فهم مجدد پدیده کودتا
روزنامه همشهری، یکشنبه 28 مرداد ,1375 18 آگوست ,1996 سال چهارم , شماره 1045
به مناسبت کودتای ننگین 28 مرداد (قسمت دوم ) (قسمت اول)
کودتای 28 مرداد از اولین موارد موفقیت آمیز یک کودتا در تاریخ
معاصر جهان است و یا دست کم اززمان حضور گسترده امریکاییان پس از
جنگ جهانی دوم, جزء موارد نخستین است.
در اینجا فرصت و مجال آن نیست که به درک و معنی کودتای 28 مرداد و
عوامل موثر درآن بپردازیم, فقط لازم است گفته شود که درکنار تمامی
عوامل موثرغفلت, از تصوری که در حافظه و ضمیر نیروهای دست اندرکار
از کودتای سوم اسفند قرار داشت, نقشی مهم بر عهده داشت. اگر که
کودتای سوم اسفند شرایط و امکانات کودتای 28 مرداد و یا نظایر آن را
پشتوانه حافظه تاریخی قرار می داد, آنگاه لاجرم عملکرد و تحرکات
نیروهای موافق و یا مخالف در حوادث منجر به 28 مرداد به گونه ای دیگر
رقم زده می شد. چنانکه همین تصور از کودتای 28 مرداد بود که آمادگی
خاصی برای جامعه در تحولات و تحرکات پس از انقلاب اسلامی ایجاد کرد. در
روز 26 دیماه 1357 و خروج شاه از کشور, به کرات شنیده می شد که مردم و
یا گروهها هشدار می دادند, مبادا حادثه 28 مرداد تکرار شود. این
نشان دهنده حضور معنی و مفهوم کودتای 28 مرداد در دهه های بعدی بود
ولی کسی به یاد ندارد و یا درجایی ضبط نشده که در حوادث منجر به 28
مرداد ارجاع و هشداری در ارتباط با کودتای سوم اسفند داده شده باشد.
پس چندان دوراز عقل به نظر نمی آید که برای درک معنی کودتای سوم اسفند
به کودتای 28 مرداد توجه داشته باشیم . در واقع آنچه که بر حافظه
تاریخی ما سنگینی می کند و عهده دار معنی و مفهوم کودتا است, بیشتر
درگیر کودتای 28 مرداد است . کودتای سوم اسفند از جهت مولفه های مختلف
از جمله سیاسی نظامی اصولا فاقدباردهی و آگاهی بخشی برای جامعه در
ارتباط با مقوله کودتا و دامنه های طبیعی آن است. و یا می توان به این
تعبیر گفت که درک از یک کودتا در 28 مرداد هیچ گونه پیشرفت چشمگیری
را نسبت به کودتا در زمان سوم اسفند از خود نشان نمی دهد, و بلکه
انتظارات و مفاهیم دو دوره شباهت بسیاری با یکدیگر دارند. حکومت صد
روزه سیدضیاء درکودتا اول جای خود را به حکومت قوام می دهد که از
محبوسین حکومت کودتا است . همین قوام در وقایع منجر به 30 تیر 1331
نقش یک جانشینی کوتاه مدت را عهده دار است. سیر ناپایدار حوادث در
سوم اسفند ,1299 30 تیر ,1331 و درک مسائل همچون یک تحول سیاسی که
می توان به موقع بدیل آن را ساخته و پرداخته کرد و یا شاهد بود,
الگوی ذهنی جامعه است. آنچه که این الگو را بر هم زد, دامنه و تبعات
کودتای 28 مرداد بود که از جهت توجه به امر کودتا و نه فرایند تحولات
مختلف , بکل متفاوت از دامنه و تبعات سوم اسفند 1299 بود و تقدیر
چنین بود که زین پس جامعه ایرانی عمدتا این معنی از کودتا را در
ذهن ذخیره نماید. در پس از کودتای 28 مرداد, دیگر 30 تیری روی نداد
و همچنین فردی از جرگه محبوسین کودتا, به زمامداری نرسید و. . .
