موضوع : پژوهش | مقاله

مذهب‌، بودیسم‌ و درام‌ در فیلم‌های‌ کوروساوا

سرزمین‌ ژاپن‌، سرزمین‌ سنت‌ها است‌. این‌ سرزمین‌ در هر یک‌ از انواع‌ هنرهای‌ زیبا، سنتی‌ غنی‌ و بداعتی‌ اصیل‌ دارد. از جمله‌ این‌ کارهای‌ ادبی‌ و هنری‌ می‌توان‌ از داستان‌ گنجی‌، اثری‌ حماسی‌ چون‌ داستان‌ ظفغظپ‌ ظ‌ک ظف‌ضل‌ ظع‌ل‌، شعر، نقاشی‌، خوشنویسی‌، مینیاتور، کوزه‌گری‌ و در نهایت‌،درام‌ روحانی‌ نو نام‌ برد. تمام‌ این‌ هنرها به‌ نحوی‌ از مذهب‌ یا مذاهب‌ ژاپنی‌ بالاخا مذهب‌ بودایی‌ متاؤر هستند. این‌ هنرها به‌ وسیله‌ هنرمندانی‌ چون‌ کوروساوا به‌ سینما کشانده‌ شدند تا بتوانند سینمای‌ ژاپن‌ را یکی‌ از زیباترین‌ و سنتی‌ترین‌ سینماهای‌ جهان‌ و موزه‌یی‌ از هنرهای‌ بومی‌ ژاپن‌ بنمایانند. از میان‌ همه‌ این‌ هنرها «تئاتر نو» حضوری‌ آشکارا در فیلم‌های‌ کوروساوا دارد. همچنان‌ که‌ خود او در کتابش‌ به‌ نام‌ چیزی‌ همانند یک‌«اتوبیوگرافی‌» اشاره‌ می‌کند:
«در زمان‌ جنگ‌، من‌ همچون‌ گرسنه‌یی‌ برای‌ دیدن‌ زیبایی‌ها بودم‌، در نتیجه‌ به‌ سمت‌ هنرهای‌ سنتی‌ ژاپن‌ هجوم‌ بردم‌ که‌ برای‌ خود، خوراک‌ معطر روحی‌ فراهم‌ کنم‌. بیان‌ این‌ نکته‌ ممکن‌ است‌ این‌ تصور را ایجاد کند که‌ من‌ با این‌ عملم‌ قصد فرار از از حقایق‌ اطراف‌ خود را داشته‌ام‌، ولی‌ این‌ امر نادرست‌ است‌ چون‌ من‌ می‌خواستم‌ فقط‌ فرابگیرم‌ و به‌ سوی‌ یک‌ ارزش‌ و اعتبار کشانده‌ شوم‌. بدین‌ خاطر برای‌ اولین‌ بار به‌ دیدن‌ تئاتر نو رفتم‌. من‌ تئوری‌های‌ هنر ژاپن‌ را خواندم‌ و همانطور نظرات‌ تئوریسین‌ بزرگ‌ تئاتر نو،« زآمی‌» را. هرچه‌ را درباره‌ تئاتر نو و زآمی‌ بود مطالعه‌ کردم‌ و به‌ عبارت‌ دیگر، بلعیدم‌. من‌ به‌ سمت‌ تئاتر نو کشیده‌ شدم‌، چون‌ هنری‌ ستایش‌آمیز است‌. من‌ احساس‌ بخصوصی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ دارم‌، احساس‌ عالی‌ که‌ بخشی‌ از آن‌ به‌ شیوه‌ بیان‌ این‌ نمایش‌ زیبا برمی‌گردد که‌ بطور کلی‌ از جهان‌ فیلم‌ جدا است‌.»
کوروساوا در دوره‌ بلوغ‌ کاری‌ خود، در بسیاری‌ از فیلم‌هایش‌ از تئاتر نو همچون‌ نقاشی‌ قالی‌ استفاده‌ کرد. قبل‌ از اینکه‌ مختصری‌ درباره‌ این‌ نمایش‌ توضیحاتی‌ داده‌ شود، بهتر است‌ به‌ سبب‌ آمیختگی‌ آن‌ با تفکر بودیسم‌، مقداری‌ درباره‌ این‌ تفکر سخن‌ بگوییم‌. مذهب‌ بودا در قرن‌ ششم‌ میلادی‌ به‌ کشور ژاپن‌ معرفی‌ شد و در مدت‌ کوتاهی‌ مذهب‌ رسمی‌ کشور شد. تفکر این‌ مذهب‌ براین‌ محور استوار است‌ که‌، صلح‌ و رستگاری‌ تنها زمانی‌ میسر است‌ که‌ روح‌ انسان‌ با جهان‌، وحدتی‌ کامل‌ ایجاد کند. از دیدگاه‌ بودیسم‌، علایق‌ شخصی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ وحدت‌ و صلح‌ و آرامش‌ باید دور ریخته‌ شود و از رشد آن‌ بشدت‌ جلوگیری‌ گردد. بودایی‌ها عقیده‌ دارند هیچ‌ چیز روی‌ زمین‌ مهم‌ نیست‌. این‌ زندگی‌ همانند پلی‌ است‌ که‌ انسان‌ باید از روی‌ آن‌ عبور کند و در این‌ عبور باید همچون‌ یک‌ راهب‌ زیست‌ کند، بدون‌ هیچ‌گونه‌ وابستگی‌ به‌ زن‌ و بچه‌ و علایق‌ مادی‌أ در آن‌ صورت‌ است‌ که‌ انسان‌ می‌تواند به‌ جهان‌ بودا وارد شود.
