موسیقی سنتی مصرف روزمره ندارد
روزنامه همشهری، چهارشنبه 31 مرداد ,1375 21 آگوست ,1996 سال چهارم , شماره 1048
گفت وگو با محمدرضا درویش, آهنگسازو پژوهشگر موسیقی ایرانی نیاز ما به موسیقی جدیدنباید مترادف با نابودی خاطره هایمان گردد
دوگانگی موجود در مقوله سرعت در موسیقی ایران, ناشی از دوگانگی فکری موسیقی دانان ماست
اشاره: از 6 تا 12 مردادماه در فرهنگستان نیاوران سمیناری تحت عنوان کارگاه آموزش سازهای سنتی موسیقی شرق با حضور استادان و صاحب نظران کشورهای مختلف آسیایی و ایران برگزار شد. در این برنامه که به همت انجمن موسیقی ایرانی و سازمان ملی یونسکو اجرا شد صاحبنظران مختلفی شرکت داشتند که در این میان به بهانه برگزاری این سمینار علمی غلامحسین بیابانی گفتگویی با محمدرضا درویش, پژوهشگر و آهنگساز ایرانی درباره مسائل مربوط به موسیقی ایرانی انجام داده است که با تشکر از ایشان می خوانید:
چنین به نظر می رسد که در موسیقی ایران تا قرن نهم هجری نظر و عمل با هم توامان بوده است ولی از دوره صفویه به این سو عمل بر نظر سبقت گرفته است به نظر شما این روند در علمی بودن موسیقی ایرانی تاثیر گذاشته است
علمی بودن یا غیرعلمی بودن موسیقی در هر فرهنگی تنهامربوط به بودن یا نبودن کتب نظری و رساله های مربوط به آن موسیقی نیست. هر موسیقی اصول و قواعد مخصوص به خود دارد. این اصول و قواعد علم مربوط به آن موسیقی است. دربرخی از فرهنگها این اصول و قواعدثبت شده و به رشته تحریر درآمده ودر برخی از فرهنگها این اصول و قواعد بطور شفاهی وسینه به سینه و اغلب بطورغیرمستقیم و عملی منتقل می شوند. ما می توانیم بگوییم که تا قرن نهم هجری ,رساله های معتبری در موسیقی دوره اسلامی داریم که درخصوص فواصل, ریتم, آداب اجرا, سازها و.. . بحث کرده اند و از قرن نهم هجری به بعد چنین رساله هایی نوشته نشده اند. آیا نوشته نشدن رساله های موسیقی از قرن نهم هجری به بعد دلیل آن است که این موسیقی بی قاعده و دیمی بوده است مسلما نه. موسیقی دوره ساسانی آیا بی قاعده بوده است
دلائل بسیاری که طرح آنها ازحوصله این بحث خارج است باعث شد تا
از حدود قرن چهارم تا نهم هجری تعدادقابل توجهی رساله موسیقی به
عربی و فارسی نوشته شود و باز بنا بر دلائل زیادی, نوشتن این رسالات
از قرن نهم به بعد تقریبا متوقف شد. البته چند رساله مانند
بهجت الروح منسوب به عبدالمومن بن صفی الدین یا رساله بحور
الالحان نوشته فرصت شیرازی و یکی دو کتاب مختصر دیگر پس از قرن نهم
هجری نوشته شدند که هیچ کدام اهمیت و اعتبار رساله های قبل از خود را
ندارند. اما از قرن نهم (زمان نوشته شدن آخرین رساله های معتبر
موسیقی دوره اسلامی رساله های عبدالقادر مراغی) تاکنون, موسیقی
ایران جریان داشته و البته تحول یافته است. هم چنین این موسیقی در
این پانصد سال کماکان اصول و قواعد خاص خود را داشته است, همچنانکه
در حال حاضر دارد. موسیقی نواحی مختلف ایران نیز هر کدام قوانین و
قواعد و اصول مخصوص به خود دارند که البته به صورت کتبی تدوین
نیافته اند. اما اینکه موسیقی ایران از صفویه به بعد دچار فترت گردید
کاملا درست است که البته دلائل چندی چون دوران های ناپایدارو مملو از
جنگ و خونریزی در زمان افشاریه و زندیه و. . . . می تواند مورد توجه
قرار گیرد. اما از اواسط دوران قاجار به علت تغییرشرایط جامعه ,
موسیقی نیز رواج بیشتری یافت. مسلما در حد فاصل صفویه و قاجاریه ,
موسیقی کماکان جاری بوده است. منتهی هم محدودتر و هم مخفی تر. چراغ
موسیقی های نواحی ایران هیچگاه تاکنون خاموش نشده است.
