موضوع : پژوهش | مقاله

برهان صدیقین از دیدگاه حکمای مشاء اشراق و حکمت متعالیه(2)


در بحث پیشین گفتیم که یکی از علل روی آوری فیلسوفان به برهان صدیقین، تلاش برای دست یابی به بران با کمترین مفروضات و مقدمات می باشد. واژه صدیق و مشتقات آن را تبیین نمودیم، تلقی مشائین را از این برهان بیان کردیم که به جای نظر کردن در حقیقت وجود به مفهوم وجود، و به جای تکیه به ربطی بودن وجود ممکن، بر امکان ذاتی تأکید رفته بود. سپس تحلیل شیخ اشراق در حقیقت و نور مراتب آن بیان شد. در این شماره به تلقی خاص صدرا از برهان صدیقین، اساس به بیان آراء شارحان و مفسران حکمت متعالیه می پردازیم.
یکی از بهترین دستاوردهای مکتب حکمت متعالیه، ارائه تقریری خاص از بران صدیقین است که تنها با اصول و مبانی حکمت متعالیه قابل تفسیر می باشد.
ما ابتدا تقریر صدرا از این برهان را از کتاب اسفار نقل و سپس به بررسی و توضیح آن می پردازیم. اصولی که برهان صدرا بر آن مبتنی است عبارتند ازکه
1- اصالت وجود
2- تشکیک در وجود
3- معلول عین ربط است، به علت (مفتقرا الذات است به سوی علت، بلکه ذات او عین افتقار و احتیاج است).
4- هر یک از این اصول در جای خود، به وسیله و برهان اثبات شده است.
با توجه به این اصول، جناب صدرا برهان خویش را چنین تقریر می‌کنند:
«... و تقریره ان الوجود کمامر حقیقه عینیه واحده بسیطه، الاختلاف بین افرادها لذاتها الاباکمال و النقص و الشده و الضعف او بامور زائد کما فی افراد ماهیه نوعیه و غایه کمالها مالااتم منه و هو الذی لایکون متعالقاً بغیره و لایتصور ما هو اتم منه، اذ کل ناقض متعلق بغیره مقتقر الی تمامه و قدتبین فیما سبق ان التمام قبل النقص و الفعل قبل القئوه و الوجود قبل العدم و بین ایضاً ان تمام الشیء هو الشیء و ما یفصل علیه فاذن الوجود اما مستغن عن غیره و اما مفتقر لذاته الی غیره و الاول، هو الواجب الوجود و هو صرف الوجود الذی لااتم منه و لا بشوبه عدم و لا نقص و الثانی، هو ماسواه من افعاله و آثاره و لاقوام لما سواه الا به لما مر ان حقیقه الوجود لا نقص لها و انما بلحقه النقض لا جل المعلولیه. و ذلک لان المعلوم لایمکن ان یکون فی فضیل الوجود مساویاء لعته فلو لم یکن الوجود، مجعولاً ذا قاهر: یوجده و یحصله (کما یقتضیه) لا یتصور ان یکون له نحو من القصور لان حقیقه الوجود کما علمت بسیطه لاحد لها و ال تعین الا محض الفعلهی و الحصول و الالکان فیه ترکیب اوله مهیه غیر الوموجودیه و قدمر ایضا ان الوجود مجعولاً بنفسه جعلاً بسیطاً کان ذاته بذاته مفتقراً الی جاعل و هو متعلق الجوهر و الذات بجاعله فاذن ثبت والتضح ان الوجود اما تام الحیقیه واجب الهویه و اما مفتقرات الذات الیه متعلق الجوهریه و علی ای القسمین یثب و یتبین ان وجود اوجب غنی الهویه عما سواه و هذا هو ما اردناه. »1 پس از این بیان مفصل، بیانی اجمالی و مختصری دارند که آوردن آن در تبیین سخن ایشان به ما کمک می کند:
«.. از آنجا که حقیقت وجود، امری بسیط بوده و نه ماهیت دارد و نه جزء مقوم یا تحدید کننده ای، این حقیقت، عین واجب است که مقتضی است هر کمال را در درجه اتم آن، که نهایتی برای او به لحاظ شدت کمال نمی توان تصور کرد؛ زیرا هر مرتبه ای پایینتر از این مرتبه، صرف حقیقت وجود نیست، بلکه وجود همراه با قصور و نقصان است و قصور هر چیزی غیر از خود آن چیز است بالضروره و لذا قصور وجود، همان وجود نیست، بلکه غیر از خود وجود میباشد، بلکه قصور وجود، عبارت است از عدم وجود و این عدم وجود، همانا لازم می آید وجود را نه برای اصل وجود تحقق داشتن آن، بلکه برای وقوع آن وجود در مرتبه تالیه و مراتب پایین تر از آن.
(پس قصور وجود، در واقع، همان دارا نبودن مرحله ای از وجود است که همان مرتبه پایینتر از کمالات مرتبه بالاتر است. چون دارای کمالات مرتبه بالاتر نیست، لذا قاصر است).
پس قصورات و اعدام، همانا عارض می شوند بر ثوانی از این جهت که ثانی اند. پس، اول بر آن کمال اتمی است که حدی برای او نیست تمامتر از او تصور نیم شود و قصور و نیاز ناشی می شوند از افاضه و جعل و به واسطه همان جعل نیز آن نقص و نیاز برطرف می گردد؛ چرا که هویات ثوانی، به لحاظ ذات، به اول وابسته اند؛ پس جبران می شود نقص ایشان به واسطه کمال اول و فقر ایشان به واسطه غنای او». 2
در این استدلال، برخلاف استدلال مشائین، به خود حقیقت وجود نظر شده است، نه به مفهوم آن و آنچه که واسطه واقع شده است، فقر وجودی است که به معنای عین الربط بودن وجود معلوم نسبت به وجود علت می باشد، بر خلاف برهان مشایی که در آن از امکان ذاتی که از اوصاف ماهیت است استفاده میشد.

