موضوع : پژوهش | مقاله

پایان فضیلت ‏در جوامع نوین


نویسنده در قسمتهاى قبل به بیان نظریه خویش در باب وقوع تحولى فاجعه‏آمیز در اخلاقیات جوامع نوین پرداخت و چنین ابراز نمود که علت تلاش متفکران عصرجدید براى توجیه اخلاق، وقوع چنین تحولى است. تنها در فرهنگى که باورهاى اخلاقى تضعیف شده و مفاهیم اخلاقى تغییر یافته باشد، افراد در صحت احکام اخلاقى و اعتبارشان دچار تردید مى‏گردند.

به دنبال بحث درباره شکست‏برنامه عصر روشنگرى در توجیه اخلاق و برخى پیامدهاى آن و نیز به دنبال بحث درباره مفاهیم اساسى تفکر اخلاقى جدید، بحث از مشروعیت نهادهاى حاکم تجددگرایى،براساس فلسفه علوم اجتماعى فرا مى‏رسد.


از جمله مباحث جالب کتاب حاضر، بحث راجع به علوم مدیریتى مى‏باشد. این بحث‏بویژه براى جامعه ما از دو جهت‏حائز اهمیت است: اولا، جامعه انقلابى و جوان ما درصدد پى‏ریزى سازمان ادارى متناسب با ارزشهاى خودى و در عین حال کارآمد است.
ثانیا، بحث توسعه و انتخاب‏الگویى براى آن، در شرایطى که برنامه‏هاى زیربنایى توسعه اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و اجتماعى تنظیم و اجرامى‏شود،بسیارجدى وضرورى است. هرچند نمى‏توان‏منکرضرورت توسعه فى‏الجمله شد،لکن هرگونه خودباختگى و بى‏پروایى در مقابل الگوهاى توسعه غربى بسیار مهلک خواهد بود. آقاى مکنتایردراین بخش، متفکران و برنامه‏ریزان را به تاملى جدى پیرامون کارایى و علمى بودن نظریه‏هاى‏مدیریتى‏وشیوه‏هاى‏توسعه‏فرامى‏خواند. البته، به سختى مى‏توان نظامهاى ادارى و نظریه‏هاى مدیریتى را مطلقادست‏خالى دانست. اما،به هرحال، نقد وى جدى است و حداقل باید موجب اعتدال و اجتناب از شتاب‏زدگى گردد.

ماهیت تعمیم‏هاى علوم اجتماعى
در صورتى مى‏توان تخصص مدیریتى را توجیه نمود که علوم‏اجتماعى را قادر بر ارائه تعمیم‏هاى قانون‏وار (۱) با قدرت پیش‏بینى زیاد بدانیم و دقیقا همین برداشت از علوم‏اجتماعى به مدت دو قرن بر فلسفه علوم‏اجتماعى حاکم است. از عصر روشنگرى تااگوست‏کنت و میل، و از آنها تا همپل، دیدگاه متعارف این است که هدف علوم‏اجتماعى،تبیین پدیده‏هاى‏اجتماعى از راه فراهم آوردن تعمیم‏هاى قانون‏وار است. به عبارت‏دیگر، سعى بر این است که‏الگوى علوم‏طبیعى رادر علوم‏اجتماعى کاملا اعمال کنند. اما، باید اذعان نمود که علوم‏اجتماعى حتى یک تعمیم قانون‏وار را کشف نکرده‏اند.
در اینجا، این سؤال مطرح مى‏شود که چرا عالمان اجتماعى با درک عدم قدرت خویش بر ارائه تعمیم‏هاى قانون‏وار با فلسفه متعارف علوم‏اجتماعى به مخالفت‏بر نمى‏خیزند؟ پاسخ این است که ایشان دریافته‏اند که اگر به عدم قدرت خویش بر ارائه تعمیم‏هاى قانون‏وار اعتراف کنند و درنتیجه، عجز خویش از پیش‏بینى نتایج‏سیاست‏هاى بدیل را بپذیرند، موقعیت ایشان به عنوان متخصصین مشاور حکومت‏یا شرکت‏هاى خصوصى در معرض خطر قرارمى‏گیرد.
