موضوع : پژوهش | مقاله

فضیلت هاى سادگى و ناخرسندى هاى تمدن

تاریخ اندیشه چینى به گذشته اى بسیار دور بازمى گردد که چینى ها برحسب دوران اقتدار و سلسله حکمرانان آن سرزمین، آن را به ادوار مختلف تقسیم نموده و نامگذارى کرده اند. از این میان دوره جو (۱۱۲۲-۲۵۶ ق.م) عصر طلایى تفکر چینى به حساب مى آید که بنیان فرهنگ و اندیشه چینى در آن نهاده شد، به خصوص قرن ششم تا سوم قبل از میلاد که دوره شکوفایى فلسفه باستانى چین و پیدایش «صد مکتب» بود که از میان آنها مکاتب کنفوسیوس و تائو داراى اهمیت فراوانى مى باشند.
ویژگى کلى اندیشه چینى که نظر اکثر محققان را به خود جلب کرده تعلق خاطر آن به سیاست، ادبیات، هنرهاى زیبا و بیش از همه اخلاق و روابط اجتماعى به جاى مباحث متافیزیکى است. البته آیین تائو در این میان یک استثناست. بدین لحاظ ذهن و دل چینى به جاى آنکه در اندیشه خدا و سایر موضوعات و مفاهیم دینى و متافیزیکى بوده باشد، بیشتر معطوف به انسان در مقام عضوى از اجتماع و جزئى از طبیعت بوده و در اندیشه هماهنگى بین این سه به سر برده است و بیش از آنکه اخروى باشد دنیوى بوده است و هر دستگاه بزرگ اندیشه چینى در آغاز همچون یک فلسفه تربیت نفس مى شکفد و تنها از سر اتفاق است که شکل آیین دینى به خود مى گیرد. در این نظام اندیشگى چهار مکتب مهم کنفوسیوس، موزه، تائو و قانون از نظر تأثیر بزرگى که در زندگى چینى داشتند میدان کلى فلسفه چینى را دربرمى گیرند. هشت فیلسوف بزرگ دوره «جو» نمایندگان این نظامهاى فلسفى اند. یعنى کنفوسیوس، منسیوس، لائوتزو، جوانگ زه، یانگ جو، موزه، سیون زه و هان فى زه. مکاتب دیگر چیزى جز شاخه هاى این جریان و سخنگویان آنها نیستند. دو کرانه اصلى تفکر فلسفى چینى اندیشه کنفوسیوس و تفکر تائویى است که اولى انسان گرا و زمینى است و دومى عرفانى و آن جهانى و تعارض پرسابقه بین این دو جریان، نوعى تعادل را در اندیشه چینى موجب شده است.
بنیانگذار مکتب تائویى، لائوتزو است. وى شخصیتى اسطوره اى و یا بهتر است بگوییم شبه اسطوره اى است که در مورد او هیچ چیز قطعى شناخته شده اى نیست. این به آن دلیل است که حتى بر فرض وجود نوعى حقیقت تاریخى در زندگى نامه او باید قبول کرد که تخیل عوام در حول این حقیقت چنان تارى از رخدادها و وقایع غیرقابل تصدیق تنیده است که هیچ کس نمى تواند امید داشته باشد که بتواند این تار در هم تنیده اساطیر و افسانه ها را از حقایق جدا گرداند. گفته مى شود لائوتزو در پایتخت شاهى لو، بایگان دربار بود که با کنفوسیوس هنگامى که به دیدار پایتخت جو آمده بود ملاقات کرده است. میان این دو اگر به راستى ملاقاتى صورت گرفته باشد احتمال مى رود که هر یک دیگرى را مخالف خود یافته است چون جایى که کنفوسیوس انسان گرا و دلبسته مناسبات اجتماعى بود، لائوتزو فلسفه اى مى آموخت که بنیادش طبیعت گرایى و مخالفت با جامعه بود. برخى کتاب تائوتچینگ را که اینک داراى شهرت جهانى است و در جهان غرب به صورت ترجمه هاى متعدد و به عنوان یکى از مهم ترین متون اصلى حکمت شرق مورد مطالعه قرار مى گیرد را به لائوتزو نسبت مى دهند.