فرهنگ سیاسی ایرانیان؛ رفتارها و ایستارها(1)
مقدمه نظری در مطالعه فرهنگ سیاسی
با وجود این کهفرهنگ سیاسی به لحاظ مفهومی و محتوایی دارای سابقه کهن در بررسی سیاست ورفتار های سیاسی است، ولی در مطالعات آکادمیک دوران معاصر به طور جدیتری مورد توجه واقع شده است. تحلیل های معاصر از فرهنگ سیاسی ونقش آن دررفتار های سیاسی، بیشتر بر فرهنگ سیاسی مساعد به حال دموکراسی می پردازند. در واقع این برداشت به نوعی تداوم برداشتِ فرهنگ مدنی «گابریل آلموند»، که مهمترین شالوده های فرهنگی دموکراسی را مطرح می کرد.
بنابراین تمایز فرهنگ سیاسی از فرهنگ عمومی بدین جهت است که محور اصلی آن بیشتر بر شناخت مردم از نحوه کارکرد قدرت واقتدار، هم از لحاظ اصولی وهم در عمل قرار دارد. در واقع فرهنگ سیاسی است که قواعد بنیادین را برای به اجرا در آوردن سیاست وضع می کند و همین فرهنگ است که تصورات واعتقادات مشترکی را که بنیاد های اصلی زندگی سیاسییک کشور هستند، معین می کند1.
لذا اساس این رویکرد این است که با مطالعه فرهنگ سیاسی کشورها وجوامع مختلف می توان تفاوت رفتار سیاسی آنها را درک کرد. البته فرضیه این نگرش این است که ویژگی های فرهنگی جوامع از هم متفاوت بوده و موجب می شود که آنها در عرصه سیاسی دارای رفتارهای متفاوتی باشند. با این حال این برداشت، دارای ابهامهای فراوانی است که برخی از آنها به تعریف گوناگون از فرهنگ باز می گردد؛ زیرا برخی از صاحب نظران به وجود حدود 160 تعریف از فرهنگ اشاره کرده اند، در این تعریفها اختلاف نظر های فراوانی درباره فرهنگ وجود دارد. با وجود این، دقت در تعریفها، مختلف نشان می دهد که همه آنها در این موضوع که فرهنگ مبنای جهت گیری رفتاری است، دارای اشتراک هستند. برای مثال «تالکوت پارسونر» فرهنگ را این گونه تعریف می کند؛
»منظومه های الگو یافته یا مراتب دار از نمادهایی که موضوع سمت گیری کنشها هستند. موîلفه های درونی شده شخصیت یکایک کنش گران والگوهای نهادینه نظامهای اجتماعی»2.
نکته مهم در تعریف فوق این است که فرهنگ، جهت گیری کنش را تعیین می کند. البته «دورکیم» نیز تعریفی ارائه می دهد که کم وبیش به معنای مبنایی برای کنش می باشد؛ زیرا به نظر وی هم، فرهنگ مجموعه ای از باورها واحساسات مشترک بین اعضای جامعه است از این رو فرهنگ، به عنوان اصل تنظیم کننده رفتار اجتماعی است که بدان شکل وجهت می بخشد. 3
به طور طبیعی باید گفت که این الگوها از جامعه ای به جامعه دیگر ودر یک جامعه، از عصری به عصر دیگر متفاوت است. حال با این تعریفها از فرهنگ، تعریف فرهنگ سیاسی هم از همین سنخ خواهد بود. البته واژه فرهنگ سیاسی رادر علم سیاست برای اولین بار «گابریل آلموند» برای اولین بار در علم سیاست به کار گرفت. به نظر وی، هر نظام سیاسی در درون الگویی خاص از سمت گیری برای کنش سیاسی فعالیت دارد، که خوب است آن را فرهنگ سیاسی بنامیم. بنابراین، مشخص است که بین تعریف آلموند از فرهنگ سیاسی وتعریف «تالکوت پارسونر» از فرهنگ، قرابت ونزدیکی معنایی و تحلیلی وجود دارد. البته آلموند بعدها به همراهی «سیدنی ورباآین تعریف از فرهنگ را با تنقیح بیشتری در تحلیل ایستارهای سیاسی موجود در کشور های انگلیس، آلمان، ایتالیا، مکزیک و آمریکا به کار گرفت. از همین رو، آنان فرهنگ سیاسی را سمت گیری ها وایستار های سیاسی افراد در قبال نظام سیاسی خویش تعریف کرده اند. 4 آنان بعدها با گسترش کاربرد مفهوم فرهنگِ سیاسی، بر این موضوع تاîکید کردند که می توان جنبه های گوناگون فرهنگ سیاسی ملت های مختلف را با همدیگر مقایسه کرد.
