهر، و وجود الحرکات القطعیه المتصله جمیعا فی ظرف الاعیان فی وعاء وجودها و هو الزمان الممتد المتصل الموجود فی الدهر و انما شر ذمه من المقلدین تاهوا بأوهامهم القاصرة فی متیهه ظلمات المشکوک المتراکمه فضلّوا عن سواء السبیل و کأنّ کلمات و اُلیفاظا للتلمیذ فی التحصیل قد اوهمتهم هنالک قصر الوجود فی الخارج علیالان السیال و الحرکه التوسطیه...»
در جای دیگر میفرماید: آنچه از حال متحرک، به حسب مشاهده حسیّه روشن میگردد، همان هیئت متصله بیقرار است که حرکت قطعیه، نامیده میشود و نیز مقدار غیر قارّ است که زمان ممتد گفته میشود، اما حرکت توسطیه و آن سیال به وسیله نیشتر تفتیش و با فحص و برهان، ردای تحقق و ثبوت بر دوش میافکند. بنابراین، حرکت توسطیه و آن سیال از آن جهت که وجود عینی و ذاتی مستمر دارند و نسبت به حدود مسافت مفروضهای، قراری ندارند، ترسیم کننده حرکت متصله و زمان ممتد میباشند؛ نه از آن جهت که آندو، بدین سان در ظرف ادراک آدمی درمیآیند، آن چنان که به بعضی از اوهام، چنین منسبق میگردد.
علیرغم اینکه میرداماد، قائل به اصالت ماهیت بوده است، اما در اینجا بر تأثیر و تأصل وجود عینی حرکت توسطی و آن سیال، در ترسیم حرکت متصله و زمان ممتد پای میفشارد. از این اصرار، چنین استنباط میشود که ایشان میخواسته بر خلاف تصوری که در قدیم نسبت به حرکت، وجود داشته، و آن را از معقولات اولی میدانسته و از لواحق جسم طبیعی میشمردهاند، آن را به دایره حقیقی وجودات بکشاند و از باب ماهیات، خارج کند. در اینباره، گرچه در کلمات ایشان صراحتی وجود ندارد و از اشارهشان در مطالب پیشین، قابل استفاده است اما شاگرد او، صدرالمتألهین با تبیین صحیح از معقولات اولی و معقولات ثانیه و با تنقیح مبنای اصالت الوجود، حرکت را یکسره نحوه وجود خاص دانسته و در هستیشناسی مادی، آن را مساوی با وجود، قلمداد کرده است.
دیدگاه صدرالمتألهین درباره حرکت توسطیه و قطعیه
صدرالمتألهین، با وجود اینکه عقیده استاد خود، میرداماد را درباره ظرف دهری که به نظر وی، توجیهکننده اجتماع اجزای حرکت قطعیه و کلیّت تحقق آن است انکار میکند، اما در قبول موجودیت حرکت قطعیه، در خارج، از ایشان تبیعت میکند و سخن خود را در این زمینه، با توضیحی درباره حقیقت «آن» و کیفیت وجود و عدم آن، آغاز میکند.
و بعد از بیان معنای اول از دو معنای مشهوری که برای «آن» وجود دارد، چنین میفرماید: «... و اما الان بالمعنی الاخر و هو الذی یفعل الزمان المتصل بسیلانه فتحقیق وجوده انا نقول: ان المسافه و الحرکه و الزمان ثلاثه اشیاء متطابقه فی جمیع ما یتعلّق بوجودها فکما یمکننا ان نفرض فی المسافه شیئا... کالنفطه یفعل المسافه بسیلانه کما یفعل النقطه الخط بسیلانها و کذا فی الحرکه فقد عرفت ان الامر الوجودی التوسطی منها و هوالکون فی الوسط بالحثییه المذکوره یفعل بسیلانه الحرکه بمعنی القطع فاذا کان کذلک فلا محاله یکون للزمان شییء سیّال یفعل الزمان بسیلانه یقال له الان السیال و هو مطابق للحرکه التوسطیه و کما ان النقطه الفاعله غیر النقط التی هی الحدود والاظراف و کذا الحرکه التوسطیه غیرالاکوان الدفعیه والوصولات الانیه فکذلک الفاعل للزمان غیرالان الذی یفرض فیه و اعتباره فی ذاته غیر اعتبار کونه فاعلا بحرکته وسیلانه الزمان فتلطف فی سرّک»
حاصل کلام ایشان این است که تمامی اموری که به وجود مسافت، حرکت و زمان، تعلق دارند، با هم تطابق داشته و سیاق واحدی را تعقیب میکنند. خلاصه آن سه امر، با متعلقات آنها بدین قرار است:
1. در مسافت، نقطه با سیلان خود، آن را شکل میدهد، آنچنان که نقطه با سیلان خود، خط را میسازد.
