موضوع : پژوهش | مقاله

زندگى سیاسى شیخ بهایى

بهاءالدین محمدبن‏ حسین‏ عاملى، معروف به شیخ‏ بهایى (1030- 953 ه ق) از عالمان بزرگ شیعى در سده دهم و یازدهم هجرى است. او از جمله نوادر روزگار است که در عرصه‏هاى گوناگون علمى، سیاسى و هنرى شهرت جهانى دارد. بهایى در حوزه علوم عقلى و نقلى داراى تالیفات بسیار است، ایشان در فنون و علوم غریبه نیز دست توانایى داشته است.
در عرصه سیاست از فقهاى بزرگ عصر صفوى است و سالیان متمادى عهده‏دار مهم‏ترین منصب سیاسى مذهبى (شیخ الاسلام) در دولت‏شاه عباس اول (مقتدرترین دولت صفوى) بوده است. در قلمرو هنر معمارى در رونق بخشیدن به شهر اصفهان و پدید آوردن آثارى ماندگار سرآمد مهندسان عصر خود به شمار مى‏رفت، از این رو براى شناساندن این شخصیت جامع الاطراف نویسندگان و پژوهشگران هر کدام از زاویه‏اى به معرفى او پرداخته‏اند.
برخى با توجه به آثار مکتوب وى، به عنوان نویسنده‏اى توانا به او نگریسته‏اند. بعضى با تاکید بر خدمات اجتماعى و فرهنگى ایشان، از او با عنوان اصلاح‏گر واقعى جامعه و مجدد قرن یاد کرده‏اند.
عده‏اى از نگاه فن ریاضى و هنر معمارى به دنبال معرفى او به عنوان مهندسى نوآور بوده‏اند. و برخى دیگر از نظر گاه سیاسى، عملکرد و دیدگاه‏هاى سیاسى او را مورد کاوش قرار داده‏اند.
وجود برخى ابهام‏ها و دو گانگى و تضاد ظاهرى در نظر و عمل سیاسى شیخ بهایى، و زدودن این ابهام‏ها از چهره سیاسى وى و نیز فقدان تحقیقى جامع براى پاسخ‏گویى به سؤال‏هاى مذکور، ضرورت تحقیق در این زمینه را آشکار مى‏سازد.


زندگى علمى

تولد و دوران تحصیل
بهاءالدین محمدبن‏حسین بن عبدالصمد عاملى در سال 953 (ه ق) در بعلبک در منطقه‏اى که امروزه با نام لبنان شناخته مى‏شود، چشم به جهان گشود. (2)
زادگاه او همواره یکى از مراکز مهم مذهب تشیع بوده و دانشمندان شیعى بسیارى از این ناحیه برخاسته‏اند. خاندان بهایى یکى از خانواده‏هاى معروف جبل‏عامل در این عصر بوده‏اند. (3)
علماى این منطقه در بنیاد نهادن تشیع در ایران و استوار کردن آن بویژه از قرن هفتم به بعد تلاش بسیار کرده‏اند.
بهایى دوران کودکى و نوجوانى خود را در محل تولدش به سر آورد. وى در سال مهاجرت پدرش به ایران (966 ه ق) سیزده سال داشت. در سال‏هاى اولیه مهاجرت، (به دلیل عدم آشنایى با زبان فارسى) در فراگیرى علم و دانش همچنان از محضر پدر خویش بهره مى‏جست، اما با انتقال خانواده او از اصفهان به قزوین (که به دعوت شاه طهماسب صفوى، و تعیین پدرش به منصب شیخ الاسلامى پایتخت صورت گرفت) دنیاى جدیدى از علم و سیاست در برابر شیخ بهایى گشوده شد، زیرا قزوین در آن روزگار مرکز علم و دانش، و نیز محل اقامت‏شخصیت‏هاى بزرگ علمى و سیاسى در ایران بود. این سفر فرصتى بود براى شیخ بهایى براى دستیابى به رشد علمى و نیز آشنایى با فعالیت‏هاى سیاسى و اجتماعى که آینده او را رقم زد.

استادان
شیخ بهایى رحمه الله در شهر قزوین از محضر اساتید بسیارى در علوم مختلف کسب فیض کرده و در فنون گوناگون تجربه اندوخت. وى به خاطر نبوغ ذاتى و استعداد کم‏نظیرى که در فراگیرى علوم داشت از اوان جوانى دست‏به نگارش در موضوعات دینى زد.
نام برخى از اساتید شیخ بهایى از این قرار است:
1. شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهایى که در علوم نقلى (فقه و اصول، تفسیر، حدیث و ادبیات عرب) استاد فرزند خود بوده است.
2. عبدالله بن شهاب‏الدین حسین یزدى، معروف به ملاعبدالله یزدى، که علم منطق و کلام و معانى و بیان و ادبیات عرب را به او آموخته است.
3. حکیم عمادالدین محمود، طبیب ویژه شاه طهماسب و مشهورترین پزشک ایران در عصر بهایى که استاد او در طب بوده است.
4. مولانا افضل قاینى، استاد شیخ بهایى در ریاضیات، کلام و فلسفه بوده است. (4)

شاگردان
شیخ بهایى شاگردان زیادى را پرورش داده است. گروهى از دانشوران نامى قرن یازدهم نزد وى درس خوانده‏اند. یکى از محققان معاصر 33 تن از شاگردان او را نام برده است که در این‏جا به مشهورترین آن‏ها اشاره مى‏کنیم:
1. ملامحمدمحسن بن‏مرتضى بن محمود فیض کاشانى، متوفى 1091 ق.
2. سیدمیرزا رفیع‏الدین محمدبن حیدر حسینى طباطبایى نائینى، متوفى 1099 ق.
3. ملامحمدتقى بن مقصود على مجلسى، معروف به مجلسى اول، متوفى 1070 ق.
4. صدرالدین محمدبن‏ابراهیم شیرازى، معروف به ملاصدرا، حکیم مشهور قرن یازدهم، متوفى 1050 ق.
5. ملامحمدباقربن‏محمد مؤمن خراسانى سبزوارى، معروف به محقق سبزوارى، شیخ‏الاسلام اصفهان، متوفى 1090 ق. (5)
در باره دیدگاه‏هاى علمى شیخ بهایى، مسلم این است که از نظر فقهى مسلک اصولى داشته. تالیف زبدة‏الاصول در عصر گسترش اخبارى‏گرى مؤید این مطلب است. ایشان قطعا مشرب تصوف (از نوع مثبت آن) داشته و طبعا به عرفان و سلوک عرفانى متمایل بوده است.
آثار عرفانى او از قبیل مثنوى‏ها، و تعبیرات وى در کشکول و غیر آن و نیز زى درویشى و ساده زیستى‏اش دلیل بر این مدعا است.
برخى از نویسندگان معاصر، شیخ بهایى را بزرگ‏ترین عارف اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم ایران به شمار آورده‏اند. تلاش بهایى در جمع میان طریقت (یعنى «تصوف و عرفان‏» که طبعا وى به آن متمایل بود) و شریعت (یعنى «فقه و احکام عملى اسلام‏» که لازمه مقام شیخ‏الاسلامى او بوده است) از خدمات بزرگ او معرفى شده است. (6)

آثار و تالیفات
بهاءالدین عاملى در زمینه‏هاى مختلف علوم اسلامى آثار گرانقدر و ماندگارى را بر جاى نهاده است. وى در علومى که در آن زمان مرسوم بود، بویژه در اخبار و احادیث، تفسیر، اصول فقه و ریاضیات داراى تالیفات بسیار است.
تالیفات شیخ بهایى بر اساس پژوهش یکى از محققان، بالغ بر 95 کتاب و رساله است. (7)
برخى از نویسندگان، آثار او را 120 عنوان ذکر کرده‏اند. (8)
نگاشته‏هاى شیخ از زمان تالیف مورد توجه دانشمندان بوده و بر کتاب‏هاى معروف او شرح یا حاشیه نوشته‏اند. بعضى از این کتاب‏ها مدت‏هاى طولانى در ایران جزء کتاب‏هاى درسى بوده است. (9)
در این‏جا برخى از آثار ایشان را که تناسب با موضوع مورد بحث ما دارد؛ نام مى‏بریم:

1. جامع عباسى
شاخص‏ترین اثر فقهى شیخ بهایى، جامع عباسى است. تالیف جامع عباسى به زبان فارسى، ابتکارى نو در نگارش متون فقهى براى استفاده عامه مردم به حساب مى‏آید، تا آن‏جا که برخى از صاحب نظران از آن به عنوان اولین دوره فقه فارسى غیر استدلالى که به صورت رساله عملیه نوشته شده است‏یاد مى‏کنند. (10)
این اثر بنابر درخواست‏شاه عباس اول و با هدف پاسخ‏گویى به سؤال‏ها و نیازهاى شرعى عموم مردم نگارش یافت. به گزارش تاریخ عالم آراى عباسى شیخ در پایان عمر (1025) مشغول تالیف آن بود و در سال 1032 (دو سال بعد از درگذشت‏شیخ) نظام‏الدین‏بن‏حسین ساوجى یکى از شاگردان او، آن را به پایان برده است. (11)
این کتاب از یک مقدمه و بیست‏باب (از طهارت تا دیات) تشکیل شده است.