تعریفهای دیگری از فرهنگ سیاسی نیز ارائه شده که کم وبیش همانند الگوی تالکوت پارسونر در تعریف فرهنگ در معنای عام، آن و تعریف آلموند در معنای خاص سیاسی آن می باشد. شاید بتوان گفت که تعریف «لوسین پای» از فرهنگ سیاسی یک تعریف جامع باشد؛ زیرا به نظر وی فرهنگ سیاسی عبارت است از دید گاه ها، احساسات سیاسی وادراکات، که رفتار سیاسی را در هر جامعه ای تعیین کرده وهدایت می کند. اجزای فرهنگ سیاسی یک توده انباشته ومتفاوت نمی باشد، بلکه الگوهای منظم و به هم پیوسته ای است که در کنار هم قرار دارند ومتقابلاً یکدیگر را تقویت می کنند. 5
شاید این تعریف، به رغم ابهامهای جدی ای که دارد بتواند مبنای مناسبی برای بررسی تاîثیر فرهنگ بر سیاست باشد. بر اساس تعریف فوق، احساسها و ادراکهای سیاسی، هردو بر رفتار سیاسی افراد دریک جامعه تاîثیر گذارند و به طور طبیعی میتوان جوامع مختلف را از این بُعد هم مورد مطالعه قرار داد، که رفتارهای آنها بیشتر از روی احساسهای سیاسی و یا از روی ادراکات سیاسی است و به عبارت دیگر، کنش های آنها عقلی است یا احساسی؟
«رابرت دال» هم عناصر فرهنگ سیاسی ملت های مختلف را با توجه به تفاوت هایی که آنان در زمینه مسائل ذیل دارند مورد بررسی قرار می دهد؛
1. جهت گیری به حل مسائل؛ آیا جهت گیری آنها در حل مسائل. عمل گرایانه است یا غیر عقلانی؟
2. جهت گیری به اقدام جمعی؛ آیا جهت گیری آنها مشارکت جویانه است یا فرد گرایانه؟
3. جهت گیری به سمت سیستم سیاسی؛ موضع آنان نسبت به حکومت واگرایانه است یا هم گرایانه؟
4. جهت گیری به سوی مردم؛ آیا عقیده و موضع آنان، اعتماد به مردم است یا عدم اعتماد به مردم؟
6. به نظر می رسد که الگوی رابرت دال هم یک الگوی کاملاً مناسب برای تحلیل تفاوت های سیاسی در جوامع مختلف باشد؛ زیرا به هر حال براساس تعریف های فوق می توان به این نتیجه رسید که فرهنگ سیاسی در هر جامعه، تابعی از فرهنگ عمومی آن است و این تابعیت در جوامع مختلف قابل مشاهده است. برای مثال ایتالیا به دلیل ویژگیهایِ خاص فرهنگی ای که دارد همواره در زمینه سیاسی وتثبیت دموکراسی مشکل داشته است
البته این موضوع دارای عمومیت است و در واقع، این تفاوت های فرهنگی وتفاوت در سطح توسعه، در ابعاد مختلف میباشد، که انواع متفاوتی از فرهنگ سیاسی را به وجود می آورد. آلموندووربا به سه نوع فرهنگ سیاسی اعتقاد دارند ـ که البته مبنای اصلی این تقسیم بندی، سطح ونوع مشارکت سیاسی است ـ که عبارتنداز؛
1. فرهنگ سیاسی محدود parochial، که پایین ترین سطح فرهنگ سیاسی است و درجوامعی که هیچ گونه خود آگاهی درباره دولت در آن پیدا نشده به وجود می آید. در این جوامع، افراد خود را به عنوان عضوی از جامعه تصور نمی کنند و اساساً نقشی در تصمیم گیر ی ها ندارند. در این جوامع هیچ گونه مشارکت سیاسی وجود ندارد.
2. فرهنگ سیاسی تبعی subject، در این نوع فرهنگِ سیاسی، افراد ازوجود نظام سیاسی آگاهی، و از نقش هایگوناگون حکومت اطلاع دارند. در این نوع فرهنگ سیاسی، افراد از نتایج نتیجه تصمیم های حکومت مطلع هستند، ولی در فرایندهای سیاست گذاری هیچ گونه نقش تعیین کننده ای ندارند.
3. فرهنگ سیاسی مشارکتی participant، در این نوع فرهنگ، سطح آگاهی از نظام سیاسی بسیار بالاست و در واقع این فرهنگ ویژه جوامع توسعه یافته است. مردم به طور نسبی در حوز ه های مختلف دخالت میکنند و به رفتارهای سیاسینخبگان حساس هستند. در این نوع فرهنگ سیاسی، مردم خود رامتعلق به نظام سیاسی می دانند و معتقدند که می توانند در بهبود تصمیم های سیاسی موîثر باشند.
