موضوع : پژوهش | مقاله

خودباورى «دات کام»

هنر گرافیک در یک نگاه کلى، یک هنر «الیت» نیست و لایه هایى ساخته و پرداخته از ابهام و ایهام ندارد.

همه آنچه در یک هنر «فرهیخته» با کشف و شهود و احساسهاى عالى قابل دریافت است و بر سر نحوه فهم و چگونگى دریافت آن میان مخاطبان بحث و جدل رخ مى نماید؛ در هنر گرافیک اما، بایستى با یک نظر، تأکید مى شود که فقط با یک نظر دریافت شود.

گرافیک را در زمره هنرهاى «کاربردى» Functional و نقاشى را در زمره «هنرهاى زیبا» Fine Arts به حساب مى آورند. در Fine Arts ممکن است برداشتهاى فردى، یا فردیت ویژه و انحصارى هنرمند موجب خلق اثر شود. اما در گرافیک پاسخگویى به یک نیاز اجتماعى موجب خلق اثر مى شود. در این منظر، گرافیک رسالتى ارتباطى، اجتماعى و رسانه اى به عهده دارد.


بارها شنیده یا خوانده ایم که مى گویند ممکن است یک اثر هنرى در زمانه خودش و یا حتى در یک مقطع زمانى مثل یک دهه یا چند دهه و حتى یک سده به طور کامل درک نشود. حتى خوانده ایم که «لزومى ندارد یک اثر هنرى خودش را باز کند»، مى گویند یک اثر هنرى اصلاً «باز» نیست. ممکن است با لایه اول آن به سرعت ارتباط برقرار کرد، اما خطاست که فکر کنیم همه اثر هنرى همان لایه اول آن است. مى گویند براساس درک و شعور ونیروى فهم ما، یک اثر بر ما رخ مى نماید یا مستور مى ماند. مى گویند این تکلیف مخاطب است که سعى کند تا بداند و آدم با فرهنگى شود تا لیاقت درک اثر هنرى را کسب کند.
راستى اگر بخواهیم به نکات یاد شده به درستى بیندیشیم، ضرورت دارد به شرایط و زمانه اى که «امروزه» در آن هستیم نیز با دقت بیشتر و حساسیت دقیق ترى فکر کنیم.
سرعت و چالاکى خصیصه ذاتى همه آن چیزى است که «امروزى» تلقى مى شود. اگر در یک دوره اى مفهوم «کیفیت» Quality هدف استراتژیک مدیران و برنامه ریزان جوامع پیشرفته قرار گرفته، در دوره دیگر، مفهوم «مهندسى مجدد»Re- engineering مورد توجه محققان امور اجتماعى، فرهنگى و مدیریتى قرار گرفته است. اما در زمانه ما، مفهوم «چالاکى» اصل اول و شرط نخست هر پروژه ارتباطى، اطلاعاتى، مدیریتى، فرهنگى، اقتصادى و رسانه اى است.
در چنین زمانه اى حرکت مستمر، پیوسته و سریع به طور دات کام (.com) اصل غیرقابل تردید همه فعالیت هاى انسانى است. درست در چنین زمانه اى است که کامپیوتر «وجود» یا «نبود» یا به تعبیر دیگر «بله» و «نه» را مورد ارزیابى قرار مى دهد. حالا دیگر دیجیتال Digital شاهین ترازوى سنجش محاسبات و برنامه ریزیها مى شود. یعنى «اطلاعات»، «تصویر» و «صوت» به زبان قابل فهم کامپیوتر که از «صفر» و «یک» ساخته شده، وارد مى شود و خروجى آن یک دنیاى مجازى است که تصویرى دیجیتالى از دنیاى واقعى محسوب مى شود. حالا دیگر این فقط کامپیوترها نیستند که قادر به فهم «صفر» و «یک» هستند. این زبان با ذهن آدم نیز ترکیب شده و «آدم تازه اى» ساخته است. آدم تازه اى که سرعت کسب اطلاعاتش چندین هزار برابر بیشتر از آدمهاى کهنه شده حتى ۵سال پیش است. لازم نیست خیلى به عقب برگردیم. فاصله ها به سرعت زیاد مى شوند و در بسیارى از مجارى و معابر «ابهام» و «خلأ» به جا مى ماند. در چنین زمانه اى، ضرورى است که جایگاه «اثر هنرى» و «هنرمند» را مورد بررسى مجدد قرار دهیم. اهمیت این موضوع از آنجا بسیار حیاتى مى نماید که بدانیم در «اطلاعات دیجیتالى» چیزى به نام خطا وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد. چرا که بنیان همه چیز یا «صفر» است یا «یک». در حالى که ماهیت آنچه در نزد انسان است داراى نوعى کثرت شامل اجزاى بى شمار یا (analogue) است.