2. الزبدة فى الاصول
مهم‏ترین اثر اصولى شیخ بهایى کتاب زبدة الاصول است. تاریخ نگارش آن یعنى سال 1018 ق و به قولى در سال 1005 ق، حکایت از اهمیت آن دارد، زیرا اوایل قرن یازدهم، عصر سیطره اخباریان در حوزه فقه و اصول شیعى بوده است. (12)

3. اربعین
تالیف اربعین از سوى محدثان و عالمان شیعى بر اساس حدیث معروفى است که از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده است. (13)
شیخ بهایى نیز به پیروى از این سنت معمول، به تالیف اربعین حدیث پرداخت، با این امتیاز که شرح کافى و جامع در باره حادیث‏یاد شده دارد و در مجموع، از بهترین و معروف‏ترین اربعین‏ها مى‏باشد.
این اثر بعد از مثنوى سوانح حجاز، تنها اثرى است که شیخ در آن به مباحث‏سیاسى پرداخته است.
مؤلف در شرح حدیث پانزدهم (که در باره حرمت اعانت ظالمان و گرایش قلبى به آن‏ها وارد شده است) به تفصیل دیدگاه‏هاى خود را مطرح کرده است.
شیخ در باره این موضوع به طور صریح و شفاف سخن گفته است، از این رو مى‏توان دیدگاه و عقیده باطنى او در مورد رفتار با حاکم جور، و نیز علل و عوامل همکارى علما با شاهان صفوى را به دست آورد.
هم‏چنین وى در این اثر به بحث از امر به معروف و نهى از منکر، شرایط و مراحل آن پرداخته است.

4. مثنوى سوانح الحجاز
مثنوى سوانح الحجاز یا مثنوى سوانح سفر حجاز که به مثنوى «نان و حلوا» معروف است از آثار بسیار مشهور شیخ بهایى است. شیخ این مثنوى را در راه مکه در بهترین حالات عرفانى خود، در زمانى که فارغ از تعلقات و شئون ظاهرى و مادى بوده سروده است.
مثنوى نان و حلوا آمیخته‏اى از مواعظ، طنز، حکایت، تمثیل و لطایف عرفانى و معارف برین بشرى است. روانى و دلنشینى این اشعار از جمله ویژگى‏هاى آن است.
تحلیلى که شیخ بهایى از مثنوى نان و حلوا ارایه مى‏دهد، ترسیم و تبیین ریاکارى، تلبیس و غرور به مال و منال و عنوان و منصب دنیایى است.
شیخ در تسمیه این مثنوى مى‏گوید:
هرچه غیر از دوست‏باشد اى پسر
نان و حلوا نام کردم سر به سر
گر همى خواهى که باشى تازه جان
رو کتاب نان و حلوا را بخوان
نان و حلوا چیست؟ اى شوریده سر
متقى خود را نمودن بهر زر
دعوى زهد از براى عز و جاه
لاف تقوا از پى تعظیم شاه
بهایى در یکى از بخش‏هاى این مثنوى به دورى از سلاطین که خود آن را از نزدیک تجربه کرده بود اشاره مى‏کند، چرا که قرب شاهان غارت دل و دین را در پى دارد:
نان و حلوا چیست دانى اى پسر؟
قرب شاهان است زین قرب الحذر
مى‏برد هوش از سر و از دل قرار
الفرار از قرب شاهان الفرار
فرخ آن کو رخش همت را بتاخت
کام از این حلوا و نان شیرین نساخت
حیف باشد از تو اى صاحب سلوک
کاین همه نازى به تعظیم ملوک
قرب شاهان آفت جان تو شد
پاى بند راه ایمان تو شد
جرعه‏اى از نهر قرآن نوش کن
آیه «لاترکنوا» را گوش کن
در مجموع، مثنوى نان و حلوا از جمله آثار شیخ بهایى است که در تبیین دیدگاه و اندیشه سیاسى او مى‏توان بدان استناد کرد.

5. کشکول
این کتاب تجلى نبوغ ادبى بهاءالدین عاملى است. در این اثر به صورت پراکنده اشاراتى به مباحث‏سیاسى شده است، از قبیل ضرورت حکومت، جایگاه حاکم در جامعه، و نیز برخى از ویژگى‏هاى مثبت پادشاهان.
از دیگر آثار معروف شیخ بهایى مى‏توان به کتب زیر اشاره کرد:
المخلاة؛ خلاصة الحساب؛ فوائد الصمدیه؛ حدائق الصالحین؛ العروة الوثقى؛ اسرار البلاغة؛ مفتاح الفلاح؛ الحبل المتین فى احکام الدین؛ رساله «تحریم ذبائح اهل کتاب‏»؛ عین الحیات. (14)

وفات
شیخ بهایى پس از هفتاد و هشت‏سال تلاش علمى و عملى، در سال «1030 ه ق‏» در اصفهان در گذشت و طبق وصیت وى در روضه رضوى به خاک سپرده شد. (15)
به نقل دیگر سال وفات شیخ در سال «1031 ه ق‏» بوده است. لیکن تاریخ اول مورد تصریح و تایید مؤلف عالم آراى عباسى، شاگرد او مولى محمدتقى مجلسى، صاحب وقایع السنین (16) و استاد نفیسى مى‏باشد. (17)

زندگى سیاسى شیخ بهایى

جایگاه روحانیت در دولت صفوى
قبل از پرداختن به زندگى سیاسى شیخ بهایى نکاتى را در باره جایگاه و تعریف منصب شیخ الاسلامى یادآورى مى‏کنیم.
شاهان صفوى با اهتمام ویژه نسبت‏به دین و مذهب تشیع و حمایت از عالمان دینى امتیازات ویژه زیر را به دست آوردند:
1- ارایه چهره مذهبى از حکومت و کسب مشروعیت‏سیاسى.
2- ایجاد وحدت در میان گروه‏هاى سیاسى، مذهبى و تضمین ثبات سیاسى.
3- مقابله با حکومت عثمانى از راه ترویج تشیع.
متولیان دین و مذهب (یعنى عالمان و فقیهان) نیز از شرایط سیاسى، اجتماعى فراهم آمده، در راه ترویج دین و مذهب امامیه استفاده کرده و اهداف زیر را به دست آوردند:
1- ترویج احکام اسلام در جامعه؛
2- ترویج مذهب تشیع اثنى عشرى؛
3- تصدى برخى از اختیارات حکومتى در امور قضایى و اموال عمومى؛
4- جلوگیرى از گسترش صوفیگرى؛
5- سعى در اصلاح نظام حکومتى و حاکمان سیاسى؛
6- تمرکز در تصمیم‏گیرى در امور مذهبى. (18)
این رابطه نزدیک در دوران صفویه میان دولت و دین باعث‏شد تا متولیان سیاست، جایگاه ویژه‏اى را براى عالمان دین در نظام و ساختار حکومتى در نظر بگیرند. مناصب روحانى در دولت صفویه ره آورد این رابطه متقابل بین حاکمان سیاسى و عالمان دینى بوده است.
مناصب روحانیت در دولت صفویه در عناوین زیر خلاصه مى‏شود:
صدرخاصه، صدرعامه (یا صدرالممالک) قاضى دار السلطنه، قاضى عسکر و شیخ الاسلام. (19)
مؤلف تذکرة الملوک در تعریف منصب شیخ‏الاسلام (که عالى‏ترین منصب روحانى در دولت صفوى بوده و در اواخر دوران این سلسله عنوان «ملاباشى‏» به آن داده شد) مى‏نویسد:
مشارالیه سرکرده تمام ملاها، و در ازمنه سابقه سلاطین صفویه ملاباشى‏گرى منصب معینى نبود بلکه افضل فضلاى هر عصرى در معنى ملاباشى «بوده‏» و در مجلس پادشاهان نزدیک به مسند «شاه‏» مکان معینى داشته. احدى از فضلا و سادات نزدیک‏تر از ایشان در خدمت پادشاهان نمى‏نشستند و ایشان به غیر از استدعاى وظیفه به جهت «طالبان علم‏» و مستحقین و رفع تعدى از مظلومین و شفاعت مقصرین، و تحقیق در مسایل شرعیه و تعلیم ادعیه و امور شرعیه، به هیچ وجه در کار دیگر دخل نمى‏کردند. (20)
همین نویسنده در شرح وظایف شیخ الاسلام آورده است:
مشارالیه در خانه خود به دعواهاى شرعى و امر به معروف و نهى از منکرات مى‏رسید و طلاق شرعى را در حضور شیخ الاسلام مى‏دادند و ضبط مال غایب و یتیم اغلب با شیخ الاسلام بوده و بعد از آن به قضات رجوع مى‏شد. (21)
همان‏طور که اشاره شد مهم‏ترین وظیفه شیخ‏الاسلام، رفع ظلم از مظلومان، امر به معروف و نهى از منکر و تحقیق و بیان احکام شریعت‏براى مردم بوده است.