از آن جا که هیچ یک از این سه نوع فرهنگ سیاسی به طور خالص در هیچ کجا وجود ندارد، آلموند وپاول به ترکیبی از این سه نوع فرهنگ اشاره می کنند. این فرهنگهای سیاسی مختلط عبارتند از؛ فرهنگ سیاسیِ تبعی ـ مشارکتی، محدودِ ـ مشارکتی، و محدود-تبعی. آنان در تجزیه وتحلیل خود از فرهنگ سیاسی 5 کشور دموکراتیک پیش گفته به این نتیجه می رسند که فرهنگ مدنی، مناسب ترین فرهنگ سیاسی برای جوامع دموکراتیک می باشد.
در مجموع می توان گفت که فرهنگ سیاسی مبین ایستارها، اطلاعات، ومهارت های سیاسی است. در واقع تشریح رویکرد مردم یک کشور به نظام سیاسی می تواند ما را در تشخیص وشناسایی فرهنگ سیاسی آن جامعه کمک کند. بنابراین، برپایه تعریفها و مباحثه های فوق از فرهنگ سیاسی به دنبال مقایسه بین فرهنگ سیاسیِ ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی هستیم.
زمینه های تاریخی شکل گیری فرهنگ سیاسی در ایران
نظام سیاسی در ایران قبل از انقلاب وساختار و کار ویژه های آن متاثر از نگاه های استبدادی در طول تاریخ ایران وتحولات سیاسی، اقتصادی واجتماعی بعد از انقلاب مشروطه بوده است. ویژگی عمومی واساسی حکومت های استبدادی در طول تاریخ ایران، حکومت بر مدار اراده فردی بوده است، که درآن قدرت پادشاه به قدرت دیگری محدود نبوده است، بلکه اراده شخص حاکم و سلطان بوده است، که به طور دلخواه میتوانسته تمامی قوانین را نادیده بگیرد. از این رو پاتریمونیالیسم، ساختاری را ایجاد کرد که انگیزه های سیاسی گروه نظامی حاکم در دولت مرکزی، جای انگیزههای اقتصادی و عقلانی طبقات متوسط شهری را گرفت. به تعبیر «ترنر» در شهرهای شرقی، حتی اصناف بازار هم، از بالا به وسیله دولت پاتریمونیال برایجمع آوری مالیات و نظارت بر کار بازار ایجاد شدند. 7 در طول تاریخ، در ایران، همواره دولت و جامعه استبدادی بوده که در آن، دولت، طبقات اجتماعی، قانون، سیاست و مانند آنها صورتی متفاوت با آنچه در تاریخ اروپا مشاهده شده و نظریه پردازان اروپایی تبیین و تحلیل کرده اند، داشته است. نظام حکومت استبدادی، مبتنی بر انحصار دولت بر مالکیت و نیز اقتدار نظامی و دیوانی شدیدی بود، که این امر دردوران معاصر هم تداوم پیدا کرد؛ زیرا درابتدای قرن بیستم، ایران یک کشور کاملاً آسیایی وعقب مانده بود، که از نظر سیاسی، اصول اداره سنتی آن چیزی جز فرمانروایی مطلق ونا محدود پادشاه واسارت وبردگی میلیون ها نفر، چیز دیگری نبود. انقلاب مشروطه ایران اولین قیام عمومی در تاریخ ایران بود، که بر خلاف شورش هایگذشته بر ضد سلاطین مستبد تنها در صدد ساقط کردن یک دولت استبدادی خاص نبود، بلکه برنامه مثبت روشنی هم داشت که عبارت بود از میان بر داشتن حکومت استبدادی وجایگزین کردن آن با حکومت قانون و اجرای عدالت در قالب نطام مشروطه. این برنامه مثبت ناشی از آشنایی با دولت های اروپایی وشیوه های اعمال وتقسیم قدرت درآن دولت ها بود.
به دلایل مختلف، دولت مشروطه در ایران پا نگرفت و زمینههای برپایی استبداد پهلوی در ایران فراهم شد. با این تفاوت که دولت توانست پراکندگی قدرت در دوران قاجار را از میان برداشته و تمرکز شدیدی در منابع قدرت ایجاد کرد از سوی دیگر در دوران پهلوی، مفهوم دیگری ازهویت ملی به عنوان ایدئولوژی رسمی دستگاه پادشاهی ساخته و پرداخته و تبلیغ شد. دراین کلام، هویت ملی همان مفهومِ کهن »ایرانشهر» است که حافظ و نگاهبان آن نظام شاهنشاهی است. درواقع، همان ایده باستانی»قلمرو پادشاهی ایران» و مفهوم »فر ایزدی پادشاه ایران» در دوره ساسانی است که محور هویت جمعی میشود.