این‌ جهان‌، چه‌ زیبا و چه‌ غمگین‌، در حال‌ روانه‌ شدن‌ و شکستن‌ است‌. برای‌ مثال‌ در تئاتر نو، ایده‌ جهان‌ زودگذر در قهرمانانش‌ تصویر می‌شود. قهرمانان‌ به‌ صورت‌ روح‌ یا شیطان‌ ظاهر می‌شوند. این‌ قهرمانان‌ به‌ این‌ دلیل‌ به‌ صورت‌ روح‌ یا شیطان‌ درآمده‌اند که‌ به‌ این‌ جهان‌ وابستگی‌ دارند. چیزی‌ آنها را به‌ این‌ جهان‌ ربط‌ می‌دهد که‌ خود، متضاد فلسفه‌ بودیسم‌ است‌. تا زمانی‌ که‌ به‌ این‌ جهان‌ علاقه‌ دارند، همچنان‌ سرگردان‌ خواهند بود، مگر آنکه‌ به‌ وسیله‌ یک‌ راهب‌ بودایی‌، شاخ‌ و برگ‌ این‌ علایق‌ قطع‌ شود و در نهایت‌ به‌ رستگاری‌ برسند. در تئاتر نو، قهرمانان‌ اینچنین‌ به‌ تصویر کشیده‌ می‌شوند. قهرمان‌ با بخشش‌ بودا، از روح‌ و شیطان‌ نجات‌ پیدا می‌کند. برای‌ شناخت‌ تفاوت‌ بین‌ فلسفه‌ و مذهب‌ بودایی‌ که‌ کوروساوا نیز به‌ یکی‌ از این‌ دو شاخه‌ مرتبط‌ است‌، ضرورت‌ دارد این‌ تفاوت‌ها شناخته‌ شوند. فلسفه‌ بودیسم‌، نظری‌ خوشبینانه‌ به‌ جهان‌ دارد. تکیه‌اش‌ به‌ انسان‌ و وجود اوست‌أ اما نه‌ به‌ شکلی‌ که‌ محوریت‌ را به‌ نهیلیسم‌ بدهد.
این‌ فلسفه‌ می‌گوید وجود انسان‌ مهم‌ است‌ و بدین‌ خاطر نهیلیسم‌ را انکار می‌کند، اما مذهب‌ بودایی‌ با اهمیت‌ دادن‌ به‌ نهیلیسم‌، در آن‌ ورطه‌ سقوط‌ می‌کند.فلسفه‌ بودیسم‌ معتقد است‌ که‌ انسان‌، خود خالق‌ جهانش‌ است‌ و ما باید به‌ زندگی‌ فرصتی‌ بدهیم‌، نه‌ اینکه‌ زندگی‌ را، همان‌طور که‌ در مذهب‌ بودایی‌ مطرح‌ است‌ به‌ کل‌ انکار کنیم‌. دیدگاه‌ فلسفی‌ بودیسم‌ بسیار به‌ دیدگاه‌ اگزیستانسیالیسم‌ غربی‌ نزدیک‌ است‌أ دیدگاهی‌ که‌ معتقد است‌ انسان‌ باید با انتخاب‌ و حرکت‌ خود به‌ جهانش‌ معنا دهد و ما باید با حرکت‌ خود به‌ معنایی‌ برسیم‌ و مسوول‌ عمل‌ خود باشیم‌. در حالی‌ که‌ تفکر نهیلیسم‌ غربی‌ عقیده‌ دارد هیچ‌ چیزی‌ در این‌ جهان‌ وجود ندارد که‌ انسان‌ بتواند برای‌ آن‌ زندگی‌ کندأ دنیا چیزی‌ ندارد که‌ به‌ انسان‌ بدهد و زندگی‌ هیچ‌ معنایی‌ ندارد. یعنی‌ همان‌ تفکر مذهب‌ بودایی‌. اگزیستانسیالیست‌ غربی‌، زندگی‌ را به‌ معنا می‌بیند و می‌گوید زندگی‌ یعنی‌ خلق‌ کردن‌. با همین‌ توضیح‌ مختصر می‌توان‌ تفاوت‌ بین‌ نهیلیسم‌ و اگزیستانسیالیسم‌ غرب‌ و مذهب‌ و فلسله‌ بودایی‌ را درک‌ کرد. کوروساوا در فیلم‌هایش‌، فلسفه‌ بودایی‌ و اگزیستانسیالیسم‌ غربی‌ را مد نظر دارد.