بنابر اطلاعات موجود، سابقه عالمان اجتماعى در مقام پیش‏بینى خیلى بد است. هیچ اقتصاددانى «رکودتورم‏» (۲) ) دهه هفتاد را پیش‏بینى نمى‏کرد. نویسندگان نظریه‏هاى پولى آشکارا در پیش‏بینى صحیح نرخهاى تورم ناکام ماندند. بررسى‏هاى انجام شده توسط دى.اسمیث (۳) و جى.اش (۴) درمقاله «پیش‏بینى تولید ناخالص ملى، نرخ تورم و موازنه تجارى: عملکرد سازمان توسعه و همکارى اقتصادى‏» که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد، نشان مى‏دهد که پیش‏بینى‏هاى انجام شده توسط سازمان توسعه و همکارى اقتصادى (OECD) ، براساس پیچیده‏ترین نظریه‏هاى اقتصادى از سال‏۱۹۶۷ تا زمان انتشار مقاله، کمتر از پیشى‏بینى‏هاى انجام شده بر اساس روشهاى عرفى موفق بوده است. مى‏توان مثالهاى زیادى، در مورد عبث‏بودن پیش‏بینى‏هاى اقتصاددان‏ها، بیان نمود. در مورد جمعیت‏نگاران، وضع ازاین هم بدتراست. البته جاى خوش‏بختى است که لااقل اقتصاددان‏ها و جمعیت‏نگاران پیش‏بینى‏هاى خود را به نحو منظمى ثبت کرده‏اند. اما، بیشتر جامعه‏شناسان و عالمان سیاست هیچ ثبت (رکورد) منظمى از پیش‏بینى‏هاى خود فراهم ننموده‏اند. این امر جالب است و دایتر سنگهرز (۷) در مجله علوم (مارس‏۱۹۷۱) شصت ودو دستاورد عمده علوم‏اجتماعى شمرده شده است، ولى حتى در یک مورد هم قدرت پیش‏بینى نظریه‏هاى مذکور به نحو آمارى ارزیابى نشده است. این در واقع، احتیاطى است‏خردمندانه!
به این چهار تعمیم بسیار جالب در حوزه علوم‏اجتماعى توجه کنید:
مورد نخست، نظریه معروف جیمس. سى. دیویس (۸) است. وى، معتقد است که همچون انقلاب فرانسه، هر انقلابى، زمانى اتفاق مى‏افتد که به دنبال مرحله‏اى از افزایش انتظارات مردم و تا حدى تامین این انتظارات، مرحله‏اى واقع مى‏شود که در آن، انتظارات همچنان افزایش مى‏یابد و لکن تامین نمى‏گردد.
مورد دوم، تعمیم اسکار نیومن (۹) است که به موجب آن نرخ جرائم در ساختمانهاى بسیار بلند با افزایش ارتفاع ساختمان تا طبقه سیزدهم افزایش مى‏یابد، اما از طبقه چهاردهم به بعد، نرخ جرائم ثابت مى‏ماند.
مورد سوم، کشف اگون بیتنر (۱۰) در مورد تفاوت‏هاى میان درک مفاد و محتواى قانون تجسم یافته در کار پلیس و درک همان مفاد و محتو در کار دادگاهها و وکلا است.
مورد چهارم،ادعاى روزالین و ایوو فایربند (۱۱) در این باره مى‏باشد که پیشقدم‏ترین و عقب‏ترین جوامع در تجدد، برخوردار از بیشترین آرامش و کمترین میزان خشونت مى‏باشند، در حالى که، جوامع در میان راه (به سمت تجدد) بیش از همه در معرض ناآرامى و خشونت‏سیاسى هستند.
این چهارتعمیم، مبتنى برتحقیقات ممتازى هستند و شواهد فراوانى آنها را تقویت مى‏کند.
اما، آنها در سه ویژگى مهم مشترکند.
