ادبیات داستانی جنگ تحمیلی
پدیدة جنگِ هشت ساله در طول دو سه دهة اخیر بزرگترین رویداد تاریخی کشور ما به حساب میآید. این جنگ با جوهرهای تدافعی، معنوی و آزادیخواهانه تأثیرات شگفتانگیزی بر جوانب گوناگون زندگی اجتماعی، سیاسی، مذهبی، فرهنگی، ادبی و حتی شخصی مردمان این مرز و بوم بر جای نهاد. با حادث شدن این رخداد پرتلاطم و دردانگیز، نویسندگان ادبیات داستانیِ جنگ در ثبت و درج هنریِ آن چشم به راه تاریخنویسان و ادیبان رسمی ننشستند و از همان روزهای آغازین جنگ، که فضایی سرشار از شور، التهاب و تبآلودگی بر آن حاکم بود، تا واپسین لحظههای نبرد و حتی تا هماکنون، که تفاوتهای فراوانی در نحوة نگاه و نگرش هنرمندان و مردم نسبت به جنگ ایجاد شده، دست از تلاش و نوشتن برنداشتهاند تا بتوانند هم ریشه و هویّت تاریخی این ملّت را به هنگام وزش تندبادهای حادثههای هولانگیز استوار و ماندگار کنند و هم راه نوی در برابر دیدگان نسلهایِ نو به نوِ آینده بگشایند و مرزهای رهایی و رستگاری را به آنان نشان بدهند.
امّا نگارنده در این جُستار بر آن است که ضمن احترام به گامهای برداشتهشده و ارجگذاری فروتنانه به زحمات کسانی که در این عرصه دست به قلم بردهاند، به برشماری و ارزیابی منصفانة ضعفها، نارساییها و آفتهای آسیبزایی که تحت شرایط ویژة نبرد یا هر دلیل دیگر به قلمرو ادبیات داستانی راه یافتهاند، بپردازد و با کوشش برای پی بردن به نقیصهها و در صورت امکان ارائة راهکارهای مناسب برای رفع آنها، رسالت خود را برای آسیبزدایی از نهال نوپای ادبیات داستانی جنگ، که در سختترین شرایط ریشه دوانده و حیات و هویّت یافته است، به قدر توان به انجام برساند.
بیان مسئله
حوادث عظیم و رویدادهای تکاندهندهای که زندگی و تاریخ یک ملّت را متأثّر و دگرگون میکند، بیتردید فرهنگ، هنر، ادبیات و حتی بینشها و نگرشهای مردم آن کشور را در ابعادی وسیع دچار تطوّر و تحوّل میگرداند.
دفاع هشت سالة اعتقادی و یکپارچة مردم دلاور این سرزمینِ حادثهخیز نیز یک جریان گسترده و نیرومند ادبی را پدید آورد که با توجه به اهمیت کانونی این برهة سرنوشتساز در تاریخ فکری و فرهنگی این مملکت، نقد و تحلیل جامعنگرانه و شناخت و بازکاوی دقیق و عمیق جریانهای ادبی این دوره، بهویژه ادبیات داستانی، امری ضروری به نظر میرسد؛ زیرا ادبیات داستانی پارهای جداییناپذیر و درعینحال گستردهترین عضو پیکرة ادبیات دفاع مقدس است و بررسی همهسونگرانة آن علاوه بر ارزشمندیهای والای ادبی، برای پژوهشگران سایر رشتههای حوزة علوم انسانی نیز از ارج و اعتباری ممتاز و استثنایی برخوردار است و هرگونه تأخیر و تعلّل در بازشناسی هوشمندانة این فرآیندِ هنریِ برآمده از متن جنگ به فرصتسوزی فرهنگی جبرانناپذیری منجر خواهد شد؛ زیرا شاید دیگر موقعیتی برای همدلی و همزبانی با کسانی که در این واقعة آغشته به خون و باروت زیسته و در آن حال و هوای تپشناک و آتشآلود تنفس کردهاند، نیابیم و با دور شدن روزافزون از این رُخداد بینظیر، آفت خاموشی و فراموشی باعث گمگشتگی بسیاری از عناصر گرانقدر آن گردد و بینصیبیِ کاهلانة ما از این موقعیت گرانبها، دیر یا زود آسیبها و لطمات خود را برملا کند و ما را در محکمة وجدان تاریخی، سیلیخورِ مذمّتهای بحقِّ نسلهای آیندة این مرز و بوم گرداند.
پیشینة پژوهش
جنگ با دگرگون ساختن زندگی و زمانه، ادبیات را نیز که آیینة زمان است، دچار دگرگونی و تحول میکند؛ ازاینرو ادبیات یک دوره با حوادث و مسائل آن عصر رابطهای ناگسستنی دارد و در بازنمایی و انعکاس زیر و بمهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و تاریخی جوامع انسانی نقشی محوری ایفا میکند؛ گرچه پیشینة بازتاب جنگ در ادبیات به دوران کهن و روزگارآلود اسطورهها و حماسهها بازمیگردد و در آثاری چون گیلگمش، ایلیاد، شاهنامه، سرود رولان و… نمودی آشکار یافته؛ اما شکل داستانیِ امروزینِ آن بهگونهای چشمگیر و برجسته از اثر گرانسنگ لئون تولستوی (۱۸۲۸ـ۱۹۱۰) سر برآورده. رمان جنگ و صلح که بیانگر اوضاع روسیه در زمان لشکرکشی ناپلئون بدان کشور است، در مدت پنج سال (۱۸۶۴ تا ۱۸۶۹) به رشتة تحریر درآمد و این در حالی بود که نگارندة آن حدود ده سال پیش از نگارش آن اثر، مستقیماً نبردی دیگر را تجربه کرده بود.