نقش سرعت در موسیقی امروز چیست آیا موسیقی سنتی ایرانی در این
میان نیازمندتغییر نیست
موسیقی هر ملتی, زمانبندی ,سرعت خاص خود را دارد که با کلیه
شئون زندگی, طبیعت و نظام های فکری و اندیشگی آن ملت پیوندی ناگسستنی
دارد. ادوار ریتمیک در سنت های موسیقی ایرانی نیز دقیقا منطبق با
ویژگیهای نامبرده است. این ادوار از یکطرف بازتاب متریک زندگی طبیعی
و از جانب دیگر بازتاب متریک زندگی ماوراء طبیعی, معنوی و درونی در
تفکر ایرانی است. جنبه تعلیقی و مطبق این ادوار ریتمیک, بازگوکننده
و بازتاب چیزی جز تعلیق ابعاد زمان و مکان در تفکر ایرانی اسلامی
نیست. همچنانکه این تعلیق و مطبق بودن را می توان در کاشی کاری ,
تزئینات بنا, معماری, نگارگری و شعر نیز مشاهده نمود. در این هنرها,
موتیوها, واژه ها و نقش ها در ارتباطی فشرده و تنگاتنگ نسبت به هم
قرار دارند. سرعت و زمانبندی این فیگورها و موتیوها و واژه هادر
هنرهای ایرانی و از جمله موسیقی از اهمیتی خاص برخوردار است.
مثلا اگرزمانبندی و سرعت یک قطعه موسیقی یا یک گوشه ازردیف ,
کمتر یا بیشتر شود,امکان تجلی محتوای واقعی آن موسیقی و تفکری را
که حامل آن است مشکل می سازد. یا مثلا اگر زمانبندی موتیوها و نقش های
داخلی یا بیرونی یک گنبد تغییر کند و به عنوان مثال در ابعاد چند
برابر بزرگ یا کوچک شوند, تاثیر بصری و حسی متفاوتی را نسبت به اصل
خود در بیننده ایجاد می کند.
بنابراین اول اینکه: موسیقی های سنتی ما,زمانبندی و سرعت ویژه
خود را دارا هستند. و دوم: این زمانبندی و سرعت با آنچه امروزه از
سرعت مفهوم می شود اساسا متفاوت است. و سوم: زمانبندی و سرعت ویژه
موسیقی های سنتی ایران به خاطر لزوم ارتباط فشرده و تنگاتنگ موتیوها
و فیگورها, بسیار زنده و مملو از تپش و حرکت و جوشش درونی است.
چهارم: اگر امروزه از موسیقی های سنتی ایران رخوت, لختی, سستی و کندی
ادراک می شود, این مربوط به ویژگیهای این موسیقی ها نیست, بلکه حاصل
تحریف و تغییر این ویژگیهاست. امروزه در بسیاری از اجراهای شبه سنتی
از یکطرف شاهد رخوت, سستی و کندی سرعت و ریتم هستیم واز جانب دیگر
شاهد اجراهای شتاب زده و عصبی می باشیم. این دوگانگی موجود در
مقوله سرعت در موسیقی ایران, ناشی از دوگانگی فکری موسیقی دان
است. موسیقی دانی که زمانبندی, سرعت و متریک موسیقی خود را فراموش
کرده ودل به ناهنجاریهای فرهنگی زمان خود بسته است. این موسیقی دان
صادق است اما صدق او در پیوند با ناهنجاریهای فرهنگی معنی می یابد.
موسیقی معاصر غرب نیز حاوی زمانبندی, سرعت و متریک ویژه خود است که
با مناسبات زندگی, روانی و فکری امروز جامعه غرب تطابق دارد. اما
مناسبات زندگی, روانی و فکری و حتی نوع ناهنجاریهای فرهنگی ایران با
غرب متفاوت است. آنچه امروز از مقوله سرعت در موسیقی ایران مورد نظر
است, در شکل غالب متمایل به مقوله ناهنجار سرعت در فرهنگ جوامع غربی
است که تازه همین مقوله ناهنجار نیز با شرایط زندگی ما انطباق
ندارد. آنچه در شکل غالب امروزه از مقوله سرعت در موسیقی درک
می کنیم, خود پدیده ناهنجاری است که نه با واقعیت این مقوله در
سنت های موسیقی ماارتباط دارد و نه با مقوله سرعت در فرهنگهای
غربی.
اما اینکه گفتید آیا موسیقی سنتی به تغییر نیاز دارد یانه, باید
عرض کنم که سنت هاالگوهای معنوی هر جامعه هستند که از صافی زمان
گذشته اند. سنت ها همیشه درحال تحول بوده اند اما این تحولات و
تغییرات در گذشته از سرعت و ریتم طبیعی ودرونی برخوردار بود.