2. در حرکت، امر وجودی توسطی با سیلان خود، حرکت قطعیه را بهوجود میآورد.
3. در زمان نیز، آن سیّال که مطابق با حرکت توسطیه است با سیلان خود، زمان را رسم میکند. نکته قابل توجه این است که در هر سه امر مذکور، امور فاعلی (نقطه، حرکت توسطی و آن سیّال) غیر از امور حدّی و عدمی میباشند؛ یعنی نقطه فاعله، غیر از طرف است و حرکت توسطیه، غیر از اکوان دفعیه و وصولات آنیّه است. همچنین، آن سیّال، غیر از آنی است که طرف زمان است.
صدرالمتألهین معتقد است که حرکت توسطیه، بدون شک، در خارج موجود است و عقیده خود را چنین اظهار میکند: «... و بالجمله، الحرکه التوسطیه موجوده قطعا و لا یحصل فی الان الذی هو طرف زمان الحرکه القطعیه الحادثه» ایشان درباره حرکت قطعیه نیز، قائل به موجودیت آن، در خارج است. به همین دلیل، با تأکید، برای دفع تردید، چنین میفرماید: «اعلم ان القول فی عدم الحرکه القطعیه و الزمان الذی ینطبق علیها لا یخلو عن اشکال»
دیدگاه حکیم سبزواری درباره حرکت قطعیه و توسطیه
و حرکه اما بمعنی القطع او توسط و رسم الاولی قدعنوا
ما امتد فی خیالنا ینبسط راسمه بالنسب التوسط
حاج ملاهادی سبزواری، برای حرکت، دو معنا قائل است، یکی حرکت توسطیه که آن را امری وجودی، در خارج میداند و درباره هویت وجود آن میگوید: حرکت توسطیه به اعتبار ذات خود، ثابت و مستمر است، اما به اعتبار نسبتش با حدود، سیّال و بیقرار میباشد.
درباره حرکت قطعیه، معتقد است که این حرکت، فقط در خیال، موجود است و به وسیله استمرار و جریان حرکت ترسیم میشود و چون محل تحقق حرکت قطعیه، خیال آدمی است، ضمن بقا در چنین ظرفی، حالت ثبات و قرار نیز پیدا میکند، هرچند که با حدوث مستمر خود، در ظرف خیال، از این جهت، ثبات و قراری ندارد. از اینرو میفرماید: «ان القطعیه تدریجیه الحدوث فی الخیال لکنّها قاره فیه بقاء»
مرحوم سبزواری، برای تأکید بر خیالی بودن حرکت قطعیه، به کیفیت ترسیم آن، به وسیله حرکت توسطیه اشاره میکند و آن را به شعله جوّاله و قطره نازله، تشبیه میکند و میفرماید: همانگونه که خط، به وسیله قطره نازله و یا دایره، به وسیله شعله جوّاله، به صورت یک امر ممتد در حس مشترک، حاصل میشود، در حرکت قطعیه نیز وقتی که نسبت متحرک به حدّ ثانی، قبل از زوال نسبت آن به حدّ اوّل، در خیال ارتسام مییابد، امر ممتدی که منطبق بر مسافت است تخیّل میشود. آنچنان که نقطه رأس مخروط، با مرور و جریان خود، بر سطح آن، خطی متصل میسازد و یا آن سیال، با سیلان خود، زمان ممتد رسم میکند.
