موضوع : پژوهش | مقاله

شعر ضد جنگ

در سال‌های اخیر شاهد گرایش محسوس شاعران، به‌ویژه جوان‌ترهایشان به موضوع جنگ و دفاع مقدس هستیم. شاید لازم باشد از همین ابتدا تکلیفمان را با این عنوان،‌ یعنی جنگ و دفاع مقدس روشن کنیم تا مجبور نباشیم با آوردن یک واو عطف میان این دو واژه، تسامحاً دایرة معنایی آنها را بسط دهیم و حسابگرانه همة مفاهیم مرتبط و غیرمرتبط را مصادره کنیم. بنابراین از این پس این گونة ادبی را شعر جنگ می‌نامیم و مرادمان را هر شعری قرار می‌دهیم که در آن صدای توپ و تفنگ شنیده می‌شود یا تصویری از دود و زخم دیده می‌شود یا حتی با آنها خاطره‌هایی از این مقولات به یاد می‌آید. اعم از آنکه مجیز آنها را بگوید یا دشنام‌گویشان باشد. آنچه مسلم است آن است که با گذشت دو دهه از نوشیدن آن جام زهرآگین، هنوز هم شاعران این مرزوبوم لب به روایت از حادثه‌ای می‌گشایند که برخی‌هایشان حتی نتوانسته‌اند بر آتش آن دستی داشته باشند. اما در سال‌های اخیر شاهد گرایش‌هایی در این روایت هستیم که برخی از آنها بوی تازگی می‌دهد. از قضا آنکه این روایتِ تازه بیشتر از زبان آنهایی شنیده می‌شود که خود سالیان زیادی را در این وادی سیر نکرده‌اند. این تازگی به نفس خود، نه امر ناخوشایندی است نه خوشایند. اما باید به پس‌زمینه‌های این تغییر، دقیق‌تر نظر انداخت تا بتوان با شناخت صحیح‌تری از آن سخن گفت. در وهلة اول به‌ نظر می‌رسد هم‌صدایی سالیان گذشته ریشه در رویکرد مشترک هم‌سرایان داشته است. نسل جنگ در بحبوحة این حادثة عظیم و در کشاکش ایثار و حماسه، انتظار شنیدن نوایی جز نوای ستایش و تهییج را نداشت. سرایندگان از این واقعه یا خود در معرکه حضوری عینی داشته‌اند یا پیوند و ارتباطی با حاضران و عاملان آن یا دلی در گرو اینها. آنهایی نیز که گسسته از این ماجرا حرف دیگری در دل داشته‌اند، مجال آوردن آن را بر زبان یا ندیده‌اند یا ندیده‌ گرفته‌اند.
این روند تا سال‌های پس از جنگ نیز پیوسته و گسسته ادامه داشته است. اما با افول چراغ برخی حنجره‌های فروزان در ادامة این سال‌ها، متولیان امر چارة کار را در برگزاری جشنواره‌ها و یادواره‌ها و شعرواره‌ها و دیگرواره‌هایی دیدند که در این میان نقش فانوسی را بازی می‌کرد برای گردآمدن دورماندگان از هم و از جنگ، یا نقش سائقی را داشت برای آنهایی که تاکنون مجال گذاردنِ پا در این عرصه را نیافته بودند. اما حال، هم‌صدایی سالیان پیش به آهستگی خود را برای حضور گاه و بی‌گاه چندصدایی این سال‌ها کنار می‌کشید و جای خود را در این میان زیادی می‌دید. در گذر ایام و رخ‌نمایی‌های تحولات پیش‌آمدة اجتماعی و تغییرات فرهنگی جامعه، فضای ادبی کشور نیز از این دگرگونی‌ها، به‌ویژه در عرصة مضمون و درونمایه بی‌نصیب نماند. یکی از این تغییرات، گشایش درهای جدیدی از مخاطبان به سوی اهل ادب و هنر بود. عصر ارتباطات با درنوردیدن