سنت هامدام در حال تحول بودند امااین تحول بسیار بطئی وتدریجی
بود. تحول در سنت باتغییرات شتاب زده متفاوت است. از حدود یک قرن
پیش به اینطرف, موسیقی ما متحول نشده است بلکه دستخوش تغییرات
شتاب زده ای شده است. چنانکه در سایر شئون فرهنگی نیز چنین بوده
است.
جامعه امروز ایران به موسیقی های جدید احتیاج دارد,همچنانکه به
مسکن, و مسائل زندگی جدید و. . . اما این نیاز نباید مترادف با
انهدام سنت ها باشد. سنت ها خاطره هستند, خاطراتی که ما را به گذشته
پیوند می دهد, ضمن اینکه این پیوند نباید به مثابه زندگی درگذشته
باشد. حاصل این پیوند, شناخت است. شناخت هویت و نه چیزدیگری.
این خاطرات اگر محوشوند ویا مخدوش گردند,هویت ما نیز محو یا
مخدوش می گردد, در چنین شرایطی باجامعه ای بی ریشه و بی هویت سروکار
داریم. جامعه ای که مانند علف هرز, نه با طوفان, که با نسیمی به
اینطرف یا آنطرف سوق می یابد و در نهایت ازکمر می شکند.
موسیقی سنتی ما نیازمند, تفکر و زمان خاص خوداست. آیا جامعه
به موسیقی سبکتر نیاز ندارد
موسیقی سنتی ما حاصل تفکرو مکاشفه است و نیز حاوی آن. از آنجا
که انسان روزمره معمولا با تفکر سروکاری ندارد, بنابراین آن موسیقی
که از تفکر و مکاشفه برخاسته باشد,مصرف روزمره نیز ندارد. اساسا
این نوع موسیقی با موضوع مصرف, مغایرت تام دارد. در کل آسیا,
موسیقی های سنتی هیچگاه به مفهوم مصطلح آن مصرف نمی شدند. همچنانکه
ذکرها, کلام های مقدس و اوراد هندویی, بودایی, اسلامی و.. . . این موسیقی
وسیله ای برای ادراک الوهیت خداوند بود. این موسیقی می بایست ذهن را
از عالم محسوس جدا کرده و در خیال خلاق غرق نماید. مصرف, یعنی اینکه
پدیده ای که تولید شده, صرف شود و از میان برود و جای خود را به
پدیده ای نوتر و تازه تر بدهد. اما جوهره موسیقی های سنتی, اساسا با
مقوله مصرف مغایرت دارد. این موسیقی ها از میان نمی رفت و ضمن اینکه
حاوی تحولی تدریجی و درونی بودند, جای خود را به فراورده های تازه تر
نمی دادند. این موسیقی ها برانگیزاننده انرژی معنوی خفته ای در انسان
می شد و او را به مسیر کمال هدایت می کرد. بنابراین, اول اینکه:
موسیقی های سنتی مصرف روزمره ندارند. این موسیقی ها به زمان و مکان
اجرای ویژه ای نیاز دارند و اگر در شرایط نامساعد زمانی و مکانی اجرا
شوند, تاثیرات منفی از خود به جای خواهند گذاشت. یکی از مواردی که
در اجرای موسیقی های سنتی مهم است, نحوه ارتباط اجراکننده با شنونده
است. در بهترین اجراهای موسیقی های سنتی در آسیا, غوطه وری هنرمند در
خود, باعث پیوندش با دنیای غیرمحسوس می گردد. از آنجا که شنوندگان
این نوع اجراها در گذشته, خود بخشی از آئین بودند و در نزدیکترین
پیوند با اجرا کننده قرار داشتند, بنابراین در لحظات ویژه غوطه وری
هنرمند در خود و در عالم غیرمحسوس, شنوندگان نیز با واسطه هنرمند
به آن عالم سوق می یافتند. برایتان مثالی می زنم:
در مراسم پرخوانی یا آئین ذکر که در گذشته در میان ترکمن ها رواج
داشت, موسیقی, بخش جدایی ناپذیر این مراسم بود. این آئین جهت درمان
و یا کنترل ناهنجاریهای روانی و ذهنی افراد دردمند برپا می شد.