به دیگر سخن، هویت ملی با نظام پادشاهی تعین پیدا میکند و نه بر پایه آزادی شهروند. در دوره پهلوی، برخلاف دوره قاجار، با خروج از مشروعیت سنتی پدر سالاری مواجه هستیم؛ زیرا رضاخان در وضعیتی به قدرت رسید که ناامنی گسترده، مشکلات اقتصادی دوران پس از جنگ جهانی اول و از هم گسستگی های اجتماعی، مردم را در زیر فشارهای مضاعف، ناتوان ساخته بود. از این رو، با اعمال زور و دیکتاتوری، دست کم امنیت و نظم را به جامعه باز گردانید.
بنابراین اعمال زور و شیوه های قهرآمیز، اگر چه در بلند مدت خود مشروعیت زداست، لکن در کوتاه مدت، به ویژه پس از دوره ای از ناامنی ها و هرج و مرج های اجتماعی، عامل مثبت و مشروعیت زا تلقی می شود؛ ضمن آن که در دوره رضاخان توجه به بخش صنعت، وضع قانون جدید خدمت سربازی و پایه ریزی ارتش مدرن، رشد دیوان سالاری اداری، توجه به نهادهای مدنی جدید ـ نظیر تاïسیس دانشگاه تهران ـ از جمله آنها بود. بدین سان به کارگیری زور و اعمال قوه قهریه همراه با تامین نظم و امنیت و اجرای برنامه نوسازی (که به وجوه کار آمدی نظام سیاسی باز می گشت و می توانست عامل مشروعیت یابی Legitimating رژیم در دوره بقا و استقرار گردد) عناصر اصلی شکل گیری مشروعیت نخستین و مشروعیت بدوی در نظام سیاسیِ دوره پهلوی را تحقق بخشید. در عین حال، همین عنصر زور و قوه قهریه ـ در بلند مدت ـ عامل فروپاشی مشروعیت نظام سیاسی و زوال ساخت اقتدار پهلوی اول گردید؛ بدین جهت، اصولا دشوار است که بتوان در این مقطع مشروعیت پایداری را مورد شناسایی قرار داد، و تمسک شاه به پاره ای از باورهای سنتی مردم ـ در برخی مواقع ـ و تاکید او بر یکپارچگی ملی ـ با اتکا برناسیونالیسم دولتی ـ مغشوش تر وضعیف تر از آن است که بتوان آنها را مبنای شکل گیری مشروعیتی فراگیر و ریشه دار تلقی کرد.
دوره اقتدار پهلوی دوم نیز پس از سقوط دولت ملی دکتر مصدق در سال 1332، با رویکرد شاه جوان به عنصر زور و استبداد به مثابه نخستین عامل ایجاد اقتدار و مشروعیت آغاز شد. به گفته خانم «کدی» شاه نیز به تقلید از پدرش رضاشاه سعی کرد تا بخش اصلی قانون اساسی سال های 1285 تا 1286 را که مقرر می داشت؛ حکومت از هیات دولتی تشکیل شود که در مقابل مجلس که به وسیله آرای آزاد ملت انتخاب گردیده، مسؤول بوده و قدرت شاه نیز به چند مورد معدود، محدود باشد، به فراموشی بسپارد. این روند قدرت گیریِ رژیم پهلوی، تاثیر ماندگاری بر تداوم فرهنگ سیاسی سنتی در ایران بر جای گذاشت. بنابراین می توان گفت که تحول در فرهنگ سیاسی ایران با پیروزی انقلاب اسلامی به وقوع پیوست.
بررسی آثار، در مطالعه فرهنگ سیاسی ایران
برای ارزیابی گرایش های مردم درباره نظام سیاسی قبل وبعد از انقلاب اسلامی، باید به بررسی ویژگی ها و کارکردهای نظام های سیاسی در دو دوره بپردازیم. در واقع این ویژگیها، نظام های سیاسی حاکم بر جامعه هستند که به فرهنگ سیاسی در هر جامعه می پردازند. گرچه پژوهشگران مسائل ایران، تحت تاîثیر انقلابِ اسلامی ایران وجایگاه دین در زندگی سیاسی، همواره بر اهمیت عناصر فرهنگی و لزوم توجه به آن در تحلیل ها و تبیین های سیاسی تاîکید کرده اند، اما برخی از آثار منتشره را میتوان در زمره رهیافت فرهنگ سیاسی تلقی کرد. از جمله این گونه آثار کتاب محمد رضا بهنام است که به تحلیل بنیاد های فرهنگی سیاست در ایران می پردازد. در این کتاب ادعا شده که تجربه سیاسی ایران معاصر، زیر سیطره دوگونه فرهنگ سیاسی بوده است؛ فرهنگ سیاسی اقتدار گرا وفرهنگ سیاسی اقتدار گریز ویا اقتدارستیز. بهنام می کوشد تا با بررسی تاریخی رویارویی نهادهای اقتدار گرا واقتدار ستیز، تحولات سیاسی ایران معاصر را تبیین کند.
