آغاز آفرینش(2)
درمقاله پیشین یادآور شدیم: قرآن درباره آغاز آفرینش با رهنمودى کلى فرمان به جستارى همه سویه داده و زمین پژوهان در بررسىها به رازهاى بزرگ چون عمر زمین، پیدایش آب وحیات دستیافتند، و دانشمندان همچنان بر این باورند که آفرینش از مجردات آغاز گشته و بیست نام از نخستین آفریدهها به میان آمد که آخرین آنها «عقل» (اول ما خلق الله العقل) بود، و اینک دنبالهى سخن:
دیدگاه حکما دربارهى «عقل» به عنوان نخستین مخلوق
ابن سینا، معتقد است چون خداوند متعال واحد حقیقى است در او دو جهت و دو حیثیت تصور ندارد تا سرچشمهى بیش از یک معلول باشد، از این رو از او جز یک معلول صادر نمىشود این معلول که پسوند «اول» را همراه دارد (معلول اول) جوهرى استبسیط به نام «عقل محض». (1)
شیخ اشراق، بر این باور است که نخستین چیزىکه از خداوند صادر گشته «نور مجرد» است این نور نزد دانشمندان پیشین به «عنصر اول» مشهور بوده و نزد فیلسوفان مشاء به «عقل کل» موسوم است، این گوهر مجرد باید از جمیع جهات مجرد باشد، چنین گوهرى از جمیع موجودات اشرف است، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دربارهى این گوهر زنده وحیاتبخش فرمود: «اول ما خلق الله العقل». (2)
صدر المتالهین، بر آن است که خداوند در نهایت کمال، فعلیت و وجوب است هیچگونه نقص و نادارى در او نیست، بنابراین چیزى که از او پدید مىآید باید اشرف موجودات بوده و هیچگونه نقص و عدم در او راه نیابد، همچنین لازم است از جنس عقول باشد نه از جنس نفوس و نه از سایر اشیایى که نقص و عدم در آنها راه یافته است، بنابراین بعد از ذات حضرت خداوند یکتا عقل محض مستقل بالذات وبالفعل است. (3)
حکما این مطلب را با چند دلیل اثبات مىنمایند:
اول: از راه نبوت و الهام، بر این پایه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «اول ما خلق الله العلق» ایشان در حدیث دیگر فرمود: «اول ما خلق الله القلم» قلم، واسطه در تصویر موجودات و ترتیب نظام است، آن سان که قلم ظاهرى واسطه در تصویر کلام و ترتیب ارقام است. و چنان که فرمود: «اول ما خلق الله نورى» باز فرمود: من و على از یک نور آفریده شدهایم. (4)
دوم: از راه امتناع پیدایش کثیر از واحد.
علامه طباطبایى این دلیل را چنین تقریر کرد: لازم است میان وجود علت ووجود معلول مناسبت ذاتى و ارتباط ویژهى وجودى برقرار باشد تا بتواند وجود ذاتى معلول را به وجود ذاتى علت پیوند دهد، ارتباط ذاتى میان علت و معلول اقتضا دارد میان آنها سنخیت وجودى برقرار بوده و جز به شدت و ضعف از هم جدا نشوند، بنابراین اگر از واحد حقیقى دو چیز صادر شود، یا از یک جهت صادر مىشود یا از دوجهت، اگر دو چیز از یک جهت صادر گردند لازم مىآید واحد حقیقى با فرض این که یک چیز است دو چیز باشد، واگر از دو جهت صادر گردند لازم مىآید علت واحد، مرکب باشد، بنابراین هر دو قسم خلاف فرض است، زیرا فرض این است که «واحد» بسیط حقیقى است.