لقد جری الزمان و القطعیه مجری الطبیعی و تعلیمیه
فزمن مقدار قطع کانا و منهم من قد نفی الزمانا
ایشان درباره رابطه میان حرکت قطعیه و زمان میگوید: همانگونه که تفاوت میان جسم طبیعی و تعلیمی با اطلاق و تعیین است، در حرکت قطعیه متصله نیز چنین است؛ چه اینکه حرکت قطعیه نیز امتداد است، اما امتدادی که با قید سیال، تعین مییابد. بنابراین، اگر آن حرکت، بهطور مطلق ملاحظه شود، در این صورت، اندازه و کمیتی برای آن، متصور نیست، ولی اگر به صورت متعین، لحاظ شود، دارای قدر و اندازههای خاص خواهد بود. آنگاه، زمان از ثانیه یا دقیقه یا ساعت و یا اندازههای کوچکتر و بزرگتر تشکیل میشود و متقدّر به اندازههای گوناگون خواهد بود. بنابراین، عارض، در این موارد، از قبیل عوارض ماهیت میباشد، نه از قبیل عوارض وجود. از اینرو، زمان که مقدار حرکت قطعیه محسوب میشد، آن را متقدّر به اندازه خود میسازد.
از اینجا مرحوم سبزواری، متوجه این اشکال میشود که چگونه ممکن است که زمان، موجود باشد در حالی که مقدار حرکتِ قطعیه است و حرکت قطعیه، به اعتقاد ایشان جز در خیال، وجودی ندارد. به عبارت دیگر، چگونه ممکن است مقدار، موجود باشد، ولی متقدر، موجود نباشد. ایشان یکی از دلایل گرایش صدرالمتألهین به وجود قطعیه در خارج را بروز همین اشکال میداند و میفرماید: «... و ل اجل هذا و غیره ذهب صدرالمتألهین الی وجود القطعیه»
همچنین به جواب و تفصّی صاحب مباحث مشرقیه، به اشکال مذکور، اشاره میکند که ایشان قائل است که زمان، همچون حرکت، دارای دو معنا میباشد:
1. امری که در خارج، وجود دارد و انقسام نمیپذیرد که مطابق با حرکت توسطیه است و «آن سیال» نامیده میشود.
2. امری که در خارج، وجود ندارد و به وهم آدمی در میآید که مطابق با حرکت قطعیه میباشد. مرحوم سبزواری در چارهجویی و تفصّی از اشکال مذکور، میفرماید: راهحل پیشنهادی ما این است که اساسا موجود، دارای دو قسم است: موجودی که به وجود مصداق خود موجود است؛ موجودی که به وجود منشأ انتزاع خود، وجود دارد. اضافات و همه ماهیات و کلیات طبیعیه، از قبیل قسم دوم اند؛ یعنی به وجود منشأ انتزاعشان، لباس هستی بر تن میکنند و حرکت قطعیه نیز از همین قبیل است.