با وقوع جنگ جهانسوز اول(۱۹۱۴-۱۹۱۸ م.) شاخة جدیدی از ادبیات که روایتگر بحرانها، پریشانیها و دردمندیهای بشر وحشتزده در آن روزگار پرتب و تاب بود، با شکلی گسترده و بهگونهای رسمی به وجود آمد و نوابغی چون استیفن کرین، رومن رولان، برنارد شاو، هانری باربوس، استفان تسوایک، آرنولد تسوایک، آندره مالرو، زیگفرید ساسون، استاندال، ساموئل بکت، ولتر، گی دو موپاسان، آنتوان دو سنت اگزوپری، جان دوس پاسوس، اریش ماریا رمارک، همینگوی، جان اشتاین بک، اریک نایت، یوردان یووکف، شولوخوف، الکسی نیکلایویچ تولستوی(۱۸۸۳-۱۹۴۵)، بوریس پوله وی و دیگران با الهام از جنگهای عالمگیر اول و دوم یا تحت تأثیر وقایع و کشمکشهای منطقهای، میهنی، مذهبی و… دست به آفرینش شاهکارهایی زدند که همچنان در ردیف گنجینههای ارجمند ادبی و میراثهای ماندگار فرهنگ بشری قرار دارند. برخی از این قلل ادبی جهان مثل جان اشتاین بک، همینگوی، آرنولد تسوایک و اریش ماریا رمارک با نگاهی نقّادانه، در آثار خود به تقبیح و مذمّت جنگ پرداخته و ایجادگران اوضاع آشفته و ناامنکنندگان جهان زیستِ آدمیان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادهاند.
البته نظریهپردازان و منتقدان حرفهای و اثرگذار عرصة ادبیات مغربزمین همچون گئورکی لوکاچ، لوسین گلدمن، رنه وِلّک و تری ایگلتون نیز در این خصوص بیکار ننشستند و با تیزبینی و ژرفاندیشی خاصّ خود نکات ارزنده و قابل تأمّلی را در مورد آثار بزرگی که با درونمایة جنگ نگاشته شدهاند، گوشزد کردهاند؛ اما درخصوص آسیبشناسیِ ادبیات داستانیِ جنگ و مقاومت در ایران جز نوشتههای جسته و گریخته و گفتگوهای غیر منسجم و مصاحبههای تقریباً قالبی و کلیشهای کاری شاخص، شایسته و درخورِ تأمل صورت نگرفته تا بتواند بهدرستی روشنگر حقایقِ پنهانِ موجود در این گسترة عظیم و رازآلود باشد.
درآمد
جنگ، دوزخ عواطف عالی انسانی، نابودگر آرامش و آسودگی زندگی و «مصرفگاه عظیم جانها و مالهاست.»۱ شاید برای پرهیز از این تابوی بزرگ معرفت بشری است که در فرهنگ کشور ما در بیشتر اوقات به جای این واژه از تعبیر «دفاع مقدّس» بهره جسته میشود؛ بااینهمه گاهی انسانها ناگزیر میشوند که بجنگند تا به آشتی و امنیّت دست یابند. در چنین شرایطی ادبیات بهعنوان قلمرو اصلی ارزشها و اندیشهها، ضمن تقویت روح جمعی حماسه و ایثار به نمایش هنریِ التهابها، تبوتابها و هیجانات شورانگیز ملتها در برهههای حساس و حیاتی نبرد که عموماً با مصائب و متاعب فراوانی همراه است، میپردازد.
با شعلهور شدن آتش جنگِ ناخواسته در ایران و تداوم آن در طول سالیان دراز، ادبیاتی با ویژگیهای خاص و منحصربهفرد در این کشور پدید آمد که شاخة ادبیات داستانیِ آن به دلیل برخورداری از ظرفیتهای قابل توجه در انعکاس عینی و جزءنگارانة حالات گوناگون آدمیانِ درگیرِ جنگ، برخلاف محدودیتهایی که در شعر وجود دارد، عرصة وسیعی را برای فرانمایی و بازتاب فرهنگ ایثار و شهادت فراهم کرد. با گذشت زمانی نسبتاً دیرآهنگ از فعالیت این نوع ادبی، ماهیت و هویت آن در ذهنها و زبانها جای گرفت و نیاز به شناخت خصایص و مؤلّفههای آن، جهت تعیین جایگاه و قرار دادن آن در طبقهبندیهای ادبی و هنری روزبهروز بیشتر از پیش احساس شد؛ ازاینروی بهکارگیری نقد بهعنوان وجدان ادبیات، ضرورتی اجتنابناپذیر یافت. بر همین اساس نگارنده بر آن شده است تا در این مقاله ضمن پاسداشت همة مجاهدتها و فضیلتهای قابل ستایشِ داستاننویسانِ حوزة مقاومت و پایداری و رعایت جوانب انصاف و تقوای ادبی، ضعفها و کاستیهایِ شکلی، محتوایی و تکنیکیِ راهیافته به آثاری از این دست را بر پایة معیارها و مقیاسهای نقد علمی، مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و آسیبهایی را که از این رهگذر متوجه ترویج هنرمندانة فرهنگ ایثار و شهادت شده است، با رعایت ایجاز بهصورت فهرستوار برشمُرَد و در صورت لزوم به معرفیِ دلایلِ بروزِ این عیوب زیانبار بپردازد. بدان امید که این تلاش مختصر بتواند نقشی سازنده در هموار کردن مسیر اهل قلم برای تولید آثاری هرچه وزینتر ایفا نماید و در حدّ خود راهگشای یک جریان سالم ادبی در حوزة داستان جنگ باشد.
یافتهها
گرچه تنها برشمردن عیوب یک ژانرِ ادبی ویژه، بهسان دروغ گفتن به اندازة همة خوبیهای نگفتة آن نوع ادبی خاص است۲؛ اما از آنجایی که موضوع این بحث «آسیبشناسی ادبیات داستانی جنگ» میباشد، ما ضمنِ پیش چشم داشتن همة محاسن و برجستگیهای انکارناپذیر آثار خلقشده در این زمینه، بهعنوان یک وظیفة اخلاقی ـ ادبی و بهمنظور همکاری صمیمانة هنری با اهل قلم و به جهت اعتلا و ارتقایِ این هنر راستین، کاستیها و نقیصههای مخرّب و صدمتآفرین رخنهکرده در این حوزه را ذیل سه محور عمدة فرم، محتوا و تکنیک مورد نقد و تحلیل قرار میدهیم.