کتاب دیگر در درون این رهیافت، مجموعه مقالاتی است که شماری از پژوهشگران مسائل سیاسی -اجتماعی ایران نوشته اند. این کتاب که توسط سامی فرسون ومهرداد مشایخی ویراستاری شده، ضمن تاîکید بر نقش تعیین کننده تحولات فرهنگی در تحولات سیاسی، ادعا شده که توجه به فرهنگ سیاسی درک ما را از زندگی سیاسی ارتقاء می بخشد. به اعتقاد نویسندگان، الگوهایِ رفتارِ سیاسی ایرانیان از برخی عناصر فرهنگ سیاسی آنان، از جمله سرنوشت باوری، بی اعتمادی، و همه یا هیچ باوری ناشی می شود؛ عناصری که محصول تجربه بی وقفه استبداد داخلی وتهاجم خارجی است. البته در این کتاب به نقش دولت در نهادینه کردن وبازسازی گفتمانهای فرهنگ سیاسی معین وابزارها وروش های این کار نیز، پرداخته شده است.
در این راستا همچنین می توان به کتاب یرواند آبراهامیان اشاره کردکه در بسیاری از موارد بر تحلیل های نمایندگی سیاسی انگلیس در ایران اشاره می کند که نوعی تحلیل براساس ویژگی های فرهنگی ایرانیان است. البته تحلیل های انگلیسی در اغلب موارد به کلی گویی وذات گرایی افراطی منتهی می شود وقابل تاîمل است، برای مثال؛
اغلب مطالعات داخلی درباره فرهنگ سیاسی، از منظر توسعه سیاسی صورت گرفته است. در این مطالعات، برخی افراد فرهنگ سیاسی ایران را به دلیل دارا بودن عناصر ـ منفی ازجمله فردگرایی منفی، سلطه پذیری، تقلید، تفکر قضا و قدری، سوءظن و انزواطلبی و فقدان روحیه جمعی ـ مانعی در برابر توسعه قلمداد کرده اند. بنابراین حجم زیادی از تاîلیفاتی که در زمینه فرهنگ سیاسی ایران صورت گرفته، از همین منظر بوده است.
در نظر تحلیل گرانی که از بیرون به بررسی فرهنگ سیاسی ایران پرداخته اند، فرهنگ سیاسی ایرانیان بسیار پیچیده است. یکی از اولین آثاری که در این زمینه منتشر شده، کتاب ماجرای حاج بابای اصفهانی است که در آن کتاب، عجیب ترین داوری ها در باب فرهنگ عمومی ایرانیان مطرح شده است. برای مثال وی مینویسد؛ به ایرانیان دل مبندید که وفا ندارند. سلاح آنان در جنگ وصلح دروغ وخیانت است. به هیچ وپوچ آدمی را به دام می اندازند. هرچه به عمارت ایشان کوشی به خرابی توکوشند. دروغ، ناخوشی ملی و عیب ایشان است، و قسم شاهد بزرگ این معنی،... سخن راست را چه حاجت به قسم.
برداشت «گراهام فولر» به فرهنگ سیاسی در ایران نزدیک تر است. به نظر وی فرهنگ ایرانی، فرهنگی است که تقریبا در کلیه وجوه خود تسلیم افراط است. گراهم فولر از این موضوع نتیجه گیریسیاسی کرده و به دنبال تبیین سیاست خارجی ایران وضدیت ایران با غرب در دوران جمهوری اسلامی می گردد. به نظر وی، این افراطِ همراه با اشتیاق، باعث پذیرش خطراتی را شده، که منشا رمانتیک داشته است.
یکی از برجسته ترین تحلیل ها در این زمینه، بررسی های «ماروین زونیس» است، که عمدتاًفرهنگ سیاسی نخبگان را مورد بررسی قرار داده است. به نظر وی هم، اساس رفتار های سیاسی نخبگان در ایران، نگرش هایی، از قبیل بدبینی های سیاسی، بی اعتمادی شخصی، احساس عدم امنیت و سوء استفاده بین افراد می باشد. با وجود این که این تحلیل ها می توانند برخی از جنبه های فرهنگ سیاسی ایران را در سطوح مختلف توضیح دهند، اما همه آنها دارای یک نوع تعمیم ها ی نابجا هستند، در حالی که قابلیت تعمیم فرا زمانی وفرامکانی را ندارند.