دوره‏هاى چهارگانه زندگى سیاسى شیخ بهایى
شیخ بهایى در مدت 78 سال عمر خود با چهار تن از سلاطین صفوى معاصر بوده است که به ترتیب عبارتند از:
1. شاه طهماسب (984- 930 ه ق)؛
2. شاه اسماعیل دوم (985- 984 ه ق)؛
3. سلطان محمد خدابنده (995- 985 ه ق)؛
4. شاه عباس اول (1038- 995 ه ق).
به این ترتیب شیخ که در سال (966 ق) همراه پدر خود وارد سرزمین ایران شد، مدت 18 سال با شاه طهماسب هم روزگار بوده است، یک سال و اندى در سلطنت‏شاه اسماعیل دوم، 10 سال در پادشاهى سلطان محمد و 35 سال نیز در سلطنت‏شاه عباس اول زیسته است، بر این اساس فعالیت‏هاى سیاسى شیخ بهایى را در چهار دوره تاریخى فوق مطالعه و بررسى خواهیم کرد.

1. سلطنت‏شاه طهماسب اول (984- 930 ق)
دوره نخست زندگى سیاسى شیخ بهایى در دوران نوجوانى و جوانى او شکل گرفت. او در سن سیزده سالگى (در سال 966 ق) به همراه پدر خود، در پى تهدیداتى که از سوى حاکمان عثمانى بر شیعیان جبل عامل بویژه دانشمندان شیعى آن دیار اعمال مى‏شد، از موطن اصلى خود به مرکز شیعیان یعنى ایران مهاجرت کرد. (22)
خانواده عاملى پس از ورود به ایران سه سال در اصفهان اقامت گزیدند، و در اواخر سال (968 ق) پس از معرفى شیخ حسین‏بن عبدالصمد به شاه صفوى توسط شیخ على منشار (شیخ الاسلام اصفهان) به قزوین پایتخت‏شاه طهماسب وارد شدند. و شاه بر اساس شناختى که از فقهاى جبل عامل داشت و با توجه به منزلت علمى شیخ حسین که شاگرد مبرز شهید ثانى بود او را به مت‏شیخ الاسلامى پایتخت تعیین کرد.
اقامت پدر شیخ بهایى در قزوین به درازا نکشید و پس از چندى وى از طرف شاه به شیخ الاسلامى مشهد سپس هرات منصوب شد. بدین ترتیب پدر بهاءالدین عاملى مدت 14 سال در قزوین و مشهد و هرات عهده‏دار این منصب سیاسى مذهبى بوده است و در سال (983 ق) ایران را به قصد زیارت حج ترک کرد، بعد از انجام مناسک حج‏به بحرین رفت و پس از یک سال اقامت در آن‏جا در سال (984 ق) وفات یافت. (23)
سؤالى که در این‏جا مطرح مى‏شود این است که چه عاملى باعث‏شد که وى پس از سالیان متمادى اقامت در ایران، (با وجود نزلت‏سیاسى - اجتماعى) پشت‏به ایران و مناصب دنیایى کند و روانه حجاز و بحرین گردد؟
هر چند در گزارش‏هاى تاریخى به علل این مساله اشاره نشده و مورخان با سکوت از کنار آن گذشته‏اند، اما نویسنده کتاب الهجرة العاملیة مسایل سیاسى اجتماعى آن دوران را در اتخاذ تصمیم پدر شیخ مؤثر مى‏داند.
به اعتقادى وى سعى شیخ حسین بن عبدالصمد در احیا و اقامه نماز جمعه در پایتخت صفویه (که مدتى پس از رحلت محقق کرکى متروک مانده بود و اقامه آن در عصر غیبت مورد اختلاف عالمان دینى قرار گرفته بود) باعث‏شد دولتمردان صفوى و رؤساى قزلباش احساس خطر نمایند و او را مانند محقق کرکى مانع بزرگى در برابر قدرت و خواسته‏هاى خود بدانند، از این رو شاه صفوى حل مشکل را در آن دید که وى را از قزوین دور ساخته و به عنوان شیخ‏الاسلام مشهد و هرات منصوب کند.
این واقعه در سال «975 ق‏» اتفاق افتاد. نویسنده مذکور، این عمل شاه نسبت‏به پدر شیخ بهایى را، به نفى بلد و «تبعید سیاسى‏» بیش‏تر شبیه مى‏داند تا چیز دیگر. (24)
بنابراین یکى از عوامل مؤثر در زندگى سیاسى شیخ بهایى، حضور پدر وى در دربار صفوى است. همان‏گونه که خود شیخ نیز در برخى از آثار خود با این تعبیر که:
لولم یات والدى... من بلاد العرب الى بلاد العجم ولم یختلط بالملوک لکنت من اتقى الناس و اعبدهم و ازهدهم... (25)
به تاثیر این عامل در زندگى سیاسى خود اشاره کرده است. هر چند بهایى در دوران حیات سیاسى پدر خود داراى منصب سیاسى نبوده اما حضور او در پایتخت و در کنار پدر در مشهد و هرات او را با منصب و وظایف شیخ‏الاسلامى آشنا ساخته و آماده پذیرش این منصب بعد از پدر خود شد.

2. سلطنت‏شاه اسماعیل دوم (985- 984 ق)
از فعالیت‏هاى سیاسى شیخ بهایى در دوران سلطنت‏شاه اسماعیل دوم گزارشى در دست نیست. دوران کوتاه سلطنت این پادشاه، نابسامانى‏هاى سیاسى، اجتماعى فراوانى را در پى داشت. جنگ قدرت بین سران قزلباش و روحیه انتقام‏گیرى این پادشاه، کشتارهاى زیادى را در میان خاندان صفوى و نیز دولتمردان به دنبال داشت. خشونت‏هاى غیر منطقى و گرایش او به مذهب تسنن، درباریان صفوى و عالمان دینى را نگران کرد و مخالفت‏برخى از عالمان را برانگیخت. از جمله آنان: میرسیدحسین کرکى عاملى است که به دستور شاه اسماعیل دوم زندانى شد. (26)
به نظر مى‏رسد شیخ بهایى در این بحران‏هاى سیاسى در مرکز حضور نداشته است.

3. سلطنت‏سلطان محمد (995- 985 ق)
سلطنت‏شاه اسماعیل دوم پس از مدت کوتاهى با مرگ زود هنگام و چه بسا از پیش تعیین شده او به فرجام خود رسید و برادرش سلطان محمد میرزا که حاکم شیراز بود و مردى نرم‏خو و درویش مسلک بود به سلطنت رسید. (27)
اوضاع سیاسى اجتماعى ایران در دوران سلطنت این پادشاه نیز به دلیل ضعف تدبیر وى و نیز دخالت زنان دربار و دیگر رجال سیاسى دچار آشفتگى و بى‏نظمى گردید، به گونه‏اى که برخى از مورخان، دوران سلطنت این دو پادشاه را دوران فترت صفویه مى‏دانند که تا سرحد انحطاط و سقوط پیش رفت.
از زندگى سیاسى شیخ بهایى در دوران ده ساله سلطنت این پادشاه نیز هیچ گزارش تاریخى در دست نیست.
نویسنده کتاب الهجرة العاملیة معتقد است زندگى شیخ در هرات (که چه بسا کوتاه نیز نبوده و تا سال 991 ق به طول انجامید.) از نقاط تاریک زندگى بهایى است. زیرا نه خود شیخ بهایى در باره کیفیت زندگى خود در هرات سخنى گفته و نه دیگران به آن پرداخته‏اند. و اگر اشاره کوتاه شاگرد او، میرحسین‏بن حیدر کرکى نبود این بخش از زندگى شیخ به کلى بر ما پوشیده مى‏ماند. (28)
عزالدین حسین‏بن حیدر کرکى در معرفى استاد خود شیخ بهایى ضمن نقل سفرهاى او که با وى همراه بوده است مى‏گوید:
...ثم رجعنا الى هرات الذى کان سابقا هو و والده فیها شیخ الاسلام (29).
از این عبارت چنین بر مى‏آید که: بعد از خروج شیخ حسین‏بن عبدالصمد از ایران و فوت او در بحرین، فرزندش بهاءالدین عاملى جانشین او شده و منصب شیخ الاسلامى هرات به او واگذار شده است.
از دیدگاه مؤلف الهجرة العاملیة حضور شیخ بهایى در هرات نیز همانند زندگى پدرش در این شهر به منظور دور نگه‏داشتن وى از مرکز سیاسى و قدرت (پایتخت) از سوى سلاطین معاصر ایشان بوده است. (30)
در کتاب خیرالبیان به حضور وى در دوران سلطنت این پادشاه در ایران و به فعالیت‏هاى علمى او اشاره شده، اما از منصب شیخ‏الاسلامى بهایى در هرات سخنى به میان نیامده است.
در اثر یاد شده آمده است:
شیخ بهایى در زمان پادشاه کریم، سلطان محمد، پرتو فیض به ساحت ممالک ایران انداخته، در آن ایام در اکثر علوم تالیفات نموده از آن جمله کتاب حبل المتین در احادیث و... (31)