۱. از نظر فرم، شکل و شیوه
الف: عرضة مستقیم تجربیات حاصل از جنگ، بدون پیچش و پرداخت هنری
جوهره و خمیرمایة بسیاری از داستانهای جنگ خاطرات رزمندگان، ایثارگران و شهیدان است. اما برخی از نویسندگان، بندی و مصلوبِ همین خاطرات باقی ماندند و با نگاهی عینی و مستند نسبت به جنگ بدون شکار لحظههای ناب داستانی، روایتهای توضیحی و گزارشی را بر بازتولیدِ توفیقآمیز اثر با اسلوبی هنری از نقشمایههای خاطرات ترجیح دادند و به جای ارائة تصویر هنرمندانه و پرطراوت از صحنهها، به عرضة مستقیم دیدهها و شنیدهها با چاشنی هیجان و شور و شعار بسنده کردند و همین روند سبب گردید که آثار این نوقلمان با وجود برخورداری از گوهر صداقت و احساسات پاک و زلال در گذر زمان به بوتة فراموشی سپرده شود. حال آنکه آنان میتوانستند با پرهیز از آسانطلبی و بهکارگیری قلمِ سحرانگیز، ورایِ صورت مشهود و ملموس، جان و جوهری جاودانه در کالبد ماجراها بدمند و به ماندگاری و پایندگی آثار خود در ذهن و زبان آیندگان کمک شایانی بنمایند.
ب: الگوهای محدود تکرارشونده در داستانهای جنگ
در بسیاری از داستانهای جنگ شاهد تکرار ماجرایی واحد با شیوهای یکنواخت و کلیشهای هستیم. محور این طرحهای قالبی، که در دهة اول تبدیل به نظام ادبی داستان جنگ شده بود، بدینگونه است که افرادی غیر معتقد به دلایل مختلف پایشان به جبهه باز میشود و در کمترین زمان ممکن تحت تأثیر روحیاتِ معنویِ «قهرمانِ اصولِ» داستان یا همان شخصیت مثالیِ آرزوشده، دگرگونی اعتقادی مییابند و تا مرزهای دور ایدهآلیسم آسمانی پیش میروند و گاه نیز با شهادت، تطهیر شده و به حریم قدس پروردگار راه مییابند. حال آنکه «تغییر کیشهایِ [ناگهانی] و تحولّات فوری نه با هنر دمسازند و نه با طبیعت؛ نه نیز احتمال وقوع دارند (آلوت، ۱۳۸۰، ص ۹۲). لازمة چنین دگرگونیهایی،
درگیریها و کشمکشهای فراوان درونی و بیرونیِ افرادِ داستان است و این ضعفِ دلالتگری به حقیقتمانندی و باورپذیری اثر لطمه میزند. اینگونه داستانها به دلیل چهرة مزاحم و مداخلهگرانة راوی، تکرار جریان همسان، همنوایی با ارزشهای تبلیغشده و مسلّط بر فضایِ ذهنیِ زمانه و بیبهرگی از اصالت و خلاقیت فاقد ارج و اعتبارِ هنریِ ماندگار هستند.
ج: اصرارورزی بر جنبههای آموزشی و تربیتی داستان
ترویج فرهنگ ایثار و شهادت بهصورت مستقیم با هدف ساخت الگوی رفتاریِ همگانی و دیکته کردن آن بر مخاطبان، بسیاری از داستانهای حوزة ایثار و مقاومت را در ابعاد بیرونی و درونی دچار سستی و ضعفِ مفرط گردانیده است. این دسته از نویسندگان بدون در نظر داشتن پیچوتابهای روحی انسان و بُغرنجیهای جهان امروز، سایههای سنگینِ سلوکِ اعتقادی خود را بر جهانبینی و نگرش ادبی خویش تحمیل کرده و ارزش آفریدههای داستانی خود را تا حدّ یک مرامنامة عقیدتی و سیاسی کاهش دادهاند. این محصولات نوشتاری به دلیل بیبهرگی از پالایش ذهنی و ذوقی نیرومند، دور ماندن از تنشهای داستانی، نداشتن اندیشههای عمیق و چند لایه، کلّینگریهای غیر هنری، ناتوانی در وضوح بخشیدن به رنجهای بشری با شفقتی هنرمندانه و فقر جنبههای دراماتیکی آثاری کسلکننده و ملالتبار از آب درآمدهاند و نتوانستند مخاطب چندانی را برای خود دست و پا کنند.
باید در نظر داشت که وسوسة سودمندی اخلاقی و اجتماعی نباید به آکنده شدن ادبیات داستانی جنگ از پندهای گزنده و اندرزهای آزاردهندة آشکار منجر شود. درست است که «اخلاق، قلب داستان»۳، میباشد و هنر اخلاقگرایانه به شکوفایی احساسات ناب و اصیل انسانی کمک شایانی میکند؛ اما شایسته است که این عنصر حیاتی، که به نوعی تأیید زندگی حقیقی نیز هست، با لحنی کتمانی و بیانی پنهانی، نسیمآسا، وارد حفرهها و روزنههای ناپیدای داستان شود و به گونهای نامحسوس و نرمنرمک در ذهن و ضمیر خواننده رسوب کند و در دگرگونیهای مثبتِ رفتاری او نقشی محوری از خود بر جای بگذارد.
د: شتابزدگی در خلق اثر و تن زدن از بازنویسیهای مکرّر و بازبینیهای دقیق
با توجه به اینکه بسیاری از آثار داستانی ما در گرماگرم نبردِ پرتلاطم جبههها، شرایط تبخیز و شررریزِ جنگ شهرها، آوارگی پراِدبارِ مردم جنگزده، یا با فاصلة اندکی پس از فروکش کردن شعلهها و شرارههای جنگ و قبل از التیامیافتگیِ دردها و داغها به وجود آمدهاند، به سبب بروز و ظهورشان در اوضاع محیطیِ ویژه و حال و هوای خاص، عمدتاً شتابآلود، شعاری، احساساتی، جانیفتاده و پر از شاخ و برگهای زاید و اضافی هستند.