آسیب شناسی کودتای 28 مرداد از اولین مواردموفقیت آمیز یک کودتا
در تاریخ معاصر جهان است و یا دست کم از زمان حضور گسترده امریکاییان
پس از جنگ جهانی دوم, جزء موارد نخستین است. اندکی قبل و بعد از
کودتای 28 مرداد 1332 است که منطقه خاورمیانه و دیگر کشورهای دور و
نزدیک سلسله ای از کودتاها را تجربه می کنند. مثلا به عنوان نمونه
می توان به کودتای افسران آزاد در مصر قبل از 28 مرداد و
ایضاسرنگونی حکومت پادشاهی عراق به وسیله یک کودتا در ,1958 یعنی پس
از کودتای ایران, اشاره داشت. تجربه دو کشور مصر و عراق از این رو
یادآوری شد که فضای تجربی هر دو کشور در ارتباط مستقیم و تنگناتنگ
با فضای تجربی ایران قرار داشت. در هر دو کشور نظامهای پادشاهی ساقط
شدند و در یکی از آنها یعنی مصر, افسران آزاد قدرت را در دست گرفتند
که در جامعه ایرانی همدلی با آنها وجود داشت. الگوی کودتای افسران
آزاد, شاید همچون یک رویا می توانست برای افسران ناسیونالیست و
هوادار دولت دکتر مصدق در کودتای 28 مرداد ,1332 تعبیر شود. اما
نکته مهم در مقاله ما این است که در هر دو کشور کودتا به طور بی واسطه
و مستقیم موجد تحولات گسترده ای در مولفه های سیاسی, اجتماعی, اقتصادی
و نظامی گشت.
گذشته از ارزیابیهای مثبت و یامنفی و محدود تجارب مذکور, این
مطلب حائز اهمیت است که نسل جوان و بویژه تحصیل کرده ایران پس از
دوران 28 مرداد, با چنین فضاهایی از کودتا روبرو بود, ذهنیت این نسل
و نسل بعدی به شدت متاثر از معانی ای است که این کودتاها حاملین آن
بودند. آشنایی با چنین فضاها و معانی از کودتا به طور غیرمستقیم نوعی
گسست معناشناسی درباب کودتای سوم اسفند ایجاد کرد. در تجارب کودتایی
سالهای مورد نظر, یک هیئت متشکله از عناصر سیاسی نظامی و یا
نظامیانی که عهده دار سیاست هم گردند و با سرعت و بهره گیری از اصل
غافلگیری, یک دولت مستقر را واژگون ساخته و به دنبال آن به انحلال
نهادهایی دست یازیده و متقابلا نهادهایی را شکل می دهند و تغییرات
گسترده در ساختار قدرت سیاسی نظامی و احیانااقتصادی بوجودمی آورند.
در نتیجه بوضوح می توان تاریخ کشور را با توجه به کودتا و اثرات
بی واسطه آن به تاریخ قبل و بعد از کودتاتقسیم نمود. این ذهنیت از
کودتاهای معاصر, با تجربه کودتای سوم اسفند خوانایی ندارد. البته
مشابهت هایی وجود دارد که به نوبه خود به سردرگمی و ابهام قضیه
می افزاید. مهمترین مشابهتها در وجود ترکیبی از عناصر سیاسی نظامی
در کودتای سوم اسفند و ایضا اهمیت نهادینی کودتا در تاریخ معاصر
ایران و به ویژه در تبلیغات دوران پهلوی ها می باشد. در مورد ترکیب
عناصر سیاسی نظامی باید به اختصارگفت که اصولا ارتباط و
سازماندهی و تصوری که از چنین عناصری در کودتاهای معاصر وجود دارد
درتحلیل نهایی و در عمق متفاوت ازترکیب و توان عناصر
سیاسی نظامی کودتای سوم اسفند است. صرف در کنار قرار گرفتن ,
عناصری سیاسی و نظامی به منزله شباهتهای نهادی و ساختاری چنین ترکیبی
نمی باشد. در مورد دوم, یعنی اهمیت نمادین کودتای سوم اسفند در قبل
توضیحاتی داده شد و دربعد نیز به آن خواهیم پرداخت در اینجا لازم به
توجه است که از نظر مقاله حاضر, خود کودتای سوم اسفند و منفک از
دیگر تحولات بعدی که این واقعه را حالت نمادی بخشید, فاقد ویژگیهای
لازم برای تبدیل به نقطه عطف شدن در تاریخ معاصر است. مهمترین تفاوت
کودتای سوم اسفند با تجاربی که از کودتاهای معاصر وجود دارد, در
تاثیرات و دامنه های مستقیم کودتا و تحولات و تعبیرات در ساختار و
نهادهای جامعه است. کودتای سوم اسفند فی نفسه فاقد چنین تاثیرگذاری
بود.