4. سلطنت‏شاه عباس اول (1038- 995 ق)
ایران در سلطنت‏شاه عباس اول (بزرگ‏ترین پادشاه سلسله صفوى) وسعت و عظمت دیرینه خود را باز یافت. از لحاظ قدرت نظامى، اقتدار سیاسى، رونق اقتصادى، عمران و آبادانى، در وضعیت مطلوبى قرار داشت. در حوزه فرهنگ و معارف دینى نیز در حال رشد و شکوفایى بود. شاه عباس اول در میان سلاطین صفوى بیش از همه آن‏ها به ایران و مردم ایران خدمت کرده است. هر چند قساوت‏ها و بى‏رحمى‏هاى او نیز در جاى خود قابل تامل است.
از هوشمندى این پادشاه آن که به عالمان دینى احترام مى‏گذاشت و از این راه درترویج دین و اقتدار سیاسى ایران و نیز تحکیم سلطنت‏خود بهره مى‏جست. از جمله شواهد این امر انتخاب خلیفه سلطان، شاگرد میرداماد و شیخ بهایى به وزارت خود بود. (32)
میرداماد و شیخ بهایى از فقها و فلاسفه مشهور این دوره نزد شاه صفوى از ارج و منزلت فراوانى برخوردار بودند. حضور این دو شخصیت علمى در دربار صفوى شکوه و جلوه خاصى به سلطنت این پادشاه بخشیده بود. (33)
عمده فعالیت‏هاى سیاسى شیخ بهایى در عهد شاه عباس اول صورت گرفت که اجمالا به آن اشاره مى‏کنیم:
به نوشته عالم آراى عباسى، شیخ بهایى بعد از رحلت‏شیخ على منشار (شیخ الاسلام دارالسلطنه اصفهان) به جاى وى به این منصب منصوب شد.
او در این باره مى‏نویسد:
... بالجمله آن جناب (شیخ بهایى) بعد از فوت شیخ على منشار، منصب شیخ الاسلامى و وکالت‏حلالیات و تصدى دارالسلطنه اصفهان به خدمتش مرجوع گشته، چند گاه من حیث‏الاستقلال بدان شغل پرداخت. (34)
حال اگر وفات شیخ على منشار را در سال (993 ق) بدانیم (35)، وى باید در ابتداى سلطنت‏شاه عباس اول به این منصب انتخاب شده باشد و ظاهرا این امر پس از برگشت وى از سفر حج و سیاحت چند ساله او در بلاد اسلامى بوده است.
به اعتقاد نویسنده کتاب الهجرة العاملیة شیخ بهایى در سال 996 ق از سوى شاه عباس کبیر به سمت‏شیخ الاسلام اصفهان (پایتخت جدید شاه عباس) تعیین شد و تا زمان وفاتش این منصب را بر عهده داشت. (36)
بنابراین اگر سفرهاى شیخ را پیش از این تاریخ بدانیم وى به مدت 34 سال در دوران سلطنت این پادشاه، شیخ الاسلام اصفهان و مفتى اعظم ایران بوده است. و اگر سال‏هایى که وى در هرات به جاى پدر خود شیخ‏الاسلام بوده به این مدت (34 سال) بیافزاییم، تصدى این منصب توسط وى بالغ بر چهل سال مى‏شود. البته اشکالى که بر این نظریه وارد است این است که:
اولا: شاه عباس، اصفهان را در سال (1006 ق) به عنوان مرکزیت‏سیاسى و پایتخت‏خود برگزید.
ثانیا: با گزارش تاریخ عالم آراى عباسى مطابقت ندارد، زیرا به گفته وى سفرهاى شیخ بهایى (که به عنوان دوران فترت در زندگى سیاسى او به حساب مى‏آید) بعد از تصدى منصب شیخ الاسلامى اصفهان بوده است. (37)
در هر صورت نظریه اخیر قابل دفاع است، زیرا تعیین اصفهان به عنوان پایتخت صفویه از سوى شاه عباس (1006 ق) هیچ منافاتى با این مطلب ندارد که شاه عباس، شیخ بهایى را از همان سال اول سلطنت‏خود (یعنى از سال 995ق) به سمت‏شیخ‏الاسلامى اصفهان برگزیده باشد، با توجه به این که وفات شیخ على منشار (که شیخ بهایى جانشین وى در این منصب بوده) معلوم نیست در چه سالى بوده است.
محتمل است که اعطاى منصب شیخ الاسلامى به شیخ بهایى قبل از سلطنت‏شاه عباس، توسط پدر او (سلطان محمد خدابنده) و قبل از سال‏هاى 991 ق (سال سفر بهایى براى زیارت حج و سیاحت او در کشورهاى اسلامى) باشد. تاییدى هم از سخنان اسکندر بیک ترکمان در این باره مى‏توان آورد و آن این که وى از پادشاهى که شیخ بهایى را به این سمت منصوب کرده است نام نبرده است. (38) و بعید نیست که این پادشاه پدر شاه عباس اول بوده باشد.
بنابر احتمال یاد شده، سفرهاى شیخ بهایى در اثناى تصدى این منصب انجام شده و بدین وسیله ادعاى عالم آراى عباسى نیز درست مى‏شود.