ویژگى اول، همگى داراى مثالهاى نقضى پذیرفته شده‏اى هستند و لکن به‏نظر نمى‏رسد پذیرش این نقض‏ها به هیچ وجه موقعیت این تعمیم‏ها را متزلزل سازد. برخى نقادان بیرونى رشته‏هاى علوم‏اجتماعى مانند والتر لکوئر (۱۲) این نقض‏ها را دلیل بر طرد این تعمیم‏ها و رشته‏هایى از علم دانسته‏اند که آن قدر سست و پرتسامح‏اند که در درون خویش، هم این تعمیم‏ها و هم موارد نقص آنها را مى‏پذیرند. لذا لکوئر انقلاب‏۱۹۱۷ روسیه و انقلاب‏۱۹۴۹ چین را ابطال کننده تعمیم دیویس و خشونت‏هاى سیاسى در آمریکاى لاتین را ابطال کننده ادعاى روزالین و فایربند مى‏داند. جالب این که خود دانشمندان علوم اجتماعى نوعا موضع مدارا آمیزى را نسبت‏به مثالهاى نقضى اتخاذ مى‏کنند که هم با موضع دانشمندان علوم طبیعى و هم با موضع فلاسفه علم پویرى بسیار متفاوت است.
مى‏باشند، بلکه دامنه (۱۴) آنها نیز معلوم نیست، یعنى نمى‏توان گفت که آنها در چه شرایطى صادقند. در معادله قانون گازها راجع به فشار، درجه حرارت و حجم، ما نه تنها مى‏دانیم که آنها در مورد تمام گازها صادقند، بلکه دامنه آنها نیز تاکنون دائما مورد ارزیابى قرار گرفته است. اینک ما مى‏دانیم که آنها در مورد تمام گازها در هر شرایطى صادقند، مگر گازهایى که داراى درجه حرارت خیلى پایین و فشار خیلى بالا باشند. اما، هیچ یک از چهار تعمیم علوم‏اجتماعى با چنین ضمایمى مطرح نشده است.
ویژگى سوم، این است که این تعمیم‏ها، بر خلاف تعمیم‏هاى قانون وار در فیزیک و شیمى، مستلزم هیچ مجموعه تعریف شده‏اى از شرطیه‏هاى خلاف واقع نیستند. (۱۵) ما نمى‏دانیم که آنها را چگونه به نحو منظمى بر موارد مشاهده نشده یا فرضى تطبیق کنیم. لذا این تعمیم‏ها هر چه باشند، قانون نیستند.
متفکران عصر روشنگرى به‏گونه خامى همپلى بودند. تبیین، از نظر ایشان عبارت بود از به‏کارگیرى تعمیمى قانون‏وار در مورد امرى در گذشته. پیش‏بینى، عبارت بود از به‏کارگیرى تعمیمى مشابه در مورد امرى در آینده. در این سنت کاهش ناکامیها در مقام پیش‏بینى نشانه پیشرفت علم است. مطابق این دیدگاه، یک انقلاب یا جنگ پیش‏بینى شده براى یک عالم سیاسى و تغییر پیش‏بینى نشده نرخ تورم براى یک اقتصاددان همانقدر شرم‏آور است که کسوفى پیش‏بینى نشده براى ستاره شناس شرم‏آور است. اما، متاسفانه در عمل چنین نبوده است.
برخى، ضعف علوم اجتماعى را چنین توجیه کرده‏اند که علوم انسانى هنوز علوم جوانى هستند. نادرستى این سخن آشکار است و در واقع، علوم‏انسانى به اندازه علوم‏طبیعى از قدمت‏برخوردارند. برخى گفته‏اند که در فرهنگهاى جدید تواناترین افراد جذب علوم طبیعى مى‏شوند و تنها کسانى سراغ علوم اجتماعى مى‏روند که از توانایى کافى براى علوم طبیعى برخوردار نیستند. یک بررسى در سال ۱۹۶۰ میلادى درباره ضریب هوشى افرادى که در خواست دکترا در رشته‏هاى مختلف را تکمیل کردند حاکى از این بود که دانشمندان علوم طبیعى به مقدار قابل توجهى باهوشتراز دانشمندان علوم‏اجتماعى مى‏باشند. اما، به‏نظر من همانطور که در مورد هوش و استعداد کودکان محروم نمى‏توان بر اساس ضریب هوشى قضاوت نمود، در این مورد نیز قضاوت درست نیست.