تقریر شهید مطهری از سخن ملاصدرا
ایشان پس از ذکر چند مقدمه که برهان را بر آن استوار کرده اند، به تقریر آن می پردازند. مقدمات یاد شده عبارتند از:
1- اصالت وجود.
2- وحدت تشکیکی وجود.
3- حقیقت وجود، عدم را نمی پذیرد.
4- حقیقت وجود، بماهو هو، و قطع نظر از هر حیث و جهتی که بدان ضمیمه شود، مساوی با کمال و فعلیت محض است و همه نقایص به اعدام بر می گردند.
5- راه یافتن عدم و شوون آن در وجود، ناشی از معلولیت و تاخر از مرتبه علت است. پس از ذکر این مقدمات، برهان را چنین تقریر می‌کنند:
«... اکنون می گوییم: حقیقت هستی موجود است به معنای این که عین موجودیت است و عدم بر آن محال است و از طرفی حقیقت هستی در ذات خود، یعنی در موجودیت و در واقعیت داشتن خود، مشروط به هیچ شرطی و مقید به هیچ قیدی نیست، هستی چون که هستی است، موجود است، نه به ملاک دیگر و مناط دیگر و نه به فرض وجود شییء دیگر؛ یعنی هستی در ذات خود، مشروط به شرطی نیست و از سوی دیگر، کمال و عظمت و شدت و استغناء و جلال و بزرگی و فعلیت و لاحدیکه نقطه مقابل نقص و کوچکی و امکان و محدودیت نیاز می باشد، از وجود و هستی و بر می خیزند؛ یعنی جزو وجود حقیقی ندارند؛ پس هستی در ذات خود، مساوی با نا مشروط بودن به چیز دیگر، یعنی با وجود ذاتی ازلی و هم مساوی است با کمال و عظمت و شدت و فعلیت. نتیجه می گیریم که حقیقت هستی، در ذات خود، قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق گردد، مساوی است با ذات لایزال حق، پس اصالت وجود، عقل ما را مستقیماً به ذات حق رهبری می کند نه چیز دیگر غیر حق را که البته جز افعال و آثار و ظهورات و تجلیات او نخواهد بود... »3
جناب استاد، مصباح تقریر ملا صدارا را چنین توضیح می دهند:
«این تقریر مبتنی بر اصولی است که عبارتند از:
1- اصالت وجود.
2- ذات مراتب بودن وجود (تشکیکی بودن).
3- معلوم به حسب ذات خود، محتاج به سوی علت است بلکه عین ربط نسبت به علت است.
اثبات هر یک از این مقدمات در جای خود آمده است. پس با توجه به این اصول، برهان صدرا چنین تقریر می شود: اگر وجود اصیل، بی نیاز از غیر باشد فهوا المطلوب، ولی اگر مستغنی بالذات نباشد، در این صورت معلول، مفتقرا الذات به سوی غنی بالذات خواهد بود؛ زیرا تحقق امر مفتقر الذاتی که عین تعلق و ربط است، بدون وجود مستقبل غنی تام، محال است. »4