علاوه بر همة این عوامل درهمتنیده، دست به کار شدن کسانی که موفق به درک جنگ از فاصلة نزدیک شده بودند و میخواستند در حرکتی رسالتآلود، راویِ امینتر و دقیقتر جریان جنگ باشند، اما از ذوق و ذائقة ادبی لازم بیبهره بوده و هیچ آگاهی و تجربهای از فنون داستاننویسی نداشتند، نیز در پدید آمدن آثاری سطحی، خاطرهوار، برونگرا و گزارشی نقشی قابل ملاحظه داشته است؛ حال آنکه داستاننویسی امری درونی و ذهنی است و نویسنده ضمن برخورداری از استعداد لازم باید با بهرهگیری از کیمیای خلاقیت و تلاش، مرحلة انتقال پیام به شکل سادة روایی و توضیحی را پشت سر بگذارد و با کاربستِ تکنیکهای مناسب، الفتی هنری بین عناصر و سازههای گوناگون داستان برقرار نماید تا اثر او در کنار ساختارِ انداموار و ارگانیک از کیفیتی پذیرفتنی در همة جهات بهرهمند گردد. و لازمة تولید چنین اثری مطالعة فراوان، دانش فنّی و ادبی کافی، کار مداوم، بازنویسی پیوسته و بازبینی نقّادانه و موشکافانة اثر در همة مراحل آفرینش است. در سایة چنین فعالیتهای منسجم و سامانمندی میتوان به انتظار تولد آثاری پویا، پیراسته، درخشان، نمایشی و ماندگار نشست که تأثیری نازدودنی بر افکار و اذهان مردم بر جای خواهد گذاشت؛ همان کاری که آثار بزرگان علم و ادب جهان با فرهنگ انسانی کرده است.۴
ه‍ : همسانی، مشابهت، اقتباس و الگوبرداری داستاننویسانِ جنگ از آثار دیگران
داستانهای فراوانی با موضوع و درونمایة جنگ وجود دارد که از نظر اسکلتبندی و ساختمان، یا برخی از عناصر داستانی مثلِ شخصیتپردازی، زاویة دید، عنوان و پایانبندی، یا از دیدگاه فرم، نوعِ نگارش و جوهرة نثر، سایهای از آثار دیگران هستند. گاه چند اثر از نویسندگان مختلف آنچنان شبیه به هم درآمدهاند که گویی شخص واحدی آنها را نگاشته است. البته برخی از اهل قلم عناصری را از دیگر هنرمندان این عرصه وام گرفتهاند و با مدد جستن از خلاقیت خود به آن سازهها و عناصر، حیاتی نو و هویتی دیگرگونه بخشیدهاند و گاهی هم ممکن است برخی از نویسندگان، ناآگاهانه سبک و ذهنیّت داستانپردازانِ دیگر را از آنِ خود کرده باشند، یا داشتن ریشه و منشأ کارگاهیِ واحد و یا مشابه در هنگام آموزش فنّ داستاننویسی ـ دو جریان «بچّههای مسجد» و «حوزة هنری» در آموزش کارگاهی نوقلمان علاقهمند به امر داستاننویسی بسیار منسجم و فعّال عمل میکردهاند ـ در یکنواختی و همسانیِ ناخواستة بعضی از آثار مؤثّر افتاده باشد. بااینهمه گرتهبرداریها، اقتباسها و حتی رونگاریهایِ لفظی و معنایی در این گونة ادبی به حدّی است که هرگز نمیتوان آن را ناشی از تصادف و توارد دانست عدم مطالعة آثار گذشتگان با نیّت دانشافزایی و وسعت نگرش، ضعف تقوای اخلاقی و ادبی، حاکمیت روح پختهخواری، نادیده انگاشتن دانش و هوشمندی مخاطبان،
بیرونقی بازار نقدِ جدّی و عالمانه، عدم برخورد قاطع با غاصبان حقوق معنوی و علل عدیدة دیگر از آفتهای زیانمند و ویرانگری است که این حوزة منزّهطلب و قداستآلود را نشانه رفته و رفع و دفع آنها نیازمند هشیاری اهل اندیشه، شهامتِ منتقدان شجاع و بیداریِ متولّیان فرهنگی جامعه است.۵
۲. از نظر درونمایه، مضمون و محتوا
الف: تولید آثار با قصد و نیّت اعتقادی، در جهت اهداف تبلیغاتی
ادبیات مکتبی و اصولگرا که برخلاف آثار داستانی، بر انگیزشها، کنشها و منشهای ایدئولوژیک به شیوهای آشکار تأکید میورزید و کارکرد تبلیغی آثار را نافعتر از قدرت درونی و ارج و اعتبار هنری آن میدانست، به دلیل شیفتگیِ نامتعادل و سطحی نسبت به برخی تعهّدات، باورها و آموزههایِ تبلیغشده، کلیشهای و مقطعی نتوانست به نسبت امکانات وسیعی که در اختیار داشت، در خلق داستانهای اثرگذار بر زندگی و اندیشة مردم توفیق چندانی به دست آورد.
نویسندگان این دسته از آثار به دلیل حرکت در سطح و ناتوانی در درک حقایقِ اعماق نتوانستند تصاویری اصیل و
بیطرفانه از زندگی، حوادث و انسانهای درگیر با بحرانها و تنگناهای سخت و بغرنج ارائه دهند. نپرداختن به تناقضهای ذهنی و وجودی افراد به دلیل حضور تیپهای عمومی و فردیّتنیافته، جانبداری از پرسناژهای عقیدتی، فراهم ننمودن زمینة لازم برای ایجاد تنش و کشمکش داستانی، هدایت روایتِ داستان بهسوی مقصدِ از پیش لو رفته، ضعفِ نشانه و فقر دلالتگری در توجیه تحولات شخصیتها و وقایع جاری داستان، امساک در بهره جستن از توضیحات غنی، زنده و پویا، فقدان مهارت هنری در ابلاغ پیام به گونهای ظریف و غیر صریح باعث شدهاند تا نویسنده نتواند «خواننده را شریک اضطرابها، دلهرهها، تردیدها و باورهای قهرمانان خود سازد» (میرعابدینی، ۱۳۸۳، ص ۱۲۸۷) و رغبت او را برای پیگیری ماجرا و تداوم مطالعه، همچنان برانگیخته و جوینده نگه دارد.
باید دانست که انعکاس صادقانة واقعیّات زندگی با زبانی ساده و طبیعی، پرهیز از مطلقگرایی، میدان ندادن به احساسِ تکلّف و معذوریت اخلاقی در پرورش شخصیتها، رعایت انسجام درونی داستان و انگشت نهادن بر پایدارترین وجوه اشتراک درونی انسانها جامعیتی به اثر میبخشد که آن را از آفت گذر زمان مصون داشته و به مانایی و جاودانگیاش در دل تاریخ کمک میکند.