منابع موîثر در شکل گیری فرهنگ سیاسی ایرنیان
عوامل مختلفی در شکل گیری فرهنگ سیاسی ایرانیان اثر گذار است، که می توانیم به مواردی، از قبیل موقعیت جغرافیایی، بافت جمعیتی ونظام معیشتی، نوع نظام سیاسی دین ومذهب تشیع خانوادهها اشاره کنیم البته اینکه وزن کدام یک از این منابع در ساختن تدریجی فرهنگ سیاسی در ایران موîثر تر بوده، براساس دیدگاه های مختلف متفاوت است، ولی در اغلب تحلیل هایی که در این زمینه وجود دارد بر ساختار سیاسی ونقش نظام های استبدادی در طول تاریخ تاîکید شده است. اغلب نویسندگان داخلی وخارجی که به دنبال تحلیل علمی و غیرِ کلی گرایانه ازویژگی های فرهنگ سیاسی ایران بوده اند، بر این موضوع اشاره کرده اند که راز ماندگاری عناصرمنفی در درون فرهنگ سیاسی ایران بیش ازهرچیز تداوم تاریخی سیستم بسته سیاسی بوده است، که الزامات خاص خود را بر فرهنگ سیاسی ایران تحمیل کرده است. در عین حال، فرهنگ ورفتار ایرانیان دارایی لایه های متضاد بسیاری است، که این تضادهای رفتاری، عوامل بسیار زیادی داشته است. برخی این را به وجود محیط طبیعی و جغرافیایی بسیار متفاوت در ایران منتسب کرده اند، که این موضوع را به نحو زیبایی در نوشته یک انگلیسی به نام «جان شیر من» می توان یافت؛
ایران سرزمین تضاد و افراط است. آب و هوا یا گرم است و مرطوب و یا گرم و خشک و یا سرد و خشک. زمین یا حاصل خیز است یا بی حاصل و بایر...... شهرها یا بسیار زیبا هستند و یا به غایت زشت.
مردم یا بی نهایت ثروتمند هستند و یا بی اندازه فقیر. مردم هم گاهی خوشرو و سخاوتمندند و زمانی حریص و تنگ چشم؛ چنان که گویی به راستی تضاد در این کشور پایانی ندارد. 8
بیان فوق تضاد در ایران را بر اساس تفاوتهای جغرافیایی تحلیل میکند، ولی باید گفت که حتی در شرایط جغرافیایی مشترک نیز تفاوتها و تضادهای رفتاری بروز می کند. باید گفت که این موضوع در یک سطح دیگر به وجود منابع هویت سازِ متفاوت، باز می گردد. فرهنگ ایرانی همواره در گذر تاریخی خود یک فرهنگ تلفیقی بوده که عناصر بسیار متفاوتی از عرفان، تصوف، تشیع و اسلام، در شکل گیری آن اثر گذار بوده اند، که این منابع، تاثیرهای متفاوت و متضادی بر رفتار و فرهنگ ایرانیان گذاشته اند، و این پیچیدگی موجود در رفتار ها را موجب گردیده اند.
در واقع، فرهنگ سیاسی ایرانیان، پرورده این فرهنگ تلفیقی است و روحِ ایرانی، این استعداد مثبت و منفی را (البته قضاوت در این باره بسیار دشوار است) داشته که پذیرای باورهای مختلف و متضاد باشد و البته این مسئله در زندگی اجتماعی و شناخت این ملت دشواریهای جدی را ایجاد می کند. بنابراین بر خلاف تلقی های موجود نمی توان تلفیقی بودن منابع فرهنگ وهویت ساز در ایران را ضرورتاً مثبت ارزیابی کرد، بلکه آثار منفی بسیاری هم بر جای گذارده، که یکی از این آثار منفی، زندگی در عالم خیال و رسیدن به بایدها و مطلوب ها در دنیای موهوم است. آرمانگرایی یک وضعیت دائمی در اندیشه و رفتار ایرانی بوده است. آرمان گرایی، گریختن از واقعیت و پناه بردن به وضع مطلوبی است که در آینده تحقق خواهد یافت. بنابراین این امر بخشی جدی و تعیین کننده در هویت ایرانی است، که در رفتار او هم تاثیر گذار بوده است.