در کل مکتب تائویى را مى توان واکنشى در برابر طرق متداول اندیشه در چین باستان دانست. در آن زمان حاکمان و اطرافیان آنها در تکاپو بودند تا هرچه بیشتر مردم را برده سازند و از ایشان بهره بردارى نمایند. در مقابل این جریان کنفوسیوس گرایان و موئیست ها هر یک به روش خود وظیفه انسانها را تلاش براى صلح، عدالت و بشردوستى اعلام مى داشتند و در این میان تائوئیست مى گفت: «لعنت به هر دو شما» و بدین وسیله اعلام مى کرد که فرد حق دارد به عنوان انسان زندگى مستقلى داشته باشد. در این میان عنصر اصلى که این مکتب آن را مطرح مى نمود «تائو» به مفهوم هم آهنگى و همسویى و سرسپردن به آن (تائو) بود و این مهم نه با اعمال و رفتارى خاص بلکه با بى عملى و عدم تلاش در تغییر جریان عام و طبیعى طبیعت انجام مى پذیرد. همان گونه که در دائو ده جینگ آمده است: «انسان با زمین هماهنگ است، زمین با آسمان هماهنگ است، آسمان با تائو هماهنگ است و تائو با راه طبیعت هماهنگ است.» مراد از طبیعت همه آن چیزهایى است که در جهان رخ مى دهد. یعنى جامعیت خودانگیختگى یا خودجوشى چیزها و رهایى مطلق از تصنعى بودن. به این ترتیب هرگاه چیزها آزاد باشند که راه طبیعى خود را دنبال کنند در کمال و هماهنگى حرکت مى کنند و تائو سنگ راه شان نمى شود و آنها در عملکرد طبیعى و خودانگیخته شان به شکل نخستین اصل جهان رفتار مى کنند. تائو که براى کنفوسیوس شیوه رفتار بود، براى تائوئیست اصل و اساس جهان است. تائو از اصل بى شکل، بى تمایل، بدون کشمکش، کاملاً راضى و قانع و از این رو خرسند و سعادتمند است و قبل از آسمان و زمین وجود داشت. البته نظریات گوناگونى در خصوص اینکه مفهوم تائو متعلق به مکتب تائویى مى باشد یا اینکه قبل از آن بوده و این مکتب آن را از پیشینیان خود اخذ کرده است، وجود دارد. به عقیده یانگ جونگ کو در کتاب «تاریخ اندیشه در چین باستان» مهمترین مفهوم کلیدى تائوئیسم یعنى تائو به عنوان اصلى جهانى توسعه طبیعى یا طبیعت خود در چانگ تزو در ساختار درونى اش به طور کامل تطور نیافته است. او مى گوید: این مفهوم از قبل در آنجا وجود دارد لیکن این تنها آغاز محض است. تائوتچینگ این مفهوم را دقیقاً در این مرحله اخذ مى کند و آن را به صورت «اصل مطلق» و مصدرى که مطلقاً شناخته ناشدنى و قدیم است و همه چیز از آن صدور یافته متحول مى کند.