ب: سفارشینویسی
بخش قابل توجهی از ادبیات داستانی جنگ با عقد قرارداد رسمی و القایِ صریحِ موضوع، درونمایه و دیدگاهِ خاص به نویسندگان، در چرخة تولید قرار گرفت. اولیای امور فرهنگی کشور به جای فراهم نمودن بستر مناسب فرهنگی، رأساً در امر تولید داستان و رمان دخالت نمودند و تجربیات شکستخوردة سایر کشورها را در این زمینه، دانسته و یا ندانسته، نادیده گرفتند۶ و بدین طریق لطمات شدیدی بر پیکرة ادبیات داستانی وارد آوردند و سرمایههای مادی و معنوی هنگفتی را از این ملت به باد فنا دادند. متولّیان سیاسیاندیشِ مقولة فرهنگ به این امر توجه نکردند که «ادبیات خلاق، بهویژه داستان، پدیداری زنده، ظریف و شکننده است که ماهیتی خاص دارد و هر شخص یا دولتی که بخواهد این پدیدة زنده را آنقدر کژ و مژ کند که خادمِ ایدئولوژی و منافع سیاسی او بشود، روح آن را کشته است.» ( ایرانی،۱۳۸۰،ص۷).
آنچه از زیر دست این نویسندگان قراردادی بیرون آمده و با چاپ و نشر دولتی در شمارگان بالا منتشر گردیده و در جشنوارههای کتاب برتر، سایههای سکّه و سیمرغ بر آنها قرار گرفته، با گذشت اندک زمانی از رونق و رواج افتادهاند؛ زیرا در این نوشتهها رویآوریِ کاهلانه و کمفروشانة نویسندگان به تکگوییهای طولانی برای گریز از پرداختن به موضوعات بکر و پرزحمت، بیرمقیِ تخیّل، فقدان اندیشههای بلند و چندلایه و تأویلپذیر، پرهیز از ترویج روحِ پرسشگرانه۷، طفره رفتن از جستجوی معنای تازة جهان و زندگی، بیبهرگی از لحظات حسّیِ ناب و عمیق داستانی و سیاسینویسیهای کلیشهپردازانه، بیزاری و رمندگی مخاطب و کسادی بازار مطالعة آثارِ این گونة خاص ادبی را به دنبال داشته است.
عموم اهل هنر بر این باورند که داستان باید بهطور طبیعی از چشمة طبع نویسنده جوشش و تراوش کند و برآیند مستقیم ذوق، فکر و اندیشة کاوندة خودِ او باشد تا به لطف تلاشِ طاقتشکن و عرقریزانِ جسمی و روحی نویسنده به شاهکاری شکوهمند و بالنده بدل گردد.
ج: رویکردهای غیر متعادل و افراط و تفریطگرانه نسبت به ادبیات داستانی جنگ
شمار معتنابهی از نویسندگان داستان مقاومت با شیبی غیر منطقی، دچار استحاله و دگردیسیِ نگرشی درخصوص موضوع جنگ شدند. آنان در روزهای هیجانی و دغدغهآلود نبرد با مطلقگرایی و یکسونگریِ محض، پدیدة جنگ را مائدة آسمانیِ پراکندهشده در زمین و فرصت طلاییِ تعالیجویی و کمالطلبی جلوه میدادند و افراد درگیرِ جنگ در جبهة خودی را چهرههایی اهورایی با رسالتی پیامبرانه معرفی میکردند و با شیفتگیِ اغراقآلودِ خود راه افراط را در بازنمایی حقایق جنگ میپیمودند؛ اما عدة چشمگیری از همین اهل قلم با گذشت سالیانی اندک، خصوصاً بعد از آتشبس، نوشتههایی را عرضه کردند که در آنها به نفی کلّیِ همة ارزشها و آرمانهای تعریفشده برای دفاع مقدس پرداختند و با گام نهادن در بیراهههای تفریط، رزمندگان سالهای ستیز را شخصیتهایی واپسخورده، افسوسمند، بیآرمان و گرفتار نوعی احساس حیفشدگی و هدررفتگی نشان دادهاند. اینگونه رفتارهای ناهنجار ادبی با چرخشهای غیر متعارف و انفجاری به سبب عدم نسبیّتگرایی منطقی، در هر صورت لطمات جبرانناپذیری را بر ادبیات داستانی دفاع مقدس تحمیل کرده و با ایجاد تزلزل و تردید در مخاطبان و نادیده انگاشتن شعور عمومیِ رو به تعالیِ جامعه، جایگاه نویسندگان این حوزه را از نظر صداقت و امانت دچار آسیب و خدشه نموده است.
د: تسویهحسابهای فکری و اعتقادی
تعامل نامطلوب نویسندگان و هنرمندانی که حقانیت دفاع را پذیرفته و آن را با اشکال گوناگون در آثار خود بازتاب
میدادند، با روشنفکران دگراندیش، منجر به تقابل غرضآلودِ فرهنگی در عرصة ادبیات جنگ شد. آنان با موضعگیری در برابر نویسندگانی که با نیت عقیدتی و تعهدات اجتماعی ـ سیاسی به خلق آثاری هدفمند با استفاده از امکانات دولتی دست میزدند، با رویکردی پوچگرایانه و نگرشی آکنده از مسخشدگی در نوشتههای خود به تصویر نسلی میپرداختند که با سردرگمی و آرمانباختگی و احساس هیچانگاری و تهیشدگی به گذران اجباری و ناخرسندانة روزگار تن دادهاند؛ اگرچه جمهوریّت صداها در فضای فرهنگی از تکصدایی و رسمیاندیشیهایِ بخشنامهای بسیار ارزشمندتر است؛ اما غرضورزیهای تعصّبآلود، چهرة هنرِ حقیقتنما را مخدوش و نازیبا میگرداند.
هـ : نداشتن تجربة مستقیم و ملموس از میدانهای جنگ
برخی از نویسندگان داستانهای جنگ، عطای افتخاراتِ مخاطرهآمیزِ عرصههایِ مخاصمه و کارزار را به لقایِ سلامت و امنیتِ وجودِ خود بخشیدند۸، غافل از آنکه دیدن و شنیدن از اصلیترین دریچههای روح آدمی برای دریافت محرکها و پیامهای بیرونی هستند۹. عدم مشارکت بعضی از نویسندگان در جنگ باعث شده که آنان، در انعکاس جهان خاص رزمندگان و خلق لحظههای حسّی و صحنههای نمایشی توفیق چندانی نداشته باشند؛ زیرا هنر انتقالِ حسِ تجربهشده است. البته ممکن است نویسندهای جنگندیده بهواسطة نبوغی که در به تصویر کشیدن دیدههای غیر مستقیم (فیلمها و…) و شنیدهها (گوش کردن به خاطرات یا مطالعة کتب جنگی) دارد، بدون مشاهدة مستقیم کشمکشهای میادین جنگ، آثار شایستهای خلق کند و با گسترش طبیعی و شکلبخشی مناسب به حوادث، اثری پخته و شوقانگیز بیافریند؛ اما تجربه نشان داده است که آثار بزرگ و ماندگار جهان در حوزة جنگ عموماً به دست کسانی رقم خورده که
حادثههای خونبار و گیرودارهای دلهرهآور عرصههای ستیز و درگیری را با تمام وجود خود لمس کردهاند۱۰ و در بسیاری از لحظات، شاهدِ تپشِ توفنده و اضطرابآلود قلبهای خود و همرزمانشان بودهاند و به همین دلیل توانستهاند با حسّ و عاطفهای عمیق و درک و نگرشی جامع و همهجانبه طوری قلم بزنند که مخاطبان را همپایِ خود شریک هیجانها، ذوقها، دردها و دریغناکیهای شخصیتهای داستانی خویش سازند و آنان را در عالم ذهن و خیال بهطور جدّی درگیرِ نبردها و کشوقوسهای شورانگیز و سرنوشتساز پهنههای مقابله و کارزار نمایند.