مزیتهای این تقریر
مزیت های این تقریر از برهان صدیقین را می توان در نکات ذیل دانست:
1- عدم نیاز این تقریر به بطلان تسلسل و در حقیقت، این خود دلیلی بر بطلان تسلسل در ناحیه علل است.
2- نظر کردن به سوی حقیقت وجود که امری اصیل و عینی است؛ برخلاف برهان شیخ که آنچه در آن جا اخذ شده بود، عنوان موجود بود که قابل انطباق بر ماهیت نیز هست و حال آن که در حکمت متعالیه، امری اعتباری بیش نیست.
3- استفاده از امکان وجودی یا فقر وجودی که مقتضای بساطت و اصالت موجود است؛ بر خلاف روش مشایی که در آن از امکان ذاتی ماهوی استفاده می شود.
4- مزیت اصلی این نحوه از تقریر، این است که متناسب با مبانی و اصول و پیشین حکمت متعالیه (اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود – ربطی بودن وجود معلول نسبت به علت) است.
5- این برهان، علاوه بر اثبات اصل وجود حضرت باری، مستلزم اثبات و ارائه توحید حقه و حقیقیه و اثبات و علم و قدرت و اراده و قیومیت و سایر و صفات حسنی و اسمای الهی است. 5

منظور از حقیقت وجود
حقیقت وجود، دارای استعمالات متعددی است که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- گاه مرادف با ماهیت و در مقابل وجود است.
2- گاه مرادف با وجود عینی است. (حقیقه الوجو اصلیه)
3- گاه درباره خداوند تبارک و تعالی به کار می رود. (در السنه عرفا)
4- گاه به معنای وجود ساری و جاری در جمیع موجودات به کار می رود. (در بحث تشکیک)
5- گاه به معنای کنه و ذات دست نیافتنی به کار می رود. (حقیقه الوجود مجهوله کنهه)
6- گاه به معنای وجود صرف خالی از حد و ماهیت و...
7- منظور از حقیقت وجود، در این برهان را خود ملاصدرا در کتاب مشاعر توضیح داده است:
8- «... و نعنی بحقیقه الوجود ما لایشوبه غیر صرف الوجود فی حد او نهایه نقص او عموم او خصوص... » 6