اما، دیدگاه ماکیاولى با سنت عصر روشنگرى متفاوت است. ماکیاولى، همچون دیگر متفکران عصر روشنگرى معتقد بود که تحقیقات ما باید مبتنى بر تعمیم‏هایى باشد که بتواند قواعد لازم را براى فعالیت روشنگرانه فراهم نماید. اما، علاوه برآن، او معتقد بود که عامل «بخت‏» را نمى‏توان از زندگى انسان حذف نمود. ممکن است‏با در اختیار داشتن بهترین مایه ممکن از تعمیم‏ها، در روز واقعه یک نقض پیش‏بینى نشده و غیرقابل پیش‏بینى ما را ناکام سازد. ما مى‏توانیم با پیشرفت دانش از سیطره این الهه بدخواه (fortuna) (۱۶) بکاهیم، ولى نمى‏توانیم از آن کاملا خلاصى یابیم.
چهار عامل، براى پیش‏بینى ناپذیرى منظم امور انسانى وجود دارد. عامل نخست، مربوط به مواردى است که در آن بنا است تا مفهومى کاملا جدید (۱۷) ابداع شود. هر اختراع یا کشفى که مبتنى بر پردازش مفهومى کاملا جدید باشد، غیر قابل پیش‏بینى است، زیرا براى پیش‏بینى باید همان مفهومى را که بنا است در آینده کشف یا اختراع گردد، اینک باز نمود. به‏طور مثال، فرض کنید من و شما در عصر حجر راجع به آینده گفتگو مى‏کنیم. من پیش‏بینى مى‏کنم که در ظرف ده سال آینده کسى «چرخ‏» را اختراع خواهد کرد. شما مى‏گویید: چرخ! چرخ چیست؟ آنگاه من سعى مى‏کنم تا با زحمت کلماتى را بیابم که براى اولین بار دوره، پره، توپى و محور را توضیح دهند. سپس، من ناگهان متوجه مى‏شوم که هیچکس نمى‏تواند چرخ را اختراع نماید، زیرا من الان آن را اختراع کرده‏ام. به عبارت دیگر، اختراع قابل پیش‏بینى نیست، زیرا پیش‏بینى یک چیز مبتنى بر بیان چیستى آن مى‏باشد و بیان چیستى، همان اختراع است.
دومین عامل پیش‏بینى‏ناپذیرى منظم، این است که ناتوانى هر فاعلى در پیش‏بینى آینده خویش، موجب پیدایش عامل دیگرى براى پیش‏بینى‏ناپذیرى در عالم اجتماع مى‏گردد. وقتى من هنوز تصمیم نگرفته‏ام که کدامیک از دو یا چند عمل بدیل را برگزینم، نمى‏توانم آینده خود را پیش‏بینى کنم. آینده من از دیدگاه خودم، ممکن است تنها مجموعه‏اى از بدیلهاى دائما منشعب شونده باشد که در آن تعداد احتمالات بطور تصاعدى بالا مى‏رود. ممکن است گفته شود که یک ناظر مطلع از خصوصیات من و داراى مایه لازم از تعمیم‏ها، درباره افراد شبیه من مى‏تواند آینده‏ام را پیش‏بینى کند. لکن این مطلب درست نیست، زیرا او نیز نمى‏تواند آینده‏اش را پیش‏بینى کند و لذا نمى‏تواند پیش‏بینى کند که تا چه حد بر تصمیمات دیگران (از جمله من) اثر خواهد گذاشت. پس، آن ناظر از آن جهت که نمى‏تواند تاثیر افعال آینده خویش را بر تصمیم‏گیرى آینده من پیش‏بینى کند، قادر نیست افعال آینده مرا بیش از افعال خود پیش‏بینى کند. در نتیجه، تفاوتى میان ناظر و فاعل نیست.