اولین برداشتهاارزیابی و سنجش مفهوم کودتا دراذهان مردم و به
هنگام وقوع به طور مطلوب, امکانپذیر نیست. در صفحات پیشین به خلط و
آمیزش معانی که از کودتا در اذهان وجوددارد دلایل محو و یا
آسیب رسانی معنی آن سخن داشتیم, حال لازم است که به اختصار به این
نکته هم توجه دهیم که تاریخنگاری ما عمدتا متمرکز بر تحولات سیاسی
نظامی و تحرکات در رده های بالا است و کمتر توصیفات رضایت بخش از رفتار
و اعتقاد سیاسی مردم دردست داریم. عموم منابع و آثار بر این مسئله
متمرکزند که نقش سیاسی افراد بازیگر و ایضا ملاحظات خارجی را مدنظر
قرار دهند و آنچه که به اجمال برگزار شده است قرار دادن این نقوش در
متن برداشتهای سیاسی جامعه است. البته این اجمال و یا به تعبیر
دیگر, فقدان, انعکاسی از ساحت جامعه ایرانی است. در این مقاله هم
فراخور حوصله به استقراء بعضی از شاخصها که احتمال برود به فهم معنی
کودتا در زمانه خود یاری رساند, بسنده گشته است.
آنچه که عموم منابع بر آن تاکیددارند دو محور است. یکی ملاحظات
خارجی و ارتباطات با بیگانه ,بویژه قدرتهای روس و انگلیس; ودوم
فقدان امنیت و نیاز به یک دولت متمرکز مقتدر است. درملاحظات خارجی
قرارداد 1919 واعتراضهایی که برانگیخت , و ایضامسئله انقلاب 1917
و گسترش وتاثیر آن به شکل نیروهای روسی سرخ و سفید, اذهان را به
خود مشغول داشته بود. ملاحظات خارجی در ارتباط مستقیم با مسئله آشوب
و ناامنی داخلی بود. سیاستهای روس و انگلیس, بر یک جامعه یکپارچه
فشار نمی آوردند, بلکه در داخل یک جامعه متشتت فعال بودند و عمل
می کردند. ملاحظات خارجی و ناامنی داخلی در حالت تعاطی با یکدیگر
بودند و طبیعی است که اگر نه به طور کامل, دست کم در بسیاری از وجوه و
موارد تفاسیر مرتبط با هم را سبب می گشتند.
همین دو محور که در حالت تعاطی با یکدیگر بوده باشند, مساعدترین
زمینه برای تحرکات پی درپی وسربرآوردن نیروهای جدید در صحنه است.
خلاء قدرت در داخل بسیاری از کسان را وسوسه می نمود که شانس و
موقعیت خود را بیازمایند وطبعا این شانس آزمایی بدون توجه به
ملاحظات خارجی ممکن نبود. درگذشته ها هم ایران بارها ناامنی, آشوب, و
وجود مدعیان قدرت را تجربه کرده بود ولی حال, حضور نیروهای فائقه
بیگانه شکل و جوهره کار را یکسره متفاوت ساخته بود. شایعات و
گمانه زنیهای آن روزگار موید این درهم آمیختگی بی نظیر است. در آستانه
کودتای سوم اسفند, این شایعه که قوای قزاق به همراهی متجاسرین به
غارت شهر دست خواهند زد, در بسیاری از منابع منعکس است. همچنین
وسوسه استفاده از نیروهای نظامی برای برهم زدن معادله قوا به نفع
خود, و یا به تعبیر دیگر کودتا, برای بسیاری از دست اندرکاران دور و
نزدیک صحنه سیاست جالب نظر بود. هم در میان عناصر سیاسی و هم در میان
عناصر نظامی, نامزدهای بسیاری بودند که بخواهند با استفاده از پیوند
ملاحظات خارجی و آشوبهای داخلی, مهر خود را بر روند و سیر قضایا
بکوبند. تا اینجای کار چیزی خارج از تصور و درک عمومی اوضاع وجود
ندارد ولی آنچه که ویژگی کودتای سوم اسفند را تشکیل می دهد و کم و
بیش غریب جلوه می کرد دو امر بود. یکی حضور عناصر نسبتا گمنام و یا
بکل ناشناخته در سازماندهی کودتا و دوم بازداشت و دستگیری جمع کثیری
از اعضای طبقه حاکمه بود.