ایشان همچنان بر خیالی بودن زمان و حرکت قطعیه، تأکید کرده و میگوید: «... کما ان الحرکه قسمان کذلک الزمان احدهما منطبق علی الحرکه القطعیه و هو مثلها غیر موجود الا فی النفس، والاخر و منطبق علی الحرکه التوسطیه و هو الان السیال و هو موجود مثلها» مرحوم سبزواری، در این موضعگیری فلسفی، شیخالرئیس را نیز با خود همراه میداند و معتقد است که آنچه که شیخ، قائل به وجود خارجیاش بوده، حرکت توسطیه «و آن سیال» میباشد و چنین استدلال میکند که چگونه ممکن است که زمان به معنای اول که منطبق بر حرکت قطعیه است، موجود باشد، در حالی که گذشته، معدوم و آینده، تحقق نیافته است. بنابراین، تنها «توسط» و «آن سیال» که روح زمان است، وجود دارد و «آن» به معنای طرف زمان، موجود نیست و زمان نیز که مقدار قطع است، موجودیتش تنها به معنای این است که برای زمان، منشأ انتزاع، وجود دارد. ایشان همچنین ادعای صدرالمتألهین، در توجیه کلام ابنسینا را مبنی بر اینکه اگر ایشان قائل به وجود حرکت قطعیه نباشد، با فرض اینکه اعتقاد به وجود زمان، در خارج دارد، باید به پذیرش تناقض آشکار، ملتزم شود، مردود میداند و بر موضع خود تأکید میکند و اصرار بر همراه ساختن شیخ با خود را دارد و بر کلام توأم با استبعاد صدرالمتألهین درباره تناقض مذکور که میفرماید: «... والشیخ اجل شأنا وارفع محلا من ان یناقض نفسه فی کتاب واحد...» حاشیه میزند و کلام صریح خود را در نفی وجود زمان و حرکت قطعیه، در خارج، یکبار دیگر تکرار کرده و میفرماید: «اقول: لا تناقض، فان الزمان بمعنی الان السیال موجوده فالحرکه التوسطیه التی هووعائها موجوده و ان لم یکن الزمان بمعنی مقدار القطع، و لا القطع موجودین الا بمعنی وجود منشأ انتزاعهما»
نظریه فیلسوفان متأخّر
در میان فیلسوفان متأخر، علامه طباطبایی؛ برای حرکت، دو اعتبار قائل است و هر دو اعتبار را در خارج، موجود میداند و چنین میفرماید: «... ثم الحرکه تعتبر تارهً بمعنی کون الشییء بین المبدء والمنتهی بحیث کل حدٍّ من حدود المسافه فرض فهو لیس قبله و بعده فیه و هی حاله بسیطه ثابته غیر منقسمه و تسمی الحرکه التوسطیه و تعتبر تارهً بمعنی کون الشییء بین المبدأ و المنتهی بحیث له نسبه الی حدود المسافه المفروضه التی کل واحد منها فعلیه للقوه السابقه و قوه للفعلیه اللاحقه من حد یترکه و من حدٍ یستقبله و لازم ذلک الانقسام الیالاجزاء و الانصرام و التفصی تدریجا و عدم اجتماع الاجزاء فی الوجود و تسمی الحرکه القطعیه»
ایشان قائل است که هر دو اعتبار، برای حرکت، در خارج، وجود دارد؛ به دلیل اینکه آن دو بر خارج انطباق پیدا میکنند؛ زیرا حرکت، نسبتی با مبدأ و منتهی دارد که این نسبت، اقتضای انقسام و سیلان ندارد. همچنین نسبتی با مبدأ، منتهی و حدود مسافت دارد که اقتضای سیلان وجود و انقسام را دارد.
استاد عالیقدر، آیتاللّه مصباح، درباره حرکت توسطیه و قطعیه میفرماید: اگر حرکت توسطیه را به گونهای تصوّر کنیم که خاصیت ثبات و عدم انقسام دارد، چنین حرکتی در خارج، وجود ندارد و اگر قید ثبات و عدم انقسام را از آن در خارج، وجود ندارد و اگر قید ثبات و عدم انقسام را از آن برداریم، همان حرکت قطعیه میشود. بنابراین، نفی حرکت قطعیه به معنای امر واحد متصل تدریجی و قابل انقسام تا بینهایت، به نفی حقیقت حرکت و قول به موجودات آنی مترتب، منجر میشود مگر اینکه مراد، نفی اکوان مترتبه باشد که هر یک از آنها به عنوان قطعهای از مسافت است و یا اینکه مراد نافی، نفی اجتماع اجزای این حرکت، در خارج باشد، آنگونه که در خیال اجتماع دارند و بعید نیست که مراد شیخ از نفی حرکت قطعیه، همین معنا باشد. از اینرو، در طبیعیات کتاب شفا آمده است که اینگونه حرکت، فقط در خیال، موجود است؛ چون صورت آن در ذهن، نقش بسته است. مفهوم ذهنی و عقلی حرکت و صورت خیالی آن، به حمل شایع، حرکت نیستند. بنابراین، مانند سایر مفاهیم ذهنی، خواص حرکت خارجیه را ندارند و مرحوم شیخ همین معنای حرکت قطعیه را نفی کردهاند.