همچنین، به طور کلی فرهنگ سیاسی «الیت». محیط ذهنی و نگرشی است که در درون آن نظام سیاسی عمل میکند. فرهنگ سیاسی الیت بدین معنا موجب استمرار وضعیت سیاسی و روابط قدرت موجود میگردد. در ایران، فرهنگ سیاسی الیت، همواره فرهنگی پاتریمونالیستی بوده که ریشه در تاریخ استبداد شرقی و سلطه طبقات حاکم قدیم در ایران دارد. البته تحولات اجتماعی و سیاسی اخیر، نه تنها فرهنگ سیاسی الیت را دچار تحول اساسی نکرده، بلکه دلایل دیگری برای تقویت آن به دست داده است. فرهنگ سیاسی یا ایدئولوژی گروههای حاکمه در ایران معاصر، به طور کلی چندان تحت تاثیر گرایشهای نوین قرار نگرفته و تحول نیافته و بیشتر ادامه فرهنگ سیاسی پاتریمونیالیستی قدیم بوده است. الگوی رابطه قدرتِ سنتی در ایران، رابطه مبتنی بر حکم و اطاعت از بالا به پایین بوده و با مفاهیم اسطوره ای و مذهبی، سخت در آمیخته است. تصور وجود رابطه ای میان حاکم و خداوند به صور مختلف، چنان مشروعیتی به قدرت سیاسی می بخشیده، که هرگونه رقابت در زندگی سیاسی را امر غیر حقانی قلمداد میکرده است؛ زیرا اساساً ایدئولوژی های جدید بنیان این رژیم ها را در معرض مخاطره قرار می دهد. این قبیل رژیم ها که مشروعیت خود را با توسل بر ارزشها و هنجارهای سنتی تامین میکنند، با طرح مدرنیته سیاسی در معرض خطر قرار میگیرند و به همین دلیل با ابعاد مختلفِ آن مخالف و ناسازگار میباشند. این پیچیدگیِ ضد و نقیض بودن رفتار ایرانیان موجب شده تا برداشتهای مختلف و بسیار متضادی از هویت ایرانی صورت پذیرد، که در غالب آنها افراط و تفریط نیز مشاهده می شود. برخی همواره این فرهنگ را با برداشتی تحقیرآمیز مورد تبیین قرار داده و برخی هم آنچنان در تمجید و ستایش از آن راه افراط را پیموده اند، که گویی چشم آنها به هر واقعیتی بسته بوده است، که شاید این هم یکی از تضادهای پیش گفته ایرانیان باشد.
این فرهنگ سیاسی، دارای عناصر و ویژگیهای متعددی است که برخی ازآنها را مورد بررسی قرار می دهیم.
عناصر و ویژگی های فرهنگ سیاسی ایران
با توجه به این که ایران در ابعاد مختلف یک جامعه در حال گذار تلقی می شود، به طور طبیعی فرهنگ سیاسی ایران هم به تبعیت از این مرحله گذار میان دوشکل فرهنگ تبعی و فرهنگ مشارکتی به سر می برد، و به ویژه تاقبل از پیروزی انقلاب اسلامی، فرهنگ سیاسی تبعی غالب بوده است. بنابراین عناصر غالب در فرهنگ سیاسی ایران تحت تاثیر نظام های استبدادی، بیشتر رنگ وبوی تبعی داشته اند که برخی ازآنها عبارتند از؛
1. فرد گرایی منفی وبی تفاوتی سیاسی؛ عوامل مختلفی در پیدایش این خصیصه در فرهنگ سیاسی ایران نقش داشته اند، که شرایط اقلیمی، قبیله گرایی وحاکمیت تقدیرگرایی، از جمله این عوامل به شمار می روند.
2. بی اعتمادی سیاسی؛ بی اعتمادی سیاسی، ریشه در بی اعتمادی اجتماعی دارد. و مراد از آن، حالت ذهنی است که برمبنای آن، فرد در حیات مدنی خود به دنبال همکاری و تعاون با دیگران نیست. در واقع بین این ویژگی و ویژگی فوق الذکر، ارتباط وجود دارد وبه نوعی موجب بی تفاوتی سیاسی وفرار از مسؤولیت وناامیدی از امکان تغییرات مثبت میشود، که برخی ازآن تحت عنوان مسلک سیاسی یاد می کنند. 9 بنابراین دو دلیل اساسی برای پیدایش بی اعتمادی سیاسی در فرهنگ سیاسی ایران ذکر شده که عبارت است از؛ تاریخ طولانی استبداد درایران وپیدایش عناصر اجنبی وحاکمیت استعمار درتاریخ معاصر ایران. 10
3. عدم تساهل وخشونت؛ فقدان تساهل ومدارای سیاسی در بین گروه ها و نیروهای سیاسی و اجتماعی و حتی در بین مردم، از ویژگی های کهنِ فرهنگ سیاسی در ایران بوده است. در واقع ـ به طور طبیعی ـ زمانی که مطالبات سیاسی مردم انباشته میشود و دولت های حاکم هیچ پاسخی به این مطالبات به جز سرکوب و خاموش کردن صدای مخالف نمی دهند، مردم از هر فرصتی که پیدا کنند، به حکام خودشان واکنش نشان می دهند. بنابراین فرهنگ حذفیِ همراه با خشونت سیاسی، همواره بخشی از فرهنگ سیاسی ایران بوده که هم در بین حاکمان و هم در بین مردم وجود داشته است.