در نتیجه چون واجب تعالى از هر جهت «واحد بسیط» است و هیچگونه کثرتى نه عقلى و نه خارجى در او تصور ندارد و واجد همهى کمالات وجودى است وجدان تفصیلى در عین اجمالى پس جز یک وجود واحد بسیط که داراى همهگونه کمالات وجودى است افاضه نمىکند، و از جایى که میان علت و معلول سنخیت لازم است قطعا باید معلول، از هر جهت داراى فعلیت تام بوده و از قوه و استعداد خالى باشد، چنین موجودى جز«عقل» نیست، این عقل از حقتعالى متاخر و بر سایر موجودات متقدم است، بنابراین صادر نخستین«عقل» است که اشرف موجودات ممکن به شمار مىرود. (5)
سوم: از طریق «امکان اشرف» عقل، فردى از افراد وجود و یا مرتبهاى از مراتب وجود مىباشد، و در هر دو صورت اشرف از سایر ممکنات است. (6)
چهارم: از راه مناسبت ذاتى میان علت تامه و معلول و میان فاعل تام و فعل، مناسبت مزبور بین حقتعالى و عقل اول کاملترین و تمامترین مناسبات است، مناسبتبین او و سایر ممکنات در رتبه پایینتر است، زیرا عقل مقدس، بسیطاترین جواهر و نورانىترین موجودات است. (7)
پنجم: هیولا، صورت، نفوس و جهان طبیعت که به حرکت جوهرى در حرکتاند به مقتضاى تجدد، حدوث، وعدم ثبات ذاتى خویش باید به گوهر عقلى، فرشتهاى و اسمى الهى تکیه داشته باشند که او «فى حد نفسه» به فعلیت تام رسیده باشد. (8)
ششم: از ناحیهى اهداف، غایات ومیل به کمال نهایى، در این فرآیند همهى انواع طبیعى باید به جانب یک غایت عقلى کامل متوجه باشند. (9)
هفتم: از طریق مطابقت احکام با نفس الامر، در این دیدگاه نفس الامر موجودى استبالفعل، داراى کثرت بىنهایت، و نام آن «عقل کل» است، در قرآن از این عقل گاهى به «لوح محفوظ» و زمانى به «کتاب مبین» یاد مىشود. (10)
فیاض لاهیجى نیز با تقریر برهان ابن سینا مىنویسد: صادر اول جز جوهر عقلى نتواند بود، بدیهى است اعراض به جواهر متقوماند، و در میان جواهر، جسم، مرکب خارجى است، نفس، نیازمند به استعداد بدن است و تنها عقل است که مىتواند صادر نخستین باشد. (11)
محقق سبزوارى نیز ذیل عنوان «اول ما صدر هو العقل» مىسراید:
عقلا و نقلا کان عقل اذ بدا
لا یوجد الواحد الا واحدا
وى پس از تقریر برهان با دلیل عقلى مىنویسد: «اما الدلیل النقلى فکقولهصلى الله علیه و آله و سلم: اول ما خلق الله العقل وکقول امیر المؤمنین علیه السلام حین سئل عن العالم العلوى فقال: صور عاریة عن المواد عالیة( خالیة خ.ل) عن القوة والاستعداد تجلى لها فاشرقت و طالعها فتلالات والقى فى هویتها مثاله فاظهر عنها افعاله وخلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زکاها بالعلم والعمل فقد شابهت جواهر اوائل عللها واذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارک بها السبع الشداد».