و: اشراقگراییهای ناموفّق
در داستانهای جنگ، توجه خاصی به نظام علیّت غیر مادی که مبتنی بر عوامل غیبی و اموری چون دعا، نیایش، کرامات و عنایات الهی میباشد، شده است. اشاره به امور قدسی همچون امدادهای غیبی و رخدادهای مذهبی مثل آگاه شدن رزمندگان پاکطینت از توطئههای مرگبار دشمن و یا شهادت خود و همرزمان به گونهای الهامی، یا باخبر شدن پیشاپیش مادران از شهادت فرزندان خود در جبهه به مدد کشف و شهود باطنی و یا رؤیاهای صادقانة مرتبط با مسائل جنگ از مواردی است که با نگرشی عرفانی و پارسایانه در ادبیات داستانی جنگ مطرح شده و به فراخور توانایی نویسندگان در پرورش موضوع و فراهم نمودن تمهیدات لازم برای باورپذیر کردن این امور توفیقاتی هم حاصل شده است۱۱؛ اما وارد کردن نیروهای ماورایی و برآمده از حوزة غیب در داستانها، بدون زمینهسازیهای مناسب با توجه به تنگیِ محدودههای مجاز در نزدیک شدن به مفاهیمی از این قبیل، برخی از داستانهای عرصة جنگ را گرفتار کاستیهای چشمگیری نموده است. این شگرد نهتنها کمکی به نویسندگان در پر کردن شکنها و شکافهای موضوعی و مضمونیِ قصه نکرده، بلکه خامدستی و ناآزمودگیِ هنری آنان را در پرورش اینگونه موضوعات آشکار نموده است. مطرح کردن تکراری، یکنواخت و سطحینگرانة اینگونه مفاهیم در داستانهای متعدد با اهداف تبلیغی بدون ایجاد فضای مناسب برای گذر از حال و هوای واقعی و قرار گرفتن در جوّی اشراقی و نورانی، حقیقتمانندی این نوع از داستانها را با تردیدی جدّی روبهرو کرده است. گرچه استفاده از نیروهای ماوراءطبیعی در آثار هنری سابقهای دیرینه دارد، مثلاً در نمایشنامههای یونانی هرگاه شخصیتهای داستان با شرایط بغرنج مواجه میگشتند، خدایانِ اساطیری وارد صحنه میشدند و آنان را از مهلکه نجات میدادند؛ اما اصولاً در ادبیات داستانیِ جنگ، طرح مفاهیم انتزاعی و شهودی که درک آنها به سادگی ممکن نیست و قابل قبول ساختن آن از سوی نویسنده برای مخاطب دشوار به نظر میرسد، امر پسندیدهای نیست. زیرا خواننده را با پرسشهایی عمیق و گاه بیپاسخ مواجه میسازد.
۳. از جهت تکنیک، صناعت و فنّاوریهای زبانی و بیانی
الف: ناآزمودگیهای فنّی و ضعف در بهرهگیری از شگردهای نوینِ داستاننویسی
شمار قابل توجهی از نویسندگانِ سربرآورده از کوران جنگ، نوقلمان پرشوری بودند که با وجودِ نداشتنِ الگوی مناسب برای خلقِ داستان، و ضعف دانشی و معرفتی در علومی همچون جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه و سیاست، و ناآشنایی با ترفندها و شگردهای تازة قصهنویسی، بیشتر به اقتضای مسئولیتهایِ رسالتآمیزی که بر دوش خود احساس میکردند، دست به نوشتن داستانهایی با موضوع دفاع مقدس زدند. با وجود انباشتگیِ انبانِ تجربة زیستیِ این نویسندگان از مضامین مرتبط با جنگ، نداشتن ورزیدگیِ تکنیکی و مهارتهای لازمِ ادبی سبب شده است که نوشتههای آنان از ویژگیهایی چون غنای جوهرة هنری، زیرساختها و اسکلتبندیهای استوار، صناعت و اصول فنیِ مناسب، طنین و ضرباهنگ متناسب با جستوخیز و التهابهای داستان، زبان گفتاری تر و تازه، پرداخت و پرورش شخصیتهای شناسنامهدار، عمیق و چندوجهی و لحن صمیمی و حسبرانگیز بیبهره بمانند و به سبب رویکرد محوری به شیوة گزارشی و روایتگرانه، در ارائة تصاویری اصیل، صادقانه و صمیمی از دلمشغولیها و دغدغههایِ درونیِ افرادِ مواجهه با جنگ و پرداختن به زمانهای دستچینشدة داستانی کمفروغ و رو به افول جلوه کنند. علاوه بر اینها فقدانِ حالت تعلیق و هول و ولایِ انتظارآمیز، فقرِ فضاسازی، بیتوفیقی نویسنده در دمیدنِ روحِ زلالِ عاطفة سرشار، تخیّل نیرومند و اندیشههای بلند انسانی در کالبد اثر و بزرگنمایی اغراقآلود جنبههای قهرمانی به بهانة تبلیغ ارزشمداری باعث شده که داستانهایِ قلمبهدستانِ این برهه با واقعیتهای جاری جامعة جبهه و پشت جبهه نامنطبق گردد و آسیبهایی را دامنگیر ادبیات داستانی جنگ کند. اما با سپری شدن این دورة هیجانی و تبآلود و طی کردن صبورانه و جسورانة مراحلِ گذار، بسیاری از همان نویسندگانِ کارافتاده به همراه نوآمدگان پویا و پرتحرّک با ارتقای دانش و بینش خود و به مدد تخیلی آزاد و رها توانستند در حدّ مقدورات، ضمنِ کاربستِ فنّاوریهای تکنیکی، بلاغی و زبانی و پرهیز از تحمیل یک معنای رسمیِ فروکاهنده بر متن به ترکیبی مأنوس و مناسب از نقشمایههای خاطره و خیال، اندیشه و پیام، توصیف و گفتگو، الهام و انتظار و سایر عناصر کانونیِ داستان دست یابند و با ارتقای زبانِ داستانی و تلطیف آن، آثار خواندنیِ ارجمند و گاه شگفتانگیزی را پدید آورند و نشانههایی درخشان و ماندگار بر زندگی، فکر و فرهنگِ مردان و زنانِ زمانِ خود بر جای بگذارند.
