آگاهیها را باید گسترش داد
دکتر کاظم معتمدنژاد
بعد از پیروزی انقلاب ما با یک تجربه جدید روبهرو شدیم و انقلاب به ما نشان داد که غیر از آنچه در گذشته در مقابل ما قرار گرفته بود، نیازهای دیگری داریم. انقلاب ما را راهنمایی کرده که گذشته خود را بازنگری کنیم و علل شکستهای گوناگون گذشته را بهتر درک کنیم و دریابیم چرا عقب مانده و وابسته شدیم و برای جبران آن چه باید کرد.
در این مدت، خصوصا با توجه به مطالعات و بررسیهای گوناگون، به اینجا رسیدم که آنچه ما دنبال میکردیم، آنطوری که باید و شاید نتیجه نداد شاید کمتر افرادی حاضر شوند چنین امری را اذعان کنند؛ ولی خودم این مساله را بارها تاکید کردهام.
در برخی صحبتهای قبلی گفته بودم که در 1962 در انستیتوی مطبوعات دانشگاه پاریس، آقای ویلبر شرام، استاد آمریکایی معروف ارتباطات را برای سخنرانی دعوت کرده بودند. در آن روز من که در محلی دور از دانشگاه بودم با زحمت زیاد خودم را به این سخنرانی رساندم، چراکه فکر میکردم اگر در این سخنرانی شرکت نکنم، موقعیت مهمی را از دست دادهام. تصور این بود که افرادی مثل شرام، مظهر یک علم کامل و مستقل هستند و به همین جهت وقتی در جلسه سخنرانی ایشان نشستم، خودم را خیلی مغرور احساس میکردم. تصادفا سالها بعد که در دانشکده علوم ارتباطات سابق سمت استادی و معاونت را داشتم، سفری به آمریکا کردم و در سمیناری در انستیتوی ارتباطات شرق و غرب دانشگاه هاوایی در مورد ارتباطات سنتی شرکت نمودم و مقالهای در مورد این ارتباطات در ایران عرضه کردم. آقای شرام رییس این انستیتو بود که با ایشان از نزدیک آشنا شدم و چون تصمیم داشتم در این سفر از دانشکدههای علوم ارتباطات و روزنامهنگاری چند دانشگاه معروف آمریکا بازدید کنم، آقای شرام چند نامه معرفی در مورد این بازدیدها تهیه کرد. در یکی از نامههایی که برای معرفی من به رییس انستیتوی تحقیقات ارتباطی دانشگاه استانفورد نوشت، تاکید کرده بود: «... در نظر داشته باشیم که این شخص از کشوری ثروتمند میآید و این کشور میخواهد از آمریکا ماهواره و تکنولوژی آموزشی بخرد...» البته آن زمان لایههایی از اندیشه انتقادی در ذهن من وجود داشت که در مقالات و نوشتههایم مشهود بود و نشان میداد که شیفتگی افراطی نسبت به بسیاری از دیدگاههای حاکم آن موقع ندارم.
به همین لحاظ، پس از تجربه پیروزی انقلاب تلاش کردم تا مطالعات انتقادی خوم را تکمیل کنم. در سخنرانی مربوط به مطالعات انتقادی در ارتباطات اجتماعی که در سال 1366 در مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما ایراد کردم، سیر تحول این مطالعات را یادآور شدم.
بهطور کلی در مطالعات جدید سالهای اخیر متوجه شدم کشور ما در 150سال گذشته در برخورد با غرب وضعیت حساسی داشته است. در جریان برخورد با غرب ما دچار شیفتگی شدیدی شدیم که همچنان تا پیروزی انقلاب هم گرفتار آن بودیم. تحتتاثیر این شیفتگی، دنبال بعضی اقتباسها، که واقعا جنبه ظاهری داشتند، رفتیم و از مسایل اساسی بازماندیم. به عبارت دقیقتر، ما «سراب تجددخواهی در وادی استعماری» را دنبال کردیم. در تمام دورههای طولانی تجددخواهی در قرن اخیر، چه در دوره قاجار و چه در دوره رژیم پهلوی، عموما به این واقعیت توجه نمیشد؛ و اگر هم از سوی برخی اندیشمندان در این مورد توجهی وجود داشت، محدود بود.