پرسش این است در عصر تکنولوژى اطلاعات (IT) و در شرایط حرکت مستمر و سریع به شیوه دات کام (.com)، هنرمند چه درکى باید از خود، رسانه اش و جامعه مخاطبانش داشته باشد؟ جایگاه هنرمند در این شرایط کجاست؟
طراحى به عنوان یک فرایند خلاقه که دست و ذهن و حافظه و حس و شور و شعور طراح را مى طلبد، چه تفاوتى با آنچه که «طراحى» در ماقبل دوران «دات کام» داشت باید داشته باشد؟
حافظه تاریخى به خاطرمان مى آورد که هنرمندان بزرگ در گذشته، آثارشان غالباً یک لایه بیرونى داشت که مردم عادى از آن لذت مى بردند. مثل حافظ، شکسپیر، فردوسى و یا سعدى که لایه بیرونى یا همان لایه اول کارشان براى توده نامنسجم سرگرم کننده و خواستنى بود و در عین حال گروه فرهیخته مخاطبان نیز خلجانات روحى و پیچیدگى هاى ذهنى خود را در اعماق آثار آنان به جولان در مى آوردند.
هوشمندى، نبوغ و تبار اخلاقى، وجه مشخصه همه هنرمندان بزرگ است. با این حال نه سعدى بزرگ و نه حافظ شگفت و نه فردوسى سترگ هیچ کدام خوشه انگور را حبه حبه نکردند تا مخاطب آن را دانه دانه قورت دهد دیالکتیک حیرت آور آثار اینان در همین «پیچش مو» نهفته است. تعیین وضعیت آنچه «باید باشیم» با اعتنا و بررسى دقیق فرهنگ ایرانى میسر است.
در باب اهمیت هنر گرافیک با تعاریف و تفاسیر مدرن و معاصر آن، شاید با ترجمه و انتقال تجارب دیگران بتوان به عمق و غناى بیشترى دست یافت؛ اما قبل از آن باید به خاطر بیاوریم که اساساً تا قبل از عصر صفویه آثار نقاشى ما یا زینت بخش کتب بوده و یا دراشیاى مصرفى و کاربردى به کار مى رفته است. تنها پس از دوران صفویه است که نقاشى رنگ و روغن بر روى بوم و باتقلید از غرب در ایران مرسوم مى شود. و از آنجا که نقاشى رنگ و روغن بر روى بوم با تقلید از نقاشان فرنگى صورت گرفته بود، آن را «فرنگى سازى» نامیده بودند.
پس، ذات هنر ایرانى به مصارف کاربردى Functional اعم از کاشى، سفال و فلز و قالى و گلیم و تصویرگرى متون مى رسیده است. تاریخ درخشان هنر ایرانى نشان مى دهد که هرگز یک اثر هنرى براى قاب شدن یا در موزه جا خوش کردن خلق نمى شده است. از این منظر ، بدیهى است که درگرافیک روز جهان مى توانیم زودتر به نتیجه برسیم.
هنرمند ایرانى با درک فلسفى و عمیق از آنچه در پیرامونش مى گذشته و با شناخت از نبض ضربان زادبوم فرهنگى و جغرافیایى خود دست به خلق اثر مى زده است. با توجه هندسه شگفت انگیز برخى از آثار هنرى تاریخ ایران و با اعتنا به رویکرد «کاربردى» اغلب آثار به دست آمده، به نظر مى رسد مى توان متناسب تر و آماده تر از بسیارى فرهنگ هاى بشرى دیگر خود را با جهان مدرن هم آوا و دمساز کرد.دشوارى و پیچیدگى که گریبانگیر اذهان هنرمندان و کارشناسان شده یا مى شود به علت فقدان یک برنامه راهبردى مدون شده و شناخت ریشه و اساس «هنر ایرانى» و یا در برخى موارد به دلیل نوعى انفعال و مرعوب شدن است، که منجر به کج فهمى و یا خود کوچک بینى هاى بیمار گونه مى شود.