سفرهاى شیخ بهایى
از آنجا که سفرهاى شیخ بهایى، با منصب شیخ الاسلامى و به عبارتى با زندگى سیاسى او بى ارتباط نیست از این رو لازم است اشاره کوتاهى به آن‏ها داشته باشیم.
بیش‏تر نویسندگانى که به شرح حال شیخ بهایى پرداخته‏اند از سفرهاى او به کشورهاى عراق، حجاز، شام، مصر و قدس سخن گفته‏اند، ولى در باره علت آن‏ها و تعیین مدت و تاریخ این سفرها (به دلیل سکوت و یا ابهام موجود در گزارش‏هاى تاریخى این دوره) نظریه‏هاى مختلفى را ارایه کرده‏اند. در خصوص علت و انگیزه سفرهاى شیخ برخى، علاقه‏مندى او به سیر و سیاحت را که از دوران نوجوانى با آن مانوس بوده عامل مؤثرى مى‏دانند (39)؛ و بعضى، اختلاف آرا و دیدگاه‏هاى علمى او با مکتب‏هاى فلسفى موجود در حوزه اصفهان (یعنى «توغل میرداماد و اصحاب او در علوم عقلى و رواج آن‏») را انگیزه احتمالى این امر مى‏شمارند (40)؛ و عده‏اى ملالت‏خاطر و دلزدگى از مناصب دنیایى و معاشرت او با پادشاهان را عامل این سفرها معرفى کرده‏اند. (41)
تاثیر مجموعه عوامل یاد شده در تصمیم بهایى، امرى ناممکن و غیر متصور نیست.
از مسایل بحث‏انگیز در سفرهاى شیخ بهایى مدت و تاریخ آن‏ها است. علت ابهام‏هاى موجود در این بخش از زندگى شیخ بهایى این است که خود او، نیز مورخان معاصر، تاریخ و مدت این سفرها را ثبت نکرده‏اند.
از کتاب عالم آراى عباسى چنین برمى‏آید که شیخ پس از مدتى که به منصب شیخ‏الاسلامى اصفهان منصوب شد اراده سفر حج نمود، و مدت‏ها در بلاد اسلامى به سیاحت پرداخت (42)، ولى در آن به تاریخ و مدت این سفرها اشاره نشده است. تنها مطلبى که از ظاهر عبارت اسکندر بیک استفاده مى‏شود این است که زمان وقوع این سفرها بین سال‏هاى 994 ق (سال وفات شیخ على منشار) تا 1008 ق بوده، یعنى سالى که شاه عباس پیاده به زیارت امام رضا علیه السلام رفت و شیخ بهایى نیز همراه او بود.
نظریه دوم در باره تاریخ سفرهاى شیخ، گفتار خیرالبیان است که آغاز سفرهاى بهایى را در دوران جوانى او مى‏داند و مى‏نویسد:
در عنفوان شباب هواى سیر بلاد در خاطر دریا مقاطرش رسوخ یافته، به تشرف زیارت حرمین شریفین مشرف شده به اکثر دیار عربستان و بلاد مغرب رسیده، مدت‏ها در مصر بوده و دیار شام را از فیض آفتاب افادت، صبح صادق ساخته.... (43)
بنابراین شیخ باید بعد از وفات پدرش در سال (984 ق) که در آن هنگام سى ویک ساله بوده و قبل از سال (994 ق) که به منصب شیخ الاسلامى اصفهان برگزیده شد، به این سفرها رفته باشد.
گذشته از این به دلیل مشخص نبودن تاریخ سفرهاى شیخ، مدت این سفرها نیز نامعلوم است. در باره مدت سیاحت‏بهایى دو نظر وجود دارد:
نخست این که مدت سیر و سیاحت‏بهایى بسیار طولانى (به مدت سى سال) بوده است. منشا این نظر، گفتار «سلافة العصر» است، زیرا مؤلف این اثر که قدیمى‏ترین مستند تاریخى در شرح حال شیخ بهایى است در این باره مى‏نویسد:
...فلما اشتد کاهله، وصفت له من العلم مناهله، ولى بها شیخ‏الاسلام، و فوضت الیه امر الشریعة، على صاحبها الصلاة والسلام، ثم رغب فى السفر و السیاحة، و استهب من مهاب التوفیق ریاحه، فترک تلک المناصب، و مال لما هو لحاله مناسب، فقصد حج‏بیت‏الله الحرام و زیارة النبى و اهل بیته الکرام علیهم افضل الصلوة و التحیة و السلام، ثم اخذ فى السیاحة فساح ثلاثین سنة، و اوتى فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة.... (44)
زمانى که چشمه‏هاى علوم از وجود وى جارى گشت، منصب شیخ الاسلامى بر عهده او گذاشته شد و امور شریعت‏به وى ارجاع گردید، پس مدتى از منصب شیخ الاسلامى ملول گشت و به سیاحت و جهان گردى رو آورد و ترک مناصب گفت و به زیارت حج و تربت پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت گرامش رفت و پس از آن سى سال به سیاحت پرداخت.
در تعیین مدت سیاحت‏شیخ بهایى، نویسندگان بعد از این مؤلف، غالبا سخنان او را تکرار کرده‏اند.
عده‏اى از محققان این نظریه را نادرست مى‏دانند و مدت سفرهاى شیخ را بسیار کم‏تر از این مقدار مى‏دانند. (بین چهار تا شت‏سال). و مؤلف کتاب احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى از جمله نویسندگانى است که معتقد به نظریه دوم است. وى با ارایه شواهد و قراین تاریخى، مدت سى سال سیاحت‏شیخ را ناشى از اسطوره سازى و شخصیت‏پردازى و گفتار مبالغه‏آمیز برخى از نویسندگان مى‏داند. (45) علاوه بر این وى در توجیه مدت مذکور مى‏گوید:
ممکن است مقصود از این که سى سال سفر کرده این باشد که از نخستین سفر وى (سال 984 ق) تا آخرین سفرى که در عمر کرده (سال 1015 ق) سى سال طول کشیده است. (46)
به اعتقاد عده‏اى شیخ بهایى در یکى از سفرهاى خارجى خود به کشور عثمانى، سفارت شاه صفوى را بر عهده داشته و حامل پیامى از طرف شاه عباس اول به سلطان مراد حاکم عثمانى بوده است. (47)

پاسخ به ابهام‏هاى زندگى سیاسى شیخ بهایى
عملکرد سیاسى شیخ بهایى از چند جهت مورد توجه محققان منتقد قرار گرفته است، این موارد عبارتند از:
الف) همکارى با سلاطین صفوى در قالب پذیرش منصب شیخ الاسلامى.
ب) مدح سلاطین معاصر خود و تالیف کتاب یا رساله به نام آن‏ها.
ج) تضاد و دوگانگى در نظر و عمل سیاسى.
در این‏جا موارد انتقادى مذکور را به ترتیب و همراه با پاسخ آن‏ها مطالعه و بررسى مى‏کنیم:

الف) همکارى با سلاطین صفوى
تعامل نزدیک عالمان دینى با حاکمان سیاسى در عصر صفوى به لحاظ مشروعیت چنین رفتارهایى از دیرباز مورد بحث و گفت‏وگوى اندیشمندان بوده و هست.
برخى از نویسندگان معاصر بى‏پروا عملکرد سیاسى عالمان شیعى عصر صفوى را نقادى و تقبیح کرده‏اند و شیخ بهایى را به خاطر همکارى و رابطه نزدیک او با شاه عباس، مورد سخت‏ترین نکوهش‏هاى خود قرار داده‏اند.
یکى از این نویسندگان با تعریض نسبت‏به مدافعان رویه علماى شیعه در عهد صفوى زبان به طعن آن‏ها گشوده و مى‏گوید:
درست است که این حاکم فاسد است، درست است که در همین عالى‏قاپو خانه‏هایى مى‏بینیم که مثل خانه‏هاى خلیفه بغداد آلات موسیقى و مشروبات دارد، درست است که سلطان صفوى مثل خلیفه عباسى بغداد اهل همه فرقه است، اما این مانع از این نمى‏شود که جامعه و وجدان شیعى نتواند نظام استبدادى و فساد اخلاقى او را تحمل کند، وقتى مى‏بیند که یک روحانى بزرگ، و عالم بزرگ و باتقوا و نابغه شیعى مثل شیخ بهایى که از مفاخر علمى ما است‏با او همکار است و همراه است؛ توده مذهبى مى‏پذیرد و تحمل مى‏کند چرا؟ زیرا درست است که این حاکم مثل خلفا زندگى مى‏کند اما حب على در دل دارد... و این، همه چیز را توجیه مى‏کند براى چه؟ براى این که روایت است... که محب على در بهشت است ولو عاصى بر من باشد و مبغض على در دوزخ است ولو مطیع من باشد. (48)
این سخنان را اگر حمل بر غرض ورزى نویسنده نکنیم مسلما از روى احساس دلسوزى گوینده نسبت‏به دین و مذهب تشیع نبوده است. تامل در تاریخ سیاسى تشیع در این دوران (که دوره همگرایى و اقبال عالمان دینى به سیاست‏براى تایید و تقویت‏حاکم شیعى است) عکس دیدگاه این نویسنده را نشان مى‏دهد.
در این‏جا به اختصار پاسخ‏هایى را که در رد این نظریه ارایه شده است مى‏آوریم:

1. تقیه
نخستین جوابى که به ذهن متبادر مى‏شود تقیه است. تقیه از اصول مسلم مذهب شیعه است که در روایات معصومین علیهم السلام با تعابیرى نظیر «لا ایمان لمن لاتقیة له‏» (49) بر اهمیت این اصل تاکید شده است. از این رو شیعیان، بویژه عالمان شیعى در موارد متعدد از تاریخ تشیع براى حفظ دین و ترویج مذهب تشیع، و یا حفظ جان خود و دیگران از این اصل کاربردى استفاده کرده‏اند و مستند آن‏ها علاوه بر گفتار معصومین علیهم السلام سیره سیاسى ایشان در برخورد با خلفاى جور بوده است.
خود شیخ بهایى روایتى در خصوص پرهیز از مخالفت پادشاه جبار بدین مضمون نقل کرده است که:
ایاک و غضب الملک الظلوم فان غضبه کغضب ملک الموت. (50)
یعنى از خشم پادشاه ظالم و جائر بپرهیز که خشم او مانند خشم فرشته مرگ است که جان را مى‏ستاند و موجب هلاکت و نابودى حیات انسان مى‏شود.
بنابراین محتمل است که همکارى شیخ با شاهان صفوى بر اساس این اصل صورت گرفته باشد.
اما خدشه‏اى که بر این جواب وارد است این است که «در زمان شیخ بهایى عالمان بزرگى همانند محقق اردبیلى و دیگران بوده‏اند که از معاشرت با سلاطین وقت احتراز داشته‏اند پس خوف و اضطرار نبوده است، بنابراین تقیه نمى‏تواند عمل خوبى براى توجیه عملکرد سیاسى وى قلمداد شود.»