ما فکر میکردیم چون مطبوعات و سایر وسایل ارتباطجمعی در نظامهای آزادیگرای غربی، رکن چهارم دموکراسی به شمار میروند، ما هم اگر بتوانیم وسایل ارتباطجمعی مشابه آنها داشته باشیم، مسایل ما حل خواهد شد. درحالیکه معمولا توجه نداشتیم دموکراسی سیاسی یک روی سکه است و روی دیگر آن، استعمار و سلطه سرمایه است. اغلب در نظر نمیگرفتیم که در جریان پنجقرن تحولات دنیای غرب پس از دوره رنسانس، عوامل و عناصر گوناگونی نقش داشتهاند.
در همان حال که بر اثر انقلابهای سیاسی، در غرب، دموکراسی لیبرال به وجود آمده است، در کنار آن، انقلاب صنعتی و رشد سرمایهداری و ایجاد و توسعه استعمار و سپس زوال استعمار مستقیم و جانشینی آن با استعمار جدید، هم بوده است. درمجموع، ما تا زمان پیروزی انقلاب، بیشتر به ظواهر میاندیشیم؛ مخصوصا چون در ایران به سبب استمرار نظامهای استبدادی و دیکتاتوری، اختناق و سانسور مطبوعات حکمفرما بود، مساله آزادی برای ما بسیار جذاب شده بود، به همین جهت از واقعیتهایی که در کنار آزادی و سایر مظاهر دموکراسی آزادیگرا وجود دارد، غافل ماندیم و بهطور کلی چون آزادی مطبوعات در ایران برقرار نبود، سعی میکردیم با تکیه بر مسایل آزادی مطبوعات جلو برویم و آزادی را جستوجو کنیم.
ما چون شیفته آزادی بودیم، فکر میکردیم با به دستآوردن آن، مسایل ما حل میشود. اما توجه نمیکردیم که نمیتـوانیم آن را به دست آوریم. چرا؟ برای اینکه در ایران از همان دوران بلافاصله پس از انقلابهای دموکراتیک اواخر قرن هجدهم در فرانسه و ایالات متحده آمریکا، بر اثر تهاجم استعماری غیرمستقیم دولتهای بزرگ اروپایی و مداخله آنها در امور کشور ما وضعی ایجاد شد تا در شرایط وابستگی استعماری، نه بتوانیم صنعتی شویم و انقلاب صنعتی آنها را تکرار کنیم و نه بتوانیم به دموکراسی دست یابیم.
استعمار، مانع صنعتیشدن یا رشد سرمایهداری ملی در کشورهای شرق بود و برای حفظ منافع خود، از نظامهای استبدادی نیز حمایت میکرد. بنابراین در دورههای قاجار و پهلوی، چون نه میتوانستیم صنعتی شویم و نه به دموکراسی برسیم، بسیاری از روشنفکران بهسوی تجددخواهی که اقتباس و تقلید ناقصی از نهادهای اجتماعی و فرهنگی جوامع سرمایهداری غرب بود، کشیده شدند.
مطالعه تاریخی وضعیت کنونی و ریشههای تاریخ آن، ازاینجهت نیز که روزنامهنگاری غرب شدیدا تحتتاثیر برداشتهای تاریخی برخورد غرب و شرق است، اهمیت دارد. بنابراین باید دیدگاههای غرب نسبت به شرق را شناخت. بهطور مثال میتوان نخستین برخوردهای ذهنی غرب علیه شرق در دوران باستان را، در مورد جنگلهای ایران و یونان بررسی نمود.
همچنین میتوان برخورد مشابهی را در مورد جنگهای صلیبی دنبال کرد و سپس بررسی نمود که غربیها بعد از فتح قسطنطنیه نسبت به مسلمانان چه برخوردی داشتند و سپس، استعمار و مسایل مربوط به تجدد چگونه رشد پیدا کرد. به این ترتیب ما از یک سو باید دیدگاههای قوممدارانه غرب را راجع به شرق، و از طرف دیگر برخوردهای شیفتهگرانه اخیر شرق به غرب را بررسی کنیم.