واقعیت این است که ما به طور تاریخى داراى یک انباشت غنى و چندین هزار ساله از یکى از غنى ترین گنج هاى فرهنگ بشرى هستیم. با تئوریزه کردن چند وچون فنى، فکرى و فلسفى این آثار وشناخت علمى و درست ازآنها و به کارگیرى هوشمندانه آنها در مصارف کاربردى زندگى امروزى مان مى توانیم کرشمه یک نقش یا پیچش یک فرم و یا هندسه یک نگاره را به خلأ زیبایى شناسى جهان سومى که ساکن در آن شده ایم، دعوت کنیم و با دست پر دیوارهاى خالى جهان کسالت بارمان را پرنقش ونگار کنیم و اصالت تاریخى خودرا بازیابیم. تقلید از خود شرافت دارد بر تقلید از «استیوارت دیویس» یا «ژرژ براگ » ، «پابلو پیکاسو»، «والد ماراشفیرژى » ، «میلتون گلیزر» ، «آنتوان بکه» و....
نیاکان هنرمند ما مى گفتند: به ظاهر تصویر توجه نکن، برتر از این چیست؟ شکل مثالین آن کدام است؟آیا نمى توان ابعاد این تصویر را تغییر داد؟ مثلاً شاخ ۶ سانتى مترى «بز» را ۶۰ سانتى متر کرد و سپس آن را تبدیل به دو نیم دایره کرد؟
آیا در آن نیم دایره فلک را مى دید یا زمین و یاعرش را؟ آن بزرگان دیگر نیستند تا پاسخ این پرسش ها را از آنها بخواهیم اما اگر ما اندیشه و تخیل پویا داشته باشیم مى توانیم برداشت هایى از آثار آنها بکنیم. از طراحى اشیا و جانداران که به دست هنرمندان ایرانى در طول قرون واعصار انجام گرفته، هزاران برداشت، تفسیر و تأویل مى توان کرد. این تفسیر وتأویل، اولین گام درعروج هنر است. تأویل و تفسیر و تصرف براى زیباتر ساختن!
هنرمندان «کانسترکتیویست» خود اعتراف کرده اند که ریشه هنرشان را در «هنر اسلامى» پایه ریزى کرده اند.
«هنر اسلامى» طى قرنها به تدریج شکل گرفته، اما در یک نگاه امروزى بسیار مدرن است.
چرا ما تجلى این هنر را که هزار سال قدمت دارد، به درستى نمى بینیم؟ حتماً بایدیک پروفسور پوپ یا یک هنرمند اروپایى باشدکه حیرت وکنجکاوى از هنر ایرانى و اسلامى را به تصویر بکشد تا ما به گنج زیر پایمان واقف شویم؟
هنر اسلامى خالص ترین هنرى است که بشر تاکنون به آن دست یافته است.برخلاف تصور برخى، این هنر اصلاً سهل الوصول نیست، چرا که قرنها«اندیشه» و «راز» پشت آن است.
چرا بایددر برابر کامپیوتر و منطق صفر و یک آن مرعوب شویم؟ چرا به سهولت این «وسیله» را تبدیل به خادمى در راه تحقق ایده هاى لایتناهى و امکانات خیال انگیز گنجینه عظیم موتیف ها و نگاره هاى خودى نمى کنیم؟
ما در زمینه یک مفهوم حیاتى درعرصه تصویرى که همان Design دیزاین باشد، بسیارغنى هستیم.
دیزاین مثل بزک کردن نیست. دیزاین مثل شرم و حیاست، چرا که اصالت دارد. دیزاین درواقع همان عقل و برنامه ریزى است.هنر اصیل ایرانى واسلامى تجلى با اهمیت ترین وجوه Design را به نمایش مى گذارد. به همین دلیل است که رسیدن به یک شیوه یا استیل ایرانى را بسیار در دسترس مى دانیم؛ چرا که دنیاى امروز یک دنیاى برنامه ریزى شده است. هنر ناب ایرانى واسلامى نیز ناشى از یک عقل برنامه ریزى شده و احساس کنترل شده و سلامت مثل زدنى در کاربرد هندسه، خیال، رنگ و خط است. به موازات این واقعیت، به خاطر داشته باشیم هنر نزد انسان مدرن ومترقى به مثابه یک سیستم منسجم مثل فلسفه است.
اما فراموش نکنیم هنر اصیل ایرانى و اسلامى قادر است از نظر منطقى خود را توضیح دهد.
آنچه در حال بیان آن هستیم در طول قرون گذشته رخ داده است. کافى است دستى مهربان، ذهنى هوشیار و دلى آگاه داشته باشیم تا این «هنر بزرگ» را که غافلانه آن را مى ستاییم اما به درستى نمى شناسیم بار دیگر مورد ارزیابى قرار دهیم، به عبارت دیگر این زیباى خفته را باید به نرمى ومهربانى بیدار کرد.


منبع: روزنامه ایران ۱۳۸۴/۰۵/۰۹
نویسنده : احمد رضا دالوند

نظر شما