حکیم سبزواری و برهان صدیقین
حکیم سبزواری در موارد متعدد، از برهان صدیقین سخن به میان آورده است که از جمله، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف: شرح دعای صباح.
ب: حواشی اسفار.
ج: منظومه حکمت و شرح آن.
در شرح دعای صباح چنین می فرمایند:
«... فنقول الوجود الحقیقی ان کان واجباً فهو المطلوب و الااستلزمه لما انه اذا لم یکن واجباً کان ممکناً فلیزم اما الدور و اما التسلسل او المطلوب بل لانه یلزم من الرفع الذی فی النظره الاولی و هی حمقاء، الوضع فی انظره الثانیه بلا مونه زائده لان حقیقه الوجود لایتطرق الیها الامکان بمعنی سلب الضروروتین و لا بمعنی جواز الطرفین و لا بمعنی تساوی النسبتین بناءً علی بطلان الاولویه لان ثبوت الشی لنفسه ضروری و سلبه عن نفسه محال و نسبه الشیء الی نفسه کیف تساوی نسبه نقیضه الیه... » 7تقریر ایشان در شرح منظومه به قرار ذیل است:
ما ذاته بذاته لذاته موجود الحق العلی صفاته
اذالو جود کان واجبا فهو ومع الا مکان قد استلزمه
و در توضیح می فرمایند: مقصود از وجود، حقیقت وجود است که اصالت داشتن آن قبلاً اثبات شد و این که هر امر دارای حقیقتی، به واسطه وجود، حقیقت پیدا می کند، اگر وجود واجب باشد، فهوالمراد؛ ولی اگر ممکن باشد، پس مستلزم وجود واجب است. البته مقصود از امکان، در این جا به معنای فقر و تعلق به غیر است، نه سلب ضرورت وجود و عدم؛ چرا که ثبوت الوجود لنفسه ضروری است و نه امکان به معنای تساوی نسبت وجود و عدم؛ زیرا نسبت هر چیزی به سوی خود، مانند نسبت نقیض او به سوی آن چیز نیست؛ چرا که نسبت شیء به سوی خود، دارای کیفیت وجوب است و حال آن که دومی دارای کیفیت امتناع.
سپس ایشان این استلزام را به دو طریق تقریر می نماید.
به روش خلف: زیرا اگر فرض شود که حقیقت وجود ممکن است، باید وابسته به امری غیر از حقیقت باشد و حال آن که برای این حقیقت، دمی وجود ندارد (غیری وجود ندارد) تا این حقیقت وجود وابسته به او باشد، بلکه هر آنچه را برای وجود، دوم فرض کنی، پس او همان حقیقت وجود خواهد بود؛ زیرا ما غیر از وجود، با عدم رو به رو هستیم که نیستی محض و با ماهیت است که امری است اعتباری و غیر اصیل.
به روش مستقیم: مراد از وجود، مرتبه ای از حقیقت وجود باشد (زیرا فرض بر این است که وجود، حقیقت واحد دارای مراتب است.) پس اگر این مرتبه از وجود، محتاج به سوی غیر باشد، مستلزم غنی بالذات خواهد بود، برای دوری از دور یا تسلسل؛ ولی روش اول (روش خلف) اوثق و اشراف و اخصر است. 8