ما وقتی سفرنامه میرزاابوطالبخان موسوم به «مسیر طالبی» و همچنین کتاب عبدالعظیم شوشتری به نام «تحفهالعالم» را در یک طرف و سفرنامه میرزاصالح شیرازی و نیز سفرنامه میرزا محمد حسن خان شیرازی نخستین سفیر ایران در انگلستان در دوره قاجار را در طرف دیگر قرار میدهیم، چگونگی تصور ذهنی خودمان را نسبت به غرب مشاهده میکنیم.
میرزاابوطالبخان اولین ایرانی مسلمان است که همان موقع که ناپلئون به مصر رفته و اولین روزنامه را در آنجا منتشر کرده بود، به غرب -پاریس و لندن- رفته است. وی برخلاف مسافران بعدی که شدیدا شیفته و فریفته ظواهر غرب شدند، «رذایل» زندگی غرب را نیز در کتابش ذکر میکند. همان جنبههای منفی فراوانی که امروز در مطالعات انتقادی علیه غرب مطرح میشود.
نخستین فرستاده غربی در دوره شاهطهماسب صفوی به دنبال اولین ملاقات با این پادشاه، از ایران اخراج شد؛ زیرا شاهطهماسب خطاب به او گفته بود ما به شما کافرها نیازی نداریم. وی در سفرنامهاش مینویسد: «وقتی من از کاخ سلطنتی بیرون میرفتم، شخصی با ظرف پر از خاک به دنبالم آمد و هرجا که پا میگذاشتم، خاک میریخت تا بعد سنگها و آجرها را عوض کنند» مقایسه تاریخی این نمونه با جریان مسافرت میرزا ابوالحسن خان شیرازی، اولین سفیر ایران در دوره قاجار، به انگلستان و موقعیت «سولیوان»، آخرین سفیر ایالاتمتحده آمریکا در دوره رژیم گذشته در ایران، بسیار آموزنده و عبرتانگیز است.
اینجاست که مشخص میشود چگونه تحتتاثیر استعمار، شیفتگی اتفاق میافتد و این شیفتگیها، باعث وابستگی میشود. وقتی در این نوع مقایسه به بعد از جنگ دوم میرسیم، وجوه اشتراک فراوان با سایر کشورهای جهان سوم پیدا میکنیم. در دوره معاصر، تئوریهای گوناگون درباره رشد اقتصادی و نوسازی و همچنین توسعهبخشی ارتباطات مطرح شده، که بسیاری از آنها با اهداف و مقاصد سیاسی همراه بوده است. بیشتر نظریهها و الگوها دراینباره با برنامهریزیهای قبلی کاخ سفید، پنتاگون، وزارت امور خارجه، سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و با کمک استادان دانشگاههای آمریکا، مثل «والت رستو»، «دانیل لرنر» و «ویلبر شرام»، که قبلا اعتماد خاصی به آنها داشتیم، انجام شده است. در گذشته فکر میکردیم علم بیطرف و مستقل است و تازگیها متوجه شدهایم که اینطور نیست.
بیشترازاین، استنباطهای کلی داشتیم و درمجموع میدانستیم که چون دانشگاههای غربی تحتتاثیر نظام سرمایهداری قرار دارند خواهناخواه نظریات و الگوهای حاکم بر آنها نفوذ دارند؛ ولی این اواخر دقیقا مشخص شده است که چه کسانی از طرف دانشگاهها با این سازمانهای دولتی و امنیتی در تماس بودهاند و این نظریهها را بهطور عمد و با نیت خاصی برای جهان سوم تدوین کردهاند. اکنون در دنیای معاصر میتوانیم مسایل مربوط به ارتباطات را در قالب سلطه و وابستگی شمال و جنوب دنبال کنیم. میدانیم که در این عرصه، نابرابری ارتباطات و عدم تعادل اطلاعات چگونه شکل پیدا کرده و همین باعث مطرحشدن مباحث تازهای از سوی جهان سومیها شده است و آنها را بهسوی استقرار نظم جهانی نوین اطلاعات و ارتباطات کشانده است.