2. مصلحت عامه
دفع ضرر از مؤمن و یا جلب نفع براى او، از جمله عوامل جواز همکارى با حاکم جائر است که در فقه شیعه بدان تصریح شده است. (51)
در تاریخ سیاسى شیعه حضور على‏بن یقطین در دستگاه حکومتى هارون الرشید و نیز ولایت عبدالله نجاشى از طرف خلیفه عباسى (منصور دوانیقى) که از سوى امام صادق و امام کاظم علیهما السلام تجویز شده بود، به منظور یارى رساندن به مؤمنان و احقاق حق مستضعفان بوده است. در این که حضور شیخ بهایى در دستگاه صفوى براى تحقق بخشیدن به چنین اهدافى بوده شبهه‏اى در آن نیست. مؤلف سلافة العصر در این باره آورده است:
شیخ بهایى بسیار بخشنده بود و سراى عالى داشت که یتیمان و زنان بدان پناه مى‏بردند و بسیار کودکان نوزاد در آن شیر خوردند و بسیار مردم از آن پناه جستند، وى به مردم بسیار چیز مى‏بخشید ولى با آن همه تقرب، میل به پادشاه نداشت و بیش‏تر مایل به تنهایى و جهان گردى بود. (52)
عبارت «یفد علیها الراجى و الآمل‏» در کلام این نویسنده شاهد بر مدعااست. نتیجه این که تامین مصلحت عباد و حداقل یارى رساندن به نیازمندان جامعه و دادرسى مظلومان با استفاده از موقعیت‏شیخ الاسلامى مى‏تواند یکى از مستندات شرعى در تبیین عمل سیاسى شیخ باشد.

3. اقامه امر به معروف و نهى از منکر
در فقه سیاسى شیعه وجوب تحصیل ولایت از طرف حاکم جائر و یا هر نوع همکارى با او در صورتى که اقامه امر به معروف و نهى از منکر موقوف به آن باشد واجب است (53). همکارى بسیارى از عالمان شیعى با حاکمان جور براى احیاى این دو فریضه بزرگ الهى بوده است. بزرگ‏ترین معروفى که به دست عالمان شیعى در طول تاریخ سیاسى اسلام انجام شده است ترویج فرهنگ و معارف مذهب تشیع با روش‏هاى علمى و عملى بوده که در دوران صفوى به اوج و اعتلاى خود رسید. تحقق این هدف جز با همکارى عالمان دینى با حاکمان سیاسى و حمایت نظام سیاسى از ایشان، امکان‏پذیر نبود.
دلیل بر این‏که حضور عالمان در دستگاه حکومت و هدایت‏شاهان صفوى مؤثر بوده مطلبى است که مؤلف خیرالبیان در باره جایگاه شیخ بهایى نزد شاه عباس صفوى آورده است، وى مى‏نویسد:
شاه آگاه، (شاه عباس اول) را نسبت‏به آن حضرت (شیخ بهایى) اعتقاد صافى است و در اعزاز و احترام و اکرام او دقیقه‏اى نامرعى نمى‏گذارد، و همواره ملتمسات آن حضرت در سده رفیعه شاهى چون دعاهاى اجابت قرینش در بارگاه الهى مقبول است. (54)
از عبارت فوق چنین بر مى‏آید که حضور فعال امثال شیخ در دربار شاهان در هدایت آن‏ها مؤثر بوده و خواسته‏هاى ایشان که مسلما خواسته‏هاى دینى و در جهت‏حمایت از ستم دیدگان بوده مورد پذیرش پادشاه وقت قرار مى‏گرفت. هر چند در مواردى هم استبداد شاهان مانع از قبول نظر آنان مى‏گردید. همان‏گونه که در گزارش‏هاى تاریخى این دوران آمده است که نهى شیخ در باز داشتن شاه عباس اول از قتل فرزند ارشدش (صفى میرزا) مؤثر واقع نشد و شاه خطاب به شیخ بهایى گفت:
شیخ احترام خود را نگاه دارید و اصرار نکنید. (55)
سخنان مؤلف عالم آراى عباسى نیز حکایت از جایگاه بلند شیخ نزد شاه صفوى و پذیرش نصایح او توسط شاه دارد، او در این باره مى‏گوید:
از این زمان خجسته نشان، حضرت اعلى شاهى، وجود شریف آن یگانه روزگار را مغتنم دانسته، همیشه از ملتزمان رکاب اقدس و اکثر اوقات در سفر و حضر به وثاق حضور او تشریف قدوم ارزانى داشته، از صحبت فیض بخش او مسرور مى‏گردند. (56)
در این‏جا باید افزود که برخى بر اساس پندارهاى باطل خود درصدد خدشه بر چهره عالمان بزرگ شیعى برآمده و حضور آن‏ها در عرصه سیاست را ناشى از ریاست طلبى دانسته‏اند.
مطلبى که در پاورقى آمده است تاحدى نشان دهنده فضاى و هم‏آلود نگرش معاصر منتقد شیخ بهایى نسبت‏به او است.
البته آنچه از ساحت‏شیخ بهایى و امثال او به دور است چنین ادعاهاى بى‏پایه و اساس است. (57)
امام خمینى رحمه الله در رد این گونه شبهات چنین مى‏فرماید:
...مى‏بینیم که یک طایفه از علما این‏ها گذشت کرده‏اند از یک مقاماتى و متصل شده‏اند به یک سلاطین با این که مى‏دیدند مردم مخالفند، لکن براى ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامى و ترویج مذهب حق، این‏ها متصل شده‏اند به یک سلاطین، و این سلاطین را وادار کرده‏اند خواهى نخواهى براى ترویج مذهب تشیع و این‏ها آخوند دربارى نبودند. این اشتباهى است که بعضى نویسندگان ما مى‏کنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسى داشتند، اغراض دینى داشتند. نباید یک کسى تا به گوشش مى‏خورد که مثلا مجلسى رحمه الله، محقق ثانى رحمه الله، شیخ بهایى رحمه الله با این‏ها روابط داشته‏اند و مى‏رفتند سراغ این‏ها، همراهى‏شان مى‏کردند، خیال کنند که اینها مانده‏اند براى جاه و عزت، و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آن‏ها عنایتى بکنند. این حرف‏ها نبوده در کار، آن‏ها گذشت کردند، یک مجاهده نفسانى کرده‏اند براى این که مذهب را به وسیله آن‏ها، به دست آن‏ها ترویج کنند. (58)

ب) مدح سلاطین معاصر و تالیف کتاب و رساله به نام آن‏ها
در زندگى سیاسى عالمان شیعى یکى از مسایلى که توجه نویسندگان و محققان را جلب کرده است مدح و ثناى سلاطین و یا تالیف کتاب و رساله به نام آن‏ها است.
با توجه به عدم مشروعیت پادشاهان و نیز جائر و فاسق بودن اکثر ایشان، این سؤال مطرح مى‏شود که عالمان شیعى با آن مرتبت علم و تقوا چرا و چگونه ظالمان را ستوده و در حق آنان مدح و ثنا گفته‏اند؟ ! !
شیخ بهایى از جمله دانشمندان بزرگ شیعى است که به خاطر این رفتارش مورد انتقاد قرار گرفته است.
در این‏جا قبل از پرداختن به پاسخ این اشکال، آثارى را که شیخ بهایى به نام شاهان صفوى تالیف کرده و نیز بخشى از سخنان او که در مقدمه این آثار آمده ذکر مى‏کنیم:

الف) جامع عباسى
بهایى این کتاب را به درخواست‏شاه عباس به نگارش درآورد. مؤلف در دیباچه این اثر، شاه صفوى را به اقتدار سیاسى، عدالت، انتساب به خاندان اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و دین مدارى ستوده است.

ب) رساله تحریم ذبایح اهل کتاب
شیخ بهایى این رساله را به درخواست و امر شاه عباس اول و در رد اشکال علماى روم به فتواى عالمان شیعى در باره تحریم ذبایح اهل کتاب تالیف کرده و پادشاه مذکور را با این القاب و اوصاف ستوده است:
السلطان الاعظم، و الخاقان الاعدل الاکرم، اعظم ملوک الارض شانا، و اعلاهم منزلة و مکانا، و امضاهم سیفا و سنانا، و اقواهم حجة و برهانا، صاحب النسب النبوى، والحسب العلوى ابوالمظفر شاه عباس الحسینى الموسوى الصفوى، لابرحت رقاب السلاطین خاضعة، على بابه، و جباه الخواقین معفرة بتراب اعتابه.... (59)

ج) رسالة فى مباحث الکر
این رساله را به نام سلطان محمد خدابنده نوشته و از مؤلفات دوران جوانى شیخ بهایى است و نام آن را «تحفه‏» گذاشته است. به اعتقاد بعضى محققین این رساله را نخست در زمان شاه طهماسب و به نام او نوشته سپس آن را به نام شاه محمد خدابنده کرده است. (60)

د) تحفه حاتمیه
این اثر به نام رساله اسطرلاب معروف است و بهایى آن را براى میرزا حاتم بیک اعتماد الدوله اردوبادى وزیر شاه عباس نوشته است. (61)

ه) حبل‏المتین
مؤلف وقایع السنین در باره این اثر فقهى بهایى گفته است:
شیخ معظم الیه، حبل‏المتین را به اسم شاه طهماسب نوشته و خلاصه را به اسم حمزه میرزا (62) «پسر سلطان محمد خدابنده‏» نگاشته‏اند.