از امیرالمؤمنین علیه السلام از عالم بالا پرسیدند، ایشان فرمود: آنها صورتهایى هستند که از مواد و جسمیتبیروناند، وبالاتر از آنند که قوه و استعداد آنها را ادراک توان کرد، نور حق در آنها تابید پس تابان شدند و در آنها درخشید و درخشان گردیدند، خدا مثال و صورت انوار خویش را در عالم علوى در افکند آن گاه افعال خدایى از آن صورتها هویدا گردید و انسانى که داراى نفس ناطقه ستبیافرید، حال این بشر اگر به وسیلهى علم و عمل، خود را پاکیزه ساخت و خویش را از آلایش خاک پاک خواست البته گوهرش پاک گردد و معلول علل اولیه خود شود، پس همین که مزاجش معتدل شد و از اضداد خویش (شرک و کبر و هواپرستى) دورى گزید البته (به حق واصل شود و روح محض گردد، و) آسمانهاى هفتگانه با آن «نفس ناطقه» شریک گردد. (12)
دیدگاه عرفا
عرفا در تجزیه و تحلیل حدیثشریف«اول ما خلق الله العقل» معتقدند چون حقتعالى داراى وحدت حقیقیه ذاتیه است، از او بیش از یک چیز صادر نمىشود که نام آن، وجود مطلق، تجلى سارى، رق منشور، نور مرشوش و... است . زیرا در معناى واژهى «خلق» تقدیر ترتیب و تعین ومحدودیت نهفته است از این رو مراد حدیث مزبور این است که نخستین موجودى که بر پایهى تقدیر و تعین آفریده شد عقل است، اما آنچه را خداوند در آغاز آفرینش آفرید محدود نبود و تعین و تقدیر نداشت، پس نخست چیزى که پا به عرصهى هستى گذاشت وجود مطلق، تجلى سارى ، رق منشور، نور مرشوش و... است، این همان چیزى است که اهل نظر (حکماء) اشتباها آن را قلم اعلى و عقل اول مىنامند. (13)
صدرالمتالهین و توجیه سخن حکما
صدرالمتالهینقدس سره وقتى مىبیند اول ما خلق الله نمىتواند عقل باشد (زیرا عرفا گفتند در واژهى خلق، تقدیر و تعین و محدودیت نهفته است و اول ما خلق الله نمىتواند تعین و تقدیر و محدودیت داشته باشد) در مقام توجیه سخن حکما (اول ما خلق الله عقل است) بر آمده و نوشته است: اول بودن عقل، نسبى استیعنى نسبتبه سایر صوادر، اول است، و گرنه آنچه در ابتداى آفرینش پدید آمد، «وجود مطلق منبسط» است، و با این بیان آنچه در کتب عقلى آمده(اول ما خلق الله العقل) و آنچه در کتب عرفان به چشم مىخورد هماهنگاند.
وى معتقد است فرمایش پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم «اول ما خلق الله العقل» با آنچه فرمود: روح من نخستین پدیده استبا روایت دیگر که مىفرماید: «قلم» نخست آفریده شد همچنین و با «نور من» و با «فرشته کروبى» همهى اینها یک حقیقتاند که به حسب اعتبارات، اختلاف یافته و به نامى خوانده شدهاند، اما به حسب واقع همه یک جوهر بسیطااند به نام «روح اعظم» و حق تعالى در آیه «قل الروح من امر ربى» از این حقیقتخبر داده است. وى او را قلم خوانده است، زیرا واسطه استبر نگارش علوم و حقایق بر لوح دلها در عالم قضا و قدر، و چون از هر نقص، عدم و ظلمت پاک و مبرا است «نور» نامیده شده چرا که نور از طرفى ذاتا پیدا و هویدا است، و از سوى دیگر سبب پیدایش اشیا مىباشد، همچنین چون مایهى حیات نفوس است روح نامیده شده که همان حقیقت محمدیه صلى الله علیه و آله و سلم است.