براى درک سومین عامل پیش‏بینى‏ناپذیرى باید به نظریه بازى (۱۸) توجه کرد. به نظر برخى نظریه‏پردازان علم سیاست، ساختارهاى صورى نظریه بازى در فراهم آوردن تعمیم‏هاى قانون‏وار براى رسیدن به نظریه‏اى تبیین‏گر و پیش‏بینى کننده مفید است. اگر ما ساختار صورى یک بازى چند نفره را در نظر بگیریم و منافع هر یک از بازیکنان را معین کنیم، مى‏توانیم پیش‏بینى کنیم که یک بازیکن کاملا خردمند چه اتحادها و ائتلافهایى را برقرار مى‏سازد و شاید بتوانیم فشارهاى وارد بر بازیکنانى که کاملا خردمند نیستند و در نتیجه، رفتارهاى ایشان را هم پیش‏بینى کنیم. اما، سه مانع در راه انتقال ساختارهاى صورى نظریه‏بازى به موقعیت‏هاى سیاسى و اجتماعى وجود دارد: یکى از این موانع، انعطاف‏پذیرى نامحدود موقعیت‏هاى بازى مى‏باشد. من سعى مى‏کنم تا حرکت آینده شما را پیش‏بینى کنم; براى این کار باید پیش‏بینى کنم که شما درباره حرکت من چه پیش‏بینى خواهید نمود; و براى این کار، باید پیش‏بینى کنم‏که شما چه پیش‏بینى در مورد پیش‏بینى من خواهید داشت و ... هر یک از ما سعى مى‏کند تا کارش براى دیگرى پیش‏بینى‏ناپذیر گردد و مى‏داند که دیگرى نیز چنین مى‏کند. بنابراین، حتى با دانستن این ساختارها و دانستن منافع بازى نمى‏توان محصول تلاش همزمان براى پیش‏بینى‏پذیر کردن دیگران و پیش‏بینى‏ناپذیر کردن خود را روشن ساخت.
چهارمین عامل، امکان محض (۱۹) است. زمانى جى. بى. برى (۲۰) همان نظر پاسکال را مطرح کرد که علت تاسیس امپراطورى روم اندازه بینى کلئوپاترا (۲۱) بود: اگر اندامهاى او کاملا متناسب نمى‏بود، مارک آنتونى (۲۲) شیفته او نمى‏شد; اگر مارک آنتونى شیفته او نمى‏شد، با مصرى‏ها علیه اکتاوین (۲۳) متحد نمى‏شد; اگر این اتحاد انجام نمى‏شد، نبرد اکتیوم (۲۴) انجام نمى‏شد و... تل خاکى موش کور موجب مرگ ویلیام سوم (۲۵) گشت و سرماخوردگى ناپلئون در نبرد واترلو (۲۶) موجب شد تا فرماندهى را به نى (۲۷) واگذار کند، یعنى همان کسى که در آن روز چهار اسب زیر پایش یکى پس از دیگرى مورد اصابت تیر واقع شد و باعث‏شد تا در ارزیابى‏ها خطا کند و از همه مهمتر اینکه دو ساعت دیرتر دنبال گارد سلطنتى بفرستد. هیچ راهى براى در نظر گرفتن همه نتایج امور ممکن نظیر موشهاى خاکى یاباکترى‏ها درطراحى‏نبردها وجود ندارد.
با پذیرش این عوامل پیش‏بینى‏ناپذیر در زندگى اجتماعى، توجه به ارتباط درونى آنها با عناصر پیش‏بینى‏پذیر لازم است. این عناصر، کدامند؟ آنها حداقل چهار نوعند:
نوع نخست، ناشى از ضرورت برنامه‏ریزى و تنظیم کارهاى اجتماعى مى‏باشد. در هر فرهنگى بیشتر مردم در اغلب اوقات کارهاى خود را بر اساس تصورى که از یک روز معمولى دارند انجام مى‏دهند. آنها هر روز تقریبا در ساعت معینى بیدار مى‏شوند، لباس مى‏پوشند و دوش گرفته یا ناگرفته، در ساعت معینى صبحانه مى‏خورند و در ساعت معینى به کار مى‏روند و از کار بر مى‏گردند. کسانى که غذا تهیه مى‏کنند، باید انتظار داشته باشند که مصرف کنندگان آن غذاها در ساعت‏خاصى و در مکان مشخصى پیدا شوند; اتوبوس‏ها و قطارها باید در مکانهاى تعیین شده با مسافران مواجه شوند و.. . .