تقریر حکیم در حواشی اسفار
«... فالاسد و الاخصر ان یقال بعد ثبوت اصاله الوجود ان حقیقه الوجود التی هی عین الاعیان و حاق الواقع حقیقه مرسله یمتنع علیها العدم اذ کان مقابل غیر قابل لمقابله، والحقیقه المرسله التی یمتنع علیها العدم واجبه الوجود بالذات فحقیقه الوجود الکذائیه واجبه بالذات و هو المطلوب» 9
حکیم سبزواری در تعلیقه خود بر اسفار، پس از مطرح کردن این اشکال که معلولیت، ذاتی است؛ زیرا هر موجودی نیاز به جعل دارد (لان الوجود مجعول بالذات) در مقام پاسخ به این اشکال « معلولیت و مجعلویت بالذات، ذاتی برای مرتبه اند نه برای اصل حقیقت وجود که در تمام مراتب محفوظ است» بر می آید و میفرماید:
نقص، دو اطلاق دارد: گاهی مراد از نقص، نحوه وجود نازل که عین همین مرتبه و مقتضی تشکیک می باشد، است و گاهی مراد از آن، عدم است که عبارت است از فقدان و نداشتن مرتبه نازله کمالات مرتبه دیگر را. سپس مبادی برهان صدیقین با تلقی صدرایی را به شرح ذیل بیان می کند:
1- در حقیقت وجود، به شرط الارسال، قصوری وجود ندارد و مقتضی کمال و غنا و... است.
2- هر مرتبه ای از این حقیقت، خالی از نوعی حقیقت و خالی از سنخ وجود نیست.
3- قصور و عدم به مرتبه ای برمی‌گردد که این وجود، در آن مرتبه، قرار گرفته است و این قصور، به لحاظ همراهی حقیقت وجود با عدم است، بلکه از ماهیت قبول کننده ناشی می شود، پس از بیان این حقایق می فرماید: مقدماتی که در این استدلال اخذ شده است، گرچه فی حد ذاته مشتمل بر مطالب عالیه می باشد، ولی مطرح کردن و پرده برداشتن از آنها در ابتدای امر، لازم و ضروری به نظر نمی رسد؛ زیرا مطلب به واسطه این مبادی پیچیده و دست پیدا کردن بدان مشکل می شود ولو این که ذکر این مقدمات، در جای خود لازم و ضروری به نظر می رسد. (مانند مقام بحث از فیاض بودن خداوند) سپس تقریر خویش را مطرح می کند که عین عبارت آن را قبلاً نقل کردیم. 10
تکیه اصلی این تقریر، بر مرسله بودن حقیقت وجود است. و این که حقیقت وجود از آن حیثی که وجود است، عین واقع می باشد و حمل عدم بر آن، ممتنع و حمل وجود بر آن، ضروری و واجب است و اگر عدم، بر امری از امور وجودی حمل می شود، به دلیل محدودیت آن وجود و محبوبیت اوست و عدم را که از واقع شدن آن در مرتبه ای خاص و از تأخر آن ناشی می شود، نه از اصل وجود داشتنش.
استاد مصباح، طریقه مستقیم حکیم سبزواری ر اچنان تبیین نموده اند که مبتنی بر ابطال دور و تسلسل نباشد، ایشان در تعلیقه ناقدانه خویش بر ناهایه چنین می فرمایند:
روش مستقیم در بیان حاجی را می توان به گونه ای تقریر نمود که مبتنی بر ابطال تسلسل نباشد، بدین معنا که:
1- وجود، حقیقتی است دارای مراتب.
2- مراتب نازله و پایینتر، مفتقر الذاتند و به سوی ماوارءو بلکه عین تعلق و فقر وجودی نسبت به ماوارء خود هستند؛ پس این مراتب نازله مستلزم مرتبه ای مستقل علی الاصلاق می باشند والا عاد المفتقر غنیاً والرابط مستقالً و این همان، برهانی است که بر استحاله تسلسل در ناحیه علل فاعلی بیان شده است. 11
پس اگر وجودی ربطی بدانیم، در این صورت، تحقق ربط بدون طرف به معنای استقلال و عدم ربط آن است و حال آنکه او را رابط و غیر مستقل فرض کرده بودیم؛ یعنی پس از توجه به ربطی بودن این وجودات و فرض تحقق آنها، قول به بی نیازیشان از طرف مستقل عبارتی متناقض خواهد بود که مستلزم این است که این وجودات در عین ربطی بودن، ربطی نباشند.
استاد مصباح، بر تقریر حکیم سبزرواری اشکالی اساسی دارند که به نظر ما نیز این انتقاد و اشکال، وارد است. ایشان در ذیل این برهان، چنین می فرمایند:
«و الحاصل انه ان ارید باحقیقه المرسله التی هی اصلیه و لا اصیل غیرها انحصار الوجود الحقیقی فی الواجب تعالی فهو قول الصوفیه و یرد علیه مضافاً الی منافاته للکثره الثابته بالضروره انه مصادره بالمطلوب فان المطلوب بالبرهان اثبات وجود صرف غیر قابل للعدم بوجه و قد اخذ ثابتاً مفروغاً عنه و ان ارید ما یعم الوجودات الامکانیه فالمناقض لکل واحد منها هو العدم الحاصل الامطلق العدم و الا یثیب بمناقضه العدم للوجود حقیقه واجبه غیر متصفه بای مفهوم عدمی یحکمی عن محدودیتهای». 12