صدرالمتالهین دربارهى جمع میان معناى آب و عقل گفته است: علم حقتعالى به عرش محیط است، آن سان که پژوهشگران و تفسیرکاوان آیهى «وکان عرشه على الماء» را به علم تاویل کردهاند، و آن گونه که در این جهان حیات هر چیزى از آب است در جهان آخرت نیز حیات هر چیز با علم است، بنابراین معناى آیه این است که عرش حقتعالى بر عقل و علم استوار است، و آن عقلى که نخستین مخلوق به شمار رفته است از نورى آفریده شده که عین ذات و عین علم حقتعالى است. (14)
نظر میرداماد و محقق سبزوارى
میرداماد، ذیل روایت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم «اول ما خلق الله نورى» مىگوید: پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نخستین صادر و سرآغاز آفریدهها است، و این همان عقل نخستین است لذا در حدیث دیگر فرمود: «اول ما خلق الله العقل». (15)
محقق سبزوارى رحمه الله در مقام جمع میان معناى نور، عقل و نفس ملکوتى بر این باور است که مراد از نور، عقل کلى است، همان عقلى که در فلسفهى اشراق نور قاهر نام گرفته است، بر این پایه علم، نور است و عقل عبارت است از علم و عالم ومعلوم(هر سه یک چیزند) و در نقل آمده است که صورتهاى علوى از مواد، قوه و استعداد خالىاند و چون خداوند بر آنها تجلى کرد نورانى شدند، على علیه السلام به کمیل فرمود: «والعقل وسط الکل» این سخن اشاره به عقل کلى دارد، چنان که شخصى پیرامون نفس الهى و ملکوتى از او پرسید، فرمود: نیرویى است لاهوتى، جوهرى استبسیط، حى بالذات و ریشهى آن عقل است، عقل گوهرى استبسیار درک کننده، محیط به همهى اشیا و آگاه از هر چیز قبل از پیدایى آن، بنابراین «عقل» علت موجودات ونهایت آنها است. (16)
نظر علامه مجلسى دربارهى عقل
علامه مجلسى رحمه الله پس از ذکر احادیث فراوانى که دربارهى اول ما خلق الله به نگارش آورده است مىنویسد: معناى، نور، عقل، قلم، و آب همه یکى است، بنابراین نور، گوهر مجردى است که از نخستین جواهر عقلى به شمار رفته، چنان که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «اول ما خلق الله العقل» از این رو، عقل، قلم و آن گوهرى که آب شد همه یک مراد را ادا مىکنند. (17)
آغاز آفرینش ماده و جرم
دربارهى آغاز پیدایش اجرام کیهانى و اجسام عنصرى سخن بسیار به میان آمده است، قرآن، نهج البلاغه، احادیث، دانشمندان، نظریه پردازان و فرهیختگان در این زمینه سخنها دارند و نظرها دادهاند.
این مساله با مسائلى همچون هندسهى جهان اعم از اقلیدسى و نااقلیدسى، ریاضیات، فیزیک، شیمى، تبدیل عناصر و همجوشى اتم آنها و... شدیدا در ارتباطى تنگاتنگ و پیوسته است و احیانا گرههاى کور ایجاد کرده و جستار، تلاش و تکاپوى دانشمندان گرچه راه کارهایى نشان داده است لیکن هنوز به نتیجهى قطعى و نظرى واحد نینجامیده است.
ما در این نوشته نخست مدلها، ونظرات ارائه شده و اشکالهاى آنها را بازگو کرده، آنگاه نظر قرآن و احادیث را باز خواهیم نوشت.
انفجار بزرگ و انبساط جهان
دستهى بزرگى از دانشمندان، انفجار بزرگ و انبساط جهان را پذیرفته و بیانهاى متفاوتى از آن ارایه دادهاند از جملهى این که انفجار بزرگ Big Bang آغاز آفرینش هستى محسوب مىشود، تا آن لحظه، در جهان هیچ نبود، پس ناگهان با انفجارى بزرگ آنچه نبود بود شد، تا لحظهى قبل از انفجار بزرگ، حجم جهان برابر با صفر و چگالى (وزن مخصوص) آن برابر با بىنهایتبرآورد شده است، تحول جهان از لحظهى انفجار بزرگ آغاز گردید، تصور این که قبل از آن چه بود غیر ممکن است.
به گفتهى «آلبرت انیشتاین» زمان و مکان از هم جدایى ناپذیرند، در انفجار بزرگ تنها ماده نبود که زاییده شد، مکان نیز به همراه آن آفریده شد، اما در ذهن ما تصور بىزمانى و بىمکانى غیر متصور است.
جهان جدید، یک هزارم ثانیه بعد از انفجار بزرگ، تودهاى آتش گوى جوشانى از ذرات و اشعه و انرژى متلاطم بود که در آن جفتهاى ذره یا پاد ذره از«فوتون»هاى پر انرژى، به طور مستمر به وجود مىآمدند و پیوسته یکدیگر را از بین مىبردند و «فوتون»هاى پر انرژى ایجاد مىگردید.