دومین نوع، از نظم‏هاى آمارى ناشى مى‏شود. ما مى‏دانیم که در زمستان احتمال سرماخوردگى بیشتر است، در حوالى کریسمس به میزان زیادى نرخ خودکشى افزایش مى‏یابد، با افزایش تعداد متخصصانى که بر روى یک مساله کار مى‏کنند، احتمال سریعتر حل شدن آن مساله بالا مى‏رود، احتمال مبتلا شدن ایرلندى‏ها به بیمارى‏هاى روانى بیش از دانمارکى‏ها است، احتمال قتل یک شخص توسط همسرش بیش از یک جنایتکار غریبه است. دانستن نظم‏هاى آمارى: همچون دانستن برنامه‏ریزى و انتظارات مربوط به آن، در طراحى‏ها و انجام برنامه‏ها نقش مهمى ایفا مى‏کند.
سومین نوع، از نظم‏هاى على در طبیعت ناشى مى‏شود. طوفان، زلزله، میکرب طاعون، ارتفاع، سوء تغذیه و خواص پروتئین‏ها همگى بر انتخاب انسان تاثیر مى‏گذارند.
چهارمین نوع، از نظم‏هاى على در زندگى اجتماعى ناشى مى‏شود.
با درک اینکه متخصصان داراى هیچ مایه معتبرى از تعمیم‏هاى قانون وار نمى‏باشند و نیز با درک ضعف قدرت پیش‏بینى‏گرى ایشان، قهرا منزلت و موقعیت ایشان متزلزل مى‏گردد. سرانجام، ما به این نتیجه مى‏رسیم که مفهوم کارایى مدیریتى یکى دیگر از موهومات اخلاقى معاصر، و شاید مهمترین آنها باشد. البته، منظور من این نیست که فعالیتهاى این به اصطلاح متخصصان تاثیرى ندارد و ما از آن تاثیرات رنج نمى‏بریم، بلکه مراد من این است که اندیشه تدبیر و اداره اجتماع که در این نوع تخصص ظاهر مى‏شود، در واقع، چیزى جز یک نقاب نیست. نظام اجتماعى ما، به معناى دقیق کلمه، خارج از تدبیر ما و هر فرد دیگرى مى‏باشد. هیچ کس متصدى آن نیست و نمى‏تواند باشد. تخصص مدیریتى توهم دیگرى است که از مشخصات عصر جدید مى‏باشد. پرستش کالاها و اجناسى با نوع دیگرى از بت‏پرستى، یعنى پرستش مهارت‏هاى ادارى تکمیل مى‏گردد. از احتجاج من، این مطلب معلوم مى‏شود که ادعاى عینیت‏گرایى متخصصان ادارى در واقع پوششى است‏براى رغبت‏ها و اراده‏هاى گزاف. در فرهنگ ما، موفقیت در نمایش دادن تدبیر و اداره علمى اجتماع موجب به قدرت و حاکمیت رسیدن عده‏اى مى‏گردد که در واقع، تنها هنرشان بازیگرى است.