تقریر علامه طباطبایی از برهان صدیقین
ایشان در حواشی اسفار چنین می فرمایند: حقیقت وجود همان و اقعیتی است که ما به وسیله آن، سفسطه را دفع می کنیم و می یابیم که هر موجود دارای شعوری مضطر است که آن را اثبات کند و این واقعیت، قبول عدم و بطلان نمی کند لذاتها بطوری که فرض بطلان و رفع این واقعیت مستلزم ثبوت و وضع آن است؛ زیرا اگر بطلان هر واقعیتی فرض شود (در وقتی یا بطور مطلق) در این هنگام، هر واقعیتی باطل خواهد بود واقعاً. (پس ما در بیان چنین گزاره ای نیز باید واقعیتی را بپذیریم) و همین طور سوفسطایی که اشیاء را موهوم می بیند و در واقعی بودنشان شک می‌کند، پس در نزد او تمام اشیاء موهومند واقعاً، محل شک است واقعاً (پس ما در اینجا نیز با واقعیت و ملاک آن رو به روئیم) و از آن جا که اصل واقعیت، قبول عدم و بطلان نمی کند لذاتها پس او واجب الوجود بالذات است، پس ما واقعیتی را در پیش رو داریم که واجب الوجود بالذات است و اشیائی که برایشان واقعیتی هست محتاج و قائم به غیرند». 13
جناب علامه، در کتاب اصول فلسفه، برهان صدیقین را چنین تقریر می فرمایند:
«... واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمی پذیرد و نابودی بر نمی دارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی شود و چون جهان گذاران و هر جزء از اجزای جهان نفی را می‌پذیرد، پس عین همان واقعیت، نفی ناپذیر نیست، بلکه با آن واقعیت، دارد و بی آن، از هستی بهره ای نداشته و منتفی است و البته نه به این معنا که واقعیت، با اشیاء یکی شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پاره هایی از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندد، بلکه مانند نور که اجسام تاریک با آن، روشن و بی آن، تاریکند و در عین حال، همین مثال نور در بیان مقصود، خالی از قصور نیست.
به عبارت دیگر، او خود، عین واقعیت است و جهان و اجزای آن با آن، واقعیت دار و بی آن، هیچ و پوچند.
نتیجه جهان و اجزای آن در استقلال وجودی خود واقعیت دار بودن خود، تکیه به واقعیتی دارند که عین واقعیت و به خودی خود، واقعیت است. 14

ویژگی های تقریر علامه
1- عدم ابتنا بر بطلان دور و تسلسل؛
2- عدم ابتنا بر اثبات اصالت وجود و یا تشکیک در وجود و فقری بودن وجود معلول نسبت به علت؛
3- این تقریر علاوه بر اثبات وجود واجب، وحدت حقه حقیقیه را برای حضرت حق اثبات می‌کند؛
4- در این تقریر، از غیر واجب، بر واجب استدلال نشده است، بلکه از نظر کردن در خود واقعیت به ضرورت ازلی همان واقعیت رسیده ایم؛
5- این تقریر با کمترین پیش فرض (و تنها با اعتماد بر اصل بطلان سفسطه) نزدیکترین راه برا به سوی حضرت حق نشان می‌دهد.

پى‌نوشت‌ها
1. صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه، 9 جلد، جلد 6، (بیروت: دار احیاء التراث، 1404)، ص 14- 16
2. همان، ص 23- 24
3. استاد شهید مطهری، پاورقی های اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، (تهران: انتشارات صدرا)، ص 83؛ استاد شهید مطهری، شرح منظومه، ص 152
4. استاد محمد تقی مصباح یزدی، تعلیقه نهایه الحکمه، (قم، انتشارات موسسه در راه حق 1405 ه) ص 413
5. صدر الدین شیرازی، پیشیین، ص 25 و 26
6. صدرالدین شیرازی، المشاعر، مشعر اول
7. ملا هادی سبزواری، شرح دعای صباح، تصحیح دکتر نجفقلی حبیبی، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1371)، ص 12 و 13
8. ملاهادی سبزواری، شرح منظومه حکمت، ص 146
9. ملا هادی سبزواری، تعلیقه بر اسفار ج 6، ص 17
10. همان، ج 16
11. 12. استاد مصباح یزدی، پیشین، ص 413، ص 412
13. علامه طباطبایی، تعلیقه بر اسفار، ج 6، ص 14 و 15
14. علامه طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پیشین، ص 76- 86.

 

منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 12

نظر شما