بی‌درنگ عرصه‌هایی جدید در پیوند دادن افراد با یکدیگر و با ظهور پدیده‌هایی تازه چون اینترنت و رسانه‌های دیجیتال، راه را برای گفت‌وگوی بی‌واسطه‌تر شاعران با خود و حتی با دیگرانِ خارج از مرزها باز کرد. وسوسة سرودن شعر جهانی، اصطلاحی که بسط آن نیاز به مجالی غیر از این دارد، شاعران جوان را به تجربه‌های جدیدی کشاند که اقتضائات خود را نیز می‌طلبید. به‌ تدریج تمایلی در میان شاعران نوپا نشت پیدا کرد که از لوازم آن نزدیکی ذهنی و زبانی به دنیایی بود که تجانس و نسبتش با دنیای آنان هنوز به سنجش گذارده نشده بود. شاعران این روزگار با خیال آنکه شعری گفته باشند شایستة ترجمه و نشر به زبان‌هایی دیگر، به سمت نزدیکی هرچه بیشتر بیانشان با دغدغه‌های آنانی رفتند که چندان موافق حال و هوای جنگ هشت ساله نمی‌نمود.
بشر غربی جنگ را از پشت عینک مصیبت‌ها و خرابی‌های جنگ‌های جهانی یا تجاوزات و بی‌آبرویی‌های ویتنام‌ها یا ناکازاکی‌ها می‌دید. طبیعی است تصویری هم که از این رهگذر حاصل آید چندان شباهتی به تغزل‌های حماسی این مرزوبوم نداشته باشد. خون و گلوله در ساحت نگاه غربی برابر با زیاده‌خواهی و بی‌درایتی است و کمترین سنخیت آن با ایثار و معنویت. اگر مرثیه‌ای گفته می‌شود برای انسانیتِ از دست‌رفته است، نه برای شهید به شاهد رسیده و اگر گلایه‌ای می‌شود از رزمندة به میدان‌آمده است، فارغ از دلیل این حضور. نزدیک‌ترین نتیجة تقلا برای تنفس در این ساحت فکری آن بود که شاعران جوانِ پابه‌میدان گذارده از مخاطبان واقعی شعر خویش فاصله گرفتند و دستشان بر نخیل مخاطب غربی حتی نزدیک هم نشد. شاید نتوان در این میان نقش کنگره‌های ادبی را نادیده گرفت. کنگره‌هایی که در خلأ نبود، مخاطب حقیقی از یک سو و نبود مخاطب آرمانی‌شان از سوی دیگر، نقش مُسکنی را بازی می‌کرد که باید این درد را خاموش می‌ساخت. حتی بهتر آن است که بگوییم باید زمینة اصلی برخی از این گرایشات را در همین گردهمایی‌های گاه و بی‌گاه جست. شاعر جوان در پارادوکسیکال تنفس در فضاهای شبه‌روشنفکرانه و مدرن و حضور در هم‌سرایی‌های آرمان‌گرایانه و ارزش‌مدار که به همت همین جشنواره‌های مناسبتی فراهم آمده بود، هیچ راهی پیش پای خود نمی‌دید مگر روایت اومانیستی ارزش‌ها! به ‌یاد می‌آورم خاطره‌ای از چند شاعر جوان را که در خانة‌ یکی از دوستان به شب‌نشینی گرد آمده بودند و یکی از میان جمع برای خواندن شعرش با شرمساری چنین توضیح می‌داد که ببخشید اگر کمی ارزشی است، برای کنگرة‌ فلان گفته‌ام؛ و جمع نیز شاعر را همراهی کردند که عیبی ندارد، ما هم از این کارها داریم. قابل درک است! و من تا روزها و هفته‌ها در حیرت آنکه ثمرة چنین نهالی چیست و این‌گونه کارها ما را و فرداهایمان را به کجا خواهد رساند؟!

منبع: ماهنامه زمانه 1389 شماره 91 و 92، شهریور و مهر ۱۳۸۹/۰۷
نویسنده : محمدرضا وحیدزاده

نظر شما