پرخوان که هدایت این مراسم را به عهده داشت توسط موسیقی به تدریج
در دنیای آلام بیمار غرق می شد و ذهن خود را با ذهن بیمار مرتبط
می کرد. پس از آنکه این مرحله به اوج خود می رسید, موسیقی نقشی
بازگرداننده داشت. پرخوان توسط موسیقی به تدریج به دنیای محسوس
بازمی گشت و از طریق ارتباطی که ذهن او با ذهن بیمار داشت, بیمار را
نیز به دنبال خویش به دنیای محسوس بازمی گرداند. امروزه اجرای
موسیقی های سنتی معمولا در شرایطی انجام می شود که فاقد زمینه های لازم
برای ایجاد چنین ارتباطهایی است. در یک تالار بزرگ یا آمفی تاتر نه
امکان غرق شدن هنرمند در خود به طور کامل وجود دارد و نه امکان
ایجاد پیوند ذهنی کافی میان هنرمند و شنونده. در نتیجه اجرای
موسیقی های سنتی در جهان امروز در شکل غالب به تدریج به پدیده ای
توریستی بدل شده و هنر سنتی نیز به فولکلور تبدیل می شود.
اما آنچه ذکر شد آیا بر طرف کننده نیازهای متفاوت جامعه خواهد بود
بی شک پاسخ این سوال منفی است. همه مردم نمی خواهند همیشه و حتی
گهگاه فکر کنند. انسان روزمره معمولا به تفکر و جنبه های معنوی
زندگی عنایتی ندارد. آیا او محکوم است مسلما نه !
انسان روزمره همچنانکه به مانند انسان متفکر حق حیات دارد. این
موسیقی خود را نیز احتیاج دارد. این موسیقی مسلما با آن موسیقی که
از تفکر برخاسته ولاجرم شنونده را می بایست به تفکر وادارد تفاوت
دارد. این موسیقی مانند مدل اتومبیل, وسائل خانه, مواد مصرفی
و.. . باید متنوع باشد و زود به زود مصرف شود والا کهنه می شود. جامعه ای
که تب مصرف بر آن حاکم است, نوعی از موسیقی را طلب می کند که به طور
مداوم و نوبه نو تولید شده و مصرف شود. البته این موضوع در جوامع
تولیدکننده و جوامعی مثل ما که بیشتر مصرف کننده هستیم متفاوت است.
همچنانکه در عرصه صنعت, تولیدات ما ضعیف و یا به صورت مونتاژ است,
در عرصه هنر نیز تولیدات هنری ما یا ضعیف است و یا به صورت مونتاژ.
همچنانکه میزان مصرف ما بیش از تولید ماست, در موسیقی نیز میزان
مصرف ما بیشتر از تولیدات ماست. درهنر و موسیقی نیز وقتی تولید کم و
مصرف زیاد باشد, فرآورده هنری از خارج وارد می شود. بنابراین ما
تولید داریم, اما بسیاری از این تولیدات به درد مصرف امروز نمی خورد.
ما می توانیم موسیقی های سنتی خودرا از محتوا تهی کرده و به مصرف عامه
برسانیم, مانند اینکه طرح سروخمیده ترمه را روی پارچه های معمولی و
ارزان در متراژ میلیونی تکثیرمی کنیم و به آن دلخوش هستیم که
سنت هایمان را حفظ کرده و به خانه برده ایم. این پارچه جدید البته
مصرف عام دارد. در خیلی از خانه ها پارچه های شبه ترمه زینت بخش
مبلمان منزل است. در خیلی از نمایشگاه های اتومبیل و بنگاه های معاملات
ملکی, کاشی کاری های تقلبی و شبه اصیل و نیز آینه کاریها و گچ بری های
حال به هم زن چشم را آزار می دهد, اما ظاهرا برای خیلی ها جالب است. ما
ستون های تخت جمشید را در کوچه پس کوچه های بی قواره تهران با میل گرد
و تیرآهن و سیمان به شکل ناهنجاری بازسازی می کنیم و نام آن ساختمان
را نیز مجتمع تجاری و اداری تخت جمشید می گذاریم! خوب, با موسیقی و
سنت های شفاهی خود نیز همین کار را می کنیم. اصلا تعجبی نیست. مسکنی
که در آن زندگی می کنیم, غذایی که می خوریم, مناسبات پیرامونی که در آن
قرار داریم ,آرایش چهره, لباس, مبلمان منزل, محل کار و.. . جملگی
نشانگر مسخ سنت هاست. در چنین شرایطی موسیقی دیگر نمی تواند مستثنی
باشد و این بسیار طبیعی است. این واقعیت زندگی جدید است و شاید
اجتناب ناپذیر. تفکر جدید(که البته آنچه گیرنده های ما می گیرد بخش
فکری آن نیست) که منشاء آن غرب است, امروز دارد همه گیر می شود.
نظر شما