گذشته از مفهوم تائو نکته دیگر در اندیشه تائویى این است که هر شىء طبیعى در عالم ترکیبى است از دو نیروى «یین» و «یانگ». قدیمى ترین مرجع این دو اصطلاح به ترتیب بخش سرد و مرطوب و بى حاصل شمال و بخش آفتابى و گرم و حاصلخیز جنوب چین است که در واقع همان ناحیه در سایه و منطقه آفتابگیر هستند و مفاهیمى اساساً مربوط به کشاورزى اند. بعدها این دو مفهوم را بسط دادند و به زوج فعال - غیرفعال، نر - ماده، برون - درون، پر - خالى و به طور کلى مثبت - منفى و مذکر - مؤنث نیز اطلاق نمودند. این دو نیرو در اشیا کاملاً با هم آمیخته و دائماً به هم تبدیل شده و تغییر صورت مى دهند. دو مفهوم یین و یانگ از نظر پیروان تائو همه چیز را روشن مى کند زیرا هر یک از عوامل در عین حال که نطفه نابودى را در درون خود دارند نطفه تولد عامل دیگرى نیز در بطنش نهفته است. این نماد یکى از علایمى را که در هنر تزیینى چین مکرراً به چشم مى خورد به وجود آورده است و آن به شکل دو «ویرگول» در هم رفته است که گویى همدیگر را مانند افعى که دم خود را بجود دنبال مى کنند. وانگهى مفهوم «بین ویانگ با مفهوم اعداد نیز ترکیب مى شود. مثلاً عدد ۵ عددى کاملاً یانگ است. جشن پسران در پنجمین روز ماه پنجم قمرى است. دراین روز پسران را از زهرها و حیوانات زهردار حفظ مى کنند، زیرا بنا به عقیده پیروان آیین تائویى «ازدیاد» یانگ که اصل حیات به شمار مى رود منجر به مرگ مى شود. مانند افراط درکوشش براى مسمومیت وافراط در انقباض و فشردگى عضلات. خلاصه آنکه آموزه اصلى تائویى کهن این است که تائو منشأ یکتایى عالم و تعیین کننده و یا موجب همه چیز است و همه چیز در جهان از دو بخش منفى و مثبت ترکیب شده و این دو بخش متضاد دائماً به یکدیگر تبدیل مى شوند و مقصد نهایى سیر و سلوک دراین مکتب وحدت با تائو و یکى شدن با آن است.
همچنین لائوتزو و پیروانش به این نتیجه رسیدند که آشوب زمانه نشانه چیزى از بن نادرست است که درساخته شدن جامعه و تمدن ریشه دارد. انسان را بهشتى بود اما او آن را با خطاهایش از دست داد و خاستگاه این خطاها نیز کوشش هایى بود که او براى ایجاد تمدنى ساختگى به کار برده بود.
پس از دیدگاه آنان تنها راه چاره این مشکل روگرداندن از تمدن و رو کردن به گذشته آغازین است یعنى بازگشتن از حالت فرهنگ مدارى به حالت طبیعى. از نظر پیروان مکتب تائویى طبیعت خود دلیل براین است که باید زندگانى را ساده کرد و حتى از نوعى «زندگى طبیعى » پیروى نمود. مثلاً باید دستورات «یوگا» را انجام داد که عبارت است از تمرینهایى براى تنفس و یا چهار وضعیت بدنى و حرکاتى به تقلید از حیوانات که همگى اینها تندرستى بدنى و روحى را تأمین و طول عمر را تضمین و دسترسى به جاودانگى را ممکن مى سازد. همانطور که گفته شد لائوتزو و چانگ تزو در نظم طبیعت یک اصل و راه را مى بینند که همان تائو مى باشد و انسان باید خود را به آن بسپارد و در صدد برنیاید که جریان طبیعت را تغییر دهد و حتى کنه آن را تحلیل نماید. انسان در روند تولید اشیا و ایجاد نهادها هرچه از این حالت نخستین دور شود کمتر خرسند است ، بنابراین هرچیز مصنوعى بد است و فضایل تنها زمانى متداول گشته اند که فضیلت معدوم شده بود. مطالعه امرى بیهوده و حتى خطرناک است زیرا ممکن است خود را بیش از حد تحت فشار قرار دهیم. به هرحال «نه عاقلان عالمندو نه عالمان عاقل».وقتى آموزش را انکار کنیم دیگر مشکلى نداریم.