ب: گرایش بیمارگونه، شیفتهوار و غیرانتقادی نسبت به مدرنیسم
برخلاف داستاننویسانِ تازه به میدان آمدة آغاز جنگ که عموماً ضعفِ مفرطی در بهکارگیری صناعتهای بدیع و شگردهای نوین داستانی داشتند، برخی از داستانپردازان عرصة دفاع مقدس در سالهای بعد، خصوصاً بعد از آتشبس و برقراری نسبی آرامش، راه تفریط را در پیش گرفتند. آنان تحت تأثیر آثار ترجمهشدة فوق مدرنیستی و مکتبهای ادبیِ ناهمخوان با سرشت فرهنگی ـ هنری ایرانی همراه استحالة احتمالی و به بهانة بحران اجتماعی و دگرگونی ارزشها با حرکتی دمافزون و شتابناک بدون در نظر داشتن پشتوانهها و پسزمینههای فرهنگِ خودی به بهرهگیریِ مقلّدانه از شیوههای فرامدرن روی آوردند و گرفتار نوعی تکنیکزدگی و فننماییِ فضلفروشانه در سلوک نویسندگیِ خود شدند و در آثارشان تصنّع، جای صنعت و مهارتِ معتدل و متناسبِ با روح داستان را گرفت.
این توجه کانونی به فنِ ویژة داستاننگاری به دگرگونیهای بزرگی در شاکلة بیرونی و درونی داستانهای این نویسندگان منجر شد.۱۲ آنان با دستمایه قرار دادن دانشها و علومی چون اسطورهشناسی، مردمشناسی، روانشناسی، روانکاوی و روانپزشکی ـ که بعضاً تخصصهایی هم در این رشتهها داشتهاند ـ درخصوص علل روانپریشی افراد و قهرمانان داستانهایشان به قلمفرسایی پرداختند و به فراخور دیالوگهای خاصِ افراد شوریدهحال، فضای روایی داستان را دچار زبانپریشی و آشفتهگوییهای برجوشیده از ذهنِ پرسناژهای داستان نمودند؛ حال آنکه نویسنده نباید «دائم از ذهن شخصیتها بهعنوان منبع اصلیِ توضیحِ مسائل استفاده کند.» (بیشاپ، ۱۳۸۳، ص ۱۳۴).
از ویژگیهای نزدیک و همبستة اینگونه آثار از نظر سبک و اسلوب میتوان به مواردی همچون بازیهای ذهنی، رویآوری به فرمهای غریب با نیت نونماییِ اثر، پیریزی داستانهای خودی با تکنیکهای غربی، به کار بستنِ زبان مغلق و پریشیده اشاره نمود. خوانندگان این آثار با شگردِ تعمّدیِ نویسنده، معمولاً در فضایی موهوم و حسّی مبهم و معلّق، رها میشوند و در جریانِ کنشهای داستانی با چهرههایی برخورد میکنند که آرمان، اصالت و حتی هستی حقیقی خود را باختهاند و با دیدی سیاه نسبت به زندگیِ اکنون و تلألویِ دریغناکِ یاد گذشته به حسرتی نوستالژیک و نهایتاً درکی دردآمیز و غمآلود از زندگی میرسند و احساس حیفشدگی، پوچی و هدررفتگی باعث هیچانگاری، تیرهاندیشی و فرورفتگیِ مداوم آنان در دنیای وهمآلودِ درون برای گریز از واقعیت میشود. اینگونه داستانها به جای بهرهمندی از خود انگیختگی و غنای طبیعی، با لحنی کتمانی و گاه ترسیده و مبهم، و جهانبینیِ رواییِ نامأنوس، به طریقی واقعیتستیزانه و با میدان دادن به خیالبافیهای وهمآلود و سرگردان بسط و گسترش مییابند و با بهرهگیری از زمانِ حلقوی و غیر تقویمی، شکلی معمّاگونه و ریاضیوار به خود میگیرند و خواننده را در پیچاپیچ پریشانگوییها و تعقیبِ مداوم برای سر درآوردن از زمان و راویِ دائماً در حال تغییرِ داستان، کلافه و سردرگم میکنند و ضمن تحمیل ریاضتِ ذهنی بر مخاطب، کمترین لذتِ ادبی را عاید او نمیگردانند و همین امر باعث رویگردانی خوانندگان و از بین رفتن اقبال عامّه برای مطالعة اینگونه آثار میشود.
تجزیه و تحلیل یافتهها و نتیجهگیری
ادبیات داستانی مقاومت و دفاع مقدس سه مرحلة عمده را تجربه کرده است:
الف: داستاننویسان اوایل جنگ عموماً با شیوههای سنتّی به توصیف روایی تپشهای مضطربانة میدانهای هول و حادثه، روحیات سلحشورانة رزمندگان، ایثار و اخلاص مثالزدنی مردم، دلاوریها و رشادتهای قهرمانان مکتبی و ارزشی و موارد ترویجی و تهییجی دیگر، دلسپردگی ویژهای از خود نشان دادند. آنان به سبب قرار گرفتن در شرایط خاص، ندانستگی و گاه کاهلانگی، بدون توجه به ادبیت و هنر داستان، قوامیافتگی و پرورش جزءنگارانة حادثهها و شخصیتها، صناعتهای جدید داستانی، تنشها و کشمکشهای طبیعی و تحرّکآفرین در داستان، با نثری رسانهای و کمرمق و روحیّهای معطوف به گزارش و خاطرهنگاری با نگاهی یکسوگرایانه به ثبت و درج مستقیم و غیرنمایشی اتفاقات عرصههای ستیز با دشمن پرداختند.