تئاتر نو، بطور کلی‌، هنر نمایش‌ بودایی‌ است‌أ همچون‌ نمایش‌ تعزیه‌ ایرانی‌ که‌ یک‌ نمایش‌ کلا شیعی‌ و اسلامی‌ است‌ و در آن‌، تفکران‌ شیعیان‌ و مسلمانان‌ و ایده‌آل‌ها و زیبایی‌های‌ اعتقادی‌ برنیاورده‌ شده‌، به‌ نحوی‌ سمبلیک‌ عنوان‌ می‌شوند. در نمایش‌ تعزیه‌، قهرمان‌ با همه‌ آگاهی‌ حرکت‌ می‌کند، به‌ دل‌ دشمن‌ می‌زند و به‌ شهادت‌ می‌رسد که‌ خود، اوج‌ رستگاری‌ و زیبایی‌ روحانی‌ را به‌ نمایش‌ می‌گذارد، چیزی‌ که‌ کاملا خلاف‌ دیدگاه‌ تیره‌ و تار تئاتر نو است‌. تئاتر نو، ریشه‌ در دوره‌ فئودالی‌ ژاپن‌ دارد که‌ به‌ قرن‌ سیزده‌ بر می‌گردد. این‌ نمایش‌، ترکیبی‌ از مراسم‌ سنتی‌ مذهبی‌، موسیقی‌، رقا، آواز و پانتومیم‌ است‌. تئاتر نو، نمایش‌ تجربی‌ و انعطاف‌پذیر است‌أ «گونه‌»یی‌ که‌ به‌ صورت‌ محکمی‌ فرمول‌بندی‌ شده‌ و از فرم‌ و ترکیب‌ خاصی‌ برخوردار است‌. تئاتر نو در قرن‌ سیزده‌ توسط‌ زآمی‌ خلق‌ و نوشته‌ شد.
تئاتر نو، اساسا ریشه‌ در نوستالژیا دارد. قهرمانان‌، بعد از مرگ‌ خود به‌ جهان‌ بر می‌گردند و بخشی‌ از زندگی‌ خود را به‌ نمایش‌ می‌گذارند یا قسمتی‌ از تاریخ‌ را تصویر می‌کنند. در مقایسه‌ با تئاتر غرب‌، تئاتر نو موضوع‌ اصلی‌ ندارد و بیشتر بر اساس‌ احساسات‌، تشریح‌ می‌شود. این‌ نمایش‌، بسیار پیچیده‌ و دارای‌ ترکیب‌ هنری‌ شگفت‌انگیزی‌ است‌. نزدیک‌ به‌ نوعی‌ تشریفات‌ مذهبی‌ است‌ تا یک‌ تئاتر که‌ بیشتر شبیه‌ تئاتر حماسی‌ غرب‌ است‌، مانند تئاتر برشت‌. هدف‌ تئاتر نو بر می‌گردد به‌ انتقال‌ احساسات‌ مذهبی‌. به‌ عبارت‌ دیگر، منشا گرفته‌ از مذهب‌ است‌. این‌ نمایش‌، دسته‌بندی‌های‌ مختلف‌ دارد که‌ از خدا شروع‌ و به‌ شیطان‌ ختم‌ می‌شود. در شیوه‌های‌ سنتی‌ تئاتر نو، تماشاگر به‌ وسیله‌ هر یک‌ از این‌ دسته‌بندی‌ها تحریک‌ و برانگیخته‌ می‌شود. تماشاگر در این‌ نوع‌ نمایش‌ها خوب‌ و بد را می‌بیند ولی‌ نمایش‌ در قسمت‌ آخر، به‌ ایده‌آل‌ بودیسم‌ ختم‌ می‌شود. کل‌ نمایشنامه‌، هدف‌ مذهبی‌ را دنبال‌ می‌کند. ترکیب‌ همه‌ دسته‌ها که‌ متشکل‌ از پنج‌ نوع‌ است‌، شبیه‌ به‌ هم‌ هستند. یک‌ راهب‌ مسافر در حین‌ سفرش‌، با روحی‌ سرگردان‌ مواجه‌ می‌شود که‌ آن‌ روح‌، اسرار خود را برای‌ راهب‌ بودایی‌ بیان‌ می‌کند تا رستگار شود. آن‌ راهب‌ برای‌ این‌ روح‌ دعا می‌کند و در نهایت‌، روح‌ آزاد می‌شود و به‌ جهان‌ بودا ملحق‌ می‌گردد.
در فیلم‌های‌ کوروساوا، از فلسفه‌ بودایی‌ و شکل‌ روایی‌ تئاتر نو و همچنین‌ ترکیب‌ صحنه‌یی‌ و سبک‌ و شیوه‌ اجرایی‌ آن‌، حرکت‌ها، صحنه‌سازی‌ و رنگ‌ها بخوبی‌ استفاده‌ شده‌ است‌. برای‌ مثال‌ در فیلم‌ «آشوب‌» همه‌ این‌ عناصر به‌ نحوی‌ شگفت‌انگیز به‌ کار گرفته‌ شده‌ است‌.


منبع: / روزنامه / اعتماد ۱۳۸۴/۰۹/۲۱
نویسنده : افشین‌ ارجمند

نظر شما