یک دهم ثانیه بعد از انفجار بزرگ، کارها، نظم بیشترى پیدا کرد، درجه حرارت به 10 درجه «کلوین» (×) کاهش پیدا کرد، آنچه بود فقط جفتهاى الکترون، پوزیترون، نوترون، پادنوترونهاى بىجرم وفوتونهاى سبک بودند.
چهارده ثانیه بعد از انفجار بزرگ، دماى جهان به سه هزار میلیون درجه کلوین کاهش پیدا کرد، بیشتر الکترونها و پوزیترونها با ذرات مخالف خود برخورد کردند و از بین رفتند، هنگامى که درجه حرارت به هزار میلیون کلوین، یعنى 70 برابر دماى کنونى مرکز خورشید، کاهش پیدا کرد، بسیارى از پروتونها ونوترونها در یکدیگر درآمیختند یا گداختند و در هستههاى هلیوم پدید آمده به وحدت وجود رسیدند.
چهار دقیقه بعد از انفجار بزرگ، هیچ ذرهى نوترون آزادى برجاى نماند،هفتاد و پنج درصد جرم جهان به صورت پروتون و الکترون درآمده بود که آنها نیز سرانجام به هم درآمیختند، و اتمهاى هیدروژن H به وجود آمدند، وبیست و پنج درصد بقیه جرم جهان به صورت هلیوم باقى ماند.
هفتصد هزار سال بعد از انفجار بزرگ، جهان در حال انبساط، آن قدر سرد شد که درجه حرارت به 5000 درجه کلوین رسید، الکترونها به هستههاى هلیوم و هیدروژن پیوستند و اتمهاى جدیدى به وجود آمدند.
از این زمان به بعد، دورهاى از درهم آمیختن اتمها یا Atomic Fussion و تحول اتمى آغاز گردید.
دوران تحول اتمى بسیار طولانى بود، در این دوره اتمهاى هیدروژن، کربن، ازت، اکسیژن و آهن به وجود آمدند.
شاید چهار هزار میلیون سال قبل بود که زمین به اندازهى کافى آرام شده بود و به دنبال تحول اتمى، تقریبا همهى عناصر شیمیایى، فلزات،و شبه فلزات به وجود آمده بود.
از این زمان به بعد، تغییر و تحول جدیدى آغاز مىشود که آن را تحول شیمیایى نامیدهاند.
از اکسیژن و هیدروژن آب به وجود آمد، هیدروژن سبکترین اتم است، ابتدا تصور مىشد همهى عناصر شیمیایى صرفا ترکیب اتمهاى هیدروژن با هم باشند، بعدا در اواخر قرن 19 با پیشرفت علم شیمى، این نظر رد شد، اما در هر حال در دوران تحول اتمى، همهى عناصر، فلزات و شبه فلزات، از به هم آمیختگى و گدازش یا Fussion اتمهاى هیدروژن پدید آمدند.
سرانجام بدون پیدایش شرایط مناسب در روى زمین، بدون پیدایش عناصر طبیعى از فلزات و شبه فلزات و بدون پیدایش آب، حیات هرگز در روى زمین امکان پیدایش نداشت.
با پیدایش آب در روى زمین و به علت تابش نور خورشید، تبخیر آب و ایجاد ابر وحرکت ابرها در مناطق مختلف زمین، بارش باران در سرتاسر زمین ممکن ومیسر گردید.
پیدایش این شرایط مناسب، بیش از 5/3 میلیارد سال به طول انجامید و نخستین علایم حیات در روى زمین، میلیاردها سال بعد از انفجار بزرگ پدیدار شده است.
چنان که اشاره شد بسیارى از دانشمندان متاخر و معاصر نظریه و تئورى گسترش و انبساط جهان را پذیرفتهاند از جمله:
«لاپلاس» گفته است مادهى جهان در آغاز گازى بود منتشر در وسط فضا و «سدیم»ها از تکاثف و به هم رفتن آنها خلق شدهاند، آنگاه در تطور دیگر «سدیم»اها به حالت کنونى رسیدهاند و این امر در اثر شدت دوران رخ داده است.