بدینترتیب، مطالعه زمینههای تاریخی به ما کمک میکنند. وقتی متوجه شدیم که روزنامهنگاری غربی برای جهان سوم یک نوع روزنامهنگاری سلطهطلب قوممدارانه است، ناچاریم به دنبال روزنامهنگاری مستقل و ملی برویم، ریشههای تاریخی و نقطهضعفهای گذشته آن را بررسی کنیم و برای انتخاب راهحلهای جدید از اشتباهات پند بگیریم.
ناچار، در برابر واشنگتنپست و نیویورکتایمز اینقدر شیفتگی نشان نمیدهیم، باز تیتر نمیزنیم که روزنامه معتبر واشنگتنپست اینطوری نوشته است. با این بررسیهای تاریخی، روزنامهنگار ما که چنین تصورهای فریبندهای برایش پیش آمده، به فکر میافتد که شخصیت حرفهای خودش را در نظر داشته باشد. یکی از ضعفهای بزرگ روزنامهنگاری جهان سوم این است که بهطور غیرمستقیم تحتتاثیر اقتدار و حیثیت حرفهای غرب قرار گرفته است و فکر میکند هر چه فلان روزنامه غربی بنویسد، عین واقعیت و حقیقت و یقین کامل است. در صورت انجام این بازنگریها میتوانیم استقلال فکری یا حداقل زمینه آن را فراهم کنیم. در آن موقع میتوانیم الگوها و معیارهای حرفهای را به سنجش و نقد بگذاریم، آنچه را که مثبت و برای ما قابل استفاده است انتخاب، و آنچه را که منفی است، طرد کنیم و کنار بگذاریم. بنابراین به این نتیجه میرسیم که بسیاری از الگوهای روزنامهنگاری غربی و ارزشهای خبری آنها به درد جامعه ما نمیخورد و بدینترتیب به آنها به چشم تردید مینگریم و آنها را تقلید و تعقیب نمیکنیم.
***
جامعه کنونی در جهان سوم، و مخصوصا ایران، یک جامعه سیاسی است، احتیاج به آگاهی سیاسی بیشتری دارد. در جوامع غیرسیاسی غربی، شاید برای خیلی رویدادها یک خبر کوتاه که در آن گفته شود یک امر جدید اتفاق افتاده است، کافی باشد؛ ولی برای ممالک جهان سوم و یک جامعه انقلابی باید گفته شود چرا اتفاق افتاده و چه نتایج و آثاری دربردارد. آگاهیها را حتما باید گسترش داد.
منظورم این است که اهمیت این مسایل را یادآوری کنیم، تا روزنامهنگارانی که در شهرستان یا تهران خدمت میکنند، هنگام مواجهه با اینگونه رویدادها و تدوین و ارایه قوانین و برنامههای جدید، بروند و بررسی و تجزیهوتحلیل کنند. فکر نکنند خبر، فقط انتصاب یک استاندار است یا جانشین او، یا بازدید تشریفاتی از کارخانه، بیمارستان، مدرسه و ازاینقبیل؛ متاسفانه بیشتر خبرهای ما به این شکل است.
بدینترتیب، روزنامهنگاری کنونی جهان سوم، و مخصوصا روزنامهنگاری امروز ایران، با ضرورتهای زمان و مقتضیات خاص جوامع در حال پیشرفت، انطباق ندارد و در این میان از میراث تلخ و سنگین سلطه فرهنگی و ارتباطی مستقیم غرب و تجددخواهی تقلیدی، آنکه بهویژه از مجرای مطبوعات و سایر وسایل ارتباطجمعی در کشورهای شرق گسترش یافته است، همچنان تاثیر منفی میگیرد. بنابراین، برای مقابله با شرایط نامطلوب کنونی آن، شناخت عوامل عقبماندگی گذشته و توجه بیشازپیش به راهها و شیوههای پیشرفت آینده ضروری است.
نظر شما