از آن جهت که انسان باید به حالتى از سادگى بدوى باز گردد براى تائوئیست ها (لااقل براى برخى از ایشان) مقاومت درمقابل این احساس که آنان باید مردم را وادار به این بازگشت سازند مشکل بود، بنابراین ما راجع به طریقه اى که تائوئیست مى تواند «اختیار دنیا را در دست گیرد» و این که وى چگونه باید با مهارکردن مردم و بى میل ساختن ایشان حکومت کند سخنان شگفت انگیزى مى یابیم ، لائوتزو به ما مى گوید: «حکیم با خالى کردن ذهن مردم و پرساختن شکمشان، با ضعیف کردن اراده شان و قوى کردن استخوان هایشان و نگاه داشتن دائمى ایشان در بى خبرى و خمودگى حکومت مى کند.» در چوآنگ تزو مى خوانیم: «آنچه خشن است و با وجود این الزاماً باید جلو انداخته شود قانون است». البته چنین عقایدى به وضوح باهسته اصلى فلسفى تائوئیسم مغایرت دارند و نشان دهنده سوءتعبیر نسبت به آن مى باشند لکن این تفکرات و سخنان بسیار تأثیرگذار بوده اند.
همانگونه که اشاره شد تائوئیسم نگاه خوش بینانه اى نسبت به حکومت ندارد و آن را به صورت نهادى مصنوعى در نظر مى گیرد که «دزدان کوچک را به زندان مى افکند اما دزدان بزرگ ملوک الطوایف مى گردند» کتاب لائوتزو درست مانند روش کنفوسیوس شدیداً به مجازات هاى ظالمانه، مالیات هاى سنگین وجنگ حمله مى کند و حکیم تائوئیست قناعت راقدر مى نهد و مقام والا و حتى سلطنت را نیز اگر به وى پیش کش کنند رد مى کند. در کتاب چوانگ تزو آمده است وقتى از یک تائوئیسم در مورد چگونگى حکومت بر دنیا سؤال مى شود مى گوید: «بگذارید ذهن شما لذتش را در سادگى محض بیابد، یعنى خود را در بى تفاوتى رها کنید. با تربیت طبیعى چیزها هماهنگ شوید و هیچ گونه خودخواهى را نپذیرید، چنین کنید دنیا به خوبى اداره خواهد شد.» این جنبه تائوئیسم است که تقریباً به فردگرایى کامل ختم مى شود. براساس این اندیشه است که تائوئیسم ذهن هر چینى را بیشتر از هر مکتب یا مذهبى متأثر ساخته است و مسبب اصلى شکاکیت خوش بینانه ، تحمل و توانایى ایشان در لذت بردن از زندگى قطع نظر از شرایط زمانه شده است.
لیکن جنبه دیگر تفکر تائویى نتایج چندان خشنودکننده اى نداشت زیرا به تأیید و حمایت از استبداد کشیده شد. این جنبه را به تساهل مى توان ترک تائوئیسم ناب دانست. ولى آن را حتى در برخى از قسمتهاى قدیمى ترین متون نیز مى توان یافت. از نظر لائوتزو اگر فردى به درجه آگاهى حکیم تائویى مى رسید مى توانست بدون خارج شدن از خانه تمام دنیا را بشناسد. بدون نگاه کردن از پنجره به بیرون راه (آسمان) را بداند...