نیچه یا ارسطو
آقاى مکنتایر، معتقد است که زبان اخلاقى در فرهنگ جدید، پوششى است‏براى اراده ذهنیت‏گرایانه (سوبژکتیو) اشخاص. به‏نظر ایشان، نیچه، اولین کسى است که به این مطلب پى‏برد. البته، نیچه به اشتباه فکر مى‏کرد که اصولا ماهیت هر گفتار اخلاقى چنین باید باشد و حال اینکه این مشکل ناشى از رد تفکر ارسطویى در عصر «روشنگرى‏» است. صحت نظریه نیچه، منوط به بررسى این مطلب است که آیا طرد ارسطو در عصر روشنگرى صحیح بود؟ نویسنده معتقد است که نظریه اخلاقى ارسطو، در فرهنگ یونانى، یهودى، مسیحى و اسلامى به تایید رسیده است و به لحاظ فلسفى قویترین نظریه اخلاقى قبل از عصر جدید مى‏باشد. از اینرو، اگر بنا است که نظریه نیچه،رد شود،باید از چیزى شبیه اخلاق ارسطویى استفاده نمود.
آقاى مکنتایر، سپس به‏این مساله مى‏پردازد که چگونه باید میان نیچه یا ارسطو، یکى را برگزید. این انتخاب باید بر این اساس انجام گیرد که فرد مى‏خواهد در آینده چه‏کاره بشود؟ (غایت چیست). متفکران عصر روشنگرى و متفکران بعد از ایشان، غایت‏شناسى را طرد نمودند و تقدم را با قواعد دانستند. نخستین مساله، از دیدگاه ایشان این است که ما از چه قواعدى باید تبعیت کنیم؟ و چرا باید از آنها تبعیت کنیم؟ قواعد اخلاقى مبتنى بر برداشتى بنیادین درباره غایت انسانى نیستند. صفات اخلاقى‏اشخاص،عموماتنهابه‏دلیل اینکه‏نشانگر تبعیت از مجموعه‏اى از قواعد هستند، ارزش مى‏یابند. بطور مثال، آقاى راولز (۲۸) فضیلت را چنین تعریف مى‏کند: «میل قوى و معمولا مؤثر براى عمل نمودن بر طبق قواعد صحیح‏».
بنابراین مطابق با دیدگاه جدید توجیه فضیلت‏ها مبتنى بر توجیه قبلى قواعد و اصول مى‏باشد. اما، فرض کنید که سخنگویان تجدد و بطور مشخص‏تر، سخنگویان لیبرالیسم در ترتیب مفاهیم ارزشى دچار سوء برداشت‏شده باشند و ما باید در ابتدا به فضیلت‏ها توجه کنیم تابتوانیم اعتبار قواعد را بفهمیم. در این‏صورت، ما باید بررسى خود را به‏گونه‏اى کاملا متفاوت با هیوم یا دیدرو یا کانت‏یا میل شروع کنیم. در این مورد، نیچه و ارسطو به نحو جالبى اتفاق‏نظر دارند.
در پایان، آقاى مکنتایر چنین توضیح مى‏دهند که منظور از بررسى مجدد تفکر ارسطویى، صرفا مطالعه فلسفه اخلاق ارسطو، که در متون نوشته ارسطو بیان شده است، نمى‏باشد. براى بررسى مجدد تفکر ارسطویى، باید آن را به عنوان سنتى در نظر گرفت که پیش از ارسطو آغاز شده بود و ارسطو با بهره گیرى از آن توانست تفکرات بعدى را بسیار تحت تاثیر قرار دهد و آن گذشته را به آینده پیوند زد. بنابراین، گرچه در این سنت، ارسطو جایگاهى اساسى و محورى دارد ولکن در عین حال، او تنها بخشى از این سنت محسوب مى‏شود. مراد من همان «سنت قدیمى‏» (کلاسیک) است که دیدگاه آن را درباره انسان قبلا، تحت عنوان «دیدگاه قدیمى (کلاسیک) درباره انسان‏» مطرح نمودیم. بسیار جالب و جاى خوشبختى است که نیچه، نیز خود را آخرین وارث پیام و رسالت اشراف هومرى مى‏داند که اخلاق و کردارشان اشعارى را ایجاد نمود که ما ناگزیز باید تحقیق خود را با آنها آغاز نماییم. اما، خواهیم دید که در این سنت قدیمى (کلاسیک)، این نوشته هومر (۲۹) ترسیم شده است، گوى سبقت را از سایرین مى‏رباید و مجالى براى ادعاهاى نیچه در انتساب به این سنت‏باقى نمى‏گذارد.