و) کتاب العروة الوثقى
در مقدمه این کتاب که اثر تفسیرى شیخ بهایى است از شاه عباس اول تعریف و تمجید فراوان شده است. (63)
اکنون به علل و انگیزه‏هایى که شیخ بهایى و امثال او را ملزم به مدح شاهان در مقدمه آثار علمى‏شان کرده اشاره مى‏کنیم:
1. رسم غالب در دوران‏هاى گذشته چه قبل از صفویه و چه بعد از آن این بوده است که مؤلفان بزرگ که با حاکمان سیاسى روابط نزدیک داشته‏اند، به منظور حفظ و ترویج آثار علمى خود، پادشاهان معاصر را در مقدمه آن‏ها تعریف و تمجید مى‏کردند. مولى محمدتقى مجلسى به این الزام سیاسى فرهنگى آن دوران در مقدمه اثر خود لوامع صاحبقرانى اشاره کرده است، بنابراین شیخ بهایى نیز در برخى از تالیفات خود به این قانون مرسوم عمل کرده است.
2. آنچه در سخنان مؤلفان در دیباچه آثارشان دیده مى‏شود، تایید اقتدار شاهان است که حداقل در دوران مورد مطالعه ما تایید پادشاهان شیعى از سوى علماى دوراندیش امامیه در قبال حکومت رقیب (عثمانى) امرى لازم و اجتناب‏ناپذیر بود. جدایى عالمان دینى از حاکمان سیاسى به معناى تضعیف مذهب تشیع و حکومت‏شیعى و تقویت دیگران محسوب مى‏شد و این امرى بود که عالمان شیعى همیشه از آن پرهیز داشته‏اند.
3. با دقت در تعابیر این عالمان معلوم مى‏شود که بسیارى از عبارات به کار رفته در مدح شاهان شرح وظایفى است که از حاکمان عدل انتظار عمل به آن‏ها مى‏رود و واضح است‏بیان این واقعیات در قالب الفاظ، به معناى مدح و یا تملق در برابر صاحبان شوکت و قدرت نیست.
4. نکته قابل توجه در تعابیر گزینش شده در سخنان بهایى این است که وى هر چند شاه صفوى را به عدالت و جلوه‏هاى اقتدار ستوده است، ولى هرگز آنان را به تقوا و پرهیزگارى توصیف نکرده، زیرا فسق شاهان صفوى برایشان امرى مسلم بوده است. البته توصیف آنان به عدالت نیز قابل توجیه است، زیرا از نظر شیخ بهایى عدالت مفهومى است که داراى مراتب مختلف است و اسلام و ایمان یکى از مراتب آن است و با توجه به این که پادشاهان مورد ستایش او، مسلمان شیعى بوده‏اند از این رو بهایى در وصف آن‏ها به عدالت‏به خطا نرفته است.
5. نکته مهم دیگر این که شیخ بهایى در وصف شاهان صفوى فقط به توصیف سلطان معاصر خود پرداخته و از تعریف و تمجید دودمان صفوى و شاهان پیشین این سلسله خوددارى کرده است. از اکتفا کردن شیخ به قدر ضرورت، چنین استنباط مى‏شود که وى در مدح شاهان بر اساس قاعده «الضرورات تبیح المحذورات‏» عمل کرده است.

ج) تضاد و دوگانگى در نظر و عمل سیاسى
آنچه از زندگى شیخ بهایى معروف است این است که وى مشربى زاهدانه و مسلکى عارفانه داشته و به روش درویشان مى‏زیسته و داراى زندگى ساده و بى‏آلایش و بى‏اعتنا به دنیا بوده است. از لحاظ نظرى ریا و تلبیس و استفاده ابزارى از دین و دعواى زهد و تقوا براى رسیدن به جاه و مقام و منصب‏هاى دنیایى را نکوهش کرده است و عالمان را از معاشرت و نزدیک شدن به پادشاهان سخت پرهیز داده است. بهایى مضامین فوق را که جلوه‏هایى از نفسانیات و دنیاى مذموم است و در کام نفس، شیرین است‏به نان و حلوا تشبیه کرده و مى‏گوید:
نان و حلوا چیست؟ اى شوریده سر
متقى خود را نمودن بهر زر
دعوى زهد از براى عز و جاه
لاف تقوا از پى تعظیم شاه
نان و حوا چیست دانى اى پسر؟
قرب شاهان است زین قرب الحذر
مى‏برد هوش از سر و از دل قرار
الفرار از قرب شاهان الفرار (64)
دیگر مثنوى‏هاى او نیز آکنده از تصریح و تلویح، در توصیه به دورى جستن از مناصب و ظواهر دنیایى است. (65) بیش‏ترین مخاطبان شیخ در توصیه‏هاى اخلاق سیاسى، عالمان دینى بوده زیرا از نظر وى این گروه، بیش از گروه‏هاى اجتماعى دیگر در معرض این نوع از آسیب‏هاى سیاسى، اجتماعى قرار دارند.
بهاءالدین عاملى در یکى از سخنان خود، بدترین عالمان دینى را، کسانى معرفى کرده است که با پادشاهان معاشرت و مجالست دارند. هر چند این خصلت ناپسند عالمان، خود موجب پیدایش ویژگى مثبت در طرف مقابل مى‏شود. یعنى از نظر وى، بهترین پادشاهان، پادشاهانى هستند که با عالمان معاشرت کنند. (66)
بعد از ملاحظه نکاتى که ذکر شد، در بدو امر چنین به نظر مى‏رسد که شیخ در مقام نظر و رفتار سیاسى دچار تضاد و تناقض آشکار شده است، زیرا از طرفى مناصب دنیایى از جمله قرب به پادشاهان را نکوهش کرده، و نیز عزلت و بى‏نامى و زندگى در گمنامى را بر معاشرت با اهل دنیا و ریاست، ترجیح داده است و از طرف دیگر به رغم نظر و اندیشه‏اش، در رفتار سیاسى، همراه با پادشاهان بوده و منصب شیخ الاسلامى را که مهم‏ترین منصب سیاسى مذهبى دوران او بوده مدتى طولانى، در دست داشته و به گفته مورخان در سفر و حضر همراه شاه عباس، انیس و جلیس او بوده و این تناقضى آشکار است.
پاسخ این رفتار به ظاهر تناقض‏آمیز را باید در نوع نگرش بهایى نسبت‏به مسایل سیاسى، اجتماعى و دینى و نیز با ملاحظه اوضاع زمان او جست‏وجو کرد. در تحلیل رفتار سیاسى و حل این تعارض ظاهرى باید گفت: درست است که شیخ بهایى در زى خود زاهد مشرب و عارف مسلک بوده و دنیا را «راس کل خطیئه‏» مى‏داند اما همو در نوشته‏هاى خود آن سوى قضیه را نیز متذکر شده و فرق بین نگرش استقلالى و نظر آلى به دنیا را بیان کرده است. وى در یکى از مثنوى‏هاى خود در این باره چنین مى‏سراید:
حب دنیا گرچه راس هر خطاست
اهل دنیا را در آن بس خیرهاست
حب آن راس الخطیئات آمدست
بین حب‏الشئ و الشئ فرق‏هاست (67)
شیخ پس از بیان فرق بین دو نگرش نسبت‏به دنیا، تمثیلى را ذکر مى‏کند و در نهایت، معیار سنجش در هر کار و هر چیزى را داورى عقل معرفى مى‏کند و مى‏گوید:
...پس مدار کارها عقل است، عقل
گرندارى باور اینک راه عقل (68)
و در ادامه به اثبات این معنى از راه نقل مى‏پردازد.
در هر صورت نکوهش‏هاى شیخ در باره دنیا، جملگى در صورتى است که دنیا فى نفسه و بالذات هدف باشد و انگیزه و خواسته انسان در دستیابى به مال و منصب و ریاست‏هاى دنیوى فقط رسیدن به دنیا باشد. این امر از مصادیق بارز دنیاطلبى است و ریشه هر خطایى است که از طرف ائمه علیهم السلام و عالمان دین از جمله خود بهایى نکوهش شده است.
با توجه به آن‏چه بیان شد علت این مساله روشن مى‏شود که چرا شیخ بهایى مخاطبان خود را از معاشرت شاهان پرهیز مى‏داد ولى خود از طرفى به آن تن مى‏داد. علت آن است که نگاه او به دنیا و ریاست‏هاى دنیایى نگاهى ابزارى بوده است و هدف شیخ کسب نتایج دینى از مناصب دنیایى بوده، آثارى هم که شیخ در صحنه سیاسى براى ایران و شیعیان و فرهنگ تشیع به جاى گذاشته مؤید این ادعا است.