بنابراین حکیم سفر نمى کند اما مى داند. چیزها را نمى بیند اما مى تواند آنها را به نامهاى اصلیشان بخواند. کار نمى کند و با وجود این به دست مى آورد. چون حکیم تائوئیست با تمامى جهان همسان مى شود، توهین و آزار و اذیت و حتى مرگ وى به وى آسیب نمى رساند و از این روى شکست ناپذیر و دست نیافتنى است. از آنجا که نه مى توان وى را بالا برد و نه کوچک شمرد برترین همه موجودات است. وى به واسطه یکى بودن با تائو ویژگى هاى آن را دارد و با نیروى مقتدر خود طبیعت را نیز اداره مى کند. وى همانند آسمان و زمین نیکخواه نیست لیکن با توده انسانهاى حقیر و کوچک چون بازیچه هایش رفتار مى کند و به اینکه مهربان یا ظالم به نظر آید بى اعتناست. در حقیقت حکیم تائوئیست نقش خدا را بازى مى کند. این ویژگى یعنى قائل شدن قدرت فوق بشرى براى حکیم تائوئیست از عوارض منفى تفکر تائوئى مى باشد که منجر به شکل گیرى نگرش استبدادى گردید. از نظر توشیهیکو ایزوتسو مکتب تائوئى لائوتزو و چانگتزو تطور فلسفى نوعى طریقه شمنى از تفکر و به بیان دیگر صورت خاصى از فلسفه که بر مبناى تجربیات وجود شخص رشد کرده است مى باشد، این تجربیات ویژه افراد با توانایى مکاشفه اشیا در سطح آگاهى مافوق حسى مى باشد و از مواجهه وجدآفرین با حق از طریق صور تشکیکى صادر از آن به دست مى آید. فیلسوفان تائویى که آثارى نظرى تائوتچینگ و چانگ تزو را پدید آورده اند از یک سو با عنایت به اساس تجربى جهان نگرى شان شمن بوده اند و از سوى دیگر متفکرانى متعقل بوده اند؛ تا نگرش اولیه خود را دقت و ارتقا بخشند و آن را به نظامى از ادراکات متافیزیکى متحول سازند که قدرت تبیین ذات هستى را داشته باشد. به نظر مى رسد که در وراى «انسان مقدس» به عنوان یک ایده آل تائویى صورت یک شمن نهفته باشد و در وراى قشرى از جهان بینى متافیزیکى تائویى جهان شناسى شمنى که متعلق به قدیمى ترین اعصار تاریخ چین مى باشد، قابل ادارک (درک) باشد.
در نهایت باید گفت تائوئیسم به عنوان متافیزیکى عرفانى آن گونه که توسط لائوتزو درقرن چهارم قبل از میلاد آغاز شد و در اواخر آن قرن به لحاظ فلسفى توسط چانگ تزو تطور یافت - یعنى آنچه که از نظر ماسپرو در ابتدا به عنوان دین فردى در برابر دینى دولتى حاکم بر جوامع کوچک کشاورزى که با فلاح شخصى ارتباط نداشت، به عهد عتیق بازمى گشت - نتوانست مسیر واقعى خود را طى نماید و پس از تحول شگرف به وسیله «لیه تزو» اندک اندک روبه انحراف و انحطاط گذاشت تا آنکه در اواخر سلسله هان کاملاً به کومه درهم ریخته اى از خرافات، انیمیسم (روح گرایى) و سحر و جادو مبدل گشت.

شمارى از منابع:
۱- دائو: راهى براى تفکر، برگردان و تحقیق دائوده جنگ، ع پاشایى، تهران: نشر چشمه ۱۳۷۱.
۲- سه سنت فلسفى: گزارشى از فلسفه هاى هندى، چینى و یهودى، نینیان اسمارت، وینگ زاى چان، شلوموپینز، ترجمه ابوالفضل محمودى، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۸.
۳- صوفیسم و تائویسم. توشیهیکو، ایزوتسو، ترجمه: محمد جواد گوهرى، تهران: روزنه.
۴- تاریخ فلسفه چین، چوجاى و وینبرگ چاى، ترجمه، ع پاشایى، تهران: گفتار، ۱۳۶۹.
۵- چهره آسیا، رنه گروسه، ررژد نیکر، ترجمه غلامعلى سیار، تهران: نشر چشمه ۱۳۷۱.

منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۸۴/۱۱/۱۰
نویسنده : ابراهیم آقامحمدى

نظر شما