پى‏نوشت‏ها
۱- law - like generaliztion
مراد تعمیم‏هایى است که به شکل یک باید مطرح مى‏شوند، مانند آب در صد درجه باید به جوش آید. همپل ، نیگل در این مورد به بحث پرداخته‏اند.
۲- Stagflation
مراد رکود ناشى از تورم مستمر همراه با کاهش تجارت و داد و ستد و افزایش بیکارى است. این رکود یکبار در دهه هفتاد اتفاق افتاد.
۳- D. J. C. Smyth.
۴- J. C. K. Ash
۵. Karl Deutsch
۶- John Platt
۷- Dieter Sanghors
۸- James C. Davies
۹- Oscar Newman
رجوع شود به: کتاب فضاى قابل دفاع،۱۹۷۳، صفحه ۲۵
۱۰- Egon Bittner
رجوع شود به: کتاب عملکرد پلیس در جامعه جدید، ۱۹۷۰
۱۱- Ros]alind and Ivo Feierabend
رجوع شود به: مقاله «رفتارهاى سیاسى افراطى سالهاى ۱۹۶۲ تا ۱۹۸۴: یک تحقیق ملى‏» در مجله حل تعارض و ستیز، شماره ۱۰، سال‏۱۹۶۶، صفحه ۷۱ -۲۴۹.
۱۲- Walter Laquer
رجوع شود به: مقاله «تاملى درباره خشونت‏» در مجله مواجهه، شماره ۳۸، آوریل ۱۹۷۲ - صفحه‏۳ تا ۱۰.
۱۳- universal quantifier
۱۴- Scope
۱۵- Counterfactual conditonal
مراد این است که اگر جمله شرط امرى فرضى باشد، مانند اینکه الان روى میز آب وجود دارد و آب نیز حرارتش صددرجه است، این نتیجه درست‏باشد که آب به جوش مى‏آید. پس گرچه شرط خلاف واقع است، ولى جمله شرطیه صادق است و این به دلیل صدق تعمیم قانون وار در مورد جوشیدن آب در صد درجه مى‏باشد.
۱۶- فورچونا نام الهه بدخواه حاکم بر بخت انسان‏ها در اساطیر رومى است.
۱۷- radically new
۱۸- game - theory
۱۹- pure contingency
۲۰- J. B. Bury
۲۱- Cleopatra
ملکه مصر (متولد۶۹ قبل از میلاد و متوفى ۳۰ قبل از میلاد)
۲۲- Mark Antony
جنرال رومى (متولد۸۳ قبل از میلاد و متوفى ۳۰ قبل از میلاد)
۲۳- Octavian
مراد آگستس (متولد۶۳ قبل از میلاد و متوفى ۱۴ میلادى) نخستین امپراطور روم در سالهاى‏۲۷ (ق.م) تا ۱۴ میلادى مى‏باشد.
۲۴- Actium
نام محلى است که نیروهاى کلئوپاترا و مارک آنتونى در سال ۳۱ (ق.م) در یک نبرد دریایى از نیروهاى اکتاوین کست‏خوردند.
۲۵- William lll
پادشاه انگلستان، اسکاتلند و ایرلند در سالهاى ۱۷۰۲ -۱۶۸۹ میلادى.
۲۶- Waterloo
شهرى در مرکز بلژیک که در آن نیروهاى ناپلئون در سال ۱۸۱۵ میلادى شکست‏خوردند.
۲۷- میشل نى (۱۸۱۵ -۱۷۶۹) فرمانده نظامى تحت امر ناپلئون که سر انجام اعدام گشت.
۲۸- Rawles
۲۹- Homer
شاعر مشهور یونانى در قرن هشتم قبل از میلاد و صاحب ایلیاد و ادیسه.


منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره ۱۶، ویژه نامه فلسفه اسلامی ۱۳۸۴/۰۰/۰۰
نویسنده : السدیر مکینتایر
مترجم : محمد علی شمالی
 

نظر شما