ضعف فضاسازی، فقر تصویرگریهای زنده، محور قرار گرفتن تیپها یا سنخنماها بهعنوان قهرمانانِ «قصههای عقاید»، حاکمیتِ نگرش مطلقگرا و تعصّب آلود نسبت به همة حوادث و مسائل جنگ و موارد عدیدة دیگر سبب گردید که دیگر این قصهها نزدیکی چندانی به زندگی در فضای بحرانزده و غیرعادی نداشته باشند و نتوانند پایه و مایة مناسبی در مقام خرسندسازیِ طبعِ مشکلپسند و کمالجویِ ادبدوستانِ فهیم و تعقیبکنندگانِ داستانهای جنگ برای خود دست و پا کنند و خواندنی و ماندنی شوند. از آنجایی که در این دوره نهادهای دولتی و یا گروههای دینی، روایتگریِ جنگ را تنها در انحصار و اهلیّت خود میدانستند، موضوع جنگ تقریباً از حوزة توجه روشنفکران خارج شد و این امر به محرومیّت جامعة ادبی ـ هنری از آثار داستانی و نقد و تحلیلهای انسانی و اجتماعیِ دگراندیشان، که عموماً با نقدهای رسمی و فرمایشی متفاوت بود، انجامید و اثرات ناخوشایندی را از خود بر جای نهاد.
ب: در دورة میانه، تقریباً از نیمة دوم دهة ۶۰، ادبیات داستانی تا حدودی از کارکردهای مستقیمِ ایدئولوژیک و مأموریتهای آشکار سیاسی رهایی یافت. ساخت و ساز هنری با نگرشی عمیقتر با رعایت نسبیّتگرایی در شخصیتپردازی و نمایش جریان واقعی جنگ کیفیت نسبتاً قابل قبولی پیدا کرد. برآیند کلی و نتیجة عمومی فعالیتهایِ تعالیجویانة ادبیات در این دوره، رویکرد روزافزونِ مردم به مطالعة مداوم قصههای جنگ بود و به نوعی میتوان این سالها را عصر طلایی و پررونق ادبیات داستانی دفاع مقدس قلمداد نمود.
ج: در دورة سوم، خصوصاً سالهای پس از آتشبس، شاهد تجلّی دیدگاههای گوناگون و بسیار متفاوتی دربارة پدیدة جنگ هستیم. در این برهه نه از آن شیفتگیهای فراسوییِ آرمانگرایانه و قهرمانپرستانة نویسندگان جوانِ۱۳ دورة اول خبری هست و نه میتوان از آثار پخته، درونیشده، خوانندهپسند، پرخون و سرزندة دورة میانی نشانی یافت. در این مقطع بسیاری از قصهها به بازکاوی و شرح و بسط روانکاوانة بیماریِ روحیِ ناشی از عصر حادثه و بحران با درونمایههایی لبریز از نگرانی، نفرت، ناامیدی، کابوس و مرگاندیشی پرداختهاند و به سبک و صناعتِ همخوان با این شوریدهحالیها و پریشانروزگاریها، جریان سیّال ذهن، تکگوییهای هذیانآلود، گسستگی روابط منطقی و مألوفِ زمانی و مکانی و… ، توجه خاصی نشان دادهاند. تولیدات فانتزی، نونما و پرزرق و برقی از این دست، خوانندگان ادبیات داستانی جنگ، خصوصاً نسل سوم را از نظر باور و نوعِ نگرش نسبت به دفاع هشت ساله با چالشهایی جدّی روبهرو کرده و سؤالات پیچ در پیچ، تردیدآفرین و گاه بیپاسخ را پیش پای فکر و ذهن آنان قرار داده است که به دلیل معلوم نبودنِ متولّیِ مستقیم پاسخگویی به این شبهات، آسیبزایی آن روزبهروز دوچندان میشود. نکتة شگفتانگیز در این خصوص همراهی و همداستانیِ برخی از نویسندگان دورههای اول و دوم با قلمبهدستـــــانِ آشفتهنویس دورة سوم است. آنانی که با حضوری مستمر و تأثیرگذار در آوردگاه عظیمِ دفاع و مقاومت، پاکبازانه پنجه در پنجة دشمن انداخته و در دو دورة قبلی هم در عرصة داستاننویسی آثار قابل قبولی عرضه کرده بودند، اکنون همسو و همصدا با منفیاندیشان، بر طبلِ انکارِ کلّیِ ارزشهایِ دفاع مقدس میکوبند و با گرفتار آمدن در دام پنهانِ استحاله و انفعال، در واقع به نفی خود و کردارهای معتقدانه و وطندوستانة خویش میپردازند.
میتوان برخی از عوامل اجتماعی و فرهنگیِ مؤثّر در بروز این عوارضِ ادبی ـ هنری و دگردیسیهای روحی و فکریِ اهل قلم را اینگونه برشمرد: کمرنگ شدن و گاه حتی واژگون شدن ارزشهای دورة جنگ تحت تأثیر القـائات روشنفکرنماهای مغرضِ داخلی و حرکات شیطنتآمیز خارجی، سیاستهای پرنوسان، چندگانه و سلیقهای حاکمیّت با توجه به روی کار آمدن دورهای جناحهای مختلفِ فکری و سیاسی در برخورد با مسائل گوناگون مرتبط با جنگ، سلطة رسانههایی همچون رادیو، تلویزیون، سینما، رایانه (اینترنت)، ماهواره و نشریّات رنگارنگ و بیشمار، بیماری جریان نقد، کسادی بازار کتاب و بیرونقی مطالعة آثار جنگ بر اثر برآورده نشدن توقعّات منطقی و بحقِّ خوانندگان در تولید آثار شایسته و برازنده، گذشتهگرایی نویسندگان برای گریز از تارهای پیدا و پنهان سانسور به سبب وجود حساسیتها و سختگیریهای گاه و بیگاه دستگاههای نظارتیِ چاپ و نشر نسبت به آثار مربوط به جنگ و پیامدهای آن و دهها علل آشکار و نهان دیگر کار را به اینجا رسانده است که بسیاری از اوقات، دیگر «زبانِ مهر/ و خداوندیِ خرد/ پیوندگارِ گفتن و شنفتن نمیشود» (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۸، ص ۳۱۸).
نویسنده : مهدی خادمی کولایی
منبع: ماهنامه ادبیات داستانی شماره ۱۱۱
نظر شما