4. گرایش به نطریه توطئه؛ پیامد تمامی این موارد این است که ایرانیان در هر مقامی که هستند به جای تحلیل علمی و عینیِ قضایا وریشه یابی آنها برا ی فهم دقیق آنها برا ساس اسلوب علمی، به دنبال وارد کردن نیرویی مرموز و خارج از اراده ایرانیان برای بررسی تحولات سیاسی هستند. برای مثال در مورد انقلاب اسلامی، شاه معتقد بود که چون ایران در حال پیشرفت سریع اقتصادی بود، غرب از این روند دچار وحشت شده و زمینه های سرنگونی آن را فرهم کرد. 11 یا همواره در بین ایرانیان این ذهنیت وجود داشته که تحولات سیاسی در ایران را به دست پنهان بیگانگان نسبت دهند، که این موضوع هم در بین دولت های حاکم، هم در بین مخالفان وهم دربین توده مردم شایع بوده است.
نویسندگان زیادی این رویکرد را از جمله ویژگی هایثابت والبته منفی فرهنگ سیاسی ایران قلمداد کرده اند که طبیعتاً تاîثیر مهمی بر تحولات سیاسی ایران بر جای گذاشته وموجب کج فهمی های بسیاری شده است. 12
5. رایج بودن فرهنگ کنایه در ایران؛ فرهنگ سیاسی در ایران، یکی از فرهنگ هایی است که درآن بیان استعاری و کنایی بسیار رایج است، که این موضوع هم در بین ادیبان و هم در بین فلاسفه معمول بوده است، که «لئو اشتراوس» از آن تحت عنوان پنهان نگاری یاد می کند و ریشه اصلی آن هم خطرناک بودن زبان دقیق وروشن بوده است. از همین رو، چنین رویکردی در بین مردم، به صورت کم و بیش رایج شده و به طور طبیعی تاîثیر خاص خود را بر تحولات سیاسی بر جای گذاشته است.
6. حاکمیت فرهنگ قبیله ای در فرهنگ سیاسی ایران؛ بسیاری از تحلیل گران در بررسی فرهنگ سیاسی ایران معتقدند که به دلیل حاکمیت دیر پای قبایل بی سواد، بی تمدن، خشن و تهی از فرهنگ، بر جامعه ایران، آنان مهر خود را بر پیشانی فرهنگ سیاسی ایران حک کرده اند. محمود سریع القلم بیش از هر کس دیگری از این الگوی تحلیلی برای تبیین وفهم فرهنگ سیاسی در ایران استفاده کرده است. 13 این فرهنگ تاîثیر خاصی در نظام های سیاسی در ایران داشته و سالهای سال، زمان و تربیت سیاسی درست وصحیح لازم است تاآثار آن را از جامعه ایران بزداید.
ادامه دارد ...
پی نوشتها؛
1 - لوسین پای، فرهنگ سیاسی، ترجمه محبوبه مهاجر در دایره المعارف دموکراسی، انتشارات وزارت امور خارجه، 1002@1383
2 ـ به نقل از؛ برتران بدیع فرهنگ وسیاست، ترجمه احمد نقیب زاده، نشر دادگستر، 1376، ص46
3 ـ رونالد جیلکوت، نظریه های سیات مقایسه ای [ترجمه وحید بزرگی وعلی رضا طیب، نشر موîسسه خدمات فرهنگی رسا 1377، ص340
4 ـ همان، ص345
5 ـ لوسین پای، فرهنگ سیاسی، ترجمه مجید محمدی، نامه فرهنگ، شماره 5و6، سال دوم، ص 39
6 ـ به نقل از سهراب رزاقی، موîلفه های فرهنگ سیاسی ما، فصل نامه نقد ونظر، سال دوم، تابستان وپاییز 1375، ص201
7 - رونالد چیلکوت، پیشین، ص346
8 - سهراب رزاقی، پیشین، ص203
9 - محمد علی کاتوزیان، تضاد دولت وملت در ایران، ترجمه علی رضا طیب، نشرنی1383
10 - به نقل ازحسین بشیریه، دولت عقل، موسسه پژوهشی اندیشه معاصر 1383، ص 485
11 - به نقل از محمد علی جمال زاده، خلقیات ما ایرانیان، انتشارات نوید، 1371، ص 129
12 - سهراب رزاقی، پیشین، 111-12
13 - گراهام فولر، قبله عالم، ترجمه احمد تدین، موîسسه خدمات فرهنگی رسا. نام کتاب گراهام فولر بیانگر مطالب فراوانی در باره فرهنگ سیاسی ایران می باشد.
منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1388 / شماره 260، مرداد ۱۳۸۸/۰۵/۰۰
نویسنده : مقصود رنجبر
نظر شما