«ژرژلومتر» دانشمند بلژیکى بر این نظر است که قبل از آغاز انبساط، همه مواد جهان به حالتسیال سنگین هستهاى بودهاند، که هسته عظیمى شبیه هستهى اتم البته بسیار بزرگتر تشکیل مىدادهاند.
به گفته «ژرژگاموف» : جهان ما در یک حالت انبساط یکنواخت است، فضاى کامل جهان که به وسیله کهکشانها مسکون است در یک حالت انبساط سریع است، و انبساط سریع آن شناخته شده است، پس اگر اکنون جهان ما در حال باز شدن باشد لازم مىآمده زمانى در حال انقباض بسیار شدید بوده باشد.
بر این اساس شاید بتوان گفتسراسر عالم و همهى آسمانها و زمین، کهکشانها، سحابىها، و این فضاى بیکران، در آغاز، داخل هم، فشرده به هم، یکپارچه و کوچک بودهاند و با مرور روزگاران، آسمان از آسمان، و کهکشان از کهکشان باز شده و جدا گردیده و اقیانوس پهناور فضا پدید آمده است. (18)
با این همه در این عرصه هنوز تئورىها و سخنان دیگر وجود دارد که در ادامهى مقال بدانها اشاره خواهیم داشت و اشکال یا اشکالهاى تئورى انفجار بزرگ از لابلاى آنها پدیدار خواهد گشت.
پىنوشتها:
1. اشارات و تنبیهات، محقق طوسى:3/210.
2. مجموعهى مصنفات شیخ اشراق، تلویحات:1/51، 66؛ مطارحات:1/435، 448؛ 2/264؛ شرح حکمة الاشراق، ص 317.
3. اسفار اربعه: 7/258، 261.
4. اسفار:7/262.
5. ر.ک: حاشیه علامه طباطبایى بر اسفار:7/237؛ نهایة الحکمة، مرحله 12، فصل 20.
6.سهروردى، مجموعه مصنفات:1/66، 435، 448؛ میرداماد، قبسات، ص 372؛ صدر المتالهین، اسفار:7/267؛ همو، شرح اصول کافى، ص 17؛ لاهیجى ، گوهر مراد، ص 292.
7. میرداماد، همان، ص 380؛ اسفار:7/263.
8و9. اسفار:7/264، 266.
10. میرداماد، همانجا، ص 386؛ اسفار، همانجا، ص 370.
11. گوهر مراد، ص 290، نشر کنگره فیاض لاهیجى.
12. شرح منظومه سبزوارى، ص 185؛ غرر الحکم، فصل 44، حرف الصاد، مسلسل 5885.
13. قونوى، ابن فنارى، مصباح الانس، ص 69، وحدت از دیدگاه عارف وحکیم، حسن زاده، ص 86.
14. ر.ک: اسفار:2/332؛ شرح اصول کافى، ص 17، 67، 68.
15. میرداماد، تعلیقه بر اصول کافى، ص 40، تحقیق سید مهدى رجایى، 1403ه.
16.ر.ک: حاشیه سبزوارى بر اسفار:7/262.
17. بحار:55/212؛ 54/363.
×. کلوین Kelvin : در فیزیک عبارت است از اندازهگیرى حرارت بر حسب صفر مطلق سانتىگراد، برابر با «18/273» درجه سانتىگراد که به نام واضع آن «بارون کلوین» نامگذارى شده است.
18. ر.ک: ژرژگاموف، ماده زمین و آسمان، ص 595، ترجمه رضا اقصى، چاپ دوم، نشر صفى على شاه1363ش؛ رضوى، محمد امین، آغاز و انجام جهان، ص 77، 177،248، 63، چاپ فردوسى رضائیه1348ش؛ افتخاریان، سید جواد، علوم روز و قرآن، ص 234، چاپ حیدرى، تهران؛ ابراهیم یزدى، پیدایش حیات، ص 6 وبعد.
منبع: / سایت / بلاغ ۱۳۸۵/۰۴/۲۷به نقل از: نشریه کلام اسلامی، ش 34
نویسنده : على زمانى
نظر شما