از موارد دیگری که استاد بزرگوار بر آن تأکید میکنند، این است که حرکت، از عوارض تحلیله وجود است، نه از عوارض خارجیه اشیاء؛ زیرا یکی از اقسام کلی وجود، در نظر ایشان این است که وجود، دارای دو قسم است: ثابت و سیال. همانگونه که ثبات، عارض خارجی موجود نیست، حرکت نیز عارض خارجی موجود سیّال نیست، بلکه عقل است که از اولی، مفهوم ثابت و از دومی، مفهوم حرکت را انتزاع میکند. بنابراین، مفهوم حرکت، ما بازای خارجی ندارد، بلکه حرکت، نحوه وجود موجودات متحرک است. وجود سیال نیز یک وجود واحد متصل ممتد است و اجزای بالفعل ندارد.
پىنوشتها
1. ابوعلی سینا، شفا، 1جلد، طبیعیات (قم: کتابخانه مرعشی)، ص 83. 87.
2. میر سید شریف، شرح مواقف، ج 6، ص 197.
3. محقق داماد، قبسات، ص204، 207 و ص 209. 211 و ص 21. 214.
4. ر. ک به: ارسطا طالیس حکیم، مقدمه کتاب، مقاله موسوم به الف صغری.
5. محمدحسین طباطبایی، نهایه الحکمه، فصل4، مرحله 9، ص 203.
6. ر. ک به: محمدتقی مصباح، تعلیقه علی نهایه الحکمه، چاپ اوّل، (قم: موسسه در راه حق)، ص297.
7. ر. ک به: طبیعیات شفا، پیشین، ص 8. 8. 63.
8. ر. ک به: مرتضی مطهری، شرح مبسوط منظومه، 4جلد، ج1، ص116، الهیات شفا، پیشین، ج 1، ص 159.
9. صدرالدین شیرازی، اسفار اربعه، 9جلد، ج 3، ص 166.
10. هادی سبزواری، تعلیقه بر اسفار، ج 3، ص 166.
11. ر. ک به: مرتضی مطهری، حرکت و زمان، ص 454 423 420 29.
12. میر سید شریف، شرح مواقف، ج 6، ص 197.
13. هادی سبزواری، شرح منظومه، ص 24. 241.
14. هادی سبزواری، تعلیقه بر شواهد الربوبیه، ص 537.
15. صدرالدین شیرازی، پیشین، 9جلد، ج3، ص 173.
16. ر. ک به: مرتضی مطهری، حرکت و زمان، ص 458.
17. همان، ص 43.
18. ر. ک به: همان، ص 50.
19. محقق داماد، پیشین، ص 206.
20. همان، ص 206.
21. همان، ص 209. 211.
22. همان، ص 21. 212.
23. ر. ک. به: همان، ص 216.
24. صدرالمتألهین شیرازی، پیشین، 9جلد، ج 3، ص 166.
25. همان، ص 17. 174.
26. همان، ص 170.
27. همان، ص 174.
28. حاج ملاهادی سبزواری، شرح منظومه (چاپ سنگی)، ص 240.
29، 30 و31. ر. ک. به: هادی سبزواری، شرح منظومه، (چاپ سنگی)، ص 241.
31، 32، 33، 34 و 35. همان، ص 257.
36 و 37. ر. ک به: پاورقی اسفار، ج 3، ص 33.
38. ر. ک به: همان، ج 3، ص 35.
39 و 40. همان، ج 3، ص 35.
41. محمدحسین طباطبایی، نهایه الحکمه، فصل 4، مرحله 9، ص 202.
42. ر. ک به: همان، ص 203.
43. ر. ک به: محمدتقی مصباح، تعلیقه علی نهایه الحکمه (قم: مؤسسه در راه حق)، ص 297.
44. ابوعلی سینا، پیشین، ج 10، ص 84.
45. ر. ک به: محمدتقی مصباح، آموزش فلسفه، (قم: سازمان تبلیغات اسلامی) مبحث ثابت و سیّال.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره10
نویسنده : عبدالجواد ابراهیمی
نظر شما