ویژگی اول یعنی حضور عناصر کمترشناخته شده و یا بکل ناشناس در
صحنه سیاست ایران عجیب بود ولی غیرطبیعی نبود. در بالا آورده شد
که منطق فقدان یک دولت مقتدر ووجود ناامنی, خاصه وقتی باملاحظات
خارجی آمیخته شده باشد,ایجاد زمینه برای سر بر کشیدن نیروهای
جدید است. به تعبیر دیگرنبود اراده و یا توان سیاسی لازم در اعضای
هیئت حاکمه این فرصت را فراهم می کرد که دوائر دور از قدرت هم به کسب
قدرت امیدوار شوند. نباید فراموش کرد که تحرکات اجتماعی در جامعه
ایران معمولا شدید بوده و احتمال اوج و حضیض همواره وجود دارد. در
داستان مشروطه جلوه هایی از این تحرکات را شاهد بودیم. عروج عناصر
سیاسی و نظامی کودتا درگرو فروریختن و یا حالت اضمحلال نهادها و
ساختارهای قدرتی در دوران موردبحث است. تفاوت کودتای سوم اسفند با
رویدادهای قبلی, فرضا فتح تهران, در این است که در سوم اسفند بخش
اعظم مقامات و مناصب دراختیار کسانی قرار گرفت که شهره نبودند و در
زمره حکومتگران سنتی به شمار نمی آمدند.
سیدضیاءو رضاخان در موارد مختلف از این سیرو پیمودن مدارج و منازل
قدرتی, همچون دست تقدیر, و لزوم حضور فرزندان شایسته کشور به هنگام
خطر و تباهی یاد کرده اند. به طور مثال سیدضیاء در هنگام دفاع از
اعتبارنامه انتخاباتی خود در مجلس چهاردهم و به هنگام مخالفت و
اعتراض دکتر مصدق, به شدت بر این نکته تاکید داشت که آنچه مورد درک
اشراف ورهبران سنتی کشور واقع نشد,امکان رسیدن یک روزنامه نگار
به منصب صدارت عظمی یا نخست وزیری است و متقابلا دوله ها, سلطنه ها,
و ملک ها و. . . می پردازد. تصویررضاخان هم به عنوان کسی که از
لایه های فرودین جامعه برخاسته و اقدام به نجات ایران کرده است, از
شهرت عام برخوردار است و حاجتی به توجه خاص ندارد. رضاخان در میان
برخی محافل نظامی شناخته شده بود و سیدضیاء هم در جرگه مطبوعات و
گروهی ازدست اندرکاران سیاست مرتبط با جراید, چهره نسبتا آشنایی بود
ولی هیچ کدام در رده های بالای زمامداری و یا سطوح کشوری مطرح نبودند.
در میان رضاخان و سیدضیاء این دومی بود که آمادگی بیشتری برای بر
کشیدن خود داشت. سیدضیاء هم به محافل قدرت سیاسی نزدیکتر بود و هم
بخاطر موقعیت خود به موارد مشابه تجربه ای توجه خاص می نمود. آنچه که
ذهن سید ضیاء را برانگیخته بود, به دست گرفتن قدرت از سوی بلشویکها
در اکتبر 1917 در روسیه بود. آمدن ناگهانی لنین به پطروگراد,
آنگونه که سیدضیاء می فهمید, چرا در ایران عملی نباشد چگونگی ساخت
ذهنی و روانی سیدضیاء هرگونه که باشد, مانعی برای این نبود که:
دخالت وی در کودتا به دست پروردگی انگلیس تفسیر نشود. سیدضیاء در
سابق از قرارداد 1919 دفاع سرسختانه کرده بود و حال علیرغم اعلام
لغو قرار داد, تصور ناظرین وقت کودتا بر این بود که بازی جدیدی از
سوی انگلیس در گرفته است. در این تصور ناظرین خارجی مقیم در ایران
هم سهیم بودند. نحوه و میزان ارتباطات عوامل سیاسی نظامی کودتا با
انگلستان و دیگر همدستان داخلی, از وظیفه و حوصله این مقاله خارج
است. ما بیشتر مترصد این هستیم که ببینیم کودتا در زماه خودش چگونه
درک و تفسیر شد.
دکتر حاتم قادری ادامه دارد
نظر شما