بررسی سه شیوه درک و تحقق آمیزش گونهها در تئاتر
متن ارائهشده از کتاب "تماشاگر رهایییافته" اثر ژاک رانسیر به بررسی سه شیوه درک و تحقق آمیزش گونهها در تئاتر معاصر میپردازد. رانسیر با نقد دو شیوه نخست، بر سومین شیوه تأکید میکند که هدف از آن نه تقویت جلوهها و تأثیرات، بلکه مسئلهدار کردن رابطۀ علت و معلول و مجموعۀ پیشفرضهایی است که منطق تحمیق را در تئاتر امروزی استمرار میبخشند.
شیوه اول: بازسازی فرم اثر هنری تام
در این شیوه، تلاش میشود تا فرم اثر هنری تام که نمونۀ اعلای بدل شدن هنر به زندگی بود، دوباره راهاندازی شود. رانسیر معتقد است که این شیوه در عمل به نمونۀ اعلای چند اگوی هنریِ متورم یا شکلی از مصرفگرایی حاد تبدیل شده است.
شیوه دوم: آمیزش وسایل هنریِ خاصِ واقعیت پسامدرن
این شیوه بر آمیزش وسایل هنریِ خاصِ واقعیت پسامدرن تأکید دارد، واقعیتی مبتنی بر تعویض بیوقفۀ نقشها و هویتهای واقعی و مجازی، طبیعی و مربوط به اندامهای مصنوعی مکانیکی و انفورماتیک. رانسیر تبعات این شیوه را مشابه شیوۀ اول میداند و آن را نوعی تحمیق میداند که از مغشوش کردن مرزها و مخلوط کردن نقشها برای افزایش جلوه و اثر اجرا استفاده میکند بیاینکه اصول اجرا را زیر سؤال ببرد.
شیوه سوم: لغو امتیاز سرزندگی و قدرت اشتراکی منتسب به صحنۀ تئاتری
در مقابل دو شیوۀ نخست، رانسیر شیوۀ سومی را پیشنهاد میکند که هدف از آن نه تقویت جلوهها و تأثیرات، بلکه مسئلهدار کردن خودِ رابطۀ علت و معلول و مجموعۀ پیشفرضهایی است که منطق تحمیق را در تئاتر امروزی استمرار میبخشند. در این شیوه، امتیاز سرزندگی و قدرت اشتراکی منتسب به صحنۀ تئاتری لغو میشود و تئاتر به جایگاهی برابر با روایت کردن، کتاب خواندن یا نگاه افکندن بر تصویر بازگردانده میشود.
پیشنهاد رانسیر: صحنۀ تئاتری به مثابه صحنۀ جدیدی از برابری
رانسیر در نهایت پیشنهاد میکند که به صحنۀ تئاتری به مثابه صحنۀ جدیدی از برابری اندیشیده شود که در آن اجراهای ناهمگون به یکدیگر ترجمه میشوند. زیرا آنچه در همۀ این اجراها دخالت دارد عبارت است از پیوند دادن چیزی که میدانیم با چیزی که نمیدانیم، وجود همزمان در مقام اجراگری که تواناییهای خود را به کار میگیرد و تماشاگری که محصول احتمالی این تواناییها را در زمینه و بستری جدید در میان دیگر تماشاگران نظاره میکند.
جمعبندی
رانسیر در این متن سه شیوه برای درک و تحقق آمیزش گونهها در تئاتر معاصر را بررسی میکند. او دو شیوۀ نخست را به دلیل تمرکز بر جلوهها و تأثیرات و عدم بهچالشکشیدن اصول اجرا، مورد نقد قرار میدهد. در مقابل، رانسیر شیوۀ سومی را پیشنهاد میکند که بر برابری اجراها و ترجمه آنها به یکدیگر تأکید دارد. این شیوه تئاتر را به فضایی برای گفتگو و تبادل نظر تبدیل میکند و تماشاگر را در فرایند خلق معنا مشارکت میدهد.
نکاتی برای تأمل
آیا با نقد رانسیر از دو شیوۀ نخست آمیزش گونهها در تئاتر موافق هستید؟
چه نمونههایی از اجراهای تئاتری را میشناسید که در آنها از شیوۀ سوم استفاده شده باشد؟
به نظر شما، چه چالشهایی در مسیر تحقق تئاتر به مثابه صحنۀ جدیدی از برابری وجود دارد؟
نظر شما