فهرست منابع
1. الهجرة العاملیة الى ایران فى العصر الصفوى، جعفر المهاجر، بیروت، دارالروضة، 1410 ق.
2. احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، سعید نفیسى.
3. کلیات شیخ بهایى، مصحح: غلام‏حسین جواهرى، انتشارات کتابفروشى محمودى.
4. اربعین شیخ بهایى، مترجم: عقیقى بخشایشى، چاپ سوم، قم، دفتر نشر نوید اسلام.
5. سیمایى از شیخ بهایى در آئینه آثار، محمد قصرى، انتشارات آستان قدس رضوى، 1374 ش.
6. تذکرة الملوک، به کوشش: محمد دبیرستانى، 1332 ش.
7. کشکول، ج‏1، بهاءالدین محمد عاملى، (شیخ بهایى).
8. عروة الوثقى، بهاءالدین محمد عاملى (شیخ بهایى) نشر دارالقرآن الکریم، قم، 1412 ق.
9. زندگانى شاه عباس اول، ج‏1، نصرالله فلسفى.
10. تاریخ ادبیات در ایران، ج‏5، ذبیح الله صفا، انتشارات فردوسى، 1371 ش.
11. روضات الجنات، ج 7، میرزا محمدباقر خوانسارى، کتابخانه اسماعیلیان.
12. مفاخر اسلام، ج‏8، على دوانى، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1375 ش.
13. تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ترجمه: رشید یاسمى.
14. تاریخ عالم آراى عباسى، ج‏1، اسکندر بیگ ترکمان، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1350 ش.
15. ریاض العلما، میرزا عبدالله اصفهانى «افندى‏» ترجمه: محمدباقر ساعدى، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1376 ش.
16. سلافة العصر، سیدعلى خان مدنى، انتشارات مکتبة مرتضویه.
17. تشیع علوى و تشیع صفوى، على شریعتى، چاپ دوم، حسینیه ارشاد، 1350 ش.
18. بحارالانوار، ج‏72، محمدباقر مجلسى «علامه مجلسى‏» بیروت، انتشارات مؤسسه وفا.
19. المخلات، بهاءالدین محمد عاملى «شیخ بهایى‏» بیروت، دارالقاموس، 1317 ق.
20. صحیفه نور، ج 1، امام خمینى رحمه الله مرکز مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، 1361 ش.
21. رساله «تحریم ذبایح اهل کتاب‏» بهاءالدین محمد عاملى، تهران، 1316 ش.
22. وقایع السنین و الاعوام، سیدعبدالحسین خاتون آبادى، کتابفروشى اسلامیه، 1352.
23. مثنوى نان و حلوا، بهاءالدین محمد عاملى (شیخ بهایى)، ضمیمه کلیات شیخ بهایى.

پى‏نوشت‏ها:
1) نوشتار حاضر بخشى از مجموعه‏اى است‏با عنوان «اندیشه سیاسى شیخ بهایى‏» که توسط نگارنده در «پژوهشکده اندیشه سیاسى اسلام‏» در دست تدوین مى‏باشد. ضمنا مقاله‏اى که در شماره 28و29 این مجله تحت عنوان «وظایف حاکم اسلامى در قبال مردم‏» از همین نویسنده چاپ شده بخشى از اندیشه علامه مجلسى است که در «پژوهشکده مذکور انجام شده است.
2) الهجرة العاملیة، ص 153.
3) احوال و اشعار شیخ بهایى، صص 10- 9.
4) الهجرة العاملیة، ص 153؛ کلیات شیخ بهایى، مقدمه کتاب.
5) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، صص 90- 86.
6) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، ص 50.
7) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، ص 171.
8) اربعین شیخ بهایى، ص 44.
9) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، صص 92- 91.
10) سیمایى از شیخ بهایى در آیینه آثار، ص 53.
11) همان، صص 63- 62.
12) سیمایى از شیخ بهایى در آیینه آثار، صص 87- 86.
13) متن حدیث چنین است: «من حفظ على امتى اربعین حدیثا مما یحتاجون الیه فى امر دینهم بعثه الله عزوجل یوم القیامة فقیها عالما»، اربعین، ص 33.
14) سیمایى از شیخ بهایى در آیینه آثار، محمد قصرى، انتشارات قدس رضوى، 1374 ش؛ احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، سعید نفیسى؛ مقدمه «کلیات شیخ بهایى‏» غلام‏حسین جواهرى، انتشارات کتابفروشى محمودى؛ مقدمه «العروة الوثقى‏»، اکبر ایرانى قمى، انتشارات دارالقرآن الکریم؛ 1412 ق.
15) روضات‏الجنات، ج 7، ص 59.
16) وقایع السنین، ص 504.
17) احوال و اشعار شیخ بهایى، صص 82- 81.
18) سیمایى از شیخ بهایى در آیینه آثار، صص 43- 42.
19) تذکرة الملوک، صص 4- 2.
20) تذکرة الملوک، صص 4- 1.
21) همان.
22) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، ص 17.
23) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، صص 19- 16.
24) الهجرة العاملیة، صص 149- 147.
25) کشکول، ج 1 ص 162. و مقدمه عروة الوثقى، صص 25- 24.
26) زندگانى شاه عباس اول، ج 1، ص 26.
27) تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، صص 194195 و ص - 18.
28) الهجرة العاملیة، ص 154.
29) روضات الجنات، ج 7، صص 58- 57.
30) الهجرة العاملیة، ص 154.
31) کلیات شیخ بهایى، مقدمه کتاب.
32) مفاخر اسلام، ج 8، ص 256.
33) تاریخ ادبیات ایران، صص 354- 353.
34) تاریخ عالم آراى عباسى، ج 1، ص 154.
35) الهجرة العاملیة، ص 143.
36) همان، 154.
37) تاریخ عالم آراى عباسى، ج 1، صص 157- 155.
38) همان.
39) ریاض العلما، ج 5، ص 160.
40) مفاخر اسلام، ج 8، ص 431.
41) تاریخ عالم آراى عباسى، ج 1، ص 154.
42) همان.
43) احوال و اشعار شیخ بهایى، ص 34.
44) سلافة العصر، ص 291.
45) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، ص 33.
46) همان، صص 34- 33.
47) عروة الوثقى، صص 24- 23 و ص 27.
48) تشیع علوى و تشیع صفوى، ص 222.
59) بحارالانوار، ج 72، ص 431، ح 92.
50) المخلات، ص 287.
51) مکاسب محرمه، ص 56.
52) سلافة العصر، ص 291.
53) مکاسب محرمه، ص 56.
54) کلیات شیخ بهایى، «مقدمه کتاب‏».
55) مفاخر اسلام، ج 8، ص 84.
56) تاریخ عالم آراى عباسى، ج‏1، ص 157.
57) اصرار و تاکید زایدالوصف شیخ بهایى به درویشى موجب گردیده است که برخى روش او را به ریا منسوب دارند، و تقرب او به دستگاه سلطنت را منافى درویشى بدانند و ادعاى او را باطل بشمارند. شیخ در مقام تعریض به او که گفته شده:
از خوان فلک قرص جوى بیش مخور
انگشت عسل مخواه و صد نیش مخور
از نعمت الوان شهان دست‏بدار
خون دل صدهزار درویش مخور
مى‏گوید:
زاهد به تو تقواى ریا ارزانى
من دانم و بى دینى و بى ایمانى
گو باش همین تو طعنه برمن میزن
من کافر و من یهود و من نصرانى
هم‏چنین وى در رباعى دیگرى که به شدت از تعریضات مدعیان علم باطن و طریقت و نیز عالمان ظاهر و شریعت آزرده خاطر گشته مى‏گوید:
عاشق من و دیوانه من و شیدا من
شهره من و افسانه من و رسوا من
کافر من و بت پرست من و ترسا من
این‏ها من و صدبار بتر زین‏ها من
58) صحیفه نور، ج 1، ص 259.
59) رسالة تحریم ذبایح اهل کتاب، صص 2- 1.
60) احوال و اشعار فارسى شیخ بهایى، ص 16.
61) همان، صص 92- 91.
62) وقایع السنین، ص 504.
63) العروة الوثقى، «مقدمه کتاب‏».
64) مثنوى نان و حلوا، ص 15.
65) کلیات شیخ بهایى؛ رجوع شود به مثنوى‏هاى شیخ که در این کتاب آمده است.
66) المخلات، ص 155.
67) کلیات شیخ بهایى، مثنوى نان و پنیر، ص 42.
68) همان، ص 42.

منبع: / فصلنامه / پیام حوزه / شماره 30
نویسنده : ابوالفضل سلطان محمدى

نظر شما